🔶 از آنجا كه تو به نظامها و سنتها آگاه نيستى، الله كه آگاه و حاكم بر اين هستى است، تو را آگاه مىكند و براى تو دستورهايى مىگذارد و راه تو را به نور مىبندد.
🔶 اين دستورها با نشاط و لذت تو دشمن نيست كه به خاطر نشاط و لذت توست.
🔶 كودكى كه مىخواهد با خاك بازى كند، مادرش، كنارش مىكشد، كودك بانك بر مىدارد بگذار خوش باشيم. چرا مزاحم منى؟
🔶 مادر آرام او را مىبوسد، پسرم هميشه خوش باش! تو هنوز كزاز نمىشناسى و درد بىپايى را تجربه نكردهاى. پسرم هميشه خوش باش!
📚 روش نقد ج ۱، ص ۸۸
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
💠 آنها كه به حقيقت مىرسند و راه را طى مىكنند، آنها مجبورند كه تمام حركتها و حالتها را، با نظام عالى هستى همگام و هماهنگ كنند. و اين است كه در اين سطح، با شرع هماهنگ مىشوند.
💠 هر كس كه پختهتر شده و دور بيشتر گرفته، دقت بيشتر خواهد داشت. حتى در رفت و آمد و آميزش و غذا خوردن و تطهير كردنش، حتى در ناخن گرفتن و عقيق به دست كردنش.
💠 در اين سطح ديگر تقليد و تحميل نيست، كه فهم و ديد است. در اين سطح تعادلى كه از شعاع عقيق و اثرى كه در فلان لحظه از زمان و فلان مرحله از نور خورشيد و ماه، بر سلولها و اتمهاى وجود انسان مىافتد، مشهود است و نمودار و پيدا.
💠 امروز كه بىاعتنايى به اينها و ارتكاب سياهىها ما را سياه نمىكند، لباسمان لباسى آلوده است. و لباس آلوده كثافت را مىبلعد و نشان نمىدهد. آنها كه به لطافت و طهارت مىرسند، آنها اثر يك لبخند و يك نگاه و سياهى، يك تخيل را، حتى بر خويش مشاهده مىكنند. و اينها با اين ديد، بار سنگين تكاليف را به دوش مىكشند.
💠 در هستى قانونمند، نمىتوان بىقانون راه رفت و بىحساب زندگى كرد. چگونه مىتوان از قانونها مستغنى شد. و چگونه مىتوان از شرع گذشت. انسان، پس از گذشتها به شرع مىرسد. و با اين ديدها به شرع رو مىآورد. آنها كه به آزادى مىرسند و از آزادى، آزاد مىشوند، تازه به مذهب و به شرع رسيدهاند.
📚 روش نقد ج ۳، ص ۱٠۱
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
❇️ اگر مذهب را امر و نهى و بكن و نكن هاى خشك و زندگى سوز بدانى، كه نشاط و روح تو را به زندان مى افكند، ناچار در برابر آن مى ايستى و از زير بارَش، شانه خالى مى كنى.
❇️اما اگر جهان قانونمند و رابطه هاى پيچيده را باور كردى، آن وقت دقّت و حذر، در تو زنده مى شود و تو در اين كوير مبهم و جنگل تاريك، به دنبال آشنا و بَلَد و آگاهى مى گردى، كه به تو بگويد از كجا بيا، از كجا نرو؛ بكن و نكنها را انتظار مى كشى.
❇️ چون پيچيدگى راه و حجم خطر و آشنايى جلودار را مى دانى و محبّت و رأفت او را ديده اى و امامت و رسالت او را باور كرده اى.
❇️ بار سنگين تكاليف، هنگامى بر تو سبك مى شود، كه تو خودت و جهان و آدمها و رابطه ى پيچيده ى اينها را شناخته باشى؛ و به نارسايى غريزه و علم و عقل و وجدان خودت رسيده باشى.
❇️ اينجاست كه منتظر رسول امين مى مانى و به دنبال او مى روى؛ تا از خداوند مهربان آگاه، براى تو حرفها را بياورد و پيامها را بخواند.
📚 نامه های بلوغ، ص ۱۱۲
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 حاج آقا پورسید آقایی
💠 روزی با استاد صفایی رحمة الله علیه عازم حرم امام رضا علیه السلام بودیم که گفتند: در زیارهایتان برخی افراد؛ به خصوص از مسئولان نظام که برای ما و شما، شب و روز کار می کنند و نمی توانند به زبارت بیایند سهیم کنید؛ علی الخصوص امام راحل را.
📚 حکایت ها و هدایت ها، ص ۱۸
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 حاج آقا پورسید آقایی
🔷 صبح زود، من و آقای عرب زاده با استاد صفایی رحمة الله علیه عازم حرم امام رضا علیه السلام بودیم.
🔷 حاج شیخ گفتند: هر کدام یک یا چند نفر از دوستان یا مسئولان را در ثواب زیارت خود سهیم کنید.
🔷 امام خمینی رحمة الله علیه و برخی دیگر از مسئولان، خیلی دلشان می خواهد که به زیارت بیایند؛ اما به خاطر کارها و مسئولیت هایشان نمی توانند.
🔷 گفتم: شما چه کسی را سهیم کردید؟ جواب ندادند، دوباره و سه باره پرسیدم. گفت: معادی خواه را.
🔷 گفتم: کسی که عامل همه این شایعات بر علیه شماست⁉️
🔷 گفتند: می خواهم آن دنیا ببیند او برای من چه کرد و من برای او چه کرده ام‼️
📚 حکایت ها و هدایت ها، ص ۱۴
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 حاج آقا پورسید آقایی
🔶 با استاد صفایی رحمة الله علیه از حرم امام رضا علیه السلام بیرون می آمدیم، گفت: حقیقتاً آدمی در حرم أهل بیت علیهم السلام زیر بارش بی امان فضل الهی پاک می شود.
🔶 همانطور که جسم ما کثیف می شود و نیاز به شستشو و حمام دارد، دل و روح ما هم کثیف می شود.
🔶 حرم تطهیرگاه قلب و روح انسان است.
📚 حکایت ها و هدایت ها، ص ۲۲
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 تقسیم نمک غذا
💠 در روايت آمده: يكى از اصحاب حضرت سجّاد علیه السلام نقل مىكند: شبى از شبها ديدم كه حضرت بار سنگينى را بر روى دوششان حمل مىكنند و مىروند.
💠 در مسيرى كه مىرفتند، بار به زمين افتاد و ايشان نمىخواستند كه كسى متوجه شود. من آمدم و كمك كردم. ديدم مقدار نان و خرمايى است كه حضرت آماده كردهاند تا تقسيم كنند.
💠 به ايشان گفتم اجازه بدهيد من بردارم. حضرت اجازه ندادند و فرمودند: «هر كس بايد بارِ خودش را خودش بردارد».
💠 شخص مىگويد با حضرت تا اطراف شهر آمديم. ديدم ايشان نان و خرما را بدون سر و صدا بالاى سرِ عدّهاى كه از اهل سنّت بودند و شيعه نبودند، گذاشتند.
💠 به ايشان گفتم:«يابن رسول اللَّه، ايشان كه از شيعيان نيستند؟!» حضرت فرمودند: «اگر از شيعيان بودند كه نمك غذايمان را هم تقسيم مىكرديم».
📚 روزهاى فاطمه، ص ۴٠
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🔷 مرحوم بحر العلوم كه يكى از علماى بزرگ است، براى يكى از علماء كه خود صاحب كرامات است، پيغام مىفرستد تا خدمت ايشان برسد.
🔷 وقتى مىآيد، مىبيند كه اين بزرگ، در حالى كه دست به محاسنش گرفته، خيلى منقلب و ناراحت است.
🔷 آن بزرگ به او مىگويد: تو هستى و در همسايگىات كسى است كه دو روز غذا نخورده و گرسنه مانده است؟! چرا كارى نكردهاى⁉️
🔷 آن عالم در جواب مىگويد كه من نمىدانستم. آن بزرگ اعتراض مىكند كه چرا نبايد بدانى⁉️ اگر مىدانستى و اقدام نمىكردى، كه يهودى بودى!
🔷 حال شما ببينيد در همسايگى خود چه افرادى سوختند و از بين رفتند! نه در همسايگى كه در خانه خود، چقدر زن و بچههاى ما ضايع شدند و يا خواهر و برادرهاى ما به فساد و فحشاء كشيده شدند.
🔷 با اين همه كوتاهى، انتظار داريم كه دلمان بلرزد؟! خيلى جنايت كردهايم!
📚 اخبات، ص ۱۱۵
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
استاد صفایی رحمة الله علیه
🔷 يكى از ثروتمندان به مشهد آمده بود و مدتها در حرم رفت و آمد مى كرد، ولى نه حالى پيدا مى كرد و نه سوز و جوششى در او ايجاد مىشد.
🔷 از خودش بدش مى آيد و تصميم مى گيرد كه قهر كند و ديگر سراغ امام نيايد. بليط برگشت مى گيرد.
🔷 قبل از رفتن، در راه پيرمردى را مشاهده مى كند كه بار زيادى را با چرخ دستى حمل مى كند. پيش او مى رود و مى پرسد: چرا اين قدر بار زده اى⁉️
🔷 پيرمرد مى گويد: اين بار را به خاطر اينكه مقدارى پول لازم دارم تا براى دخترم جهيزيه تهيه كنم، كنترات كرده ام. از طرفى هم عيالم گفته تا اين مبلغ را تهيّه نكرده اى، به خانه نيا!
🔷 بيچاره پيرمرد! با همه جان كندن و با تمام غيرت خود كار مى كرد.تاجر از اين وضعيت تكانى مى خورد و تحوّلى در او ايجاد مى شود و با پيرمرد به سمت منزلشان حركت مى كنند.
🔷 به منزل آنها مى رود و سعى مى كند تا حوائج آنان را بر طرف كند. جهيزيه را تهيّه و دختر را به خانه بخت مى فرستد. آخر سر، بار ديگر به حرم مى رود تا خداحافظى كند.
🔷 وقتى وارد حرم مى شود، چشمانش مانند چشمه شروع به جوشيدن مى كند و منقلب مى شود.
🔷 صاحب دلى مى گفت: بايد سنگ را از سرچشمه برداشت تا قساوتها از بين برود.
📚 اخبات، ص ۱۱۴
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 مبلغ توحید
💠 عدهاى خيال مىكنند بايد به فقير تأمين داد كه هر وقت نداشتى سراغ من بيا و از من بگير. و خيال مىكنند نهايت احسان همين است، در حالى كه اين تأمين بزرگترين خيانت است.
💠 اين تأمين، بت پرست بار آوردن است. فقير همين كه تنگدست مىشود، به ياد من مىافتد و به سراغ من مىآيد و هنگامى كه به او انفاقى كردم به من علاقهمندتر مىشود.
💠 عارفِ آگاه، نه تأمين مىدهد و نه هميشه فقير را به خود راه مىدهد. چه بسا كه خودش او را رد كند تا بُت او بشكند و به ديگرى سفارش كند و يا به وسيلهى واسطهاى حاجتش را به او برساند و از راهى كه حساب نمىكند گرفتاريش را مرتفع نمايد تا توكّل و اعتقاد و عشق به حق در فقير رشد كند و زيادتر شود.
💠 سرّ اينكه پيشوايان در شب انفاق مىكردند همين بود كه افراد، بت پرست بار نيايند و متملّق و چاپلوس و يا ذليل و خوار نگردند.
💠 و سرّ اينكه خداوند به آنهايى كه بر او توكّل كردهاند، «مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ» روزى مىدهد همين است كه اينگونه به توكل و توحيدِ عميقترى خواهند رسيد و بر شيرها تكيه نخواهند كرد و گرفتار پستانها نخواهند شد، بلكه خزائن و منبعها را مىبينند و قدرت حق را مشاهده مىكنند كه پستانها را از شير انباشته است.
📚 فقر و انفاق، ص ۷۲
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 حاج آقا عزیزالله حیدری
🔶 استاد صفایی رحمةالله علیه با آنکه از نقش انفاق، آن هم با ضابطه هایش بسیار گفته بود و خود عامل بدان بود، یک بار خود دیدم هنگام مطالبه کمک مالی طلبه ای از ایشان فقط دعا کرد و گذشتیم.
🔶 بعد از دور شدن از آن شخص گفتند: حالت او که به ما امید بسته بود، شرک را در او زنده مىكرد.
🔶 باید غیر مستقیم کمک را رساند، تا نظر فرد نیازمند از خلق بریده و متوجه خداوند شود.
🔶 همان روز دیدم بدهی وام شخصی را که امضای استاد را برای ضمانت جعل نموده بود، پرداخت نمود.
📚 مشهور آسمان، ص ۳۷
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🔷 به حجره دوستی رفته بودم؛ فقیری آمد. نمی دانم دوستم می خواستم خودی نشان بدهد یا این باوری بود که به اشتباه به آن رسیده بود.
🔷 مبالغی به آن فقیر کمک کرد و هنگام رفتن فقیر، به او گفت: هر وقت احتیاج داشتی، نزد من بیا، نکند من را فراموش کنی، نکند از من دریغ کنی.
🔷 وقتی پیش من برگشت، غروری در وجودش بود و نگاهش را به چشم های من دوخته بود که ببیند عکس العمل من چیست. شاید خیال می کرد خیلی از او تعریف خواهم کرد.
🔷 گفتم: تو می دانی اول زندیق عالم هستی. گفت: من⁉️ گفتم: بله، تو. گفت: چطور⁉️
🔷 گفتم: این چه جور کمک کردن است، چرا خلق را بت پرست می کنی، چرا او را به خودت می بندی و اسیر و ذلیل خودت می کنی، یعنی چه هر وقت خواست بیاید سراغت، چرا برای خلق بت می سازی ⁉️
🔷 خدا اگر می خواست شکم ها پر شوند و تن ها پوشیده، مگر خودش نمی توانست چنین بکند⁉️ همان حرفی که کافران می گفتند:«أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ». آیا به کسی غذا بدهیم که اگر خدا می خواست، خودش به او می داد؟؟
🔷 واقعا اگر مسئله فقط غذا دادن بود، خود خداوند می داد و به کسی نیازی نبود. پس چه شد که مسئله به تو واگذار شد؟
🔷 این مسئولیت را به تو دادند تا هم تو رشد کنی و هم او رشد کند؛ تو با دادنت و او با نگرفتن و آزاد بودنش.
🔷 گفتم: تو با اینگونه انفاق کردنت، او را بت پرست و اسیر و ذلیل کردی و خودت را هم بدبخت می کنی.
🔷 خود خدا وقتی می خواهد به خلق روزی بدهد، «مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ»یعنی از راهی که حساب نشده است، می دهند.
🔷 چون من اگر بدانم هر ماه فلان مبلغ از فلان جا یا فلان شخص به من می رسد، هر ماه به این رو می آورم.
🔷 اگر بدانم از فلان ثروتمند به من فلان مبلغ کمک می رسد، متوجه و اسیر او می شوم. در نتیجه او معبود و محورم، و ملاک حبّ و بغض من می شود.
🔷 اینکه خدا «مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» می رساند، برای این است که توحیدم غنی تر و یقینم زیادتر گردد.
📚 جمع ها و حاصل جمع ها، ص ۴۵
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 کمال جوانمردی
🔷 براى بعضى از دوستان كه براى ايتام كارگشايى مىكرد، حكايتى نقل كردم از جوانمردى كه در كار ماشين بود و از تبار بنىهندل، ولى لوطى بود و دريا دل.
🔷 اين جوانمرد دوستى داشت كه در تصادفى رفت و خانوادهى سنگينى باقى گذاشت با فقر و نياز و آبرودار.
🔷 جوانمرد با خود فكر كرد كه چطور به اين عزيزان امكانى برساند كه ذليل نشوند و بر خاك نيفتند؟ به نتيجهاى رسيد و تصميمى گرفت.
🔷 پس از مدتى به سراغ آنها آمد و با سخنى براى آنها از سرّى پرده برداشت، كه پدر شما پول زيادى به من قرض داده بود و بر من منّت گذاشته بود كه هر وقت دستم باز شد بازگردانم.
🔷 حال رفته است و از من هم سندى ندارد، من گرفتارم از شما خواهش مىكنم كه آبرويم را نگهداريد و اين بدهى و دين سنگين را ماهيانه از من بگيريد، من هم جبران مىكنم و بعدها از خجالت شما بيرون مىآيم.
🔷 آن خانواده هر ماه باعزّت و حتى خشونت بر سر جوانمرد بانگ مىزدند كه معطل نكن و مردانگى را به نامردى پاسخ مده.
🔷 و هنوز هم پس از سالهاى سال نمىدانند كه جوانمرد هيچ بدهى نداشته و بخاطر راحتى يتيمها و خانوادهى بىسرپرست اينگونه خود را وامدار نشان داده بود و در گرو گذاشته بود.
📚 چهل حدیث، ص ۱۳۴
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 وسعت انفاق
🔶 ما خيال مى كنيم همين كه چيزى نداشتيم تكليفى نداريم، در حالى كه انفاق، نه به ثروت، كه به توانايى ما بستگى دارد.
🔶 جايى كه برادر من توان قرض ندارد و اعتبار ندارد، من كه توانايى دارم و اعتبارش را دارم، به قرض كردن سزاوارترم. او با اين قرض، كمرش مى شكند و فكرش مشغول مى شود، اما من كه وسيعتر و قوى ترم، نه كمرم مى شكند و نه فكرم مشغول مى شود، حداكثر از آبرويم مايه بگذارم ...
🔶 خوب! چه اشكالى دارد؟ مگر آبرو را براى چه مى خواهم؟ آبرويى كه كارى را از پيش نبرد و گرهى نگشايد، نبودنش بهتر.
🔶 يكى از بزرگان، از ثروتمندى ارادتمند، بيش از يك ميليون تومان قرض گرفته بود و به بيچارهها رسانده بود. هنگام احتضار آن بزرگ مرد، اين ثروتمند در بالينش نشسته بود و به كار خود فكر مى كرد كه با اين همه پول چه خواهم كرد و چه خواهند كرد.
🔶 در اين فكر بود كه اشكهاى آن بزرگ، او را به خود آورد. پرسيد: چرا ناراحت هستيد؟ چرا اشك مى ريزيد؟ بزرگ مرد، آرام، با زبانى كه مرگ رفته رفته رمقش را مى گرفت، گفت: اكنون من بر حق وارد مى شوم و او از نعمتهايى كه به من داده، بازخواست خواهد كرد.
🔶 اگر از من بپرسد، تو اعتبار داشتى كه دو ميليون قرض بگيرى و اين پولى بود كه آنها مى دادند و صدمه نمى خوردند و آخر سر هم مى توانستند با ما حساب كنند، من چه جواب بدهم؟
🔶 ثروتمند به خود آمد كه اين مرد از اعتبارش مسئول است و من از داراييم مسئول نيستم؟ او هم از سر هستى خويش برخاست.
📚 فقر و انفاق، ص ۸۶
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅ استادم بارها مرا نصحيت مىكرد كه جايى خودم را گرو نگذارم و مطلع شده بود كه ضامن كسى شدهام.
✅ اين روايت را تذكر دادند كه «الضِّمانَةُ غَرامَةٌ». ضمانت غرامت است، غصه است.
✅ گفتم با توجه به همين مسئله اقدام كردهام؛ چون بايد حساب كرد كه چه كسى غرامت را بهتر مىتواند تحمل كند. و چه كسى تواناتر است.
✅ من اگر به اين خاطر به زندان هم بيفتم، هيچ باكم نمىشود و نظام كارم از هم نمىپاشد در حالى كه آن طرف چه بسا به جنون برسد و يا قبرستان نقب بزند. و يا شيرازهى زندگيش از هم بپاشد.
📚 انتظار، ص ۱۲۲
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 خیال باطل
💠 «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى أَسئَلُهُ فَيُعْطينى وَ إِنْ كْنُتَ بَخيلاً حينً يَسْتَقْرِضُنى». وقتى خدا از من قرض مىخواهد و از دادههاى خودش از من طلب مىكند، تا من به جريان بيفتم و در جريان، بهره بدهم و بهره ببرم، بارور شوم و بارور كنم و همچون آبهاى راكد نگندم و همچون شير مانده در پستان، چرك و دمل نشوم، من بخل مىورزم و خيال مىكنم كه با دادن، كم مىشوم، در حالى كه پستانى را كه مىدوشى، رگ مىآيد و زياد مىشود و هنگامى كه رهايش كردى مىخشكد و حتى پيش از خشكيدن، چرك و دمل مىشود.
📚 بشنو از نی، ص ۴۷
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅👈 بیان گوشه ای از صفات شخصیتی استاد صفایی رحمة الله علیه
🎤👈 حاج آقا رنجبر
🔷👈 برنامه سمت خدا
✅👈 خیلی جالبه،از دست ندهید.
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
❇️ پادشاهی بر فراز قصرش و هنگام دیده بانی از قلمرو وسیع و غنی حکومتش به وزیرش گفت: چقدر خوب بود اگر دنیا می ماند و جدا نمی شد.
❇️ وزیر آگاهش جواب داد: اگر دنیا از دیگران جدا نشده بود، به تو نمی رسید و در دست همانها می ماند.
❇️ خوبی دنیا در این نیست که با ما بماند؛ خوبی ما در این است که از دنیا برداریم و از آن کام بستانیم
📚 مسولیت و سازندگی ص ۲۹۱
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
🎤👈 حاج آقا حیدری
❇️ استاد صفایی رحمة الله علیه گاه جمله ای کوچک و بسیار مختصر می گفتند که در شنونده تأثیر معجزه آسایی داشت.
❇️ در نشستی خودمانی پذیرایی کننده ظرفی شربت آورد و شیخ به میزبان گفت: آخ که چقدر ما را دل شاد و خوشحال کردی.
❇️ میزبان، که اصالتا عرب بود و به تعارفات ایرانی خیلی آشنا نبود، با لهجه خودش و با شگفتی گفت: شما از یک شربت خوشحال شدی⁉️
❇️ استاد گفتند: چه کنیم دل های ما کوچک است و با همین خرده ریزه ها مسرور می شود.
📚 مشهور آسمان ص ۵۰
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅👈 خدا مدافع او بود.
✅👈 مرحوم استاد صفایی
از نگاه استاد شیخ حسین انصاریان
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅👈 به بهشت هم قانع نشو!
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈مراقبت های ویژه
🎤👈 حاج آقا حیدری
💠 استاد صفایی رحمة الله علیه می گفت: روزهای اول انقلاب در محله ما میوه فروشی بود که ده کیلو میوه را از او به ده تومان می خریدم.
💠 یکبار به ذهنم آمد که اگر او نبود چه می شد⁉️
💠 به دلیل همین حدیث نفس؛ که نشان از امید به او و ترس های غیر الهی داشت، تا چهار سال از او خرید نکردم.
📚 مشهور آسمان، ص ۱۹۵
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
✅👈 بو می دهی‼️
💠 یکی از مدرسین حوزه تعریف کرد: در یکی از سفرهای مشهد، شخصی همراه ما شد که رفتار بسیار خودخواهانه و مغرورانه ای داشت.
💠 استاد صفایی رحمة الله علیه هم بود، اما چیزی نمی گفت. چند بار برخورد لفظی بین ما و او پیش آمد.
💠 به هر حال به جایی رسیدیم و خواستیم استراحت کنیم. یکی از دوستان خربزه بزرگی خرید و آورد.
💠 آن شخص بدون آنکه به کسی توجهی کند، خودش سراغ خربزه رفت و آن را پاره کرد و شروع به خوردن نمود.
💠 مقداری که خورد، سرش را بلند کرد و گفت: مونده، بو میده.
💠 ناگاه حاج شیخ، که تا آن موقع نسبت به او ساکت مانده بود، گفت: باور داری که مانده است و بو می دهد؟ گفت: بله.
💠 استاد گفت:«تو هم مانده ای. بویش را می شنوی؟»
💠 آن فرد چنان به هم ریخت که گوشه ای رفت و مشغول فکر شد.
💠 بعدها خودش گفت: این مؤثرترین حرفی بو که تا آن زمان به من گفته بودند.
💠 پس از آن ماجرا واقعا حرکتی را شروع کرد و راه افتاد. چرا که یافته بود اگر بمانی، می گندی‼️
📚 مشهور آسمان، ص ۱۱۴
🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie