eitaa logo
Challenge Mallenge💥
9 دنبال‌کننده
250 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
Challenge Mallenge💥
سایه اش روی دیوار اتاقش‌می افتاد،آهنگ born to die لانارو پلی کرده بود و سعی داشت باهاش برقصه،موهاش رو تکون میداد و گاهی برای عروسک های توی اتاقش کنسرت برگزار می‌کرد،همسایه ی روبه روی خونشون یه پسر عاشق بود،پسری که عاشق همون رقص ناشیانه و آواز خوندن های فالش شده بود،اون گاهی اون پسر رو میدید و دست براش تکون می داد،پسر همیشه دم پنجره میشست منتظر اون تا شروع کنسرت دوباره . یه روی پسر از مادربزرگش بافتنی کردن یاد گرفت اولین چیزی که بافت یک شالگردن بود برای اون،شالگردنی که به اندازه برق تو چشم های دختر زیبا بود،اون پسر وقتی داشت برای همیشه شهرشون رو ترک میکرد شالگردن رو داد به اون و با بغض و اشک برای همیشه رفت. اولین آرزوی wish list شما: I wish I could get the top grades in school this year, like every year, and in the end, make my family proud of me.
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
Challenge Mallenge💥
همه اون رو دوست داشتن،هم اون رو و هم چنلش رو ، اون از چیزی حرف میزد که بقیه متوجه نمی‌شدن،از حسی که مدام احساس می‌کرد اما بقیه احساسش نمی‌کردن بجز معلمش. معلمش خوب میفهمید اون چه احساسی داره،معلمش با دیدن اون یاد دوران جوانی خودش می افتاد،یه روز شروع کرد به بافتنی کردن،اون به معلمش گفت که چه بافتنی قشنگی و معلمش روز های بعد یه شالگردن بافت براش بافت و بدون اینکه بقیه ی همکلاسی هاش بفهمن اون رو گردنش کرد و بعد بغلش کرد و بهش گفت که چقدر ادم عزیز و با ارزشیه. معلمش روز بعد اخراج شد و اون دیگه هیچوقت معلمش رو ندید اما همیشه براش یه خاطره ی عزیز باقی موند. اولین آرزوی wish list شما: I wish I could work on myself this year and not mess up my room so much.
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
Challenge Mallenge💥
این بار میخوام من برات بنویسم، نوشته زیاد دیدی،نوشته های خودت رو از همه ی نوشته هایی که تاحالا خوندم بیشتر دوست دارم،نویسنده ی مورد علاقه ی من تویی اما اجازه بده اینبار من برات بنویسم. این بار میخوام حرف های خودم رو از زبون یه ادم دیگه برات بنویسم: اون دست نداشت،دست هاش از کار افتاده بودن،نه اینکه دست نداشته باشه دست داشت اما دست هاش خیلی وقت بود که نقش دست رو بازی نمی‌کردن،فلج شده بود. تویک تصادف تو یه سانحه ی غیر منتظره،میدونم تو همیشه می خواستی تو تصادف بمیری اما اون خیلی بیشتر از چیزی که فکرشو بکنی دوستت داشت وقتی ماشین داشت با سرعت به سمتت میومد تو حرکت نکردی،انگار میخواستی بمیری انگار از قصد جلوی ماشین وایساده بودی،اون بلند اسمت رو داد زد یه بار،دوبار،سه بار،صدای بوق... دستت رو کشید و پرتت کرد رو اسفالت اما نتونست خودش رو هم پرت کنه رو اسفالت برای همین فلج شد . قبل از مرگش بهم می‌گفت وقتی میری دم رودخونه برام دعا کن بتونم اون کاری که میخوام رو انجام بدم،همیشه ازش میپرسیدم خب چه کاری؟میگفت دعا کن دستم خوب شه بتونم یه شالگردن برای این گربه ی بیچاره ببافم،میره بیرون هوا سرده سردش میشه،بهش گفتم اخه این گربه با این همه پشم کجا سردش میشه اصن چجوری سرما میتونه از اینهمه پشم عبور کنه و برسه به بدنش؟اون اعصبانی شد و گفت تو میدونی یا من؟تو مامانشی یا من؟گمشو برو همونجایی که بودی و فقط دعاتو بکن. من دیگه جرعت نکردم چیزی بهش بگم رفتم براش دعا کردم . چند سال بعد وقتی دم مرگ بود و دست های پیر و چروکش رو به سر گربه ی بی نوا میکشید فقط یه چیز بهم گفت،گفت بعد از مرگم مراقبش باش اگر چیزیش بشه خودم شخصا میام حسابی حالت رو میگیرم. اون مرد،سکته کرد،یادمه اون روز بارون میومد یه پتو پیچیدم دور گربه و بردمش سر مزار اون،نمی دونم من خیالاتی شده بودم یا اینکه گربه داشت گریه میکرد؟!یه بغضی تو چشماش بود. همون موقع پستچی اومد سمت من،یه بسته بهم داد گفت این رو اون خانم دادن من بدمش دست شما گفتن مال گربه است. تو بسته یه شالگردن بود، هیچوقت نفهمیدم اون پیرزن بی نوا چجوری و با چه دستی اون شالگردن رو بافت ... اولین آرزوی wish list شما: I wish he would show up at our door next year on my birthday with a tail ring.