eitaa logo
چَنتِه 🗃
3.3هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
28 فایل
چَنته: واژه ای بهابادی به معنی ظرف پارچه ای بزرگ(دولو) که در آن تعدادی کیسه های کوچک قرار داده می شد و معمولا محتوی انواع داروهای گیاهی بود . چنته از ملزومات جهیزیه دختران در قدیم بود. پل ارتباطی @HOSSYN90 @Tayyebeee آگهی و تبلیغات 👇 @HOSSYN90
مشاهده در ایتا
دانلود
چَنتِه 🗃
#یادمانه #خاطره_انگیز 📷 پدر مرحوم ما «اصغر عبداللهیان» یا همون «عالی اصغر» بهابادیا، تا سال ۱۳۶۳ پا
چند روز پیش سومین سالی رو پشت سر گذاشتیم که از وجود عزیز مادر بی بهره بودیم . اخلاق حسنه و خصوصیات منحصر به فردشون زبانزد بود . چند روز دیگه هم، ۳۱ شهریورماه سالروز آسمانی شدن پدر عزیزمون هست. بنابراین مطلبی رو به پاس محبت شما عزیزان که زحمت کشیده پیام دادید و یا به یادشون قرآن تلاوت فرمودید نوشته و تقدیم میکنم . ✍ حسین عبداللهیان بهابادی بلوک ۱۴ پابدانا در سالهای آخر دهه ۵۰ برای ما فسقلیهای ننه زمزم و بابا اصغر لبریز از خاطرات گوناگونه . چهارتا خونه بزرگ با یک حیاط مشترک در وسط میشد یک بلوک و محل زندگی ما بلوک ۱۴ بود . ننه زمزم بدون استثنا بعدازظهرها از دست جیر جیر چهار پنج تا کوچولوی ریزه میزه به عذاب بودن .البته به استثنای علی که اصلا تهرونی به دنیا اومده بود ، تهرونی گریه میکرد و با همون زبون الکن بچگی تهرونی گَل گُلو هم میکردتحویلمون می داد (من یکی جرأت نمیکنم در مورد علی کمتر از تهرونی بنویسم، زنگ میزنه دعوام می کنه 🤣 ) عذاب مادر به این دلیل بود که میخواستن بخوابن ما نمیذاشتیم، بنابراین فاطمه که دختر بزرگ بود نقش پاسبان را داشت و به دستور ننه موظف بود به هر طریق ممکن اعم از تطمیع یا تهدید، پس کله ای و یا اردنگی ماها رو آروم کنه و در نهایت وختی موفق نمیشد، شخص ننه زمزم پس کله تک تکمون رو میگرفتن و به زور مثل چند تا بچه اردک زیر لحافمون میکردن تا بخوابیم و ما بچه ها دیگه جرأت نُطُق کشیدن نداشتیم .( آخه کدوم بچه ای بعداز ظهرها می‌خوابه که ماها باهاس بخوابیم 😭) . بابا از صبح میرفتن سرِکار تا ساعت ۳ و بار مسئولیت یک گردان بچه بر گُرده ی ننه بود . محمدرضا هم که خودش شر بود و رئیس اشرار ، البته وختی حسن داوود نبود😜😂( حاتمی ) . یعنی هر کدوم از ما برادران ( به غیر از علی ) به فراخور سنّمون توی قلبی کردن، معاونت بچه های داوود حاتمی رو داشتیم . یَ روز صبح که چار تا دو ریالی پس انداز داشتیم وَر انداز میکردیم . مُمَرضا به سبک قهرمانای المپیک، هوس کرد دو ریالی رنگ و رو رفته را گاز بزنه که یادش رفت فقط باید گاز بزنه و خوردنش ممنوعه . اما متاسفانه دو ریالی را قورت داد و کلی زحمت پشت دست پدرمان گذاشت تا در بیمارستانی از مرگ حتمی نجاتش دادند . هنوز دو روز از خوب شدنش نگذشته بود که جناب اخوی جلوی بلوک ۱۴ رفتن زیر ماشین ( اصلا این بچه خود شیطون بود 😜 البته با اجازه حسین داوود ، چون حسین داوود هم کل دوران کودکیش رو تو پابدانا تو بیمارستان گذروند ، چون همین که مرخص میشد دوباره میرفت زیر ماشین😂 ) قبل از بلوک ۱۴ ، طُخراجه و توی خونه «کل نعمت الله» و به صورت شراکتی با اهل بیت اُسَلی اکبر قربانی زندگی می‌کردیم. در یکی از روزها و در آن هنگام که حاج علی قربانی که اون زمونا حاجی که هیچ بلکه طفلی بیش نبودند با سر توی حوضِ گودِ پر از آب افتاده و چنانچه ننه زمزم به داد علی آقا نرسیده و ناجیِ غریق نشده بودند الان ما شاهد این همه خیر و برکت حاج علی آقا نبودیم . بعدها در بهاباد، درِ خونه عالی اصغر به برکت وجود پدر و مادر گلمون همیشه باز بود و همیشه جایگاهی بود برای جمع شدن فامیل و غیر فامیل و چه دورهمی های شیرینی بود . یادشون به خیر و روحشون قرین رحمت الهی ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🆔 @chantehh
10.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا میتونیم به همدیگه کمک کنیم تا میتونیم به هم مهر بورزیم تا میتونیم یاد خیر کنیم از کسانی که به ما یاد دادن مهربونی رو... ‏🎥 ارسالی از آقای محمدحسین محمدی نیا ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
هیچ یک از شرایطی که در زندگی با آن روبرو می‌شوید تصادفی نیست. هر موقعیت با هدفِ سوق دادنِ شما به سطح بالاتری از آگاهی ایجاد می‌شود و کارِ شما فقط این است که حقیقت را دریابید و سهمی را که هر رویداد می‌تواند در زندگی‌تان داشته باشد، کشف کنید. ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#خاطره_انگیز #دانشگاه_کُنده_ئو 📷 در ادامه ی پویش تصاویر «دانشگاه کُنده ئو»، امروز صبح و همین الان،
📷 در ادامه ی دیدن عکسها و خوندن خاطرات اولین دانشگاه بهاباد یعنی «دانشگاه کنده ئو» جناب آشیخ حسین حاتمی عزیز همراه همیشگی و کمک کار با ذوق چنته که حالا دیگه من بهشون میگم «قاصد خوش خبر»، این تصاویر خاطره انگیز را فرستادن. 🗓 سال ۱۳۹۲ ☑️ کسی میدونه اولین بار ، کی و کِی این اصطلاح رو به کار برد؟« دانشگاه کُنده ئو» 🤔 ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#یادمانه #خاطره_انگیز #دانشگاه_کُنده_ئو 📷 در ادامه ی دیدن عکسها و خوندن خاطرات اولین دانشگاه بهاباد
خانم زینب امینی پور یه مدت که ما تو کوچه زئرون زندگی می کردیم این دانشگاه هم برا ما معضلی شده بود، از در خونه که بیرون میومدیم تا تو خیابون تو دید اعضاء محترم دانشگاه و اساتید هیات علمیش بودیم 😌 حالا تا چند ساعت بعدش ادامه داشت الله و اعلم یه روز پیشنهاد دادیم یه کمی محل دانشگاه رو تغییر بدن گفتن نمیشه مگه داریم همچین چیزی؟ حالا هرچی دلیل و برهان آوردیم که همه دانشگاه های کشور هم تا حالا چند بار جابجا شدن قبول نکردن که نکردن الان میبینم نه تنها جابجا نشده بلکه شعبه جدید هم داره و از یکی به دو تا رسیده تازه بین المللی هم شده و از قلعه هم دانشجو پذیرفته خدا همشونو حفظ کنه 😂😂 ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh
🚩 شهید جاویدالاثر جلال دانش 📨 ارسال از خانم محبوبه دانش ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔 @chantehh