eitaa logo
"چشمک"(عکسام)📸
1.1هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
509 ویدیو
2 فایل
به نام خالق یکتا اینجا یه کانالیه که محتوای مشخصی نداره عکسام و میگذارم و هر چی که ببینم و خوشم بیاد هم میگذارم تا شما هم استفاده کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
"چشمک"(عکسام)📸
-بسمِ‌الله‌الرحمن‌الرحیم❤️‍🩹!' #رمان🫀 #او_وجودِ_من #پارت_بیست_و_سوم بعد نماز نشستم پیش بچها و رو ک
-بسمِ‌الله‌الرحمن‌الرحیم❤️‍🩹!' 🫀 رفتیم مزار خیلی برنامه شون خوب بود ولی تا آخر نموندم و برای اینکه از الهه خدافظی کنم و همینطور از اونی که ازش ناراحت بودم ولی بخشیده بودم زود از بچه هامون خدافظی کردم و ازشون خواستم به یاد منم باشند تو اعتکاف🥺 موقع رفتن قبلش رفتم خونه(همون که گفتم بالا) و بین دو تا در مونده بودم که کدومه و شانسی جلوی یکیشون وایسادم و زنگ زدم زینگ زینگ .. +کیه؟ _خاله منم حنانه دوست دختر تون🫠 +داره نماز میخونه 🧎‍♀ _دو دیقه بعد گفت اش مامان نمازم تموم شد کیه🤨 +حنانه اس میگه بیا پایین میخواد خدافظی کنه باهات😊 _عههه بگو الان میام😍🥹 +و من پایین منتظرش بودم و در حال آماده کردن اینکه چی قراره بگم😢😞 _با لبخند در رو باز کرد و سلام و بعدم دوباره معذرت خواهی🥺 +سلام خوبی من حلالت کردم تو هم ببخش اگه باعث شدم ناراحت بشی و بعدم ام  هم و بغل کردیم و خدافظی🥹🫂👋 میدونید آدما خیلی عجیبه اند گاهی انقدر دل سنگ و بد اخلاق گاهی هم آنقدر مهربون که تو نمی دونی آیا این آدم همونه؟نمی دونم چرا اینو گفتم ولی خب... بگذریم👩‍🦯 خلاصه رفتم خونه و دیدم الهه وسایل و جمع کرده و آماده رفتنه و باز بغض لعنتی 😞 و مامان و بابامم حاضر شدن که الهه رو ببرن برسونن🚗 موقع خدافظی یدونه محکم الهه رو بغل کردم و گفتم منم خیلی دعا کنیااا باشههه؟🥹 _مگه میشه دعات نکنم؟ ممنونم و بعد خدافظی کردم باهاشون و بغضی که برای این که الهه با شادی بره و نترکونده بودمش ترکید و زدم زیر گریه و خالی شدم..🥺😭 خب هیچی دیگه مامانم اینا الهه رو گذاشتن و با یه معجون خوشمزه برگشتن و دادنش بهم کلی تشکر کردم و بعدم سوال پیچ که چجور بود توی مسجد و الهه چقدرذوق کرد و اینا خلاصه مامانم اینا برای اون سه روز اعتکاف برای اینکه من کمتر فکر کنم بهش و کمتر ناراحت باشم برنامه ریختن هر روز یه امامزاده بریم...🥺 و روز اول امامزاده حسن رفتیم و کلی خوش گذشت و به بابام جوراب هدیه دادن و بعد یه جیگر خوشمزه برای صبحونه زدیم به بدن...🥹😉 و فرداش امامزاده صالح رفتیم و قرار شد بعد از ظهر مامانم اینا برن به الهه سر بزنن که...😃😌 به قلم ✍🏻: ܩ‍ـح‌ــی‍ـصــا , رایـــــحــ‌ـہ‌ ‹این داستان بر اساس واقعیت است / با اندکی بازنویسی>