eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.8هزار دنبال‌کننده
779 عکس
409 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_184 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) از ساعت چند میری؟ هشت صبح باید اونجا باشم تا ساعت پنج بعد از ظهر، از ساعت دوازده تا یک، هم برای نماز و. ناهار برای ناهار بیا خونه آخه شما سختتون میشه هی من رو ببرید هی بیارید نه عزیزم چه سختی، اتفاقا یه پیاده روی هم میکنیم رفتم سراغ پدر بزرگ مادر بزرگ احمد رضا سلام، به به حاج خانم و حاج آقای گل، حالتون خوبه؟ هر دو جوابم رو. گرفتن، بابا جون گفت، گل تویی دختر خوبم ممنون بابا جون، چایی بیارم براتون بیار بابا دستت درد نکنه یه سینی چایی ریختم، نشستم کنارشون، پدر شوهر مادر شوهرمم اومدن، چقدر این دو زوج قدیمی دهنشون گرمه، برامون کلی از خاطرات قدیم تعریف کردن، فردا باید برم آموزشگاه، فکر نکنم لازم باشه من چیزی بردارم، اما بازم برای احتیاط خوبه مترو قیچی رو ببرم، اصلا چه کاریه همه رو میبرم، اگر لازم شد استفاده میکنم اگر نشد، دیگه از فردا نمیبرم، همه رو ریختم توی کیفم، خوابیدم، صبح بلند شدم صبحانم رو خوردم، پدر شوهرم گفت مریم جان صبح‌ها من میبرمت، ظهرها و عصرم حاج خانم میاد میارت ببخشید، این‌طوری شماها اذیت میشید، اجازه بدید من ناهار ببرم، صبح شما من رو ببر، عصرم مامان بیاد بیارم مادر شوهرم گفت مریم راست میگه من اول گفتم، که ظهر میرم میارمش، ولی بعدن فکر کردم، ظهر باید غذای پدر و مادرم رو بدم، یه وقت این‌طرف اون‌طرف میشه اینها پیرن توانشون کمه، اذیت میشن، علیرضا بچمم که سر خدمتشه اگر اون بود، توی رفت امد مریم کلی کمک میکرد. احساس مزاحمت بهم دست داد، گفتم اصلا ولش کن واجب که نیست نمیرم هر دوشون معترض گفتن یعنی چی که نمی رم، این همه زحمت کشیدی، رفتی یاد گرفتی، میدونی دم دست مدیر آموزشگاه کار کنی چه تجربه خوبی بدست میاری ازتون ممنونم، ایکاش فرصتی پیش بیاد بتونم براتون جبران کنم مادر شوهرم گفت تو مثل دختر خودمون میمونی به فکر جبران نباش، دعا میکنم آینده خوب و درخشانی داشته باشی لبخندی زدم ممنون مامان ببخشید از دیشب غذا اضافه اومد اره تو یخچاله برو بردار، برای ناهار امروزت یه ظرف برداشتم استامبولی های دیشب رو ریختم توش، یه ظرف کوچیکم بادمجون ترشی برداشتم گذاشتم توی مشما، چادرم رو سرم کردم، رو کردم به پدر شوهرم بابا بریم... ازجاش بلند شد بریم بابا... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁گ 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🌤 🗓امروز ۳ فروردین ۱۴۰۱ مصادف‌با سالروز: 🦋ولادت شهید محسن حیدری 🦋ولادت شهید محمود مراد اسکندری 🌹شهادت شهید علی یزدانی 🌹ولادت و شهادت شهید هادی جعفری 🌟شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقطه امن جهان است اینجا مرکز ثقل جهان است اینجا 🍃🌺 السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
مادرش میگفت وقت اذان بدنیا اومد همرزمش هم گفت وقت اذان کنار تانکر تو کربلای ۵ شهید شد با بانک اذان آمد و با بانک اذان رفت... 💕 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 🦋🦋🦋
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_185 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) از جاش بلند شد و گفت بریم بابا رسیدیم به اموزشگاه، با پدر شوهرم خدا حافظی کردم. وارد سالن شدم، یه حس خیلی خوبی دارم، رفتم سراغ خانم شمسی بعد از سلام و احوال پرسی گفتم من باید چه کار کنم از پشت میز بلند شد در یه اتاق رو باز کرد دیدم به به چه اتاق کار قشنگی، سه تا چرخ خیاطی کنار دیوار بود، سوال کردم ببخشید سه تا چرخ، میشه کارآیی اینها رو بگید بله اون دست راستیِ چرخ کاچیران هست، برای جا دکمه و کارهای تزئیناتی مثل زیک زاک استفاده میکنم، وسطی چرخ راسته دوزیه و این آخری برای سر دوزی این میزم برای برش هست مخصوصا برای برش چادر خیلی عالیه لباسی را از قبل بریده بود، ژورنال رو باز کرد و گفت این لباس باید اینطوری دوخته بشه شما اول همه رو کوک بزن بیاد پرو کنه، بعد بندازش زیر چرخ، دونه دونه توضیح داد که اول از کجا شروع کنم گفتم برای چرخ کاریش، پشت کدوم یک از این چرخ ها بنشینم پشت کاچیران بشین، بزن روی ساده دوزی، چون تو با چرخ های صنعتی کار نکردی نمیتونی، تا بعدا کار با چرخ صنعتی رو یادت بدم با بسم الله الرحمن الرحیم، شروع کردم به دوختن لباس آماده شد بردم خدمت خانم شمسی ببینید درست دوختم نگاهی انداخت آفرین دختر خوب خیلی عالیه باریکلا جیبش را صبر کن خودم بدوزم تا دستت راه بیفته دیگه باید چیکار کنم؟ فعلاً بنشین قراره دو نفر مشتری بیاد اندازه هاشون رو بگیر و الگو هاشون رو بکش صاحب این لباس کی میاد پرو فردا میاد... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🌸یارقیه خاتون سلام الله علیها 🌸 💚درچهره خــود«هیبت زهرا» دارد ❤️بـردوش«ابوالفضل علی» جـادارد 💚بااین که سه ساله است مانند عمو ❤️«در دادن حــاجـت یـد طـولا دارد»💐 باد 🎉 🎊
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 #پارت_186 #رمان_آنلاین_ به قلم ✍️⁩ #زهرا_حبیب‌اله
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) رفتم توی اتاق چشمم افتاد به یه دفتر به خودم.گفتم حتما همین دفتر اندازه گیری هست، بازش کردم دیدم کسانی که لباس آوردن براشون دوخته، ولی هنوز پولش رو نیاوردن، چون جلوشون نوشته شده بود بدهکار، ورق دوم رو زدم دیدم ماشاالله، این بنده خدا فقط دوخته، مشتری یا کامل پول لباس رو نداده، یا نصفش پرداخت کرده، بقیه‌ش مونده، ناراحت شدم، به تاریخ ها نگاه کردم دیدم بعضی ها برای سه ماه بعضی چهار ماه، بعضی شش ماه، گذشته، برای بعضی ها هم تازه بود برای یک ماه و یک هفته پیش مجدد برگشتم پیشش... خانم شمسی ببخشید که فضولی کردم، این دفتر رو خوندم، این ها رو شما طلب دارید؟ لبخند تلخی زد گفت امان از دست آدمهای بد حساب، من یک ایده برای این کار دارم اجازه میدی پیاده کنم چه ایده‌ای هر کسی لباس آورد بدوزه بهش میگیم ما یک سوم پول دوخت این لباس را از قبل میگیریم، مابقیشم موقع تحویل لباس باید پرداخت کنید، خانم شمسی یک نگاهی به من کرد. مریم جان آدم باید مردم دار باشه شاید بعضی ها نداشته باشند ببخشید، شما استاد بنده هستید، ولی پارچه چیت و یا چلوار، نیاوردند شما بدوزید که، بگیم، توان پرداخت ندارن، شما یک بخشی از پارچه رو قیچی کردید و جلوی اسم طلبکار گذاشتید، همه پارچها جنسشون خوبه من احساس می کنم دارن از شما سوء استفاده می کنند خیلی خوب حالا شما برو بعدا با هم راجع به این موضوع صحبت می‌کنیم...؟ ببخشید من توی اون اتاق تنهایی حوصله ام سر میره، میشه اینجا تو سالن باشم اگر کار آموزها مشگلی داشتند کمکشون کنم باشه ایرادی نداره چشمم افتاد به یه کارآموز، چهره‌اش به نظر گرفته و ناراحت میاد، رفتم بالا سرش چی شده سرش رو. گرفت بالا نمیتونم ساسون‌ش رو تمیز بدوزم نشیتم کنارش لباس رو گرفتم توی دستم به دست من نگاه کن ببین چطوری میدوزم تا اخر دوختم، گفتم یاد گرفتی بدید بدوزم ببینم لباس رو. گرفت اون یکی ساسون رو دوخت، سرش رو گرفت بالا لبخند زد دستتون درد نکنه، یاد گرفتم خواهش میکنم، ببخشید اسمت چیه فرزانه... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام نویسنده هستم🌹 هر کس میخواد پارت های رمان رو جلوتر بخونه توی کانال وی آی پی عضو بشه🌹 https://eitaa.com/joinchat/2124415010C2ac5b7a71a 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 ❏اۍ‌تواَمـٰان‌هر‌بلـٰامـٰا‌همہ‌در‌اَمـٰانِ‌تو••♥️ 【اندڪۍ‌بـٰا‌مـٰامُـدآرآ‌ڪُن‌ڪه‌مـٰا‌رآ‌مـۍ‌ڪُشـد •این‌فـرآق‌ڪربـلآ‌امروز‌و‌فـردآ‌یـآ‌حُسیـن.🫀】 ❏•اِمـٰام‌حُسین‌جـٰانَم♥️ سعآدتۍ‌بہ‌‌جهآن،‌🕊⚘ مثل‌دوست‌داشتنـت‌نیست🕊⚘ 🦋اَلسَّلـام‌ُعَلَیڪ‌یـا‌اَبـاعَـبدِاللـہ... 🦋 🦋🦋🦋