@childrin1کانال دوردونه...mp3
3.93M
#قصه_صوتی
"دوست سوسک کوچولو"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲
8734291387.mp3
2.7M
#لالایی_صوتی
"گل زیره"
👆👆👆
⭐️
💜⭐️
⭐️💜⭐️
💜⭐️💜⭐️
join🔜 @childrin1
🌼جمعه تون زیبـا
🌈و روزتـون گلباران
🌼دوستان خـوبم
🌈امیدوارم
🌼یه روز عالی را کنار
🌈خانواده و عزیزانتون
🌼 سپری کنید
🌈لحظه هاتون شـاد و
🌼زندگیتون پـراز محبت
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون
"خیال خام"
(شتر دیدی ندیدی)
💕
✨💕
╲\╭┓
╭ ✨💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1.کانال دُردونه_5989925411507668386.mp3
3.58M
#ترانه_صوتی
♡ پدر♡
👆👆👆
❣
💞❣
❣💞❣
╲\╭┓
╭💞❣ 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🐘🌿 فیل به درد نخور 🌿🐘
(قسمت اول)
تا حالا فیل دیده ای؟ اگر دیده ای که میدانی و اگر هم ندیده ای، حتماً شنیده ای که فیلها خیلی بزرگ هستند. ولی روزگاری یک بچه فیل کوچولو زندگی میکرد که از هر چه فیل وبچه فیل تو دنیاست کوچولوتر بود. برای همین، همه فیلچه صدایش میزدند.
فیلچه هر چه رو انگشتهای پایش بلند میشد، گردن میکشید و خرطومش را بلند میکرد، باز هم قدش به کوتاهترین شاخه ی درختهای کوتاه جنگل نمیرسید.
وقتی نزدیک غروب، همه ی فیلها به پایین رفتن خورشید در پشت کوهها نگاه می کردند، فیلچه هر چه سرک میکشید و به آسمان نگاه میکرد، فقط زانوی فیلهای دیگر را میدید.
روزی رهبر گلّه به همه خبر داد که امروز به حمّام می رویم. فیلچه از مادرش پرسید: حمّام کجاست؟
مادرش تعریف کرد: حمام فیلها کمی دورتر از اینجاست. ولی من نمیتوانم تو را ببرم، چون می ترسم که زیر دست و پا، له بشوی.
فیلچه بغض کرد. آخر خیلی دلش میخواست مثل فیلهای دیگر به حمام برود. کاش اینقدر کوچک نبود.
فیلها رفتند و رفتند تا به آب رسیدند. مادر درختی را به او نشان داد و گفت: تو برو و زیر آن درخت بنشین تا من برگردم.
فیلچه با سری آویزان، در حالی که خرطومش را روی خاک میکشید، رفت و همان جا نشست. از دور بچه فیلهایی که با شادی با خرطومشان به هم آب میپاشیدند و آب بازی میکردند را نگاه کرد و آه کشید در این هنگام، ناگهان صدای نازکی شنید: آهای، تو دیگه کی هستی؟ چرا اینجا نشستی؟
فیلچه به اطرافش چشم انداخت. نه این طرف، نه آن طرف کسی نبود.
صدا دوباره گفت: اگر درختی، کی از زمین در آمدی؟ اگر کوهی ...
#ادامه_دارد ....
╲\╭┓
╭🐘🌿 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🐘🌿 فیل به درد نخور 🌿ر🐘
"قسمت دوم"
فیلچه خوب دقت کرد. چشمش به یک موش کوچولو افتاد. با بغض گفت: من یک بچه فیل کوچولوی به درد نخورم.
موش با تعجب پرسید: تو به این بزرگی، کوچولویی؟ من که از همه ی موشها بزرگترم، قدم حتی به مچ پای تو هم نمیرسد!
فیلچه با غصه نگاهش کرد و گفت: آره! اما ...
موشی ناراحت شد: چی گفتی؟ من یکی از به درد بخورترین و خوشبخت ترین موجودات دنیام.
فیلچه به او خیره شد: تو که خیلی کوچکی!
موش بادی به غبغبش انداخت: من هر جا که بخواهم، میتوانم بروم. جاهایی را دیده ام که هیچ کس ندیده. این ها از فایده ی کوچکی است.
فیلچه، چینی به پیشانی اش انداخت و زیرلب زمزمه کرد: فایده ی کوچکی!
موش لگدی به پای او زد و گفت: بسه دیگه! بلند شو تا باهم همبازی کنیم.
- چه بازیای؟
- قایم موشک، دوست داری؟
فیلچه بلند شد و خندید: پس تو چشم بگذار تا من قایم بشوم.
موشی چشم گذاشت و فیلچه پشت درخت قایم شد. موشی زود او را پیدا کرد.
دفعه ی بعد، فیلچه چشم گذاشت و موشی قایم شد. فیلچه هر چی گشت، پیدایش نکرد.
مادرش از راه رسید و گفت: بیا برویم. وقت رفتن است.
فیلچه در حالی که با دقت به دور و برش نگاه میکرد، داد زد: خداحافظ موشی. من باز هم میام که با هم بازی کنیم.
مادرش پرسید: با کی حرف میزنی؟
فیلچه جواب داد: با دوست جدیدم، موشی!
در این هنگام موشی فریاد زد: یادت باشه که تو خیلی ازحیوانهای دنیا بزرگتری
فیلچه گفت: درسته، ممنونم.
مادرش خندید: بله عزیزم، تو چه کوچک باشی و چه بزرگ، یک فیل و بچه ی عزیز منی.
#قصه
پایان
╲\╭┓
╭🐘 🌿 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه_5850254337762134069.mp3
14.96M
#قصه_صوتی
"بوی خوش زمستان،بوی گل یخ"
(با صدای پگاه رضوی)
دوستان قصه ی امشب همراه است با ترانه ی زیبایی از فیلم "The sound of music"
به نام "Edelweiss" که به فارسی "گل یخ" ترجمه شده.
این ترانه ی زیبا رو فرهاد مهراد هم بازخوانی کرده.
اما حالا چرا گل یخ؟
گل یخ گیاهیست که در زمستان و سرما گل میده.
بوی خیلی خوش و رنگ بسیار زیبایی داره.
شاید باید از گل یخ یاد بگیریم که توی سرما و سوز وقتی بیشتر گیاهان خوابند گل بدیم و بوی خوش در دنیای کودکان پخش کنیم.❤️ کودکانی که تصویرشون از زندگی پیوند خورده به تصویری که ما بهشون میدیم پس حواسمون باشه چه خوراک ذهنی ای از جهان و تلخی هاش در اختیارشونمیگذاریم.
👆👆👆
🎲
❤️🎲
🎲❤️🎲
Join🔜 @childrin1
کانال دردونه... ... _401244348827566391.mp3
4.67M
#لالایی_صوتی
"گل نرگس"
👆👆👆
🌺
✨🌺
🌺✨🌺
╲\╭┓
╭ 🌺✨ 🆑 @childrin1
┗╯\╲
💗شروع بهمن ماهتون عـالی
🌈امروزتان پراز موفقیت
💗و پـراز اتفاقات زیبـا
🌈بـراتـون روزی
💗پـراز لطف خـداوند
🌈دلی آرام
💗زنـدگی گـرم و
🌈یک دنیـا سلامتی آرزومندم
💗روزتــون زیبـا و در پنـاه خــدا
💗 ∩_∩
(„• ֊ •„)💗
┏━━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 🌈
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون_اوگی_و_سوسکها
این قسمت (رعد و برق)
👆👆👆
🔮
💈🔮
🔮💈🔮
╲\╭┓
╭ 💈🔮 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون
پلنگ صورتی
این قسمت: شبح
🔆
🎲🔆
🔆🎲🔆
╲\╭┓
╭ 🎲🔆 🆑 @childrin1
┗╯\╲
#تغذیه
تخم مرغ سرشار از آهن برای کودکان؛ قرار دادن یک عدد تخم مرغ در رژیم روزانه کودکان، تمامی نیازهای بدن او به آهن را تامین می کند.
از هشت ماهگی میتونید تو برنامه غذایی کودک اضافه کنید.
💜 ∩_∩
(„• ֊ •„)🍵
┏━━━∪∪━━━┓
🍵 @childrin1 💜
┗━━━━━━━━━┛
#نکته_تربیتی
اگر فرزندتان حاضر نيست محلي كه به او خوش گذشته ترك كند:
1. با گریه فرزندتان نظر خود را تغییر ندهید.
2. از قبل به او اطلاع دهید.
3. از ساعت زنگدار یا موبایل خود استفاده کنید و به او بگویید زنگ که به صدا در آمد مجبور به رفتن هستید.
4. زمانی که محل تفریح را ترک می کنید باید به فرزتدتان دلیلی برای ترک آنجا بدهید که به اندازه محلی که ترک می کنید برای فرزتدتان خوشایند باشد. مثلا قول خوردن بستنی، دیدن کارتون یا هر کار مفرح دیگر را به فرزندتان بدهید. زیرا او در ذهن خود باید دلیلی برای ترک جایی که به او خوش میگذرد داشته باشد،
5. اگر همچنان فرزندتان دست به مانور زد او را بغل کنید و محل را ترک کنید.
💗 ∩_∩
(„• ֊ •„)💗
┏━━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 🌈
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
فعالیتی مناسب برای کوچولو ها ی زیر دو سال
با ما همراه باشید😘
💕
🟡💕
╲\╭┓
╭ 🟢💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نقاشی
#آموزش_نقاشی_راحت
🍄آموزش نقاشی گربه ملوس🍄
عالیه ببینید و واسه کوچولوها انجام بدین😍
╲\╭┓
╭✏️🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🍃🦔 خارپشت خوشبخت 🦔🍃
آن روز، روز قشنگی بود و میکو، خارپشت کوچولو حسابی سرحال بود.
توی باغش خودش دراز کشیده بود و ابرها را تماشا می کرد.شکل و قیافه ابرها طوری عوض می شد که میکو یاد بعضی از حیوانات یا گیاهان باغ می افتاد.
میکو باغش را خیلی دوست داشت او همه گل ها، بوته ها،و حتی همه علف های هرز را به اسم و نام خودش می شناخت.غیر از این که اسم همه رابلد بود می دانست که هر گیاهی می تواند کدام بیماری را خوب کند.
خارپشت کوچولو حتی همه حیواناتی را که رد آن جا زندگی می کردندمی شناخت.با حیواناتی که روی زمین می خزیدند آشنا بود حیواناتی که پستان دار بودند و به بچه هایشان شیر می دادند با همه حتی حشره ها آشنا بود.
تازه این که چیزی نبود، میکو پرنده ها را هم با نگاهش دنبال می کرد و آن ها را از روی صدای آوازشان می شناخت.خلاصه، میکو آن روز برای خودش دراز کشیده بود و فکر می کرد، یک دفعه صدایی بلند شد و فکرهای او را به هم ریخت:
عجب زمانه ای شده ها، آخه یک نگاهی به خودت بکن. تو باغت دراز کشیده ای و لم داده ای و تمام روز را با خودت خیال می بافی که چی؟ تنبل بی مصرف.
این صدای بابا بزرگ بود که بیرون آمده بود تا مثل هر روز قدم بزند. پیرمردگفت: عجب دوره و زمانه ای شده است بچه های این دوره اصلا به درد نمی خورند.
یادم هست بچه که بودم یک بار نشد تمام روز را لم بدهم یا ول بگردم و برای خودم تو هوا سیر کنم آخه پسر جان تو باید کاری کنی!
میکو جواب داد ولی پدر بزرگ من که بیکار نیستم. دارم به ابرها نگاه می کنم توی گل و گیاهان چشم می گردانم و...
په! مثلا که چی؟ نه آقا جان. نه آقا جان. این حرف ها پوچ است. وسط علف ها ولو شده ای. و گل ها را الکی بو می کنی؟ و وقتت راتلف می کنی؟ تو باید از جوانی ات استفاده کنی و کار مهمی انجام بدهی و عاقبت به خیر شوی.
میکو جواب داد: آخه من همین جا و همین جوری هم خوشبختم.
پدربزرگ گفت: حرفش را هم نزن .برو یک نگاهی بینداز ببین بقیه چه طوری زندگی شان را جمع و جور می کنند.
پدر بزرگ این را گفت سرش را تکان داد و لنگان لنگان رفت.
میکو گیج شده بود. به نظر او انگار که بابا بزرگ از او شاکی شده و ناراضی بود. مثلا بقیه چی کار می کنند که کارشان از او بهتر است؟
خارپشت کو چولو هر چه فکر کرد عقلش به جای نرسید.انگار باید خودم راه بیفتم ببینم جاهای دیگر چه خبر است؟ شاید از بقیه چیزهایی یاد گرفتم.
این شد که کوله پشتی اش را بست و راهی شد.
یک دفعه لاک پشت مثل برق از کنار میکو رد شد میکو داد زد: هی خانم لاک پشته صبر کن ببینم. واسه چی می دوی؟
لاک پشت به سرعت نفس نفس زنان گفت: دارم... دارم... آموزش می بینم و تمرین می کنم.
خار پشت کوچولو پرسید: تمرین واسه چی؟
واسه این که ... واسه این که بتوانم از همه لاک پشت های دنیا ...تندتر بدوم.
میکو پیشانی اش را خاراند و گفت: با این لاک سنگینی که روی کولت داری یک کم سخت نیست که بدوی؟
لاک پشت گفت: معلومه که سخته!پس خیال می کنی برای چه موقع دویدن لاکم را روی کولم می کشم؟
عوضش... می دانی، اگر... اگر من تندترین لاک پشت دونده دنیا بشوم آن وقت دیگر همه من را می شناسند ... و من خوشبخت می شوم.
میکو با خودش گفت: خانم لاک پشته درست می گوید.ها!
هی بگذار تا من هم با تو بدوم.
و هر دو تا از جا کنده شدند و دویدند. ولی چیزی نگذشت که خارپشت از پا افتاد و کنار کشید.حسابی از نفس افتاده بود.اما خانم لاک پشته همان طور دوید و دوید و رفت.
حتی برنگشت تا پشت سرش را نگاه کند.میکو با خودش گفت: ول کن بابا ما نیستیم.دویدن تفریح خوبی است ولی نه این جوری!
چند لحظه ای استراحت کرد و بعد با قدم هایی آهسته تر به راهش ادامه داد.
#قصه
╲\╭┓
╭ 🦔🍃 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1💜کانال دردونه.mp3
3.75M
#قصه_صوتی
"بابا بزرگ و صبا"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲