eitaa logo
Challenge Mallenge💥
9 دنبال‌کننده
250 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
Challenge Mallenge💥
اون مثل یک خاطره ی هایلایت شده توی ذهن من باقی مونده،یادمه عاشق یکی بود،زیاد از اون ادم حرف نمی‌زد اما از نوشته هاش میشد همه چیز رو فهمید،از اون آدم مثل یک آتش خانمان سوز تعریف می‌کرد یه آتشی مثل آتشی که افتاد به جنگل های هیرکانی. وقتی نوشته هاش رو میخوند به پهنای صورت اشک میریختم،هرکسی که متوجه نمیشد اما من خوب میفهمیدم که چقدر از تعداد ادم های دورش کم شده برعکس تعداد مژه هاش،مژه هاش بلند شده بود و من امیدوار بودم که بخاطر اشک های چون سیلش نبوده باشه. یه روز پست اومد در خونشون،احتمالا فکر کرده بود که اون گردنبندی که سفارش داده بود اومده چون بدو بدو با دمپایی های باباش اومده بود دم در،پستچی از این مقدار ذوقش به وجد اومده بود انقدر ذوق داشت که همونجا دم در بسته اش رو باز کرد،یه شال گردن بود به رنگ درخت های جنگل های هیرکانی،مثل اینکه اون آتش خانمان سوز همون اتشی که اون جنگل رو به آتش کشید برای جبران همه چیز یه شالگردن براش فرستاده بود. یادمه شالگردن رو انداخت توی جوب و اما دوساعت بعد دوباره اومد و از توی جوب برش داشت . اولین آرزوی wish list شما: I wish I shed fewer tears this year.
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
Challenge Mallenge💥
سایه اش روی دیوار اتاقش‌می افتاد،آهنگ born to die لانارو پلی کرده بود و سعی داشت باهاش برقصه،موهاش رو تکون میداد و گاهی برای عروسک های توی اتاقش کنسرت برگزار می‌کرد،همسایه ی روبه روی خونشون یه پسر عاشق بود،پسری که عاشق همون رقص ناشیانه و آواز خوندن های فالش شده بود،اون گاهی اون پسر رو میدید و دست براش تکون می داد،پسر همیشه دم پنجره میشست منتظر اون تا شروع کنسرت دوباره . یه روی پسر از مادربزرگش بافتنی کردن یاد گرفت اولین چیزی که بافت یک شالگردن بود برای اون،شالگردنی که به اندازه برق تو چشم های دختر زیبا بود،اون پسر وقتی داشت برای همیشه شهرشون رو ترک میکرد شالگردن رو داد به اون و با بغض و اشک برای همیشه رفت. اولین آرزوی wish list شما: I wish I could get the top grades in school this year, like every year, and in the end, make my family proud of me.
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
Challenge Mallenge💥
همه اون رو دوست داشتن،هم اون رو و هم چنلش رو ، اون از چیزی حرف میزد که بقیه متوجه نمی‌شدن،از حسی که مدام احساس می‌کرد اما بقیه احساسش نمی‌کردن بجز معلمش. معلمش خوب میفهمید اون چه احساسی داره،معلمش با دیدن اون یاد دوران جوانی خودش می افتاد،یه روز شروع کرد به بافتنی کردن،اون به معلمش گفت که چه بافتنی قشنگی و معلمش روز های بعد یه شالگردن بافت براش بافت و بدون اینکه بقیه ی همکلاسی هاش بفهمن اون رو گردنش کرد و بعد بغلش کرد و بهش گفت که چقدر ادم عزیز و با ارزشیه. معلمش روز بعد اخراج شد و اون دیگه هیچوقت معلمش رو ندید اما همیشه براش یه خاطره ی عزیز باقی موند. اولین آرزوی wish list شما: I wish I could work on myself this year and not mess up my room so much.