eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
12.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
6.4هزار ویدیو
140 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
@childrin1کانال دردون...mp3
3.7M
"عینک" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 ╲\╭┓ ╭🦋🎨 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.mp3
9.29M
"گل زنبق" با صدای (پگاه رضوی) جدید* ♡تقدیم به همه ی کسانی که برای آرامش و امنیت کودکان تلاش میکنند.♡ ♥️ ∩_∩ („• ֊ •„)♥️ ┏━━━∪∪━━━┓ ⭐️ @childrin1 ⭐️ ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سـلام به همه خوبان 💗 سلام به قلب مهربانتون💗 روزتان مملو از عشق دلتـان سـرشـاراز شـادی 💗 الهی هـمیشه آرامـش هـوای 💗 خونتون عشق گرمای زندگیتان💗 و وسعت شادیتان💗 بینهایت باشه💗 💗 🌈💗 ╲\╭┓ ╭ 🌈💗🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یِ موش ها 🐭🐭 این کارتون عروسکی نوستالژیک ماجرای به مدرسه رفتن گروهی بچه موش را روایت می کند که نام هرکدام از رفتار یا ظاهرشان گرفته شده است. قــــــــــسمت « ۵ » 🎞 ∩_∩ („• ֊ •„)📺 ┏━━ ∪∪━━━┓ 📺 @childrin1 🎞 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یِ موش ها 🐭🐭 این کارتون عروسکی نوستالژیک ماجرای به مدرسه رفتن گروهی بچه موش را روایت می کند که نام هرکدام از رفتار یا ظاهرشان گرفته شده است. قــــــــــسمت « ۴ » 🎞 ∩_∩ („• ֊ •„)📺 ┏━━ ∪∪━━━┓ 📺 @childrin1 🎞 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی قشنگ زمستونی☃️❄️ کاردستی آدم برفی با استفاده از دورریزها ❄️☃️ ❄️ ☃️❄️ ╲\╭┓ ╭ ☃️❄️🆑 @childrin1 ┗╯\╲
‍ ✨⭐️ستاره‏ ی عجیب و غریب⭐️✨ آخر شب بود. وقت خوابیدن رسیده بود. پدر و مادر مهربان فرزند کوچک‏شان را بوسیدند و راهی اتاق خوابش کردند. مادر به او گفت: «برو بخواب عزیزم، امیدوارم خواب خوبی داشته باشی.» کوچولوی نازنازی با لباس خوابش به اتاق رویایی و قشنگش رفت. اتاقش در طبقه‌‏ ی بالا بود. پنجره هم داشت. او هر شب عادت داشت موقع خوابیدن به اسباب‏ بازی‏هایش شب بخیر بگوید و بعد روی تختش برود. او آن شب خوابش نمی‏ آمد، بنابراین شروع به شمردن ستاره‏ ها کرد. یک، دو، سه، چهار. ناگهان چشمش به یک ستاره‏ ی شبیه اسب افتاد. اما یک اسب کوچولویی که دو تاشاخ هم داشت. اسب کوچولوی شاخ‏دار هم مانند دیگر ستارگان به او چشمکی زد. کوچولوی نازنازی هم به او چشمک زد. با چشمک او اسب کوچولو پرواز کنان به سمت پنجره‏ ی اتاق او حرکت کرد تا به پنجره رسید. اسب کوچولو گفت: «پنجره را باز کن و بیا تا با هم به یک جای خوبی برویم.» کوچولوی نازنازی با لباس خوابش سوار ستاره شد و با هم حرکت کردند. کوچولوی نازنازی گفت: «کجا می‏رویم.» اسب ‏ کوچولو هم جواب داد: «به یک ستاره‏ ای که در آن جا هر چه دوست داشته باشی هست. اسم این ستاره؛ ستاره‏ ی بچه‏ های خوب است.» در حال حرکت، کوچولوی نازنازی از بالا به شهرشان نگاه می‏کرد. او هم چنین ابرها را با دستش می‏گرفت. به خفاش‏ها سلام می‏ کرد. او حتی برای مسافران یک هواپیما دست تکان داد. ناگهان یک شهاب پر نور، خندان، در دست کوچولوی نازنازیافتاد. کوچولوی نازنازی اول ترسید. اما بعد با او مثل عروسک‏ هایش بازی کرد. سپس شهاب را بالای سر اسب کوچولو قرار داد تا راه‏شان را بهتر ببینند و پیدا کنند. بالاخره آنها به ستاره‏ ی بچه‏ های خوب رسیدند. کوچولوی نازنازی از اسب پیاده شد تا از دری که روی آن نوشته بود: «خوش آمدید هر چه دوست دارید در اینجا هست» بگذرد. اما ناگهان کوچولوی نازنازی بی‏ اختیار شروع به تکان خوردن کرد تا عاقبت سقف اتاقش را دید. این پدرش بود که او را بیدار کرده بود. او تا چهار ستاره را که شمرده بود؛ خوابش برده بود و پنجمین ستاره اسب کوچولوی شاخ‏دار و بالدار بود. آن روز کوچولوی نازنازی هر چه زودتر به انتظار شب بود تا بتواند یک بار دیگر اسب کوچولوی شاخ‏دار را ببیند.  آخر او خداحافظی نکرده بود. شب که او به تخت خوابش رفت، دوباره شروع به شمردن ستاره‏ ها کرد. یک ، دو ، سه ، چهار. اما این دفعه ماهی‏ای دید که هم چشمک می‏زد و هم دمش را برای او تکان می‏داد. راستی! امشب آنها به کجا خواهند رفت؟   ╲\╭┓ ╭⭐️✨ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
هنگام سرماخوردگی به زور به بچه‌ها غذا ندید شاید برایتان عجیب باشد اما کم اشتهایی در حین سرماخوردگی یک فرآیند سودمند در جهت پاکسازی دستگاه تنفس و بهبودی بشمار می‌رود. ╲\╭┓ ╭ 🐞🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
کاردستی چرخه قورباغه 🐸 کانال دردونه رو دنبال کنید و هر روز ایده های جالب ببینید. ♥️      ∩_∩        („• ֊ •„)♥️    ┏━━ ∪∪━━━┓    🐸 @childrin1  🐸    ┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه_6030455948433163428.mp3
3.24M
"کمک مستر سوت سوتی" با صدای ماندگار( مریم نشیبا) 👆👆👆 🔮 💈🔮 ╲\╭┓ ╭ 🔮💈 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1..کانال دُردونه_5922544860761425238.mp3
6.93M
"دریا دادور" 👆👆👆 💚 ⭐️💚 💚⭐️💚 ╲\╭┓ ╭ ⭐️💚 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☃️❄️آخرین ☃️❄️پنج شنبه ☃️❄️دی مـاهتـون ☃️❄️عـالی و بـی نظیر ☃️❄️صبـح زیبـاتـون بخیر ☃️❄️روزتون پراز عشق و امید ☃️❄️و لحـظه لحـظه زندگیتون ☃️❄️پـر از خـیر و بـرکت و نیکی ☃️❄️الهی حـال دلتـون خـوب باشـه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ❄️ ☃️❄️ ╲\╭┓ ╭ ☃️❄️🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یِ موش ها 🐭🐭 این کارتون عروسکی نوستالژیک ماجرای به مدرسه رفتن گروهی بچه موش را روایت می کند که نام هرکدام از رفتار یا ظاهرشان گرفته شده است. قــــــــــسمت « ۶ » 🎞 ∩_∩ („• ֊ •„)📺 ┏━━ ∪∪━━━┓ 📺 @childrin1 🎞 ┗━━━━━━━━━┛
آگاه باشيم...! کودکی که از "امنیت عاطفی" کافی برخوردار نباشد ، "مضطرب و دلواپس" باشد، بیش از حد به مادر می چسبد ! و در زمان غیبت مادر به شدت مضطرب می شود و دور ماندن از مادر برايش حكم انتهاي زندگي را دارد و براي حفظ اين ارتباط تن به هركاري ميدهد! ☝🏻 مادران بدانيد: به این حالت "اختلال رواني اضطراب جدایی" گفته می شود ، نه سلامت رواني ، و نه عشق مادر فرزندي.... لطفا به اين حالت برچسب شخصي نزنيد، خوشحال نباشيد كه كودكم من را بيش از پدرش دوست مي دارد، اين حالت در كودك نشانه اي غيرمستقيم از "رنج و نابساماني"شخصيتي است؛ که معلم را در دوره پیش دبستان و کلاس اول دبستان بسیار به زحمت می اندازد . 💕 🌈💕 ╲\╭┓ ╭ ⭐️💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی هیجانی 🤓دقت، توجه و تمرکز 👀هماهنگی چشم ها 🤩هیجان و هدف 🦵تقویت عضلات درشت 🌼 ∩_∩ („• ֊ •„)🌈 ┏━━━∪∪━━━┓ 🌈 @childrin1 🌼 ┗━━━━━━━━━┛
‍ 💜🔮قابل شما را ندارد! 🔮💜 رفته بوديم خانه ي خاله جان. آخر توي تلفن به ماماني گفته بود مبل خريده ايم، بيا ببين قشنگ است؟ و حالا ما رفته بوديم تا مبل هايي را که خاله جان خريده بود، ببينيم. از در که وارد شديم، ماماني زود گفت: - به به... مبارک است! به سلامتي استفاده کنيد. خاله جان خنديد. بدو بدو رفتم روي مبلي که گُنده تر از بقيّه بود، نشستم. اين طرف و آن طرفش را تماشا کردم و گفتم: «آخ جان! چه قدر نرم است!» خاله جان نگاهم کرد و دوباره خنديد. گفتم:«همان حرف هايي که ماماني گفت! همان که مبارک است و ايم ايم ايم!...» ماماني و خاله جان گفتند:«چي؟ ايم ايم ايم!!» و دل شان را گرفتند و هي خنديدند! بعد خاله گفت:« خيلي ممنون ايم ايم ايم... قابل شما را ندارد. اگر خيلي خوشت آمده، حاضرم به شما هديه شان بدهم!» راستش از مبل گندهه آن قدر خوشم آمده بود که با خودم فکر کردم: «چه خوب! به خاله جان مي گويم باشد! دست شما درد نکنه!» سرم را به طرف خاله برگرداندم، اما يک دفعه ماماني گفت: «نازنين جان! ميوه ات را بخور. مي خواهيم برگرديم خانه. بابا کليد ندارد. مي آيد پشت در مي ماند.» - امّا ما که تازه آمده ايم!تازه... حرفم نصفه ماند، چون خاله جان گفت:«خوب الان به باباي نازنين تلفن مي کنم تا او هم بيايد اين جا.» خوش حال شدم و داد زدم:«آخ جان! آن وقت بابا مي تواند هديه مرا بياورد خانه!» ماماني چشم هايش را برايم گنده کرد و گفت:«چي؟! کدام هديه را؟» گفتم: «مگه خاله جان نگفت مي خواهد اين مبل را به من هديه بدهد؟» خاله و ماماني دوباره دل شان را گرفتند و هي خنديدند! بعد ماماني گفت: «نازنين جان! خاله به شما تعارف کرد. هر تعارفي را که حتماً نبايد قبول کرد! مثل ديروز که خانم همسايه مربّايي را که پخته بود و به من تعارف کرد. ما آن را گرفتيم؟» فکري کردم و گفتم:«نه! تازه، يادم است که به شما گفت، قابل... قابل... آهان، قابل شما را ندارد. آن وقت شما گفتيد... گفتيد صاحبش قابل دارد!» ماماني باز هم خنديد و گفت: «آفرين! چه خوب يادت مانده!» گفتم:«خوب اگر کسي نمي خواهد چيزي را که دارد به آدم بديد، چرا مي گويد مال شما. قابل شما را ندارد!» - براي اينکه تعارف کردن يک جور ادب و احترام است. اين طور رفتار کردن دوستي و علاقه آدم ها را به همديگر زياد مي کند. - ولي من خاله جان را خيلي دوست دارم؛ حتّي اگر مبل گُندهه را هم به من ندهد! خوب، پس من هم مي گيرم؛ خاله جان، صاحبش قابل دارد! اين دفعه ماماني و خاله جان دوتايي چشم هايشان را برايم گُنده کردند! بعد باز هم دل شان را گرفتند و هي خنديدند، ماماني همان طوري که مي خنديد دستم را گرفت و از روي مبل بلند شد. من هم بلند شدم. خاله جان يک آبنبات چوبي خيلي خيلي بزرگ از ظرف روي ميز درآورد و داد به من! آن را گرفتم و با ماماني به طرف در رفتيم. من خوش حال بودم؛ چون هم يک چيز مهم را ياد گرفته بودم و هم يک آب نبات گُنده ي گُنده داشتم. 👆🏻👆🏻👆🏻 🔮 💜🔮 🔮💜🔮 Join🔜 @childrin1
@childrin1کانال دوردونه...mp3
3.93M
"دوست سوسک کوچولو" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 ╲\╭┓ ╭🦋🎨 🆑 @childrin1 ┗╯\╲