eitaa logo
چَنتِه 🗃
3.6هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
32 فایل
چَنته: واژه ای بهابادی به معنی ظرف پارچه ای بزرگ(دولو) که در آن تعدادی کیسه های کوچک قرار داده می شد و معمولا محتوی انواع داروهای گیاهی بود . چنته از ملزومات جهیزیه دختران در قدیم بود. پل ارتباطی و تبلیغات @HOSSYN90
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی روزگاری ✍ جناب آقای محمدرضا قطب الدینی روزگاری؛ این ساختمان مخروبه، تنها پمپ بنزین، شرکت نفت، شرکت گاز و خلاصه همه چیز سوخت بهاباد بود.... با ۲ نازل سوخت بنزین که وقتی کار می کرد و شماره می انداخت، انگار تراکتور رومانی داره کار می کنه.... مرحوم حسین طلاییان(حسین جعفر) و پسران (محمدعلی و احمد) - لااقل من این دو نفر رو یادم هست - اونجا مثل شیر وامیستادن و بنزین می دادن به مردم.... و این گوشه که الان تو تصویر کوچه شده ....غوغا بود، هیهات بود اینجا... صحرای محشر برای هم نسل‌های من و قبلمون، اینجا معنی می شد، مخصوصا زمانهایی که نفت می اومد و صفهای طولانی از دله های ۲۰ لیتری تشکیل می شد که اکثرا فلزی و با رنگ و آرم‌های مختلف کنار هم قطار شده بود و صاحب هر کدومشون یا بهتر بگم هر چند تا دله یک نفر کنارش واستاده بود و منتطر گرفتن نفت . چه سوزی داشت اون سرماها و نمی دونم اون زمان که هنوز خبری از تلفن همراه هوشمند ، واتس اپ، اینستا و تلگرام نبود، چجوری مردم صف کشیده تو اون سرما خودشون رو مشغول می کردند. یادش بخیر اون صفهای نفت و یادش گرامی حسین جعفر 🗓 تاریخ عکس: " ۱۴۰۳/۰۹/۰۵ 📷 پمپ بنزین قدیم بهاباد. جنب بیمارستان فعلی حکیم بهابادی. ┄┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
🔸 جناب آقای مهندس وحید دهقان: این عکس رو چند سال قبل، از پمپ بنزبن قدیم گرفتم. ┄┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
📷 چهار تصویر پر خاطره برای مردم و جوانان قدیم بهاباد از روزهای پر حادثه ی بهاباد و کشور در انقلاب سال ۱۳۵۷ 📨 ارسالی از آقای حسین برهانی 📷 عکاس: جناب آقای مسعود جلیلی ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🆔 @chantehh
📷 تصویری دیگر از راهپیمائی مردم بهاباد در سال ۱۳۵۷ ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
🚵 تصویری بسیار قدیمی از «اجازه نامه دوچرخه پائی» متعلق به جناب آقای محمد حسین زاده بهابادی (ممد اصغر) 🗓 سال ۱۳۵۰ ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
جناب آقای سیدعلی رضوی بهابادی (نویسنده و بهابادپژوه): با سلام خدمت شما و اهالی چنته. وفق قولی که داده بودم، هر از گاهی درباره فرهنگ و تاریخ بهاباد مطالبی را با دوستان چنته ای در میان میگذارم، ضمنا خوشحالم که چنته به تنظیمات کارخانه برگشته. چون اکثر قریب به اتفاق اعضای کانال بهابادیند و بنابر رویکرد کانال که رویه ای جز کانالهای دیگر دارد و به همین سبب اعضای آن فارغ از هر سلیقه ای عضو هستند،مناسب دیدم تا مطالبی درباره برخی از باورهای نادرست را یادآور شوم به این امید که دوستان هم مساهمت کنند و دانسته های خود درباره بهاباد را در اختیار دیگران قرار دهند. ۱_ کلمه بی بته و متاسفانه پرکاربرد(تالی) مرحوم آقای علی اصغر گرانمایه گویا در یکی از سفرهایشان به تهران، گذری هم به کتابخانه جغرافیایی ارتش داشته اند و در آنجا نقشه ای می‌بینند که در محدوده جغرافیای بهاباد، به جای بهاباد (تالی) نوشته شده و ایشان هم از آن نقشه کپی گرفته وآن را بر دیوار دفتر کار خود نصب کرده بودند.و متاسفانه هرکس که آنرا می‌دیده فکرمی کرده که نام بهاباد قبلا تالی بوده و کم کم این باور نادرست همه گیر شده تا بداجا که امروزه برسردر بیشتر مکانها نام بی مسمای تالی به چشم میخورد. اینجانب به ضِرس قاطع عرض میکنم،تا آنجا بضاعتم یاری میکرد، درباره تاریخ وفرهنگ بهاباد تحقیق و مطالعه کرده ام در هیچ یک از منابع معتبر و حتی نامعتبر نامی از کلمه تالی بجای بهاباد نیامده. در عجبم کدام ذوق و سلیقه اسم زیبا و با مسمای بهاباد را فرو نهاده، تالی بی نام و نشان را برمی گزیند.نامی که بیش از هزار سال پیشینه مکتوب دارد. مایه تاسف است که این موضوع لقلقه زبان برخی از افراد کتابخوان و...است.شاید در بادی امر این موضوع کم اهمیت جلوه کند، اما اگر از الان جلوی این ناراستی ها گرفته نشود، در آینده ای نه چندان دور سر از مقالات و کتب تاریخی در آورد. از اعضای محترم کانال چنته، انتظار است که اگر خود یا یکی از نزدیکان این کلمه بی بته را برجایی نهاده برای تصحیح آن به جد بکوشد. ممنون اگر عمر و فرصتی بود، درباره قوم مغول و بهاباد مطالبی را به عرض خواهم رساند. ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
📷 چهار تصویر پر خاطره برای مردم و جوانان قدیم بهاباد از روزهای پر حادثه ی بهاباد و کشور در انقلاب سال ۱۳۵۷ 📨 ارسالی از آقای حسین برهانی 📷 عکاس: جناب آقای مسعود جلیلی ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🆔 @chantehh
آقای حسن لقمانی ( سیمرغ) ♦ یه خاطره دارم از اوایل انقلاب و راهپیماییها اونوقتا عرض خیابون باباد را اگر وجب میکردیم ۱۴ وجب بیشتر نبود شاید به نیت ۱۴ معصوم این خیابونو در کرده بودن نصف بیستر مردم بهاباد از زن و مرد که شاید هزارتا هم نمیشدن در دو طرف خیابون نشسته بودن ، وسط خیابون هم دو وجبی راه باز گذاشته بودن که اگر احتمالا تقی حِیسینا یا همون آشیخ تقی خواستند با الاغشون که اون زمان دسته کمی از بنز سیاه سفارت آمریکا نداشت برن تو باغشون و رَزاشونا ( درخت انگور) پاک کنن ، ببرن برا چند تا گوسفندشون ، مسیر باز باشه . حاشیه نَرم ؛ همه نشسته بودیم شادروان حاج احمد هوشمند داشتن قطعنامه میخوندن و هنوز تکبیر گفتن مد نشده بود و مردم بعد از هر بند قطعنامه به جای سه بار تکبیر ، می گفتن : "صحیح است، صحیح است، صحیح است" در همین اثنا که قطعنامه خونده میشد آشیخ تقی با رخششون از تو باغ برمی گشتن و در بین همین دو وجب راه وسط جمعیت که رسیدند بند قطعنامه به اینجا رسیده بود که: " ماخواهان سرنگونی رژیم پهلوی هستیم " تا مردم دستها را بردند بالا که بگن :" صحیح است صحیح است صحیح است" رخش آشیخ تقی ، زودتر و احساساتی تر از همه بنا کرد عرعرعر صدا دادن و جمعیت ناگهان مثل بمب خنده منفجر شدن گویا اون زبون بسته هم میدونست رژیم رفتنیه و ترسی از عرعر کردن و از ساواک نداشت 😂 اینو هم اضافه کنم: معمولا راهپیمایی ها از مسجد انقلاب شروع و تا مسجد جامع ادامه داشت، یکی دو دفعه هم تا شهرک روبروی بخشداری راهپیمایی بود و همانجا تو خیابون نماز جماعت خوانده شد ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
📨 ✍ حسن آقای باقریان با ارسال این عکس از فردی موسوم به «نَسکرانی» نوشتن: « سلام. اونجا که قبلا حسین حسین زاده نوشتن نسکرانی که اسب قهوه‌ ای داشته فکر کنم این باشه » ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌺🌸🍃❀✿--- 🌺 در ایتا به ما بپیوندید :👇👇 🆔 @chantehh
15.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلمی که امروز یار همراه همیشگی چنته، جناب حاج حسن قاسمی عزیز(بابَسن) از شرکت تعاونی پرخاطره مرحوم «کل محَد رفیعیان» گرفتن و به چنته ارسال کردن. ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
ارسال عکس : جناب آقای مهندس حاج محمدرضا عابدینی 🔺 معرفی افراد داخل عکس : جناب آقای محمودرضا امینی 🔸 از راست: آقای حسن خدادوست (معلم دبستان ادیب و معلم عربی ما در دبیرستان رستاخیز سالهای تحصیلی ۵۲ و ۵۳)، حاج محمدرضا جلیلی، درجه دار پاسگاه، آقای بحرالعلومی (معلم دبستان ادیب)، مرحوم حاج غلامحسین احمدی، ناشناس، سرباز پاسگاه، مرحوم حاجی جواد صالحی، مرحوم دکتر حسین و آخرین نفر که جای خالی ایشان برای دوستانشان هرگز جایگزینی نخواهد داشت، مرحوم حاج حسین حاتمی (مداح اهل بیت) 🚴‍♂ دوچرخه هم مال آقای بحرالعلومی بود. ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌺🌸🍃❀✿--- 🌺 در ایتا به ما بپیوندید :👇👇 🆔 @chantehh
حسین عبداللهیان بهابادی 🔸گاهی اوقات که یه آهنگ رو گوش می‌کنم بی جهت یا با جهت به گذشته میرم . 😵‍💫 🔺گذشته ای که شادیها و دلگیریهای زیادی داشت و اوج دلگیری و داستان غمگنانه من هم «نیومدن بز خاکستریمون از گلّه» بود که قطعا مورد شماتت پدر محترم قرار میگرفتیم و تمامی اعضای خانواده ابتدا به حالت آماده باش در میومدیم و در صورتیکه بز گرانبها تا نیم ساعت بعد از اومدن گله به خونه تشریف فرما نمیشدن ، کل گردان عالی اصغر از حالت استندبای خارج و به نیروی عملیاتی تبدیل و هر کدام از بچه ها در نقشی و به جهتی میرفت و گاها که تا نیمه شب پیدا نمی‌شد با توکل به خدا به خونه بر می‌گشتیم و صبح علی الطلوع باید میرفتیم سرِ چارکوچه یا یَ خدا بیامرزی جاش کرده بود و پیدا میشد و یا شده بود سهم جَک و جونورا .😨 جالب اینکه اگر شب یکی از ما پُسرا خونه نمیومدیم اندازه ای که ملت نگران بُزو میشدن نگران ما نمیشدن و هیچ گردانی هم برای پیدا کردن ما بسیج نمی‌شد ☹️ ☀️ مغربهای بهاباد و نمازهای با حال جماعت مسجد فاطمیه برایمان حکم زندگی را داشت و جماعت آشیخ علی مومن بدون مُکَبّری رسول گرانمایه انگاری یه چیزی کم داشت و بی نمک بود و بعدها امامت حاج حسن نفیسی با آن حمد و سوره طولانی برایمان زجرآور بود اما به حکم " رشته ای بر گردنم افکنده دوست ، می‌کشد هرجا که خاطر خواه اوست " نماز جماعتمان ترک نمی‌شد. اذانهای مؤذن زاده ظهرهای مسجد و اذان مغرب با صدای عموعلی که مزه اش کم از مؤذن زاده نداشت همیشه خدا در گوشمان است و شادی افطاریهای رمضان بهاباد و مسجدفاطمیه قطعا فراموش نشدنیست. ۱۳ آبان برای ما دانش آموزان بواسطه تعطیلی بعضی کلاس‌ها شیرین بود و خوندن قطعنامه پایانی اون به نام آقای حاج احمد هوشمند سند خورده بود . 🌈یادش به خیر داروخونه جهاد و مَحَد زری ، کفاشی حسن عبدالله ( مطیعی ) که تنها کفش سالمان را بارها طی سال وصله پینه میکردند که به انتهای سال برسه 🥾 کپسولهای سنگینی که برایمان حکم وزنه سنگین وزنه بردارها را داشت اما به اجبارِ مادر ، باید با فرغون به قلعه و مغازه گاز فروشی حاج علی گلشن منتقل میشد، 💥 اصلا مثل این بود که چاه‌های نفت و گاز جنوب رو آورده باشند درِ قلعه بهاباد و توی خونه حاج حسین طلائیان و حاج علی گلشن کاشته باشند . حاج علی که بر روال احوال پیشینیان فامیل دوست بودند تحویلمان میگرفتند با جمله سلام برسون بدرقه امان میکردند 🙋‍♂ 🌤فردا ظهر بعد از مدرسه نوبت این بود که مثل گربه از داربند انگور بالا بریم و خدمت خوشه های ناب برسیم و بعد مثل قبل کیسه گندمی را در فرغون و فرغون و دسته های فرغون روی بازوهای کوچکمان و وعده آسیای حسین علی یوسُف که شب و روز صدای تَق تَقُش بلند بود انگار برای فاطی و هم چنین حسین علی یوسف استراحت معنا نداشت .🙄 ✨اما اون شبی را به سختی صبح می کردیم و اون روزی را با اکراه به مدرسه ابن سینا می رفتیم که روز قبلش حسین زینلی ( عزیز ) ما را در کوچه دیده بود ،خ اون روز و سر کلاس ادبیات بیچاره بودیم و شک و تردید حسین آقای زینلی برایمان دل و گُرده نمیذاشت . تا پایان درس فقط آقای زینلی از حرکت توی کوچه برایمان میگفت و مسخره مان می کرد. بالاخره یادش به خیر یاد باد آن روزگاران یاد باد.😊 ‌ ‌ ‌---✿❀🍃🌸🌺🌸🍃❀✿--- 🌺 در ایتا به ما بپیوندید :👇👇 🆔 @chantehh