هدایت شده از خانه مهر
🔴علل اینکه کودک حرف والدین را گوش نمی دهد
🔶 در بعضی از موارد سبک های #فرزند_پروری نیز در این موضوع دخیل هستند #سبکهای_فرزندپروری سهل گیرانه و سخت گیرانه هر دو باعث نافرمانی و طغیان در #کودکان می شود.
🔶 والدین که بدون توجه به خصوصیات اخلاقی #کودک دائم او را سرزنش کرده و معیار های اخلاقی خیلی بالایی دارند، بسیار خشک و مستبدانه با کودک رفتار می کنند و از طرف دیگر والدینی که هیچ حد و مرز و قانونی برای کودک تعیین نکرده اند و کودک را بسیار آزاد و پرتوقع بار آورده اند هر دو به نوعی باعث نافرمانی و لجبازی در کودکان می شوند.
#تربیت #تربیت_فرزند #فرزندپروری
هدایت شده از خانه مهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴#حجتالاسلام_راجی
🔻صبح،ظهر،شب این #کلیپُ ببین و کیف کن
۲دقیقهای که حالت رو خوب میکنه
🔻اگر از وضعیت #جبهه_حق ناامید شدین ببینین...
#سخنرانی #اعتقادی #سبک_زندگی #عترت_شناسی #خداشناسی #جهاد_تبیین
هدایت شده از خانه مهر
هدایت شده از خانه مهر
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۴۷۷
#امروز👇
👈 #یکشنبه #بیستوچهارم_اردیبهشت ۱۴۰۲
👈 ثواب قرائت امروز محضر مبارک #بی_بی_فاطمه_زهرا علیهاسلام
هدایت شده از خانه مهر
🍃علامه حسن زاده آملی رحمت الله عليه:
🔹هر نَفَسی از نَفَس های تو جوهری است که قیمت بردار نیست، زیرا که جایگزین ندارد
🔹 لذا وقتی این نَفَس رفت هرگز برنمی گردد، پس مثل احمقانی نباش که در هر روزی به زیادی اموالشان خوشحالند، با اینکه عمرشان به شدّت رو به نقصان است،
🔹پس چه خیری در زیادی مال و در کمی عمر میتواند باشد، پس هرگز خوشحال مباش، مگر به زیادی علم که زیادی علم، تو را در قبر همراهی میکند و در حالیکه اهل و مال و فرزند و دوستانت تو را در قبر رها میکنند و همراهی نمی کنند.🍃
📚کتاب راه نجات،ص245، ترجمه استاد صمدی آملی
#سخن_بزرگان #اخلاقی
هدایت شده از خانه مهر
زنی دلش برای شوهرش که در غربت کارگری میکرد تنگ شده بود..او این نان را درست کرده و عکسش را برای شوهرش فرستاد😊😂
#همسرداری #سبک_زندگی
هدایت شده از خانه مهر
🌷 #دختر_شینا – قسمت 0⃣1⃣
✅ فصل سوم
.... مطمئن بودم همینکه پدرم دستی روی سرم بکشد، غصهها و دلواپسیهایم تمام میشود.
چند روز از آن ماجرا گذشت. صبح یک روز بهاری بود. توی حیاط ایستاده بودم. حیاطمان خیلی بزرگ بود. دورتادورش اتاق بود. دو تا در داشت؛ یک درش به کوچه باز میشد و آن یکی درش به باغی که ما به آن میگفتیم باغچه.
باغچه پر از درخت آلبالو بود. به سرم زد بروم آنجا. باغچه سرسبز و قشنگ شده بود. درختها جوانه زده بودند و برگهای کوچکشان زیر آفتاب دلچسب بهاری میدرخشید. بعد از پشت سرگذاشتن زمستانی سرد، حالا دیدن این طبیعت سرسبز و هوای مطبوع و دلنشین، لذتبخش بود.
یکدفعه صدایی شنیدم. انگار کسی از پشت درختها صدایم میکرد. اول ترسیدم و جاخوردم، کمی که گوش تیز کردم، صدا واضحتر شد و بعد هم یک نفر از دیوار کوتاهی که پشت درختها بود پرید توی باغچه. تا خواستم حرکتی بکنم، سایهای از روی دیوار دوید و آمد روبهرویم ایستاد. باورم نمیشد.
صمد بود. با شادی سلام داد. دستپاچه شدم. چادرم را روی سرم جابهجا کردم. سرم را پایین انداختم و بدون اینکه حرفی بزنم یا حتی جواب سلامش را بدهم، دو پا داشتم، دو تا هم قرض کردم و دویدم توی حیاط و پلهها را دوتایکی کردم و رفتم توی اتاق و در را از تو قفل کردم.
صمد کمی منتظر ایستاده بود. وقتی دیده بود خبری از من نیست، با اوقات تلخی یکراست رفته بود سراغ زن برادرم و از من شکایت کرده بود و گفته بود: «انگار قدم اصلاً مرا دوست ندارد. من با هزار مکافات از پایگاه مرخصی گرفتهام، فقط به این خاطر که بیایم قدم را ببینم و دو سه کلمه با او حرف بزنم. چند ساعت پشت باغچهی خانهشان کشیک دادم تا او را تنهایی پیدا کردم. بیانصاف او حتی جواب سلامم را هم نداد. تا مرا دید، فرار کرد و رفت.»
نزدیک ظهر دیدم خدیجه آمد خانهی ما و گفت: «قدم! عصر بیا کمکم. مهمان دارم، دستتنهام.»
عصر رفتم خانهشان. داشت شام میپخت. رفتم کمکش. غافل از اینکه خدیجه برایم نقشه کشیده بود. همینکه اذان مغرب را دادند و هوا تاریک شد، دیدم در باز شد و صمد آمد. از دست خدیجه کفری شدم. گفتم: «اگر مامان و حاجآقا بفهمند، هر دویمان را میکشند.» خدیجه خندید و گفت: «اگر تو دهانت سفت باشد، هیچکس نمیفهمد. داداشت هم امشب خانه نیست. رفته سرزمین، آبیاری.»
بعد از اینکه کمی خیالم راحت شد، زیرچشمی نگاهش کردم. چرا این شکلی بود؟! کچل بود. خدیجه تعارفش کرد و آمد توی اتاقی که من بودم. سلام داد. بازهم نتوانستم جوابش را بدهم. بدون هیچ حرفی بلند شدم و رفتم آن یکی اتاق. خدیجه صدایم کرد. جواب ندادم. کمی بعد با صمد آمدند توی اتاقی که من بودم.
🔰ادامه دارد....🔰
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
هدایت شده از خانه مهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 #کلیپ
👏 #یکشنبههای_علوی
🙏 موضوع: #پهلوون
👌هر هفته یک نکته از جملات کاربردی #نهجالبلاغه
🙏#حجتالاسلام_حسنی
هدایت شده از خانه مهر
هدایت شده از خانه مهر
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۴۷۸
#امروز👇
👈 #دوشنبه #بیستوپنجم_اردیبهشت ۱۴۰۲
👈 ثواب قرائت امروز محضر مبارک #بی_بی_فاطمه_زهرا علیهاسلام
هدایت شده از خانه مهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️ متفکر شهید؛ استاد مرتضی مطهری:
✘ تا چیزایی که خدا باید ازمون بگیره، رو
نگیره: چیزی قابل دادن نیست❗️
#شهید_مطهری
#سبک_زندگی
#امر_به_معروف
#سخن_بزرگان
هدایت شده از خانه مهر
🔴 اثر لحن در زندگی
💠 آقایان و خانمهای عزیز بدانید لحن شما موقع صدا کردن همسرتان به او میفهماند که یک گفتگوی عاشقانه منتظرش است یا یک دعوا.
💠 پس سعی کنید بر روی آرامش لحنتان و نحوه گفتن کلمات بیشتر تمرکز کنید.
💠 لحن شما، قدرت بالا و پایین بردن صمیمیت و محبتِ بین شما را دارد.
#همسرداری #زناشویی #سبک_زندگی
هدایت شده از خانه مهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🅾 #استخاره #آیتالله_کشمیری برای سید حسن نصرالله‼️
سردار محمد تهرانی مقدم
#مقاومت #جهاد_تبیین #ایران_قوی
هدایت شده از خانه مهر
🌷 #دختر_شینا – قسمت1⃣1⃣
✅ فصل سوم
.... کمی بعد با صمد آمدند توی اتاقی که من بودم.
خدیجه با اشاره چشم و ابرو بهم فهماند کار درستی نمیکنم. بعد هم از اتاق بیرون رفت. من ماندم و صمد. کمی این پا و آن پا کردم و بلند شدم تا از زیر نگاههای سنگینش فرار کنم، ایستاد وسط چهارچوبِ در، دستهایش را باز کرد و جلوی راهم را گرفت. با لبخندی گفت: «کجا؟! چرا از من فرار میکنی؟! بنشین باهات کار دارم.»
سرم را پایین انداختم و نشستم. او هم نشست؛ البته با فاصلهی خیلی زیاد از من. بعد هم یکریز شروع کرد به حرف زدن. گفت دوست دارم زنم اینطور باشد. آنطور نباشد. گفت: «فعلاً سربازم و خدمتم که تمام شود، میخواهم بروم تهران دنبال یک کار درست و حسابی.» نگرانی را که توی صورتم دید، گفت: «شاید هم بمانم همینجا توی قایش.»
از شغلش گفت که سیمانکار است و توی تهران بهتر میتواند کار کند. همانطور سرم را پایین انداخته بودم. چیزی نمیگفتم. صمد هم یکریز حرف میزد. آخرش عصبانی شد و گفت: «تو هم چیزی بگو. حرفی بزن تا دلم خوش شود.»
چیزی برای گفتن نداشتم. چادرم را سفت از زیر گلو گرفته بودم و زل زده بودم به اتاق روبهرو. وقتی دید تلاشش برای به حرف درآوردنم بیفایده است، خودش شروع کرد به سؤال کردن. پرسید: «دوست داری کجا زندگی کنی؟!»
جواب ندادم. دستبردار نبود. پرسید: «دوست داری پیش مادرم زندگی کنی؟!»
بالاخره به حرف آمدم؛ اما فقط یک کلمه: «نه!» بعد هم سکوت. وقتی دید به این راحتی نمیتواند من را به حرف درآورد، او هم دیگر حرفی نزد. از فرصت استفاده کردم و به بهانهی کمک به خدیجه رفتم و سفره را انداختم. غذا را هم من کشیدم.
خدیجه اصرار میکرد: «تو برو پیش صمد بنشین با هم حرف بزنید تا من کارها را انجام بدهم»، اما من زیر بار نرفتم، ایستادم و کارهای آشپزخانه را انجام دادم. صمد تنها مانده بود. سر سفره هم پیش خدیجه نشستم.
بعد از شام، ظرفها را جمع کردم و به بهانهی چای آوردن و تمیز کردن آشپزخانه، از دستش فرار کردم.
🔰ادامه دارد......🔰
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅
هدایت شده از خانه مهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سخن_بزرگان
👏واکنش #علامه_حسنزاده_آملی به خانمی که بلند گفت: #صلوات ...
#التماس_تأمل
#اخلاقی
#سبک_زندگی
هدایت شده از خانه مهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
♨️ آبرویی که در برابر #امام_صادق علیهالسلام حفظ شد.
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #حسینی_قمی
#شهادت_امام_صادق
هدایت شده از خانه مهر
هدایت شده از خانه مهر
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۴۷۹
#امروز👇
👈 #سهشنبه #بیستوششم_اردیبهشت ۱۴۰۲
👈 در سالروز 🙏#شهادت_امام_جعفر_صادق علیهالسلام ثواب قرائت امروز محضر مبارک حضرت
هدایت شده از خانه مهر
👌#رمز_موفقیت #پیامبر_اکرم (صلیاللهعلیهوآله) این بود که شنونده خوبی بود.
👏شنونده خوبی باشید تا #همسر و #فرزندان را #جذب خودتان کنید
👈شنونده خوبی باشید تا #آرامش دهید
👌شنونده خوبی باشید تا وضعیت را خوب کنترل کنید
#سبک_زندگی #مهارت_زندگی #همسرداری #زناشویی #فرزندپروری