eitaa logo
چند خانه شعر
26 دنبال‌کننده
51 عکس
0 ویدیو
0 فایل
🔵گزیده ای از اشعار دوست داشتنی 🔹#شعر 🔸#عاشقانه 🔸#عارفانه 🔸 🔻ارتباط: @Karbalaireza
مشاهده در ایتا
دانلود
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند هر چه آفاق بجویند کران تا به کران میروم تا که به صاحبنظری بازرسم محرم ما نبود دیده کوته نظران دل چون آینه اهل صفا می شکنند که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران دل من دار که در زلف شکن در شکنت یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران ره بیداد گران بخت من آموخت ترا ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن کاین بود عاقبت کار جهان گذران شهریارا غم آوارگی و دربدری شورها در دلم انگیخته چون نوسفران 🔸 @chand_khaneh_sher
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم... 🔸 @chand_khaneh_sher
حراج عشق چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم فشردم باهمه مستی به دل سنگ صبوری را زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبان رفتم حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم حراج عشق وتاراج جوانی وحشت پیری در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم ازین پس شهریارا ما و از مردم رمیدنها که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم 🔸 @chand_khaneh_sher
اتاق را همه خورشيد می‌كنی هر صبح سلام آينه‌ی روی رَف نهاده‌ی من 🔸 @chand_khaneh_sher
طاعت از دست نیاید، گنهی باید کرد در دل دوست به هر حیله، رهی باید کرد 🔸 @chand_khaneh_sher
خسته‌‌ٔ عجزیم و از ما جُز گنه مقبول نیست تکیه دارد بر شکست ِ توبه، استغفارِ ما... 🔸 @chand_khaneh_sher
نام شما چه با دل بی طاقتم نکرد! پیمانه را شکست، می از بسکه زور داشت 🔸 @chand_khaneh_sher
چنانت دوست می‌دارم، که وصلم دل نمی‌خواهد ! کمال دوستی باشد، مراد از دوست نگرفتن مراد خسرو از شیرین، کناری بود و آغوشی محبت کار فرهاد است و کوه بیستون سفتن نصیحت گفتن آسان است سرگردان عاشق را ولیکن با که می‌گویی که نتواند پذیرفتن ... 🔸@chand_khaneh_sher
غیرت قیصر این را بنویس یادگاری: گنجشک به قیمت قناری جادوی رسانه مسخمان کرد با شعبده و شلوغ‌کاری چادر ز سر زنان کشیدند گفتند حجاب اختیاری سرباز مدافع وطن را کشتند به جرم پاسداری جلّاد و شهید جابه‌جا شد در مغلطۀ خبرگزاری افسوس که چشم‌انتظاران ماندند به چشم‌انتظاری کو غیرت قیصر امین‌پور؟ کو شور حمید سبزواری؟ از پا منشین، دوباره برخیز ای شعر بلند پایداری 🔸@chand_khaneh_sher
خطبۀ خون تو آغاز نمازی دگر است جسم گلگون تو آیینۀ رازی دگر است پیر شیراز وضو ساخته از چشمۀ عشق غرق در خلسۀ خونین نمازی دگر است جسم صد چاک تو هر چند فتاده‌ست به خاک مرغ جانت یله در اوج و فرازی دگر است... بعد از این ساز دل زخمی ما را، یارا پنجۀ خاطره‌ات زخمه‌نوازی دگر است... سالکان ره توحید، مبادا سستی! که فراروی شما راه درازی دگر است در کف پیک سحر تا گذرد از دل شب پاره‌های تن خورشید جوازی دگر است نشود زمزمۀ خون شهیدان خاموش سوز عرفانی این نغمه ز سازی دگر است 🔸 @chand_khaneh_sher
خطبۀ خون تو آغاز نمازی دگر است جسم گلگون تو آیینۀ رازی دگر است ... پیر شیراز وضو ساخته از چشمۀ عشق غرق در خلسۀ خونین نمازی دگر است ... نشود زمزمۀ خون شهیدان خاموش سوز عرفانی این نغمه ز سازی دگر است 🔸 @chand_khaneh_sher
به رغم زخم زبان‌ها به غم، عنان ندهم ز کف، قرار خود از طعن طاعنان ندهم رفیق عهدشکن! از تو کمترم، آری اگر که بر سر پیمان خویش جان ندهم اگر چه صورتم از سیلی خودی سرخ است چراغ سبز به بیگانگان نشان ندهم به خیمه‌گه چو شبیخون بی‌امان زده خصم ز تیربار کلامم به او امان ندهم به رغم این همه تحریم، پیش چشم عدو ز بیم، پرچم تسلیم را تکان ندهم سبک‌‌سرانه چو پیران طالب تمجید زمام عقل به تأیید هر جوان ندهم بس است خوردن نیش از شکاف‌ها یک بار دوباره در دهن مار، امتحان ندهم رهین باور خویشم! هر آنچه خواهی گو که دل به خشم و خوشایند این و آن ندهم به رغم تازه به دوران رسیدگان حریص مقام فقر به سرمایۀ‌ جهان ندهم زمین اگر همه دشمن شود، بگو به «امین» که دست زخمی او را به آسمان ندهم 🔸@chand_khaneh_sher
... زمین اگر همه دشمن شود، بگو به «امین» که دست زخمی او را به آسمان ندهم 🔸@chand_khaneh_sher
با شمایم هان! شروران شب آشوب اکباتان! اگر روزی شما فریاد دستان غریقی یا  در آوار زمین‌لرزه، صدایی نیم‌جان بودید اگر جسم نزار از تصادف‌مانده‌ای در پرتگاهی یا غریب‌ بی‌پناهی زیر تیغ رهزنان بودید نمی‌آمد شما را یاری از خیل تماشاگر از آن خیل همیشه دوربین در دست ولی باری اگر از حال‌تان این مرد -این مرد رشید بیست و یک ساله- خبر می‌شد شتابان می‌رسید و پای‌تاسر، دست یاری بود برای التیام داغتان ابری بهاری بود ولی آنک شما ای ناجوان‌مردان جوان‌مردی چنین آیینه‌‌جان را آرمان پاک انسان را به کنج مسلخ آوردید به جرم عشق و ایمان دوره‌اش کردید شمایان چندکفتار مسلح تا بن دندان شما ای بارها وحشی‌تر از حیوان نه ایران و نه اکباتان کمی پایین‌تر آنسوتر به باغ وحش برگردید 🔸@chand_khaneh_sher
دستور زبان عشق دست عشق از دامنِ دل دور باد! می توان آیا به دل دستور داد؟ می توان آیا به دریا حکم کرد که دلت را یادی از ساحل مباد؟ موج را آیا توان فرمود: ایست! باد را فرمود: باید ایستاد؟ آنکه دستور زبان عشق را بی گزاره در نهاد ما نهاد خوب می دانست تیغ تیز را در کفِ مستی نمی بایست داد 🔸 @chand_khaneh_sher
دست عشق از دامنِ دل دور باد! می توان آیا به دل دستور داد؟ 🔸 @chand_khaneh_sher
چگونه صبر کنم این عمود باز بیفتد تبر به جان تو ای سرو سرفراز بیفتد هنوز شاعرت ای سرزمین حُسن، نمرده ست که دُور دست قشون زبان دراز بیفتد چقدر نام تو طبع مرا به ذوق می آرد چنان که چشم نوازنده ای به ساز بیفتد حرامیان همه بیزار از تو اند و چه بهتر خوشا به کعبه که از چشم بی نماز بیفتد به غارت تو طمع کرده اند و داد از آن روز که گنج، مفت به دست قمارباز بیفتد در این زمان صراحت بدا به طبع روانی که در اسارت لفافه و مجاز بیفتد هزار بار بیفتم به خاک کاش و نبینم که پرچم تو زمانی از اهتزاز بیفتد 🔸@chand_khaneh_sher
چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم که خشک شد چو سبو، دستِ زیرِ سر، ما را 🔸@chand_khaneh_sher
بازی ادامه دارد، نوبت به نام ماست ما تازه بعد باختن آغاز می‌شویم... 🔸@chand_khaneh_sher
در جنگ های تن به تن آغاز می‌شویم این رسم ماست در کفن آغاز می‌شویم از صبحگاه آینه، از ابتدای عشق از انتهای خویشتن آغاز می‌شویم آرام در قلمروِ شب رخنه میکنیم همپای صبح دفعتا آغاز می‌شویم ققنوس وار آتشمان میزنند و باز از لابلای سوختن آغاز می‌شویم بازی ادامه دارد نوبت به نام ماست ما تازه بعد باختن آغاز می‌شویم آری به رقم سایه سنگین سامری یک روز از همین وطن آغاز می‌شویم این شهرها طلیعه شورند، صبر کن وقتی تمام شد سخن آغاز میشویم 🔸@chand_khaneh_sher
... آری، هنوز ارثیه تقسیم میکنند : یک مشت کاغذ و دو سه خودکار سهم ماست اما اگر سری به صداشان تکان دهیم تشویق های ممتد حضار سهم ماست کافی ست سجده ای به خدایانشان کنیم آن وقت گنج درهم و دینار سهم ماست ... چند بیت از یک ؛ 🔸@chand_khaneh_sher
🔻دکان انقلاب دوز و دغل بسته شد سراب‌ْفروشیش فتنه پشیمان شد از نقاب‌فروشیش زلف بهار آمد و خزان سپری شد، رونق بازار بی‌حجاب‌فروشیش! بی‌شرف است آن‌که غیرت وطنش نیست بر درِ دکّانِ انقلاب‌فروشیش منتظر است آب از آسیاب بیفتد تا بنشیند به نان و آب‌فروشیش یک‌طرفش ظلمت است و یک‌طرفش ظلم ننگ به شیطان و انتخاب‌فروشیش جمع نخواهد شد این بساط شرارت بی ‌مدد ساقی و شراب‌فروشیش! وای به شهری که بیشتر بفروشد دکّه‌ی سیگارش از کتاب‌فروشیش پنجره لبخند زد به مشتریانش صبح سحر، وقت آفتاب‌فروشیش 🔸@chand_khaneh_sher
... بی شرف است آنکه غیرتِ وطنش نیست بر در دکانِ انقلاب فروشیش یک طرفش ظلمت است و یک طرفش ظلم ننگ به شیطان و انتخاب فروشیش چند بیت از یک غزل 🔸@chand_khaneh_sher