فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸گوش دادن به صوت زیبای آیه الکرسی
📖آیه الکرسی عظیم ترین آیه
در قرآن است
برای حفظ ایمان و مال و جان هر روز وقبل از خواب
آیه الکرسی بخوان
🌷 خواص شگفت انگیز آیت الکرسی :
1️⃣ هنگام خارج شدن از منزل ؛ هفتاد هزار فرشته نگهبان شما خواهند بود...
2️⃣ هنگام ورود به منزل ؛ قطحے و فقر هرگز به منزل تان نرسد...
3️⃣ بعد از وضو ؛ هفتاد مرتبه درجه را بالا مے برد...
4️⃣ قبل از خواب ؛ فرشته ها تمام شب محافظ شما باشند...
5️⃣ بعد از نماز واجب ؛ فاصله بین شما و بهشت فقط مرگ مےشود...
📕 ثوابالاعمال و عقابالاعمال
هدیه به امام زمان عج الله
اللهمَّ عجل لولیک الفرج 🤲
🆔@chantehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌹سلاااام دوستان
🌿🌹صبح تون گلبارون
🌿🌹تک تک لحظه هاتون
🌿🌹عالی و بینظیر
🌿🌹روزتون پراز مهربانی
🌿🌹وجودتون سلامت
🌿🌹دلتون گرم از محبت
🌿🌹عمرتون با عزت
🌿🌹و زندگیتون
🌿🌹مملو از خوشبختی
🌿🌹امروزتون آروم
🌿🌹در کنار خانواده و عزیزانتون
🆔@chantehh
#داستانک
بهلول و خرقه و نان و جو و سرکه
آورده اند که بهلول بیشتر وقت ها در قبرستان می نشست و روزی که برای عبادت به قبرستان رفته بـود و
هارون به قصد شکار از آن محل عبور می نمود چون به بهلول رسید گفت : بهلول چه می کنی ؟
بهلول جواب داد : به دیدن اشخاصی آمده ام که نه غیبت مردم را می نمایند و نه از من توقعی دارند و نه مرا اذیت و آزار می دهند .
هارون گفت :
آیا می توانی از قیامت و صراط و سوال و جواب آن دنیا مرا آگاهی دهی ؟
بهلول جواب داد به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و تا به بر آن نهنـد تـا سـرخ و خـوب داغ شود .
هارون امرنمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد . آنگاه بهلول گفت :
ای هارون من با پای برهنه بر این تابه می ایستم و خود را معرفـی مـی نمـایم و آنچـه خـورده ام و هرچـه
پوشیده ام ذکر می نمایم و سپس تو هم باید پای خود را مانند من برهنه نمایی و خـود را معرفـی کنـی و
آنچه خورده اي وپوشیده اي ذکر نمایی . هارون قبول نمود .
آنگاه بهلول روي تابه داغ ایستاد و فوري گفت : بهلول و خرقه و نان جو و سرکه و فوري پایین آمد کـه ابداً پایش نسوخت و چون نوبت به هارون رسید به محض اینکه خواست خود را معرفی نماید نتوانست و
پایش بسوخت و به پایین افتاد .سپس بهلول گفت :
ای هارون سوال و جواب قیامت نیز به همین صورت است . آنها که درویش بوده اند و از تجملات دنیایی بهره ندارند آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند.
🆔@chantehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد دانشمند
داستان بسیار زیبا و قابل تامل
شیخ رجبعلی خیاط ره
فرار از معرکه گناه
و کنار رفتن حجاب ها...
🆔@chantehh
#پیام_شهروندان
✍ ارسالی از لیونل مسی 😁 یا جناب حسین آقای دهقان از یزد
سلام و ادب خدمت مدیران محترم و محترمه چنته 😍و البته سردمداران فوتبال کوچه زئرون😜
یه نقل قول از آقای لیونل مسی(ببخشید 🤦 آقای محمدحسین دهقان 😜:
حسین آغای عبداللهیان سلام 🙏
سالیان سال هست که زیارت تون نکردم
مشتاق دیدار 😍🙏
پیرو کُری قشنگتون بابت مسابقات فوتبال
بایستی عارض شَم
اولا تا جاییکه مایادمون میاد مسابقاتی که با جلگه یا بافق برگزار میشد تیم بهاباد برنده بود که اینم به برکت تیم کوچه حمومیا بود😁
بلافاصله در اولین روزی که من میومدم بهاباد،شهید رضا عالمی میومد دنبال من و علیرضا (قطبالدینی)که بریم فوتبال
ما هم با اشتیاق تمام ،از اونجایی که همش برنده میشدیم 🤪 خودمونا به بچه های کوچه زئرون میرسوندیم و بقیه ماجرا هم خو طبق روال همیشه ...😜
کاشکی یه بار میشد مساوی کنیم .😅
حالا که حرف از مسابقات فوتبال و برنده شدن همیشگی کوچه حمومیا شد 😁
یاد میکنم از عزیزانی که باهاشون خاطرات خیلی خوبی دارم :
اول از همه شهید والا مقام رضا عالمی که همین مسابقات باعث آشنایی بنده با ایشون بود و اون موقع ها هر وقت یاد بهاباد و بازی هامون میافتادم اولین شخص در نظر من همین رضای عزیز بود 😍
همچنین شادروان عباس محمدی نیا
نفرات بعدی که چندین سال از ندیدنشون میگذره ولی در گوشه خاطرات من هستند
آقایان :حسین توسلی،حسین عبداللهیان،عباس فلاح ،حسین رزاقی (معصومه نسا)و....
بسیاری از دوستانی که ذهنم یاری نمیکنه 🤦ولی باهاشون روزهای بسیار خوبی رو سپری کردیم .
یادش بخیر سادگی و بی ریایی اون زمان مون .😍🥺
🆔@chantehh
ظاهرا خاطره بالا رو حسین آقای زینلی ( اکبر ) در مورد مرحوم اصغر گرانمایه نوشتند، به دو دلیل بدون اجازه ایشون در این کانال بارگذاری کردم :
اول اینکه از نوع نوشتن و قلم خوبشون لذت بردم و از ایشون خواهش میکنم برای کانال مردمی چنته هم مطلب بنویسند تا همه با هم از نوشته های قشنگشون لذت ببریم .
دوم اینکه باز نشر این مطلب باز نشر خوبیهای بزرگمرد فرهنگی شهرستان بهاباد جناب اصغر گرانمایه بود .
در هر صورت ممنون ایشون هستیم .🙏🙏🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیام_شهروندان
✍ خانم یوسفی
🌱قسمت دوم
یه خاطره دیگه هم دارم که شنیدنش خالی از لطف نیست
همسر من بنا به اقتضای شغلی که داشتن ،چهار سال در استان چهارمحال وبختیاری مشغول به کار شدن که تواین چند سال دوستان زیادی پیدا کردند که هنوز هم با تعدادی از اونا رفت وآمد داریم که انسانهای مهمون نواز وخونگرمی هستند .خاطره من از اون جایی شروع میشه که یه روز (حدود سال ۸۲)همسرم ساعت ۱۲ ظهر به محل کار من اومدن و گفتن که مرخصی بگیر بریم خونه که مهمان داریم .من سوال کردم که مهمونامون از کجا اومدن وچن نفرن ؟ایشون گفتن که یکی از بچه های چهارمحاله ،برای یکی از اقوامشان مشکلی پیش اومده والان زندانه ،براهمین اومدن یزد تا اگه بشه براش کاری انجام بدن .حالابیا بریم خونه خودت متوجه میشی وراهی منزل شدیم .توراه منزل به این فکر میکردم که ناهار چی درست کنم حالا دو ،سه نفر بیشتر نیستن ،یه کاریش میکنم . وقتی پیچیدیم تو کوچه دیدم یه مینی بوس آبی رنگ کنار دیوار خونمون پارک شده که بادیدن پلاکش ،گفتم نکنه با مینی بوس اومدن ؟به قول قدیمی ها تازه دوریالیم افتادومتوجه شدم چه خبره 😊 وقتی وارد خونه شدم دیدم که بعلللههه! مهمونا دور تا دور هال نشستند وبه خاطر مشکلی که داشتن خیلی ناراحت بودند.بندگان خدا با یه وکیل وچند تا دوست وآشنا وخانواده زندانی اومده بودن یزد. پس از سلام واحوالپرسی با مهمان ها( که جز آقای هیبتی بقه را نمی شناختم) سریع به آشپزخانه رفتم ومشغول تدارک ناهار شدم .چون زمان مجردی همیشه مهمون داری میکردیم دیگه آموخته شده بودم وبا دیدن مهمون دستو پام را گم نمیکردم .بالاخره ناهار درست کردم و پس از صرف ناهار واستراحت ،عصر که شد مهمونامون به شهرشون برگشتند .بعدا فهمیدیم که وکیل برا زندانی تخفیف گرفته بود و پس از گذراندن ۲ سال زندان به شهرشون برگشت.
🆔@chantehh
#نوستالژی
#ارسالی_شهروندان
🔸فرشته خانم ایمانی عکسای خیلی قشنگی از آلبوم آغاشون ( آقای حاج حسین آقای ایمانی) کِش رفتن 😊 و برامون فرستادن.
عکسای ناب و خاطره انگیز که به مرور منتشر می کنیم. 🙏
🔹از راست: حاج احمد هوشمند، احمد گرانمایه، حاج حسین گرانمایه(اخوی)، حاج میرزا علی آقا ایمانی، حاج حسن ایمانی، حاج امیر شجاعی
♦️کودک تفنگ به دست: حاج حسین ایمانی
🔸روستای دیدرکوه
🆔 @chantehh
#نوستالژی
#ارسالی_شهروندان
🔹جناب آقای دیانتی در کنار مرحوم داود بهابادی شاعر شهیر بهاباد
🔸با سپاس از آقا فرهاد شجاعی
🆔 @chantehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عه عه عه
کولرو می ذارین رو دور تند زیر پتو میخوابین؟؟😂😂😂
🆔 @chantehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برنیامد از تَمَّنایِ لَبَت کامم هنوز
بر امید جامِ لعلت دُردی آشامم هنوز
روز اول رفت دینم در سرِ زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز
ساقیا یک جرعهای زان آبِ آتشگون که من
در میانِ پُختگانِ عشقِ او خامم هنوز
از خطا گفتم شبی زلفِ تو را مُشکِ خُتَن
میزند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز
پرتوِ رویِ تو تا در خلوتم دید آفتاب
میرود چون سایه هر دَم، بر در و بامم هنوز
نام من رفتهست روزی بر لبِ جانان به سَهو
اهلِ دل را بویِ جان میآید از نامم هنوز
در ازل دادهست ما را ساقیِ لعلِ لبت
جرعه ی جامی که من مَدهوشِ آن جامم هنوز
ای که گفتی جان بده تا باشَدَت آرامِ جان
جان به غمهایش سپردم، نیست آرامم هنوز
در قلم آورد حافظ قصه ی لَعلِ لَبَش
آب حیوان میرود هر دَم ز اقلامم هنوز
❤️ دمی با حافظ
🆔@chantehh
لباس طارمی در یزد فروخته شد
🔹️ لباس مهدی طارمی ملیپوش ایرانی تیم اینتر که به امضای جمعی از ملیپوشان رسیده بود در بازارچه خیریه دوشنبههای رهایی به فروش رسید.
🔹️این لباس توسط امیر احسان شمس خیر یزدی به مبلغ ۳۰۰ میلیون تومان خریداری شد.
🔹️این مبلغ از سوی ستاد دیه استان برای آزادی زندانیان جرایم غیر عمد هزینه خواهد شد.
🆔 @chantehh
#طنز
#نوستالژی
✍ حسین عبداللهیان بهابادی
🌱ما و گوسفندا و سرویس😂🤣
خداوکیلی یَ نگاهی تو چَش این چَش نَقارِهوها( چینی شد😂 ) بندازت ، نه خجالت نَکَشت ، نگا کُنِت ، 😜اصلا چرا شما باید خجالت بکَشت ، اونا باید خجالت بکَشن ( چقَدَر کَشُ واکَش شد🤣 ) ، راس راس تو چَشای ما نگا میکنند با غرورُ پُزِ هر چه تموم تر و در حالیکه آدامس هم میخورن😲 سوار سرویس میشن اُ میرن چَرا . چِرا واقعا؟🧐
عنقریب به صاحاب بیچارشون هم میگَن نیازی نی تو توی زحمت بیفتی کلید ماشینا بده ، خودمون میریم ، فقط بی زحمت بساط چایی رو هم بِل عقِبِ ماشین.( کوفتا نخورن ).😅😆
یادتونه زمان درس خوندن ، ماها چه زجری میکشیدیم. اول خو مدرسه ها دو شیفت بود🥲 . من موندم آخه کسی نبود به این مسئولین ذلیل نشده بگه: باباجونِ من، این دانش آموزای ننه مرده آخه چطوری پیاده و بدون سرویس باید تا کلّه ی مَمَّدآباد برن و دوباره ساعت دو تو مدرسه باشن😇 و جالبتر اینکه مَخش هم برامون میگفتن و تو اون دو ساعت هم باید پیاده بریم خونه ، هم ناهار بخوریم ، هم مخش بنویسیم هم دوباره پیاده وَرگردیم مدرسه ، اونم بُن قلعه🤪😜😢 . گاهی وختا دلمون برا دختر عمومون( دختر محترمه استوار محمدی ) میسوخت که خونشون کلّه ممدآباد بود و گمونم علاوه بر موارد بالا یحتمل کارهای خونه هم گردن ایشون بود که دگه واویلا😳 . تازه وختی هم میومدی مدرسه ، اولی بود که آسید عباس هاشمی تو کلاس ما و معلم کلاس کناری، تو کلاس بغلی اَزمون مخشامونو میخواستند که البته پُر واضح بود که اکثریت اوقات ننوشته بودیم 😚. و اینجا بود که آسیدعباس با کابل تَگِ مُشتامون میزدن و معلم کلاس بغلی که خانم بودن و اتفاقا تازه ازدواج کرده بودن ، با کفشای سر تیزو با تیپّا میزدن تو باسن مبارک دانش آموزان کلاس پنجم 😄😄😄.
خدا میدونه چقدر دلُم سوخت برای خودمون وختی سرویس این بزوهای سلطان رو دیدم🤨🙂.
خدایا این چه روزگاریه که ماها باهاس دو شیفت بریم ، پیاده هم بریم ، مخش هم بنویسیم ، خواهروهامون جارو پارو هم بکنن ، اونوخت دوره رو عوض کنی به قسمی که گوسفندامون جلوی ما قیافه بگیرندُ با کرواتُ سرویسُ آدامس برن چَرا؟چِرا واقعا ؟ ها، چرا؟( با چَرا فرق میکنه این چِرا🤣 ).
#پیام_شهروندان
🌱ارسالی از خانم غنی زاده
🔸سلام
ما که آهن شهر بودیم مدرسه مون بافق بود دوشیفته بودیم تا میرسیدیم باید برمیگشتیم مدرسه ،تازه با خط واحد میرفتیم اگه زود نمی رفتیم ممکن بود جا بمونیم اونوقت خو آژانس و اسنپ نبود تاکسی هم خو آهن شهر نبود
#پاسخ_چنته
سلام
چقدر زجر میکشیدیم خداییش
البته اونوقتا خیلی سرمون نمیشد اعتراض هم میشه بکنیم ، خیال میکردیم هر چه مسئولین بگن وحی منزله( ای خاک تو کُدُمبَمون نکنن😂😂 البته خودمو میگم، نه اینکه تو کدمبه کسی خاک بکنن😜 منظورم اینه کلا خاک تو کدمبه هشکی نکنن🤣🤣 ) چشی شد😃😃
#پیام_شهروندان
سلام
حالا ما به کنار من موندم اون معلمای بیچاره چطور به خونه زندگیشون می رسیدن؟ همکار من همیشه تعریف می کردن من می رفتم سر کار تا غروب بچه هامو نمی دیدم چون وقتی میومدم اونا شیفت دوم مدرسه رفته بودن
#طنز
#نوستالژی
✍ مهدی عبداللهیان بهابادی
🔺 قسمت اول
👨🏫 خیلی وقتا که عصرا می رفتیم مدرسه امتحان هم داشتیم.
می رسیدیم تو کلاس تازه یادمون میومد مداد نداریم.
رو می کردم به حسین آقا مصطفوی که: مداد قرضی نداری؟
- همین یه مداد رو دارم
پیش خودم نِق و پوزی می کردم و در حالی که فکر می کردم: حسین آغا هر شب اندازه ی مداداشو باید به آغاش نشون بده که چقدر ازش کم شده 🤦♂
به پشت سرم می چرخیدم و در حالی که تو دلم داشتن رخت میشستن، با نگرانی به عبدالله امینی می گفتم: - پسرخاله؛ مداد اضافی نداری؟
- عبدالله: به قرآن همینم مال حسینمونه، گفته وختی جا نوشتی بیار دم دبیرستان بهم بده خودم امتحان دارم🤦
با این حرف عبدالله یاد قضیه ملا افتیدم که یکی رفت دم خونش گفت: ملا قابلمه داری؟ اونم گفت: رو بند پهن کردم
پرسید: مگه قابلمه رو روی بند پهن می کنن؟
ملا هم گفت: برای اینکه به تو ندم همین بهونه هم بسه.
کسی بگه نمیخه مداد بدی چرا دگه میپیچونی؟ 🤷♂🤨
تو همین وقت کم و هول و ولای من، تا صدای خدابیامرز آقای کلماتیان در نیومده بدو بدو میرفتم دم دکون خدابیامرز مَصادق و یه مداد می گرفتم.
( داستانهای دکون مصادق خودش یه کتابه که سر فرصت در موردش می نویسیم)
وقتی وسایل امتحانمون جور می شد اینجوری مث این عکس روی بتونهای کف مدرسه مدرس که تو زمستون یخ بود می نشوندنمون و تازه اول کار...
🔸ادامه دارد...
(اصل داستان اگه واقعا اتفاق افتاده با چاشنی طنز بیان شده و طبیعتا اغراق آمیز هست.
اسامی رو هم همینجوری نوشتم که از هم کلاسیای قدیم یاد کرده باشیم.)
🆔 @chantehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نوستالژی
#ارسالی_شهروندان
📷 تصویری از مراسم ازدواج آقای حاج حسین ایمانی:
🔹از راست: مرحوم حاج سید محمود رضوی ، مرحوم داوود بهابادی ، شاه داماد 👨⚖، جناب آل طاها از کرمان، مرحوم حاج سید محمد رضوی و مرحوم آغا ضیاء رضوی
🔸ارسالی از فرشته خانم ایمانی🌷
🆔 @chantehh
#پیام_شهروندان
✍ آقای مرتضی فلاح
سلام و درود بر شما .
این متن بنده بیشتر جنبه شوخی هست 😁
«به جای کانال چنته
بنویسید خاطرات حسین عبدالهیان و دوستان» 😂😂
کانال باحالی هست
خسته نباشید