eitaa logo
چشمه جاری
518 دنبال‌کننده
737 عکس
144 ویدیو
3 فایل
جرعه‌ای از چشمه جاری آثار استاد علی صفایی ارتباط با ادمین ✍️ @davood_mahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🎤👈 حاج آقا پورسید آقایی 💠 روزی در منزل سید مجید پورطباطبایی به دیدار استاد صفایی رحمةالله علیه رفتم. 💠 کتاب «بشنو از نی» مروری بر دعای ابوحمزه ثمالی را که نوشته خودشان بود، می‌خواندند. 💠 گفتم: کتاب خودتان را می خوانید؟! گفتند: رمانهای مارکز و شهر نون پارسی‌پور را می‌خواندم؛ خیلی دل را سیاه می‌کند. خواستم اثر آن سیاهی‌ها را پاک کنم. 💠 این نوشته‌ها در عین قدرتهایی که دارند؛ دل را سیاه می‌کنند و باید آن را با قرآن و دعا و روایات اهل بیت شستشو داد. چه چیزی بهتر از دعای ابوحمزه. 📚 حکایت‌ها و هدایت‌ها، ص ۲۱ 🆔👉@cheshmeyejarie
🔶 براى سازندگى و تربيت بايد از اعماق شروع كرد. هنگامى كه مى‏خواهيم رفتار و گفتار كسى را عوض كنيم، هنگامى كه مى خواهيم‏ لباس كسى را دگرگون كنيم، بايد پيش از اين مرحله، عشق‏ها و علاقه‏هايش را عوض كنيم 🔶 و ناچار شناخت‏هايش را و ناچار فكرهايش را، كه ادامه ‏ى تفكّر، شناخت است و ادامه ‏ى شناخت، عشق و ادامه ‏ى عشق، عمل. 🔶 ما عاشق آفريده شده ‏ايم فقط معشوق‏ها را انتخاب مى ‏كنيم و براى اين انتخاب است كه بايد آن‏ها را بسنجيم كه چه مى‏دهند و چه مى‏گيرند. با اين روش نتيجه ‏هاى سريع‏ترى بدست مى‏آيد. 🔶 اگر فقط لباس كسى را عوض كرديم و چادر بر سرش انداختيم و نمازخوانش نموديم و با شعارها و تلقين‏ها و يا تشويق‏ها و تهديدها، داغش كرديم. 🔶 بدون اينكه از درون روشنش كرده باشيم و عشقى در نهادش گذاشته باشيم، ناچار در محيطى ديگر سرد مى‏شود و يخ مى زند؛ همان‏طور كه آهن تفتيده در محيط ديگر، سرد و سخت مى‏شود. 🔶 اين برگ‏هايى كه ما به افراد مى‏چسبانيم، در برابر نسيمى دوام نخواهند آورد، چه رسد به طوفان‏هاى كوه افكن اين قرن. 🔶 ريزش برگ‏هاى پاييزى به من درسى داد كه در هنگام خوابِ ريشه‏ ها، برگ‏ها مى ريزند حتى با نسيمى؛ اما در بهارهاى سبز و همراه بيدارى ريشه ها، از چوب خشك مرده، از چوب سخت و متراكم، جوانه‏ ها و شكوفه ها مى‏جوشند و بارور مى شوند. 📚 مسئولیت و سازندگی، ص ۴۳ 🆔👉@cheshmeyejarie
🔶 تو كه يك قطعه زمين، دو كيلو گوشت، يك مقدار پارچه دارى، بدون طرح و نقشه دست به كار نمى‏شوى، پس چه شده كه در سرزمين عمرت بدون تقدير، دست به كار شده‏اى و در هر رشته و شغلى خودت را گرو گذاشته‏اى. 🔶 آنها كه مى‏خواهند در سرزمين عمر خويش بنايى را بالا ببرند و چيزى بسازند و كارى بكنند و ارزش بيافرينند، ناچارند كه طرحى بريزند و براى اين طرح ريزى چه بايد بكنند؟ و از كجا بايد شروع كنند؟ 🔶 دوستى مى‏گفت: من در دفتر ساختمانى در محل كارم نشسته بودم. پس از مدت‏ها كسادى، يك مشترى از راه رسيد، خيلى ناشى و ولو. ننشسته، پولش‏ را درآورد و گفت من يك نقشه مى‏خواهم. 🔶 خوشحال شدم و ژست گرفتم و پشت ميز جابجا شدم، گفتم خوب. و قلم را برداشتم كه چه نقشه‏اى. 🔶 گفت: آقا نقشه، نقشه. گفتم مى‏دانم، ولى نقشه براى چه؟ مرد بلند شد و نزديك آمد و دستش را تو صورتم آورد كه آقا نقشه، نقشه مى‏خواهم، نقشه. 🔶 مسأله همين است كه نقشه‏ى كلى وجود ندارد. نقشه با هدف شروع مى‏شود و با هدف شكل مى‏گيرد. بر اساس هدف، راه‏ها و نيازها و مرحله‏ها و مسائل هر مرحله را در نظر مى‏گيرند و طرح مى‏ريزند. 🔶 كسى كه مى‏خواهد آپارتمان بسازد با كسى كه مى‏خواهد مرغدارى درست كند، از همين جا جدا مى‏شوند. با هدف، طرح شكل مى‏گيرد و در طرح، عمل معنا مى‏دهد و ارزش پيدا مى‏كند. و در طرح و با طرح مى‏توان از هيچ بهره گرفت و از كم، زياد برداشت كرد و به كوثر رسيد، كه كوثر كثير الخير است، نه كثير النعمة. 📚 تطهير با جارى قرآن، ج‏ ۲، ص ۱۳۶ 🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 هدایت مغرور 💠 يكى از خويشان نزديك من، پس از سختى‏ها و فرارها و دربدرى‏ها و حتى به گداخانه افتادن‏ها و گريزها و پيشكار و دربان اين و آن شدن‏ها، تحصيلاتش را ادامه داد و مدرك‏هايى گرفت و با بدبختى، خانه، ماشين و برو بيايى براى خودش دست و پا كرد و در چشم‏ها جايى گرفت و نمونه‏اى شد از خود ساختگى و استقلال و در عين حال انبارى شد از ليزى و نمايش و خودباختگى. 💠 و اين پيداست كه هنگام تركيب اين چند حالت استقلال و ليزى و شيطنت و خود باختگى، چه معجون نيرومندى بدست مى‏آيد. 💠 او از هيچ كس نمى‏شنيد و حتى از بزرگان قومش سخنى نمى‏پذيرفت و به آنها اهانت مى‏كرد و در بحث‏هاى جدى ناگهان بلند مى‏شد و ژست مى‏گرفت و يا به بازيگرى و سؤال‏ها، چه غذايى را دوست دارى؟ يا اين فرش‏ها چطور هستند؟ و آيا مى‏خواهى فيلم ببينى، مى‏پرداخت و دُمِ بحث را مى‏بريد و حرف‏ها را مسخ مى‏كرد و با زدگى سُر مى‏خورد و فرار مى‏كرد و سپس طرف را غافلگير مى‏نمود و يك جمله مى‏انداخت و در مى‏رفت و آن هم با لبخندى پر از شيطنت و با تواضعى سرشار از غرور و نخوت. 💠 تا اينكه من و او پس از يك درگيرى، با هم دوست شديم. خاصيت آن‏ درگيرى همين بود كه فهميد من برايش سبزى هم پاك نمى‏كنم و اگر برخوردى هست، كاملا به خاطر مسائل ديگرى است. خاصيت آن درگيرى همين بود كه من را با او در سطح مساوى و يا برتر از او قرار داد. 💠 من فيلم‏هاى او را مى‏شناختم و بازى‏هايش را مى‏دانستم و اين من بودم كه دم بحث‏هايش را مى‏بريدم و ميان حرفش مى‏پريدم و دستش مى‏انداختم. 💠 آن حربه‏اى كه سرهايى را بريده بود، اكنون سرخودش را مى‏گرفت و منتظر بود كه من بحث را شروع كنم و نمى‏كردم؛ و هنگامى كه بحث را شروع مى‏كرد، دستش مى‏انداختم؛ و همين كه بى‏حال مى‏شد و غافلگير مى‏شد، در يك جمله زمينش مى‏زدم. با تواضع و شكسته نفسى و يا تعريف و تمجيد از او، بيشتر حالش را مى‏گرفتم. 💠 يك روز از راه رسيد. حالش را پرسيدم. با موهاى بلندش صورتش را به من نزديك كرد و با حالتى پر از بازى و شيطنت گفت: اى زنده‏ام. زنده‏ام. و رفت. 💠 من ساكت شدم. هيچ نگفتم. چند قدمى نرفته ايستاد، نگاهم كرد و گفت: تو چطورى؟ نگاهش كردم و گفتم: پس تو زنده‏اى؟ 💠 گفت: مثل اينكه زنده هستم. پرسيدم: حتماً زنده‏اى؟ تخفيف داد كه شايد زنده باشم. آرام گفتم: پس براى من، منى كه مرده‏ام يك فاتحه بخوان! 💠 به من نزديك شد و اسمم را آورد كه فلانى! تو مرده‏اى؟ با سرجوابش دادم كه مرده‏ام. و دوباره پرسيد؛ گفتم: من مرده‏ام. و آخر سر صورتش ديوار شد و پرسيد: فلانى! تو مرده‏اى؟ گفتم: اگر زنده بودم رشد مى‏كردم. چهل سالم (سن او را گفتم) يك جور نمى‏گذشت و عمرم تلاوت تكرار نبود. 💠 و بلند شدم و تنهايش گذاشتم. اينها كه غرور و شيطنت و فرارشان از بحث‏هاى مستمر، سنگر و پايگاهشان شده، بايد اينگونه ضربه بخورند و در اول برخورد و در كنار چند جمله و در يك موقعيت برتر، تمام نيازشان تأمين شود و حتى آمادگى براى برخوردها در نهادشان فراهم گردد. 💠 اين تنورهاى سرد و يخ را بايد گرم كرد و سپس به آنها نان چسباند تا پخته و جالب تحويلش دهند. 📚 مسئوليت و سازندگى، ص ۲۸۸ 🆔👉@cheshmeyejarie
🔷 هنگامى كه يك اقليت مى‏خواهد در برابر اكثريت بايستد و حتّى آن را به دست بگيرد و رهبرى كند. چه راهى جز تقيّه خواهد داشت؟ 🔷 يك جامعه كليدها و پايه‏هايى دارد، هنگامى كه اين اركان و مفاتيح را به دست آوردى، حركت آن جامعه را كنترل كرده‏اى. 🔷 ما مى‏بينيم كه صهيونيست‏ها اقليتى از اقليت يهود هستند و امروز مسلط بر اوضاع ابرقدرتها هم شده‏اند؛ چون آنها حساب كردند با اين جمعيت كم و اين نفرت عظيم، چاره‏اى جز اين ندارند كه پست‏ها و مواضع قدرت را شناسايى كنند و اين بود كه تمامى پست‏ها و كيدهاى قدرت جهان را درنظر گرفتند و فرزندان خود را براى تسخير آن تربيت كردند و در نتيجه كار به آنجا رسيد كه اگر تو در تهران مى‏خواستى ديوار منزلت را خراب كنى نمى‏توانستى اما آنها زمين‏هاى بزرگ را شهرك مى‏كردند و دور تهران را ديوار مى‏كشيدند و كسى در برابرشان نبود. چرا؟ 🔷 چون پست‏ها و كليدها را تسخير كرده بودند و هماهنگ و حساب شده پيش رفته بودند. در حالى كه تو تنها بودى و كسى نداشتى و اگر كسى هم داشتى در يك اداره بود و در برابر كارشكنى ادارات ديگر قرار مى‏گرفتى. 🔷 تو در مملكت خود ذليل بودى و آنها بر جهان مسلط شده بودند و شبكه‏هاى جاسوسى و تبليغاتى و پليسى و علمى و ادارى دنيا را به دست گرفته بودند. 🔷 اگر يك اقليت بخواهد صدقه جمع آورى كند و دريوزگى كند و بر در ارباب بى‏مروت دنيا بنشيند جز استخوان ليسيده چيزى به دست نمى‏آورد. و ناچار يا بايد به ذلت تن بدهد و يا با ذلت درگير شود و ذليل‏تر بميرد و يا پست‏ها را در نظر بگيرد و افراد كم خرد را در جايگاه‏هاى حساب شده به كار بگمارد. 🔷 و اين راه سوم، راهى است كه با انتخاب و محاسبه و يا پس از تجربه‏ها و عبرت‏ها به آن روى خواهند آورد. و به زندگى مسلط و بهتر خواهند رسيد. 📚 تقیّه، ص ۱٠۱ 🆔👉@cheshmeyejarie
💠 براى مبارزه با دشمن‏هاى بزرگ، نه در داخل مرزهاى خودت كه در داخل مرزهاى خودشان بايد دست به كار شوى. 💠 حضرت على علیه السلام می‌فرمود:«فَوَاللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا». به خدا قسم، هيچ كس در درگاه خانه‏اش نجنگيد جز آنكه ذليل شد. 📚 انتظار، ص ۵۷ 🆔👉@cheshmeyejarie
💠 آدمى به سادگى احساس مى‏كند كه لبخند، محبّت، بدگويى و دشمنى و چيزها و كسانى در او اثر مى‏گذارند. او را خوشحال و يا رنجور مى‌سازند و انسان اين مؤثرها و اين تأثير را بلاواسطه در وضعيت ذهنى خود منعكس مى‌بيند. 💠 حالا نوبت تفكر و محاكمه‌ى همين تأثيرهاى طبيعى و همين جريان‏هاى مشهود است. چرا اينها در من اثر گذاشته‏اند. هر چه در من اثر بگذارد، نشان مى‏دهد كه من همان قدر هستم. خودشناسى؛ يعنى همين جمع بندى و محاسبه، كه:«قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّته». 💠 هنگامى كه كفش پاره‏ى من و يا ماشين سوخته‏ى من، مرا به گريه، به رنج مى‏اندازد، اين نشان مى‏دهد كه من در سطح كفش و ماشينم. من خودم را همين قدر مى‌دانم. 💠 آنچه ديروز مرا مى‌رنجاند امروز كه خودم را بالاتر مى‏ دانم و مهم‏تر مى‏شناسم، برايم رنج ‏آور نيست. 💠 پس رنج‏هاى من شاهدان اندازه‌ى وجود من هستند و گواهان صادقى هستند كه مرا به خودم نشان مى‌دهند. 💠 و اگر من خودم را در مقايسه با اينها جلوتر و بيشتر مى‏دانم، اين رنج‏هاى طبيعى، ديگر توجيهى برنمى‌دارند و به تدريج كنار مى‌روند. 💠 گفتم به تدريج، چون آنچه ريشه ‏دار است، به تدريج كنترل مى‏شود و در عمل محدود مى‏گردد. آنچه راحت فهم مى‏شود، به همان راحتى عمل نخواهد شد. 📚 انسان در دو فصل، ص ۶۶ 🆔👉@cheshmeyejarie
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅👈 چه چیزی محرک شما برای حرکت است؟ 🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 از هيچ گناهى دور نيستيم‏. 🔷 حالى كه بر من گذشت اين بود كه انسان از هيچ يك از ذنوب و سيئات و گرفتارى‏ها دور نيست؛ گرفتارى‏هايى كه اساساً از شك و شرك و نفاق شروع مى‏شود و تا كفر و انواع ديگر فجور و گرفتارى‏هايى كه به قلب ما، به خيال ما، به وهم ما و به تفكرات و تأملات ما و به ساير اعضاء و جوارح ما؛ در بطن و فرج و سمع و بصر و دست و پا و ... برمى‏گردد. 🔷 آدمى با هيچ يك از اينها فاصله‏اى ندارد. اگر روزى به ما بگويند آيا حاضرى نبى‏ّاى از انبياء الهى و ولى‏ّاى از اولياى الهى را بكشى؟ جواب ما منفى است و حتى از اين سؤال، وحشت هم مى‏كنيم. 🔷 اگر بگويند آيا حاضرى با مَحرم خودت در كنار كعبه زنا كنى؟ آيا حاضرى حلقوم على اصغر ابا عبداللَّه الحسين علیه السلام را بِبُرى؟ آيا مى‏توانى حسين فاطمه سلام الله علیها را تكّه تكّه كنى و فرق على علیه السلام را بشكافى؟ 🔷 مى‏گوييم خير! تمام جواب‏ها منفى است و خودمان را از اين اعمال بسيار دور مى‏بينيم. احساس مى‏كنيم كه اين گناهان، گناهان ما نيست و بين ما و آنها، حائل‏ها و واسطه‏هاى زيادى وجود دارد. 🔷 اعتقادم اين است كه ما هنوز در فضاى اين گناهان قرار نگرفته‏ايم. هنوز مجبور نشده‏ايم كه به خاطر محبوب‏هامان دست به هركارى بزنيم، در حالى كه همه فرعونيم، فقط مصرهاى ما كوچك و بزرگ مى‏شود. من در محدوده خانه‏ام، مادر و پدرم، فرزند و عيالم، فرعونى هستم و «أَنَا رَبُّكُمُ الاعْلى‏» را در آن حد دارم و در اين زمينه قدم برمى‏دارم. 🔷 گاهى كه با چند نفر همراه مى‏شوم و در ماشينى مى‏نشينيم، تفرعن مى‏كنم و زير بار نمى‏روم و جبروت و كبريا و خودخواهى‏هايم در آن مرحله، ظهور و بروز مى‏كند. و گاهى هم اين اتفاقات و اين حالت‏ها در محيط كارم متجلّى مى‏شود. 🔷 جريانى بود كه براى خود من تذكّر زيادى داشت. بقّالى بود كه گاهى از او شير مى‏خريدم. من دو شيشه شير مى‏خواستم، اما او مى‏گفت بايد يك ظرف ماست هم ببرى، در حالى كه مى‏ديدم بعضى مى‏آمدند و بدون اينكه او به آنها چيزى بگويد، ده تا ده تا شير مى‏بردند. با خنده گفتم پس يك شيشه شير بيشتر نمى‏خواهم. او هم گفت: نه آقا! همين كه گفتم! 🔷 وقتى به انسان اختيار چهار تا شير، چهار تا آفتابه، چهار تا آدم، چهار تا لباس و ... را مى‏دهند، او مقرراتى را به دلخواه و از پيش خود مى‏آورد، در حالى كه خداوند حكمى را براى آن قرار نداده است، بلكه حكم را خودِ من تشريع مى‏كنم. 🔷 كاش اين مجعولات و اين منزّلات، لااقل مساوى و براى همه بود، اما اين طور نيست بلكه حدود و ثغور آن را، تفرعن من، ضعف‏ها و قدرت‏هاى من، اينكه به چه كسى بستگى دارم و در گرو چه كسى هستم، اندازه مى‏گيرد. 🔷 ما بايد اين حالت را براى خود تصوّر كنيم كه ممكن است در همين مجلس، شرايط طورى شود كه تصميم بگيريم ولىّ خدا را تكّه تكّه كنيم. واقعيت امر اين است كه شايد بُغض‏ها آن چنان بالا رود، حسادت‏ها آن چنان تحريك شود كه به خاطر اينكه كم نياوريم، به خاطر اينكه افت نكنيم، به خاطر اينكه ذليل نشويم، همه عزيزان حق را ذليل مى‏كنيم تا آنچه را كه به آن وابسته‏ايم از بين نرود؛ مثل همان حرفى كه هارون الرشيد به پسرش گفت. 🔷 در تاريخ آمده است وقتى به هارون گفتند كه اينها پسر عموهاى تو هستند، بستگان تو هستند، پس چطور آنها را تكّه تكّه مى‏كنى؟! او به پسرش گفت: تويى كه فرزندم هستى و از چشمم عزيزتر، اگر روزى ببينم در آنچه من دارم طمع كرده‏اى، چشم‏هاى تو را هم در خواهم آورد. 📚 اخبات، ص ۸ 🆔👉@cheshmeyejarie
✅👈 حکیم کیست؟ 🔷 حكمت‏ در برابر جهل است و جهالت. و حكيم‏ كسى است كه خودش را بشناسد كه حضرت علی علیه السلام می فرماید:«كَفَى‏ بِالْمَرءِ جَهْلًا انْ لا يَعْرِفَ قَدْرَهُ». 🔷 كسى كه اندازه‏هاى وجودى خودش را، استمرارش را و روابطش را نشناخت، هر كس كه باشد حكيم نيست، سرشار از هزار فلسفه و تاريخ فلسفه هم باشد. 📚 روزهای فاطمه، ص ۴۳ 🆔👉@cheshmeyejarie
💠 شايد تو هنوز از فاطمه (اين كوثر رسول و همراه على و مادر مجتبى و حسين و زينب) چيزى ندانى و شايد مثل آن بى‏خبر، كه‏ گفته بود فاطمه‏الگوى ما نيست، الگوى ما اوشين است! 💠 راستى، اينها را كه لمس كرده‏اى و شناخته‏اى، بزرگ بدانى و استقامت و پيشرفت و يا علم و هنر زن‏هاى شناخته شده، الگوى تو باشد. 💠 ولى همين‏قدر بدان، كه اگر اين زن‏هاى بزرگ كار و تلاش و علم و هنر، توانستند كه از محدوده‏ى خانه و پدر و مادر و هم‏وطن خود بيرون بيايند؛ و اگر توانستند كه به‏خاطر ديگران، از سينه و صورت و جان خود بگذرند؛ و اگر توانستند، نه به‏خاطر آزادى و عدالت و رفاه و تكامل و...كه به‏خاطر رشد انسان كارى بكنند، تازه مى‏توانند فاطمه را الگو بگيرند و در اين كاروان، مى‏توانند همراه او باشند. 💠 حكومت ابوبكر و عمر، حكومتى است كه از تمامى حكومت‏هاى امروز دنيا، عادل‏تر و انسانى‏تر است. اينها كسانى بودند كه عدالت را بر خودشان هم جارى كردند و به كاخ‏ها و برخوردارى‏ها روى نياوردند. 💠 ولى فاطمه به حكومتى دل‏بسته، كه نه تنها پرستار، كه آموزگار باشد؛ و آن‏ هم نه آموزگار علم و سواد و دانش و صنعت؛ كه آموزگار تمامى دنياها و تمامى عوالمى كه انسانِ بزرگ در پيش دارد و با اين نگاه، فاطمه بر ابوبكر و عمر مى‏شورد و آنها را كنار مى‏گذارد و در كنار على جان مى‏دهد و آنگونه وصيت مى‏كند تا امروز علامت راه و آموزگار اين چنين جهاد و مبارزه‏اى باشد. 💠 فاطمه، الگوى كسانى است كه بيش‏تر از خودشان هستند و بيش‏تر از رفاه و عدالت و تكامل را مى‏خواهند؛ كه انسان، با رسيدن به تكامل و شكوفايى استعدادهايش، جهتى عالى‏تر مى‏خواهد تا رشد داشته باشد؛ وگرنه خسر و خسارت، او را مى‏ربايد. 📚 نامه‌هاى بلوغ، ص ۱۳۴ 🆔👉@cheshmeyejarie