هدایت شده از ☘حدیث دوست☘
سه؛
بانو!
به یک سوال من جواب دهید؛ شما بعد از آنهمه مصیبت، شبها چه خوابی میدیدید؟ خواب برادر که دارد چادر خیمه را کنار میزند و به روی شما تبسم، یا خواب گهوارهای را که طفل شش ماههای سیراب از شیر مادر در آن دست و پا میزند و میخندد؟ خواب عَلَمداری که سایهی عَلَمش خنکای امنیت دارد یا قامت رعنای جوانی که أشبه الناس خَلقا و خُلقا و منطقا برسول است؟
اما اصلا مگر بعد از آنهمه مصیبت دیگر توانستید بخوابید؟ به گمانم حتی نیاز نبود پلکهای خستهتان را ببندید تا مرز بین رویا و واقعیت را گم کنید. همین که کودکانی در کوی و برزن میدویدند، یا گوسفندی را سر میبُریدند، همین که آبی در کاسهای حلقه در حلقه نقش میزد، و طفلی زیر سینهی مادر با انگشتان کوچکش در هوا چنگ میانداخت، همینها کافی بود تا مرزی بین بیداری و خوابهایتان نباشد.
بانو! تاریخ میگوید بعد از آن همه مصیبت بیمار شدید.
بانو! درمانگرها میگویند پذیرش، تحمل رنجهای دنیا را آسان میکند.
چهار؛
برای او که در هر حالی جز زیبایی نمیبیند، پذیرش زشتیها و پلیدیها با روح او سازگار نیست.
پنج؛
خیلیها معتقدند روضههای کربلا را باید سربسته خواند و رد شد، وگرنه روضههای مکشوف و سرگشاده را یا باید پذیرفت و بی آن که این پذیرش تحملش را آسان کند تا مغز استخوان سوخت و خاکستر شد، یا باید انکار کرد و نفس راحتی کشید...
#حدیث_دوست
#حدیثه_میراحمدی
#یا_زینب_کبری
#کربلا_در_کربلا_می_ماند_اگر_زینب_نبود
#پذیرش
#ما_رأیت_إلا_جمیلا
@hadise_dust