eitaa logo
چَنتِه 🗃
3.1هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
23 فایل
چَنته: واژه ای بهابادی به معنی ظرف پارچه ای بزرگ(دولو) که در آن تعدادی کیسه های کوچک قرار داده می شد و معمولا محتوی انواع داروهای گیاهی بود . چنته از ملزومات جهیزیه دختران در قدیم بود. پل ارتباطی @HOSSYN90 @Tayyebeee آگهی و تبلیغات 👇 @HOSSYN90
مشاهده در ایتا
دانلود
چَنتِه 🗃
#نوستالژی #کربلای_جبهه_ها_یادش_بخیر 📷 جانباز عزیز حاج حسن قاسمی (بابَسَن) و حسین قاسمی (حسین غلو
آقای محمدحسن امینی پور 🔸سلام پسرعموی عزیز خسته نباشید. ممنون از زنده کردن نام و اخلاق و منش افراد گمنام شهرمان. واقعا عالی و دست مریزاد این دو بزرگوار واقعا از چهره های برجسته شهرمان هستند که بی نظیرند، به خوش اخلاقی و روابط اجتماعی این دو، همه واقفند. هنوز هم اخلاق ایثارگری و فداکاری آنان زبانزد است. خدمت تمام وقت این دو مرد شریف همراه با خانواده در حسینیه ی گلزار شهدا گواه براین مدعا است. با بابَسن و خانواده گرامیشان توفیق زیارت خانه خدا را داشتم و با حسین آقا هم مدت زیادی در آموزش و پرورش همکار بودم، خدمت بی منت ایشان در اداره مخصوصا برای بازنشستگان زبانزد همکاران است. به جرات می توان گفت چندین سال خدمت ایشان در سمت تعاون اداره حتی کوچکترین آزرده خاطری برای همکاران به وجود نیاورد. بعد از بازنشستگی هم همچنان در خدمت آموزش و پرورش و بازنشستگان هستند. برای این دو بزرگوار سلامتی و طول عمر مسئلت دارم.
📷 جناب آقای محمدحسن امینی پور با ارسال این تصویر از رزمنده و جانباز عزیز آقای حاج حسن قاسمی نوشته اند: « در حج تمتع افتخار همراهی و همسفری با ایشان نصیبمان شد . خاطرات هشت سال دفاع مقدس از زبان بابَسن بسیار شنیدنی است و همتی می طلبد برای ثبت و نشر کتاب ایثارگریهای رزمندگان و مردم بهاباد در زمان جنگ تحمیلی» 🆔 @chantehh
✍ جناب آشیخ حسین حاتمی نوشته اند: سلام علیکم و ارادت واژه فارسی نوستالژیک چیه؟ شاید خاطره انگیز یا یادگاری از قدیم که با دیدنش انسان به وجد میاد یا خوشحال یا ناراحت می شود و خاطرات قدیمی را یادش میاد. چنته: نتیجه جستجوی ما نزد علامه گوگل این شده: 👇 نوستالژی یا دریغ‌یادی (به فرانسوی: Nostalgie) یک احساس غم‌انگیز همراه با شادی به اشیا، اشخاص و موقعیت‌های گذشته است.آرزومندی عاطفی و احساس گرمی نسبت به موقعیتی در گذشته که از جنبه‌های اصلی آن دلتنگی شدید برای زادگاه است. دلتنگی به سبب دوری از وطن یا دلتنگی حاصل از یادآوری گذشته‌های درخشان یا تلخ و شیرین. 🆔 @chantehh
📷 زنده یاد خانم مریم عاصمی ( مادر جناب آقای اقبال) و خانم صدیقه غنی زاده (همسر مرحوم اُس ممد حاتمی) و علیرضا حاتمی (پسر ارشد اُس ممد) 📨 ارسالی از خانم حدادزاده (همسر حسن هاشم) 🆔 @chantehh
📨 تصویر ارسالی از رزمنده ایثارگر جناب سید جواد رضوی 🔸 از راست: شهید مهدی قافی، سید جواد رضوی، طلبه شهید مهدی جلیلی ، محمدمهدی اقبال (آشیخ محمد)، مصطفی دانش پژوه 🗓 اردیبشت سال ۶۵ - جزیره مجنون 🔹تاریخ تولد هر دو شهید نیمه شهریور است اما شهید جلیلی در دی ماه همین سال و شهید قافی در خرداد ۶۷ به شهادت رسیدند. 🆔 @chantehh
27.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎵 تصنیف قدیمی «نامدگان و رفتگان» 🎙 آواز 📚 شعر از: هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه) 🗓 سال ۱۳۵۵،جشن هنر طوس، آرامگاه فردوسی نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان سوی تو می‌دوند هان! ای تو همیشه در میان پیش تو جامه در برم نعره زند که بر دَرم! آمدنت که بنگرم، گریه نمی‌دهد امان... 🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#نوستالژی #خاطرات_مدرسه 📷 عکسی ماندگار از اردوی دانش آموزی سالهای اول انقلاب 🔹معلم عزیز جناب حاج ح
✍ جناب آقای محمدرضا دهقان افراد این عکس را اینجوری معرفی کردن: 👇 🔹ردیف جلو از سمت چپ . آقای ایمانی، علی اکبر صادق زاده ، دکتر دادگرنیا، عباس محمدی نیا، ناشناس، محمدرضا بخشی 🔹ردیف دوم: شهید صادق زاده، و علی جلیلی 🔹ایستاده از راست: علی کاظمی (میرزا محمد)، دکتر حسین کاظمیان ✍ آشیخ حسین حاتمی نوشتن: 👇 🔸ایستاده دو نفری: آقای علی کاظمی (میرزا محمد) و دکتر حسین کاظمیان 🔸از راست نشسته جلو: آقای محمد رضا بخشی ، آقای حاج علی جلیلی و آقای اکبر صادق زاده 🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#نوستالژی #کربلای_جبهه_ها_یادش_بخیر 📷 تصویری تاریخی و ماندگار در حافظه ی بهاباد از آلبوم جانباز س
✍ آقای حسن باقریان به درستی اشاره کردند که در این تصویر، مرحوم آغاضیاء حضور دارن نه مرحوم حاج سید محمد رضوی مطلب، ویرایش شد. 👌
تیم «طویله» و «فوتبال» و«اُس ممد حاتمی» ✍ حسن آقای حاتمی، دبیر فیزیک مدارس بهاباد در صفحه ی اینستاگرام خود @hatami116 با انتشار این عکس قدیمی، خاطره ی بسیار زیبایی از تیمداری و فوتبال در دهه ی شصت در بهاباد نوشته که ما هم با اجازه و البته بی اجازشون ، اینجا درج و منتشر می کنیم. 👇 🆔 @chantehh
چَنتِه 🗃
#نوستالژی #خاطره_قدیمی تیم «طویله» و «فوتبال» و«اُس ممد حاتمی» ✍ حسن آقای حاتمی، دبیر فیزیک مدارس
تیم «طویله» و «فوتبال» و «اُس ممد حاتمی» ✍ حسن حاتمی بهابادی(اُس ممّد) 🔸امروز میخوام براتون از یه تیم فوتبال با اسمی منحصر به فرد بنویسم: «تیم طویله» بله؛ درست شنیدید:«تیم طویله» خونه پدری ما در کوچه شهید بهابادی روبروی آموزش و پرورش قرار داره، اون زمان همه خونواده ها شلوغ پلوغ بودن و کوچه ما پر بود از بچه های قد و نیم قد. دهه شصتیا مدارس دو نوبتی اون سالها رو یادشونه، عصرا که از مدرسه میومدیم زنها و دخترا سرتاسر کوچه جلوی خونه ها می نشستن و حرف می زدن و ما پسرا هم تو کوچه فوتبال بازی می کردیم. ماها چهارتا پسر بودیم به اضافه ی پسرای خدابیامرزها: ناصر کیوانی و ماشالا رزاقی و سید محمد رضوی و البته مهدی بزم و حمید غنی زاده و مسعود احمدی و صادق رزاقی و... یه روز پسرای بزرگتر کوچه تصمیم گرفتن یه تیم تشکیل بدن و برای اعضای تیم لباس بخرن. یکسال تمام ماهی بیست تومن پرداخت کردیم تا پولش جور شد- بماند که پرداخت این پول با وضع اقتصادی اون زمان خانواده ها چقدر مشکل بود- بالاخره یه روز علی ما و حمید غنی زاده رفتن بافق و برای تیممون یه لباس آبی با خطهای سفید مورب و یه شورت قرمز خریدن و آوردن. این شد اولین لباس و شورت ورزشی ما تو اون سن. و واقعا اون روز یکی از بهترین روزای دوره ی نوجوونی ما بود. چقدر منتظر بودیم یه مسابقه پیش بیاد و اجازه بدن لباسمونو بپوشیم. اسم تیم رو هم بعدا از رو اسم یه تیم تهرونی برداشتیم و گذاشتیم «گسترش» که البته بعدا باز اسم تیم رو عوض کردیم. مدیران تیم برای نگهداری لباسها و پولها و برگزاری جلسات، نیاز به جا داشتن اما تو خونه های اون وقت برای خود بچه ها هم جا کم بود. نهایتا همه فکراشونو ریختن روی هم و یه جای عالی پیدا کردن، ته حیاط خونه ی ما یه طویله ی کوچک با دیوارای کوتاه و بدون سقف بود. یه روز دور هم جمع شدیم و آشغالاشو بردیم بیرون. تهشو صاف و صوف کردیم، سقفشو یادم نیس با چی پوشوندیم. یه فرش کهنه انداختیم توش و بچه ها رفتن یه قفل خریدن و زدن درش و پس از ساعتها تلاش، دفتر مرکزی هیئت مدیره تیم گسترش 😁 در محل طویله ی کوچک خونه ی اُس ممد حاتمی آماده شد. خوشحالی ما از این اتفاق دیری نپایید و پدر بزرگوارمون که کلا با توپ و فوتبال مخالف بودن و اسم تیم ما رو گذاشته بودن تیم طویله، جلوی هر کسی که میومد خونمون آبرو برامون جا نمیذاشتن😬😂 انصافا هم کلی خجالت می کشیدیم از این اسمی که به خاطر نفوذ اس ممد بین مردم، بیشتر از گسترش سر زبونها افتاده بود. نهایتا پدر کار خودشونو کردن و کاری به سرمون آوردن که کلا بی خیال تیمداری و اون طویله (ببخشید دفتر هیئت مدیره تیم) شدیم. الان سالهاست که هممون از اون کوچه رفتیم اما هنوز که هنوزه خاطره اون کوچه و تیم طویله از ذهن هیچ کدوممون بیرون نرفته☺️ 🆔 @chantehh
🔹 در بین آلمانی ها قصه ای هست كه این چنین بیان می شود : ✍ آقای جمال موتاب مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده ، شک كرد كه همسایه اش آن را دزدیده باشد ، برای همین، تمام روز او را زیر نظر گرفت ! متوجه شد كه همسایه اش در دزدی مهارت دارد ، مثل یك دزد راه می رود ، مثل دزدی كه میخواهد چیزی را پنهان كند پچ پچ می كند، آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض كند، نزد قاضی برود و شكایت كند ، اما همین كه وارد خانه شد، تبرش را پیدا كرد ! زنش آن را جابه جا كرده بود، مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت كه او مثل یك آدم شریف راه می رود، حرف می زند، و رفتار می‌كند ! همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم ! 🆔 @chantehh
◾️۶شب اول: 🎙سخنران:حجةالاسلام مهدی خدادادی 🎤 مداح:آقای هادی منصوری نژاد ◾️۵شب آخر: 🎙سخنران:حجة الاسلام محمدعلی اخوان 🎤 مداح:آقای کاظم خواجه ای