زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۸۲۸ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۸۲۹
به قلم #کهربا(ز_ک)
از بچگی طعم درد نداری رو کشیده بودند برای همین همیشه به یاد آدمهایی که به کمکشون نیاز دارن هم بودند
یه بار به منوچهر گفتم تو اگه بخوای میتونی ماشین بخری پس چرا اینکار رو نمیکنی؟
گفت تا به حالا هروقت هوس خریدن ماشین به سرم زد یکی از سر ناچاری و بدبختی به سراغم اومد و تقاضای کمک کرد من هم وقتی میدیدم خرید ماشینم در مقایسه با مشکل اون فرد خیلی هم اهمیت نداره پول پسانداز شدم رو صرف مشکل اون فرد میکردم
اما الان که با تو ازدواج کردم حتما برای رفاه تو ماشین میخرم ...
یه ماشین دست دوم خرید
روزی که گفت میخوام ببرمت زیارت اون روز ماشینی که همیشه با تک استارت روشن میشد رو هرچی استارت زد روشن نشد که نشد ...
از شهر ما تا خود حرم فقط دوساعت فاصلهست به راحتی میتونستیم با تاکسی بریم
اما وقتی سر جاده رسیدیم یه اتوبوس که از سمت نیشابور به مشهد میرفت جلومون نگه داشت وقتی سوار همون شدیم هنوز مسافت زیادی رو نرفته بودیم که اون تصادف اتفاق افتاد
انگار که اون روز بلای زندگیمون توی همون اتوبوس نشسته بود که مارو با خودش همراه کنه
خودم آش و لاش افتادم گوشهی بیمارستان وقتی بعد از چند روز فهمیدم منوچهر رو برای همیشه از دست دادم ناامید شدم از زندگی...
اما به امید بچهم ادامه دادم...
بخاطر کینهای که از خونوادهم داشتم دلم نمیخواست بچهم پیش اونها باشه مطمین بودم بیبی و مادرشوهرم طیبه خانم و دختراش حسابی مراقب پسرم هستند
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۸۲۹ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۸۳۰
به قلم #کهربا(ز_ک)
اما بعد از مدتی پسرمم از دست دادم
وقتی دکترها از بهبود شرایط جسمیم از اینکه بتونم روزی بتونم دوباره راه برم ازم قطع امید کردند انگار شروع دور جدیدی از بدبختیها برام بود ...
تازه میفهمیدم بدبختیهای گذشته در ظاهر بدبختی بودند
عمق فاجعه رو حالا میفهمیدم...
دوباره در دل به شانس و اقبال بدم بد و بیراه میگفتم
دلتنگ منوچهر و پسر کوچولوم بودم که داغ هردوشون به دلم نشسته بود
دلتنگ مامان بابام
اما دستم به هیچ کدومشون نمیرسید
تصور اینکه از اون ببعد وبال گردن دیگران بودم و قدرت حرکت نداشتم داشت دیوونم میکرد
روز و شب از خدا طلب مرگ میکردم که یه شب خواب منوچهر رو دیدم
دست پسر کوچولوم رو گرفته بود و به طرفم میومد نزدیکم که شدند هر قدمی که من به طرفشون میرفتم به اندازه ی قدمهای من ازم دور میشدند...
نمیتونستم بهشون برسم و همین باعث شد به گریه بیفتم
و با گریه از خواب پریدم...
چند بار دیگه هم این خواب رو دیدم تا اینکه بار سوم وقتی خواستم قدمی به طرفشون بردارم منوچهر با دست بهم نشون داد که حرکت نکنم
با چند قدم بلند خودش رو بهم رسوند
پسرم رو نشونم داد و گفت
اگه میخوای من و این بچه ازت دور نمونیم غرور و تکبر رو از خودت دور کن
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۸۳۰ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۸۳۱
به قلم #کهربا(ز_ک)
وقتی بیدار شدم خیلی گریه کردم از منوچهر دلخور بودم
اون خودش من رو خوب میشناخت
هیچ وقت اهل تکبر و غرور نبودم
تنها ویژگی که در وجودم نبود همین دوتا خصلت بد بود
و حالا اون بهم میگفت اون دوتا خصلت بد رو از خودم دور کنم...
چندروز ذهنم درگیر اون خواب بود تا اینکه یه روز از بیبی خواستم امام جماعت محله رو بیاره پیشم تا خوابم رو براش تعریف کنم و تعبیرش رو بفهمم
وقتی براش تعریف کردم ازم فرصت خواست تا با یکی از اساتیدش مشورت کنه...
بعد از دو روز به سراغم اومد و گفت خوابت تعبیر خاصی نداره...
همسرت فقط تمایل داشته در خواب چیزی رو بهت بگه که گفته...
بهترین کار اینه که برای خوشنودی متوفی به سفارشش عمل کنی...
هنوز تو فکر بودم
غرور...تکبر...
هرچی بیشتر بهش فکر میکردم کمتر به جواب میرسیدم
یه روز به خودم اومدم
تازه متوجه رمز حرف منوچهر شدم
شاید منظور همسر عزیزتر از جانی که به تازگی از دست داده بودم این بود که من در اعمال و چه بسا در افکارم خلوص ندارم...
درسته همیشه توکل میکردم اما توکل به کی؟
مگه نه اینکه هروقت در هرچیزی به خدا توکل میکنی امیدت به غیر خدا باید قطع بشه؟
من در همهی عرصههای زندگیم به ظاهر به خدا توکل میکردم ولی در واقع و باطن ماجرا به افراد خاص زندگیم تکیه و توکی داشتم
پدرم...مادرم... برادرام...
مسعود ... پرویز ... منوچهر... وجود پسرم...
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۸۳۱ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۸۳۲
به قلم #کهربا(ز_ک)
من به تعداد اسامی که نام بردم توکل کرده بودم
نهال دخترم...
اینهمه حرف زدم تا یه جمله بهت بگم
توکل توکل توکل
فقط به خدا...
یا هیچ تلنگری بیخود امیدوار نشو و بیخود امیدت رو از دست نده...
تنها کسی که در دنیا امید و پناه هر آدمیه
فقط و فقط خداست و بس...
هرجای زندگی به هرچیزی که خواستی امید ببندی یادت بیاد بدون او هم زنده بودی و نفس کشیدی
تنها کسی که هیچ وقت پشتت رو خالی نمی کنه فقط خداست
غرور و تکبر در زندگی من به اون مفهوم عام شاید هیچوقت ظهور پیدا نکرده
من همیشه فکر میکردم آدم مغرور و متکبری نیستم
البته درست هم فکر میکردم
در مقابل ادمها آدم مغروری نبودم
اما در مقابل خدا...
در مقابل خدا درست همون زمانی که یه اتفاق خوب برام میفرستاد
همونجایی که به شکرانهی اون اتفاق باید مهربونتر میبودم و گذشت میکردم
متکبرانه پیش میرفتم و بجای اتکا به خدا به بندگانش دلخوش میشدم و به همون بندگان تکیه میکردم...
و چقدر بد بود زمانی که میدیدم همون آدمایی که بهشون تکیه کردم خودشون باعث بروز اتفافات ناخوشایند میشدند و در بدبختی دست و پا میزدم...
همیشه دلم خوش بود که آدم با خدایی هستم
اما در واقع با این اشتباه و توکل به غیر خدا کاری میکردم که خدا رو از امورات زندگیم بیرون کنم...
میدونی تعبیر من از همهی اتفافات بد زندگیم چیه؟
سوالی نگاهش کردم
اینه که هرجا تکیهم رو از خدا برداشتم خدا هم کنار کشید و اداره ی امورم رو به کسی که بهش تکیه کردم سپرد
و از اونجایی که اگه یاری و مدد خدا در کاری نباشه به سرانجام نمیرسه امورات من هم همیشه ناموفق به پایان میرسید
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۸۳۲ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۸۳۳
به قلم #کهربا(ز_ک)
من خدا رو داشتم اما همیشه در بزنگاههای زندگیم به غیر خدا تکیه میکردم
من خدا رو داشتم اما به جای خدا همیشه توکلم به دیگران
بود
احساس میکنم با اینهمه اتفاقات خوب و بد در زندگیم
خدا میخواست بهم بگه منصوره خانم حواست نیست که من هستم؟
چرا یبار هم که شده واقعی واقعی به من تکیه نمیکنی؟
چرا بجای اینکه هربار امیدت به یکی باشه به من امیدوار نمیشی؟
من برای تو کفایت میکنم
پیش خودم بمون...
بیا در آغوش خودم که بجای همهی عالم خودم میشم تکیه گاهت...
از همون روز که به این نتایج رسیدم
همیشه حواسم رو جمع کردم تا به غیر از خدا به کسی تکیه نکنم...
از وقتی به خدا تکیه کردم هربار خودش یه راهی جلوی پام گذاشته
شکر خدا آدمای خوب تو زندگیم زیاد شدند
محبتم به دل خیلیا افتاده و تلاش میکنند لبخند از لبم نیفته
من در وجود همه آدمایی که که اطرافم هستند همیشه وجود خدارو حس میکنم
کاش از اول به خدا توکل و اتکا داشتم
چون خدا بجای همهی عالم برای ما بندههاش کفایت میکنه
از وقتی کاملا به خودش تکیه کردم
انگار همیشه بهم میگه خوب حالا که به من امید بستی
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۸۳۳ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۸۳۵
به قلم #کهربا(ز_ک)
کمی نگاهم کرد
_منظورم دلخوری از برادرامه...
درسته اونا در حقم بدی کردند، شاید خیلی بهم بیمهری کردند
اما من حق نداشتم ترک صلهی رحم کنم...
درسته در مورد مسعود و طلاقش من کاملا بیتقصیر بودم
در مساله ازدواجم با پرویز باز هم من بیتقصیر بودم
اما کینهای که از برادرام به دل گرفتم و قطع ارتباطی که باهاشون داشتم سدی شد برای رسیدن به موفقیتهای بعدیم...
بله پرویز من رو به دیدن خونوادهم نمیبرد
اونام به دیدنم نمیومدند
اما اگه من فرای از اتفاقاتی که افتاده و دلخوری که ازشون داشتم بخاطر خدا صله رحم رو قطع نمیکردم از برکات این واجب الهی بهرهمند میشدم
متعجب از حرفای منصوره خانم میون حرفاش پریدم
_خودتون میگین نه پرویز اجازه رفت و امد با خونوادهتون میداد و نه خونوادهت به دیدنت میومدند پس حجت برشما تمام شده چون اگر هم میخواستین هم نمیتونستین صله رحم رو اجرا کنید
من گیج شدم منصوره خانم
یعنی الان شما میخوای بگی به خاطر قطع ارتباط با خونوادهت دچار اونهمه اختلاف و مشکلات در زندگی با پرویز شدین؟
و اگه صله رحم انجام میدادین مشکلاتتون برطرف میشد؟
یادمه پدرومادر و همهی اقوام من هم خیلی معتقد به رعایت صلهی رحم بودند
خب گاهی آدم به دلایلی از یکی از اقوام خوشش نمیاد و دلش نمیخواد باهاش ارتباطش رو ادامه بده اونکقت تکلیفش چیه؟
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۸۳۵ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۸۳۶
به قلم #کهربا(ز_ک)
_ ببین نهال جان منظور من فقط و فقط منحصر به اون زمانی نیست که همسر پرویز بودم...
وقتی با منوچهر خدا بیامرز زندگی میکردم هم همین طور بود...
منوچهر خدا بیامرز و حتی بیبی خیلی تلاش کردند بین من و برادرام آشتی برقرار کنند
حتی بهم گفتند لازم نیست ببخشی
ولی صلهی رحم واجبه...
اما مرغ من یه پا داشت
همین چند وقت پیش یه کارشناس توی تلویزیون صحبت میکرد
گفت دعای قاطع رحم مستجاب نمی شه...
امام سجاد سلام الله علیه به فرزندشان می فرمود با کسی که با فامیلش قطع رابطه کرده، رفاقت هم نکن
و دوباره فرمود: خداوند در سه جای قرآن خداوند قاطع رحم رو لعنت کرده است.
روایت داریم: اگر با مومنی سه روز قهر کنی، اعمالی که انجام می دی، قبول نیست.
یه جای دیگه خداوند فرموده : اگه با فامیل قطع رابطه کنی من هم رحمتم رو ازت قطع می کنم.
پس میبینی نهال، که قطع رحم حرامه
قطع رحم یعنی؛ انسان از خویشاندانش به گونهای دور بشه که گویا اینها خویشاوندش نیستند؛ نه رفت و آمدی، نه احترامی، نه هدیهای و نه هیچگونه ارتباط دیگه ای، در کار نباشه. این قطعاً حرامه و یکی از گناهان کبیرهست.
شرایط زمانی و مکانی و مرتبه خویشاوندی باهم فرق میکنه...
گاهی یک تماس تلفنی کفایت میکنه
حتی سفارش شده اگه خویشاوندانتون با شما قطع ارتباط کردند شما با اونها ارتباطتون رو حفظ کنید...
نگفته اگه باهاتون خوب بودند ارتباط رو حفظ کنید در مجموع گفته قطع صله رحم نداشته باشید
جدای از این بحثها میدونی صله رحم چه آثار و برکاتی داره؟
یکی از برکاتش طولانی شدن عمره،
یکیش هم زیاد شدن روزی,
دفع شدن بلا،
و رشد معنوی
برکات زیادی داره الان اینارو من یادمه...
شاید اگه من در طول زندگیم با برادرام قهر نمیکردم و ارتباطم رو حفظ میکردم خدا هم به برکت عمل به این واجب الهی برکات دیگهای رو به زندگیم سرازیر میکرد
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۸۳۶ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۸۳۷
به قلم #کهربا(ز_ک)
ببین نهال عزیزم دختر خوبم
تو گفتی از وقتی ازدواج کردی با خونوادهت قطع رابطه داشتی
البته اون زمان فکر میکردی اونا خونوادهی واقعیت نیستند اما حالا که فهمیدی فیروز بهت دروغ گفته بوده
پس وقتی رفتی پیششون اول از همه تلاش کن کدورتهارو از دلت بیرون کنی و از دل تکتک اعضای خونوادهت در بیاری
خدا رحمت کنه پدرت رو
تو برای ازدواج اجازهی پدرت رو لازم داشتی
درسته راضی به ازدواجت بوده اما خودت هم تو حرفات گفتی که یجورایی بخاطر داستان فرارت با نیما مجبور شد رضایت بده
پس شاید قلبا راضی نبوده
عزیز دلم اگه رضایت پدرت قلبی نبوده باشه امکانش هست هیچوقت آرامش واقعی به زندگیت برنگرده...
وقتی برگستی شهرتون برو سر مزارش تا میتونی براش فاتحه و قران بخون
اونقدر باهاش درد دل کن تا از دلش در بیاد
کارهای خدا پسندانه انجام بده و ثوابش رو هدیه کن به روح پدرت
کاری کن ببخشه تورو و حلالت کنه
عزیز دلم میدونم نصیحت کردن رو دوست نداری اما مثل دختر نداشتهم دوستت دارم
دلم میخواد حالا که داری برمیگردی شهرتون زندگی خوبی در پیش داشته باشی
دعا میکنم همسرت واقعا بیگناه باشه و به زودی آزاد بشه در کنار هم و با پشتیبانی خونوادهت زندگی خوب و سرشار از آرامشی داشته باشی.
نمیدونم چرا نصیحتهای منصوره خانم اذیتم نمیکرد حتی خسته هم نشدم...
به عمق جانم نفوذ کرد
دوست دارم زندگی خوبی رو شروع کنم
بی تاب اومدن نریمان هستم تا هرچه زودتر پیش مامان و بقیه برگردم...
طفلکی بابام...
اشکم با یاد بابا روون شد
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۸۳۷ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۸۳۸
به قلم #کهربا(ز_ک)
_بوی سوختگیه که میاد؟
نگران چشم از منصوره گرفتم و از جا بلند شدم
به دو خودم رو به آشپزخونه رسوندم
زیر گاز رو خاموش کردم و در قابلمه رو باز کردم
شکر خدا نسوخته
فقط آب خورشتم خشک شده
از همونجا با صدای بلند با مخاطب قرار دادن منصوره خانم گفتم
_عجب شامهای داری شما...
نسوخته ولی آبش خشک شده
_ خدا رو شکر...حالا ساعت چنده؟
_ساعت پنج شده ...
با غصه گفت
_دیگه کمکم برادرت میرسه
یوقت نکنه باهاش که رفتی من رو فراموش کنی...
با خنده گفت
_صلهی رحم واجبه...خصوصا بین مادر و دختر...فهمیدی دخترم...
دخترم رو اونقدر محکم و با محبت ادا کرد
که بی اختیار از آشپزخونه خارج شدم و به طرفش رفتم و روبروش نشستم
بدون اینکه بغلش کنم بوسهای به گونهش زدم
_چشم مامان جونم حواسم بهت هست
بغصم گرفت
کمی خودم رو عقب کشیدم
_دلم خیلی براتون تنگ میشه
هروقت بتونم حتما به دیدنتون میام
اونم بغض کرد
_قدمت سر چشم منم دلم برات تنگ میشه
دعا کن جراحیم جواب بده...
دکترم که خیلی راضی بود امیدوارم کرد تا چندماه دیگه و پس از چند دوره فیزیوتراپی با کمک عصا بتونم راه برم
اگه درست گفته باشه
تو هم به دیدنم نیای خودم میام سراغت
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۸۳۸ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۸۳۹
به قلم #کهربا(ز_ک)
خوشحال لب زدم
_حتما عزیزم خیلی خوشحال میشم...
یه کمی دیگه با هم صحبت کردیم
عاطفه در طول این چند روز خیلی کمک احوال منصوره خانم بود...
دیشب که فهمید داداش قراره بیاد دنبالم گفت دوسه ساعتی میرم خونمون و بر میگردم...
از صبح بهش استراحت دادم و گفتم برو به خونوادهت سر بزن تا غروب که داداشم میاد دنبالم تو هم برگرد...
با صدای گوشی موبایل روی صفحه رو نگاه کردم داداش بود
سلام کردم و جواب شنیدم
وقتی گفت تا نیم ساعت دیگه میرسم حاضر باش خیلی پکر شدم...
فکر میکردم میاد خونه یکم میمونه و بعدا میره
به آرومی پرسیدم
_دیگه خونه نمیای؟ شاممون آمادهست نمازتو بخون شام بخور بعد بریم
_نه دیر میشه...
نمازمونو توی راه میخونیم برای شام هم که تا آخر شب میرسیم خونه همونجا شامو میخوریم...
تا اسم خونه رو آورد دلم یه جوری شد...
دلم لک زده برای مامان و خونه...
گوشی رو که قطع کردم متوجه نگاه غمگین منصوره خانم شدم
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۸۳۹ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨
🌺
#رمان_آنلاین_نهالآرزوها
#قسمت_۸۴۰
به قلم #کهربا(ز_ک)
_میخوای حاضر بشی؟
_دیگه رفتنی باید بره...
گفت دیر میشه برای همین دیگه تو خونه نمیاد
چشماش رو به معنی فهمیدم روی هم گذاشت و باز کرد
بلند شدم همزمان که بطرف اتاق میرفتم به عاطفه زنگ زدم
_سلام عاطفه جان من تا نیمساعت دیگه دارم میرم میتونی زودتر برگردی؟
خوبه... پس فعلا
ساک و بقیه وسایلم رو برداشته و کنار در هال گداشتم...
مانتوم رو تنم کردم و شالم رو روی سرم انداختم
منصوره غمگینتر از چند دقیقه پیش نگاهم میکرد
دلم از غصهی تو نگاهش گرفت
مقابلش نشستم بغصم رو فرو خوردم
_اینجوری نگام نکن پام سست میشه برای رفتن
بخدا فراموشت نمیکنم... هرروز بهت زنگ میزنم
چیزی نگفت فقط سر تکون داد
کمی بعد وقتی دید هنوز نگران حالشم
لب زد
_پاشو اگه کاری داری انجام بده داداشت میاد آماده باشی...
بالاخره منم خدایی دارم...
همینکه خواستم بلند شم دوباره به حرف اومد
سرجام برگشتم
_در همین مدت کوتاه خیلی بهت عادت کردم...
احساس میکنم دختر خودم داره از پیشم میره
_بخدا خودمم همینطورم ..
مثل مامانم دوستتون دارم..
_الهی عاقبت بخیر بشی عزیزم...
بخاطر بچهتم که شده تلاش کن زندگیت رو بسازی ...
اگه نیما تبریه شد و برگشت زندگیتون رو باهم بسازید ولی اگه زبونم لال فعلا نتونست پیشت برگرده یا حالا هرچی...
بخاطر بچهت مقاوم باش زندگیت رو بساز همون طور که لایقشی
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺🌟
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهالآرزوها #قسمت_۸۴۰ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺✨🌺
🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺✨🌺
🌺🌟🌺🌟
🌺✨🌺
🌺🌟_
#قسمت_۸۴۱
چشم قول میدم...
بلند که شدم آروم دستم رو روی شکمم کشیدم
_سرم رو بالا گرفتم و خدارو بابت بچهم شکر کردم...
_فعلا که علائمی مبنی بر سقط شدن بچه نداشتم و این میتونست خبر خوشی برام باشه...
به خاطر این بچههم که شده باید زندگی آروم و بی دردسری رو شروع میکردیم
برای بازگشت نیما خیلی امیدوار بودم
قبل از رسیدن داداش عاطفه هم سررسید
سفارشهای لازم رو بهش کردم هرچند خودش بیشتر از من حواسش به منصوره خانم بود...
صدای زنگ خونه که به صدا در اومد مقابل منصوره خانم رفتم و صورتص رو بوسیدم
خداحافظیمون کمی طول کشید که با هشدار عاطفه از هم جدا شدیم
_نهال خانم داداشت انگار کلافه شده چندبار اروم به در حیاط زده...
خداحافظی اخر رو با هردوشون کردم و وسایلم رو برداشته و بیرون اومدم...
طول حیاط رو طی کرده و از در بیرون رفتم با دیدن داداش و روی باز و لبخند گوشهی لبش جلو رفتم با هم سلام و احوالپرسی و روبوسی کردیم
ماشین رو دور زد و پشت فرمون نشست
من هم در ماشین رو باز کردم و صندلی جلو نشستم...
یکم احوال مامان و زینب و بچههارو پرسیدم
با جوابهای کوتاهی که میداد میتونستم حدس بزنم چیزی ذهنش رو درگیر کرده...
خودمم خیلی استرس داشتم
#قسمت_۸۴۲
نمیدونستم وقتی به خونه برگردم واکنش خواهرام و زنداداشم چی میتونه باشه...
اما در مورد مامان هیچ تردیدی ندارم که با آغوش باز ازم استقبال میکنه...
در مورد عمه هم شک ندارم که از دیدنم خوشحال میشه...
نسرین هم نهایتا با دیدنم کمی اخم میکنه و غر میزنه و نصیحتم میکنه اما بالاخره تمومش میکنه...
اون خیلی اهل سرکوفت زدن نیست
وقتی بفهمه برای چی رفتم میتونه درکم کنه...
اصلا شاید الان میدونه جریان چی بوده
لابد داداش بهشون گفته که من گول قصه ی دروغین پدرشوهرم رو خوردم...
میتونن درکم کنند که چی به سرم اومده...
رو به داداش پرسیدم
_داداش به مامان و بقیه تعریف کردی و گفتی چی شد که کلا گذاشتم رفتم؟
انگار که از فکری عمیق بیرون کشیده باشم جواب داد
_چی؟
دوباره سوالم رو تکرار کردم
_آهان...
آره... چیزه... نه نگفتم
گفتما... ولی فقط به مامان نگفتم
کمی نگاهش کردم
معلومه خودش هم نمیدونست چی داره میگه
بهو خندهش گرفت
_یه بار دیگه سوالتو تکرار کن دقیقا چی پرسیدی؟
_پرسیدم دلیل رفتنم دلیل اینکه بعد از اردواج دیگه سراغی ازتون نگرفتم رو به مامان و بقیه گفتی؟
سری تکون داد
_گفتم
این گفتم گفتنش یه جوری بود
ته دلم رو خالی کرد
تو فکر رفتم
یعنی نگفته؟
یا گفته و برای بقیه دلیل قابل درک و قابل قبولی نبوده؟
#مژده_مژده📣📣
#رمان_نهال_ارزوها کامل شد😍
برای دریافت کل #رمان_نهال_آرزوها مبلغ ۴۰ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید
6037701089108903
بانک کشاورزی
لواسانی
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇
@Mahdis1234
کپی حرام
جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم
@chatreshohada
لینک پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/63589
✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟
🌺
🌺✨
🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺
🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨