🌑🌑بنام خداوند متعال 🌑🌑
#داستان _شب
#ذات_خراب
پیرمردی که شغلش #دامداری بود، نقل میکرد:
#گرگی در اتاقکی در آغل #گوسفندان ما زاییده بود و سه چهار توله داشت و اوائل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش میرسید ، چون آسیبی به گوسفندان نمیرساند وبخاطر ترحم به این حیوان و بچههایش، او را بیرون نکردیم، ولی کاملا او را زیر نظر داشتم.
این ماده گرگ به شکار میرفت و هر بار مرغی، خرگوشی ، برهای شکار میکرد و برای مصرف خود و بچههایش می آورد.
اما با اینکه رفت آمد او از آغل گوسفندان بود، هرگز متعرض گوسفندان ما نمیشد.
ما دقیقا آمار گوسفندان وبره های آنها را داشتیم وکاملا" مواظب بودیم، بچهها تقریبا بزرگ شده بودند.
یکبار و در #غیاب ماده گرگ که برای شکار رفته بود، بچههای او یکی از #برهها را کشتند!
ما صبرکردیم، ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد؛ وقتی ماده گرگ برگشت و این منظره را دید، به بچههایش حملهور شد؛ آنها را گاز می گرفت و میزد و بچهها سر و صدا و جیغ میکشیدند و پس از آن نیز همان روز آنها را برداشت و از آغل ما رفت.
روز بعد، با کمال تعجب دیدیم، گرگ، یک بره ای شکار کرده و آن را نکشته و زنده آن را از دیوار آغل گوسفندان انداخت رفت.»
این یک گرگ است و با سه خصلت:
#درندگی
#وحشیبودن
و #حیوانیت
شناختهمیشود
اما میفهمد، هرگاه داخل زندگی کسی شد و کسی به او پناه داد و احسانکرد به او خیانت نکند و اگر ضرری به او زد جبران نماید
هر ذاتی رو میشه درست کرد،جز ذات خراب....!!
"به نقل از دکتر الهی قمشه ای
یک #داستان جذاب و خواندنی در کانال رسمی روستای سنگک📚✍🏻
@channelsangak
#خاطرات_همدلی_درروستای_سنگک
صدای زنگوله ی گردن #گوسفندان اهالی هنوز در فضای ذهنم بگوش می رسد، وقتی که در تاریک و روشن غروب آفتاب جست وخیز کنان پیش پای گله ی گوسفندان از سمت اون تپه(#قیجیک) به طرف ده می دویدن در چشم بهم زدنی سرتاسر محله ی طویله ها پر می شد از گوسفندانی که برای رسیدن به خانه ی صاحبان خود بی تاب بودند، در آن هنگام برای مدت کوتاهی شلوغی لذت بخشی روستا را فرا می گرفت، مردان بیل بدوشی که سرگرم تحویل دادن و گرفتن نوبت آبیاری بودند، بچه هایی که از بازی روزانه سیر نمی شدند و زنان همدل روستا دسته جمعی با صمیمیت گاهی تند و گاه آهسته از کنار کوچه می خرامیدند و در این میان صدای مرد چوپان بالاتر از همه بود،کیش کیش.. هی هی... بررررر... همهمه ی اهالی ، #جیرینگ جیرینگ زنگوله ها، کوبیده شدن انبوه پای گوسفندان بر روی زمین خاکی توأم با زیر و بم بع بع و مع مع، هم آمیزی زیبایی را بوجود می آورد که بمثابه یک قطعه موسیقی دل انگیز و وصف ناپذیر هر روز در فضای عصرگاهی آن روزگار روستا نواخته می شد.
گرد و خاک آن شلوغی قشنگ هنوز در هوای کوچه ها پراکنده بود که زنان بادیه بدوش تک تک از خانه های خود خارج و به خانه یکی از همسایه ها وارد می شدند، این بار عطر شیر تازه بود که بر جای آن غبار دلنشین در مشام می پیچید، شیر بود که بر روی شیر ریخته می شد، برکتی که همه ی تغارهای همسایه را پر می کرد تا روغنی باشد برای چراغ او.
نمیدانم!! چطور شد؟ چی شد؟
آیین همدلی ، همکاری و رونق افزای گوهرمهربانی در روستا بود تا در رهگذار زندگی کلبه ای در آبادی، شب را بی چراغ سر نکند.
در خنکای شبهای بهار، بوی علف، شیر تازه و نان داغ، چون باده ای گوارا به جان ها مستی می بخشید و اندکی بعد زیر آسمان نقره فام با نجوای ماه و ستاره ها همچون شبهای پیش همه آرام در خواب آرمیده بودیم.آنچه داشتیم از همدلی در طبق، اخلاص بود که در تغار همسایه ریخته می شد و آنچه بر می داشتیم شهد شیرین آرامش بود که دنیای بزرگ روستای کوچکمان را زیبا می کرد، با اینکه ما فقط دو رأس بز داشتیم....
#روزگارتان_آرام🌺
✍:علیرضادنیایی 🍀
@channelsangak
#خاطرات_همدلی💚👌
در روستای_سنگک⛰💎
صدای زنگوله ی گردن #گوسفندان اهالی هنوز در فضای ذهنم بگوش می رسد، وقتی که در تاریک و روشن غروب آفتاب جست وخیز کنان پیش پای گله ی گوسفندان از سمت اون تپه(#قیجیک) به طرف ده می دویدن در چشم بهم زدنی سرتاسر محله ی طویله ها پر می شد از گوسفندانی که برای رسیدن به خانه ی صاحبان خود بی تاب بودند، در آن هنگام برای مدت کوتاهی شلوغی لذت بخشی روستا را فرا می گرفت، مردان بیل بدوشی که سرگرم تحویل دادن و گرفتن نوبت آبیاری بودند، بچه هایی که از بازی روزانه سیر نمی شدند و زنان همدل روستا دسته جمعی با صمیمیت گاهی تند و گاه آهسته از کنار کوچه می خرامیدند و در این میان صدای مرد چوپان بالاتر از همه بود،کیش کیش.. هی هی... بررررر... همهمه ی اهالی ، #جیرینگ جیرینگ زنگوله ها، کوبیده شدن انبوه پای گوسفندان بر روی زمین خاکی توأم با زیر و بم بع بع و مع مع، هم آمیزی زیبایی را بوجود می آورد که بمثابه یک قطعه موسیقی دل انگیز و وصف ناپذیر هر روز در فضای عصرگاهی آن روزگار روستا نواخته می شد.
گرد و خاک آن شلوغی قشنگ هنوز در هوای کوچه ها پراکنده بود که زنان بادیه بدوش تک تک از خانه های خود خارج و به خانه یکی از همسایه ها وارد می شدند، این بار عطر شیر تازه بود که بر جای آن غبار دلنشین در مشام می پیچید، شیر بود که بر روی شیر ریخته می شد، برکتی که همه ی تغارهای همسایه را پر می کرد تا روغنی باشد برای چراغ او.
نمیدانم!! چطور شد؟ چی شد؟
آیین همدلی ، همکاری و رونق افزای گوهرمهربانی در روستا بود تا در رهگذار زندگی کلبه ای در آبادی، شب را بی چراغ سر نکند.
در خنکای شبهای بهار، بوی علف، شیر تازه و نان داغ، چون باده ای گوارا به جان ها مستی می بخشید و اندکی بعد زیر آسمان نقره فام با نجوای ماه و ستاره ها همچون شبهای پیش همه آرام در خواب آرمیده بودیم.آنچه داشتیم از همدلی در طبق، اخلاص بود که در تغار همسایه ریخته می شد و آنچه بر می داشتیم شهد شیرین آرامش بود که دنیای بزرگ روستای کوچکمان را زیبا می کرد، با اینکه ما فقط چند رأس میش و بز داشتیم....
#روزگارتان_آرام🌺
✍:علیرضادنیایی
@channelsangak
#صاعقهی_شدید سبب تلف شدن 30 راس دام در شهرستان چوار استان ایلام شد⚡⚡
🔹صبح امروز بر اثر برخورد #صاعقهی شدید به گله ی #گوسفندان در چهوار #ایلام، ۳۰ رأس گوسفند دچار برق گرفتگی و تلف شدند
🔸طی روزهای آینده در ساعات بعدازظهر و اوایل شب به دلیل شرایط نامساعد جوی شاهد صاعقه های شدید خواهیم بود
که لازم است #چوپانان از چرای دام در ارتفاعات خودداری کنند.
@channelsangak
.
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوش جمعی #گوسفندان را ببینید!🐑
دیگه نگیم فلانی مثل گوسفنده😅
گویا آنها آینده را پیش بینی می کنند.👌
واقعا در دنیای پیچیده ای زندگی می کنیم..
@channelsangak