eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
19.2هزار دنبال‌کننده
774 عکس
403 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
💠مـقام معظــم رهـبــرے از خدا میخواهم مبادا بعد از یڪ عمر زحمت مرگ ما در بستر بیمارے باشد، در میدان🌹 شهادت باشد. 🌹شهادت ، مرگ در راه ارزشهـاسـت...🌹 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در بهار آزادی، جای شهدا خالی خاطرات شنیدنی سردار قاسم سلیمانی از یک شهید مدافع حرم ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
🌹زندگی نامه شهید حاج قاسم سلیمانی ✍استان کرمان، شهرستان «رابر»، روستان قنات ملک، خانواده هفت نفره حاج حسن سلیمانی!قاسم فرزند سوم بود و با نان کشاورزی و لقمه حلال بزرگ شد. "نوجوان روستازاده، جهانی شد چون نام بلندی داشت" راهی کرمان شد، بنایی می کرد، درس می خواند، کاراته کار می کرد، برنامه و تدبیر داشت برای زندگیش، هوای برادر کوچکترش و دیگران را هم داشت. مربی رزمی شد؛ مجاهد بود. فرمانده شد، بنده بود. سردار شد، انقلابی بود. شهید شد، عاشق بود. شهر و روستا ندارد. کشور و قاره ندارد. امکانات و... ندارد. آن چه که انسان را می سازد،‌همتی است که خدا به همه داده است. آن چه که زندگی ها را پیش می برد، عزم و اراده ای است که از لطف الهی سرازیر شده است. آن چه که انسان را جاودانه می کند و مؤثر، بندگی خداست. غفلت از خدا تمام آنچه که داریم را می برد. و گناه مانع شهادت! 📚منبع: کتاب حاج قاسم ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
شنیدید میگن اونایی که میرن واسه پوله؟ قیمت این لحظه شهید عبدالصالح زارع بافرزندش چند؟؟؟ قیمت نبودن پدر چند؟؟؟😔 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
20.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نماهنگ ایران ما 🔹نماهنگی که مقام معظم رهبری از شبکه افق ملاحظه نمودند و مورد تقدیر و خرسندی ایشان قرار گرفت. ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
1_200054809.mp3
1.64M
یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ، دعای هفتم صحیفه سجادیه ‼️دعای امن پناهگاه خدای قادر است برای نجات از: ✅فقر و تنگدستی ✅بیماری های روحی ✅تغییر سرنوشت و قضای الهی ✅رفع حوادث ناگوار وبلایا ✅نجات از ظلم ستمگران ✅رهایی از زندان ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
voice.ogg
2.85M
داستان عنایت امام زمان(عج) به حیدرعلی محقق.... 🍃 🌷 🎤 استاد دانشمند ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
"۷ روز از عملیات والفجر ۸ می گذشت که من از مرخصی به هفت تپه اندیمشک رفتم. حدود ۷ الی ۸ روز آنجا بودم و بعد به منطقه فاو اعزام شدم. در فاو به عنوان مسئول امور رزمندگان، کارت پلاک صادر می کردم و همزمان ماشین آمبولانس را نیز تحویل من داده بودند. بعد از یک هفته، عمو علی اکبر، عموی بزرگم را که از دنیا رفته بود در خواب دیدم. او سه شب پشت سر هم در به خواب من آمد و مطلبی را می گفت، اما من صدای او را نمی شنیدم. روز سوم که از خواب بیدار شدم، با خودم گفتم حتما برای پسر دایی هایم حمید و حسن که در منطقه هستند اتفاقی افتاده است. ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#قسمت‌اول "۷ روز از عملیات والفجر ۸ می گذشت که من از مرخصی به هفت تپه اندیمشک رفتم. حدود ۷ الی ۸ رو
ابتدا به گردانی که حمید در آنجا بود رفتم و بچه های گردان گفتند که حمید به هفت تپه رفته است و از من و شما سالمتر است. سپس به گردان یا رسول که پسر دایی حسن در آنجا بود رفتم. جویای حال او از دوستانش شدم. کسی از او خبر درستی نداشت و این موضوع مرا نگران کرد. با ناراحتی به محل خدمتم برگشتم. فردای آن روز با دوستانم کنار بو فلفل نشسته بودم که دیدیم یک نفر سوار بر قایق موتوری به سمت ما می آید. قایقران به نزدیکی ما که رسید قایق را خاموش کرد و از پله ها بالا امد و از ما پرسید؛ تعاون رزمندگان لشکر ۲۵ کربلا کجاست؟ ما گفتیم: همین جا است. قایقران پرسید: هاشم میرعرب کیه؟ من نگاهی تعجب آمیز به دوستانم کردم و گفتم منم. قایقران گفت: من پیک مرتضی قربانی فرمانده لشکر ۲۵ کربلا هستم و دستور دارم شما را به نزد او ببرم. من سوئیچ و مدارک کارت پلاکها را به همکارانم دادم و با او سوار بر قایق شدم و حرکت کردیم. بعد از طی مسافتی ، پیک فرمانده قایق را در نیزار پنهان کرد و یک موتور سواری را از لا به لای نی ها بیرون کشید و دو نفر سوار بر آن به سمت کارخانه نمکی که در نزدیکی شهر فاو عراق بود رفتیم. ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
#قسمت‌دوم ابتدا به گردانی که حمید در آنجا بود رفتم و بچه های گردان گفتند که حمید به هفت تپه رفته اس
آنجا که رسیدیم، دیدم مرتضی قربانی فرمانده لشکر، آقای میرزاخانی فرمانده تعاون لشکر و بهروز هادوی از دوستان همشهری من منتظر ما هستند. پیک به قربانی گفت: هاشم میرعرب را آوردم. فرمانده لشکر از من پرسید: هاشم میرعرب شما هستید؟ جواب دادم: بله دوباره پرسید: بچه گنبدید؟ گفتم بله، بچه آزادشهر گنبدم. فرمانده لشکر رو به آقای میرزاخانی کرد و به من گفت: این فرمانده شما ، آقای میرزاخانی برای آوردن پیکر شهدا تا الان ۱۳ تا از بهترین پاسداران من را به شهادت رسانده اما پیکر یک شهید را هم نیاورده است، از امروز تا روز آوردن شهدا شما به عنوان فرمانده و او نیروی شماست، او را می فرستید جلو تا شهدا را بیاورد و خودتان در سنگر می مانید و حق خارج شدن ندارید. بعد از اتمام سخنان قربانی، ما خداحافظی کردیم و به سمت محور تعاون حرکت کردیم. نزدیک اذان ظهر بود که آنجا رسیدیم، نماز را خواندیم، نهار خوردیم و حدود ساعت ۱۵ به سمت سه راه مرگ حرکت کردیم. سه راه مرگ جایی بود که خط تقسیم می شد و در دید مستقیم عراقی ها بود، برای همین نیروهای خودی یک خاکریز بزرگ درست کرده بودند تا ماشینهایی که به این سمت می آیند از دید دشمن پنهان بمانند. در زیر این خاک ریز نیز یک سوله قرار داشت و نیروها در ان استراحت می کردند. ادامه دارد.... ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @chatreshohada
سلام بر تو ای جانباز که زیباترین فرصت پرواز را در بال های شکسته ات می توان یافت. ❤️ روزت مبارک ❤️ ✅ جهت ارتباط با ادمین👇👇 @Ad_mahdis ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ ╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗ @shobahat_ds ╚══••🍃🌺🍃••═╝