چَنتِه 🗃
#خاطره_انگیز #خاطره_قدیمی ✍ جناب سرهنگ غلامرضا محمدی نیا سلام، سپاس از خانواده محترم عبدالهیان که
#یادمانه
#خاطره_انگیز
#دانشگاه_کُنده_ئو
📷 دو تصویر به یادماندنی از دانشجویان « دانشگاه کُنده ئو » روبروی مسجد فاطمیه باغستان، در دو مقطع زمانی دهه ی پنجاه و اواخر دهه ی هشتاد
✅ قصد داریم در چنته تصاویر متعدد این دانشگاه را در مقاطع مختلف زمانی جمع آوری و منتشر کنیم. یادمه یه عکس هم بود از دهه ی شصت که دانشجوهاش فقط خانما بودن 😊
اگه تصویری در دسترس دارین لطفا لذت دیدنش را از طریق «چنته» با عموم مردم به اشتراک بگذارید!
┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#یادمانه #خاطره_انگیز #دانشگاه_کُنده_ئو 📷 دو تصویر به یادماندنی از دانشجویان « دانشگاه کُنده ئو »
#خاطره_انگیز
#دانشگاه_کُنده_ئو
📷 در ادامه ی پویش تصاویر «دانشگاه کُنده ئو»، امروز صبح و همین الان، داغِ داغ، آقا ناصر جان گرانمایه زحمت کشیدن و این عکس رو گرفتن و فرستادن تا شما هم در جریان باشین که اساتید و دانشجوهای دو ساعت اول صبح دانشگاه کیا هستن😊
این دانشگاه تابستون و زمستونم نداره و همیشه در همه ساعات شبانه روز دایره
🔸 آقا خلیل توسلی هم امروز غایبن نگرانشون شدیم 😉
🔸 جناب حاج محمدعلی حاتمی هم از اون عکس دهه ی پنجاه تا همین امروز از دانشگاه فارغ التحصیل نشدن، البته اون وقت دانشجو بودن، الان استاد تمام هستن 😁 خدا نگهدارشون باشه✋
🔸نکته دیگه اینکه اون عکس دهه ی هشتاد دانشگاه که دیشب گذاشتم هم عکاسش آقا ناصر گرانمایه بودن 😘
┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#خاطره_انگیز #دانشگاه_کُنده_ئو 📷 در ادامه ی پویش تصاویر «دانشگاه کُنده ئو»، امروز صبح و همین الان،
#یادمانه
#خاطره_انگیز
#دانشگاه_کُنده_ئو
📷 در ادامه ی دیدن عکسها و خوندن خاطرات اولین دانشگاه بهاباد یعنی «دانشگاه کنده ئو» جناب آشیخ حسین حاتمی عزیز همراه همیشگی و کمک کار با ذوق چنته که حالا دیگه من بهشون میگم «قاصد خوش خبر»، این تصاویر خاطره انگیز را فرستادن.
🗓 سال ۱۳۹۲
☑️ کسی میدونه اولین بار ، کی و کِی این اصطلاح رو به کار برد؟« دانشگاه کُنده ئو» 🤔
┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#خاطرات_طنز ✍ خانم زینب امینی پور یه مدت که ما تو کوچه زئرون زندگی می کردیم این دانشگاه هم برا ما
#شاعران_بهاباد
#دانشگاه_کُنده_ئو
دانشگاه کُنده ئو
✍ شعر از: آقای حسن لقمانی (سیمرغ)
🗓 دوم اردیبهشت ماه ۱۴۰۱
سالها قبل از وقوع انقلاب
صبحدم وقت طلوع آفتاب
شخص نجاری برای کار خویش
شد برون از خانه با دستار خویش
یکسره او رفت سوی روستا
خدمت یاری قدیم و آشنا
از قضا یک کُنده ی زیبای توت
گوشه ای افتاده در حال سکوت
کُنده ای بس قابل اوصاف بود
قامت او استوار و صاف بود
روزگاری سبز چون شمشاد بود
خاطراتی خوش از او در یاد بود
توت آن را خورده اند اجداد ما
هفت پشت ما که نَبوَد یاد ما
کُندهِ آن توت چشمش را گرفت
از برای اِبتیاعش گشت سفت
در درون روستا بسیار گشت
صاحبش را دید و در نزدش نشست
وی کلاه خویش را قاضی نمود
بر فروشش مرد را راضی نمود
بی محابا کُنده را از او خرید
ارّه آورد، از وسط او را بُرید
کنده اش را بار یک نیسان نمود
خود نشست و دست بر فرمان نمود
صاحبش را او به نیکی یاد کرد
وانگهی رو سوی بِه آباد (بهاباد) کرد
تا بسازد درب زیبایی زچوب
بس شکیل و پُر ز نقش و خوبِ خوب
توی کوچه خدمت لقمان رسید
گوش کرد و پندی از ایشان شنید
گفت لقمان: ای جناب پاکباز
رو تو با این کُنده دانشگاه ساز
در کنار کوچه اش بگذار تو
سرنوشتش را به حق بسپار تو
روبروی مسجد و وقت نماز
میشود او از برایت کارساز
چونکه بنشینند نیکان روی او
مردمان آیند خوش خوش سوی او
تاکه بنشستند یادت میکنند
با دعای خویش شادت میکنند
میشود در عصرها قبل از صلات
از برایت باقیاتاً صالحات
کَم کَمَک این کُنده بس پا میگرفت
در قلوب مردمان جا میگرفت
جایگاه مردم آگاه شد
صاحب کرسی دانشگاه شد
جایگاه مردم اندیشمند
جمله ی ایمانیان و هوشمند
حاج امیر و عالمی و دادگر
مردم آن کوچه و کوی و گذر
دو محمد مهدی و عبدالهی
خانی و رزاقی و حاجی علی
از گرانمایه بسی انبوه بود
پشت دانشگاه ما بر کوه بود
مآمن وارسته و کلماتیان
آن دبیر زاهد خلد آشیان
محفل و مأوای چند عباس بود
قاطع و بُرّنده چون الماس بود
بُد شفایی سید والا تبار
شخص صمصامی دبیر این دیار
احمد و مهدی و محمد علی
هر سه از اخوانیان و منجلی
بود اینجا احمد حاجی جواد
در فراقش آهم آمد از نهاد
بود خندان و بسی شیرین سخن
در میان جمع و شمع انجمن
شوخ بودند با جناب حاتمی
سَیِّد العبّاس، میرِ هاشمی
جای بحث سرخ و آبی گشته بود
پایگاهی انقلابی گشته بود
جای شور و مشورت گردیده بود
جایگاه منزلت گردیده بود
بحثهای انقلابی باز شد
از همینجا انقلاب آغاز شد
جایگاه وصف و شور انقلاب
بود او روشن ز نور انقلاب
گوش کن تا گویمت من شرح حال
قدمتش باشد بسی پنجاه سال
گرچه استادان قبلی رفته اند
در مزار اکنون یکایک خفته اند
نیک باشد یادی از آنان کنیم
یاد زان نیکان و آن پاکان کنیم
گفتی ای "سیمرغ" اکنون نامشان
گو به مردان صحبت و پیغامشان
خیز با حمدی ز آنان یاد کن
روح آنان را در آنجا شاد کن
🌿🌺🌿
┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#شاعران_بهاباد #دانشگاه_کُنده_ئو دانشگاه کُنده ئو ✍ شعر از: آقای حسن لقمانی (سیمرغ) 🗓 دوم اردیبه
#خاطره_انگیز
#دانشگاه_کُنده_ئو
📷 اینم یه عکس تاریخی و درجه یک از سر در دانشگاه کنده ئو در سالهای اول تاسیس و مؤسسین دانشگاه 😍😁
( مسجد فاطمیه پشت سرشون مشخصه)
🔘 از چپ به راست: علی توسلی ، شهید محمدغنی زاده ، شهید علی اصغر امینی پور ، دکتر علی لقمانی ، اون که نشسته و بچه دستشه مرحوم حسن لقمانی ، سید جلیل رضوی ،پشت سرشون آشیخ محمدعبداللهیان ، نفر نشسته محمود ترحمی و دوچرخه سوار دکتر علی عبداللهی
💌 حسین آقای امینی پور برامون فرستادن
┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄
🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#خاطره_انگیز #دانشگاه_کُنده_ئو 📷 اینم یه عکس تاریخی و درجه یک از سر در دانشگاه کنده ئو در سالهای ا
#خاطره_قدیمی
#دانشگاه_کُنده_ئو
✍ جناب آسیدجلیل آقای رضوی
این خاطره ی جالب رو از دانشگاه نقل کردن 👆
┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄
🆔 @chantehh