فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون_نوستالژی
مهمان های ناخوانده ❤️
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
💚 @childrin1 ✨
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_آموزشی
آموزش علوم
🧐تقویت دو نیمکره مغز🧠🧠
💚 ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
🦋 @childrin1 🦋
┗━━━━━━━━━┛
#نکته_تربیتی
آموزش صبر به کودکان
🟢به کودک باید صبر کردن رو آموخت اما قبل از آن باید اعتماد به نفس و پشتکارش رو تقویت کرد و برای این کار:
🟢تا قبل از چهارده ماهگی تمام جهان باید به میل کودک باشه، به محض آنکه صورتش رو برگردوند غذا دادن رو متوقف کنید.
🟢اگر اتاق دیگری هستید با شنیدن صدای گریهاش شروع به حرف زدن کنید تا بدونه در راهید، این به کودک مثبت بودن امنیت و آرامش رو یاد میده.
🟢اما از دو سالگی موضوع بر عکسه، اگر فرزندتون از شما خواستهای داشت چند ثانیه تا چند لحظه درنگ کنید. مثلا بگید بذار یه لیوان آب بخورم بعد کاری که خواستی رو انجام میدم اینجاست که کودک با صبر آشنا میشه.
🐭 ∩_∩
(„• ֊ •„)🐭
┏━━━∪∪━━━┓
🟢 @childrin1 🟢
┗━━━━━━━━━┛
#آشپزی
اين هم ي سوپ خوشمزه و مقوي پرفيبر واسه بچه هايي كه يبوست دارن😋😋
🥣سوپ كدوسبز(+٧)
#هفت_ماهگی
🥣جو:١/٥قاشق غذاخوري
🥩گوشت چرخ كرده:٤٠گرم
🍜ورميشل يا ماكاروني:١قاشق غذاخوري
🥣عدس:١/٥قاشق غذاخوري
🥕هویج:نصف عدد
🥒کدو:نصف عدد
💜عدس،گوشت،هويج و كدو رو بزاريد با ي ليوان آب بپزه وقتي كه تقريبا پخت جو و ورميشل رو اضافه كنيد و بزاريد تا آبش كم بشه و غلظتش هر اندازه كه دوست داشتيد برسه.
🐝با چند قطره ليمو ترش عالي ميشه
🟢نكته:
♥️از همه مدل جو ميتونيد استفاده كنيد.
♥️از هشت ماهگي بجاي حو ميتونيد گندم بريزيد.
💜بجاي گوشت چرخ كرده مي تونيد از گوشت خورشتي يا مرغ هم استفاده كنيد.
💜براي مقوي تر شدن ميتونيد از عصاره قلم يا پاي مرغ يا سويق خانگي استفاده كنيد
اگه واست مفيد بود بفرست واسه دوستات تا اونا هم استفاده كنند.
🥗 ∩_∩
(„• ֊ •„)🥗
┏━━━∪∪━━━┓
🥕 @childrin1 🥕
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1🌼کانال دردونه.m4a
1.55M
پرچم مقدس🚩🚩🚩🚩🚩
در خانهی ما، توی بقچه
سوغاتهای کربلا بود🚩
یک پارچه در بین آنها
با رنگ و بوی نینوا بود🚩
با قیچیِ مامان من شد
یک تکهاش، شکل مثلث🚩
با خط سبز و نام زینب
شد پرچمی خیلی مقدس🚩
وقتی محرم نصب میشد🚩
آن پارچه بر روی دیوار🚩
در کوچهی ما پخش میشد🚩
بوی صبوری، عشق و ایثار🚩
◼️ ∩_∩
(„• ֊ •„)◾️
┏━━━∪∪━━━┓
🚩 @childrin1🚩
┗━━━━━━━━━┛
فهیمه دختر باهوش
به نام خدای مهربون
یکی بود یکی نبود
فهیمه دختر بسیار باهوشی بود که با مامان و بابا و خواهر کوچکترش سعیده زندگی میکرد
اما این دختر خانم یه مشکلی داشت
او از هوش زیادش در راه خوب استفاده نمیکرد
و به خیال خودش خیلی زرنگ بود که باهوش بود و میتوانست بقیه رو گول بزنه
یه روز که فهیمه، خواهر کوچکترش رو اذیت کرده بود و به گریه انداخته بودش
یه طوری وانمود کرد که مامان خیال کنه تقصیر با خواهرش بوده
هر چی سعیده گفت که من کار اشتباهی نکردم مامان باورش نشد و باهاش دعوا کرد
فهیمه هم تو دلش خوشحال بود که مامان متوجه کار زشت او نشده و به او چیزی نگفته
کار فهیمه شده بود فریب دادن دیگران تا اینکه یه روز که یکی از همکلاسیها به اسم زینب رو اذیت کرده بود خانم معلم متوجه شد که فهیمه مقصر بوده و قصد داره وانمود کنه تقصیری نداشته
خانم معلم گفت بعدا به این موضوع رسیدگی میکنیم و رفت پای تخته و روی تخته کلاس نوشت:
پسرم! برای دیگران چیزی را دوستدار که برای خود دوست میداری و برای آنها نپسند آنچه را برای خود نمیپسندی. به دیگران ستم (بدی) نکن همان گونه که دوست نداری به تو ستم شود.
بعد خانم معلم پرسید بچهها کی میدونه این حرف از کیه؟
زهرا دستشُ بلند کرد و گفت: اجازه خانم این قسمتی از نامه امام علی (علیه السلام) به پسرشون امام حسن (علیه السلام) هست.
خانم معلم گفت آفرین زهرا
حالا از همه شما میخواهم که روی این کلام زیبا فکر کنید و تا فردا مراقب باشید هر کاری انجام میدهید اینطوری باشه
فهیمه خیلی اهمیت نداد و زنگ کلاس خورد و کلاس تموم شد.
او به خونه رفت و باز هم کارهای بدش رو تکرار کرد تا اینکه شب شد و خوابید
تو خواب دید که دیگه فهیمه نیست و تبدیل به سعیده یعنی خواهرش شده بعد خودش رو دید که چطوری داره او رو اذیت میکنه
فهیمه خیلی ناراحت شد و گریه کرد
ولی وقتی مامان پرسید چی شده خواهرش که توی خواب فهیمه بود با بدجنسی همه تقصیرها رو به گردن او انداخت
او خیلی گریه کرد ولی یهو تو خواب رفت به مدرسه و تبدیل شد به دوستش زینب و فهیمه (یعنی خودش) رو دید که چقدر بد جنسه و داره اذیتش میکنه
خلاصه فهیمه تو خواب خیلی گریه کرد و فهمید بقیه از کارهای او چقدر ناراحت شدن و بدجنسی با باهوشی فرق داره
صبح که از خواب پاشد اول رفت پیش خواهرش و عذرخواهی کرد و بعد که به مدرسه رفت به خانم معلم گفت من تازه معنی حرف حضرت علی (علیه السلام) رو فهمیدم و از شما و زینب معذرت میخواهم و امیدوارم من رو ببخشید.
زینب اومد جلو و فهیمه رو بوسید
و بچهها برای هر دوتاشون دست زدند
از اون روز به بعد فهیمه از هوشش برای درس خوندن و کمک به دیگران استفاده کرد و متوجه شد چقدر نیکی در حق بقیه حس خوبی داره
قصه ما تموم شد فهیمه مهربون شد.
🐝 ∩_∩
(„• ֊ •„)🐝
┏━━━∪∪━━━┓
🟢 @childrin1 🟢
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1🕊️کانال دردونه.mp3
10.1M
#قصه_صوتی
"مردی که لب نداشت"
«جدید»
امروز دوم مرداد ماه
سالگرد شاملوی بزرگ است.
به بهانه این روز قصه ی مردی که لب نداشت را با روایت پگاه رضوی تعریف شده و کمی هم از کارهای شاملو برای ادبیات فارسی گفته شده.
در مقابل دکلمه شاملو حرفی برای گفتن نیست و تقلیدش کاریست عبث و بیهوده اما
در عین حال این شعر کلماتی دارد که شاید برای بچه ها سخت باشد پس تصمیم گرفتیم تا فرم تازه ای بسازیم برای بچه ها.
امیدواریم دوست داشته باشند.
با (صدای پگاه رضوی)
🐞 ∩_∩
(„• ֊ •„)🐞
┏━━━∪∪━━━┓
💚 @childrin1 💚
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_لالایی
فارس(رویای کوچ)
🐭 ∩_∩
(„• ֊ •„)🐭
┏━━━∪∪━━━┓
🟢 @childrin1 🟢
┗━━━━━━━━━┛
سه شنبه 3 مرداد ماهتون بـخیـر 🌸🪴
روزتـون
سرشاراز انرژی مثبت و موفقیت🌸🪴
امـیدوارم یه روز عـالـی
و روزی پر برکت داشته باشید🌸🪴
با آرزوی سه شنبه ای زیبـا🌸🪴
🪴 ∩_∩
(„• ֊ •„)🪴
┏━━━∪∪━━━┓
🌸 @childrin1 🌸
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مجموعه_داستان_های_مهارت_های_زندگی
این داستان :♤پیامک♤
(شیوه درست به کارگیری فن آوری های امروزی)
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_آموزشی
🟢با این روش تفریق رو برای بچه ها آسون و لذت بخش کنید.
➗ ∩_∩
(„• ֊ •„)➕
┏━━━∪∪━━━┓
➖ @childrin1 ✖️
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موکِبِ کوچکِ ما
اِمسالْ مُحرَّم آقا
به لُطفِ رَبِّ کریم
با بچه های هیأت
ما هم یه موکِب زدیم
دُرُسته پول نداریم
دُرُسته خیلی کَمیم
ولی با عشقِ شما
تو موکِبا ما سَریم
با چند تا اِستکان و
سَماوَری از قدیم
خادِمِ عاشقاتون
آقا ما از اِمشَبیم
پیچیده بوی اِسپَند
تویِ فَضا با نَسیم
و پَخشِ توی موکِب
زینبِ (س) مَرحوم سَلیم ¹
این اِفتخارِ آقا
خادِمِتون ما شَویم
لُطفِ شما بوده که
اینجا حالا اومَدیم
قشنگه این ثَواب و
به هیچ ثَوابی نَدیم
ما این شَبا به یادِ
سَروَرِ این عالَمیم
به یادِ مولا حُسین (ع)
در سوگ و آه و غَمیم
ما نوکَرِ اباالفضل (ع)
سَقّایِ تِشنه لَبیم
که واسه آب رسوندن
به خِیمه های حَریم
تو کَربلا شهید شد
و شُد مَقامَش عظیم
شاعر : علیرضا قاسمی
◼️ ∩_∩
(„• ֊ •„)◾️
┏━━━∪∪━━━┓
🕯 @childrin1 🕯
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
یه بازی هیجان انگیز دونفره😁
کانال دردونه رو دنبال کنید و هر روز ایده های جالب ببینید.
💚 ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
🦔 @childrin1 🦔
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نقاشی
از این ایده میتونید استفاده کنید تا تو نقاشی هاتون آدمک های متفاوت بکشید😍
کانال دردونه رو به دوستان خود معرفی کنید.
❤️ ∩_∩
(„• ֊ •„)🧡
┏━━━∪∪━━━┓
💚 @childrin1 💜
┗━━━━━━━━━┛
🐜🍌مورچه کوچولو در مزرعه موز🍌🐜
{اهداف قصه: تقویت حس همدلی، مهربانی و همذاتپنداری}
روزی از روزها مورچهی کوچکی به نام سیاهدونه در مزرعه بزرگ زندگی میکرد. چند کشاورز در این مزرعه موز میکاشتند. موزهای خوشبو و خوشگلی که هرروز زیر نور آفتاب گرم میخوابیدند تا رنگ پوستشان زرد شود و رسیده شوند. سیاهدونه هرروز از خواب بیدار میشد و با دوستانش از روی موزها سر میخوردنند و بازی میکردند.
سیاهدونه با دوستانش روی سر موزها میایستادند و دوردستها را نگاه میکردند. آنها عاشق موزها بودند و وقتی رنگ موزها زرد میشد از بوی آنها لذت میبردند. مزرعه موزها بهترین خانهای بود که سیاهدونه و دوستانش داشتند.
اما یک روز که سیاهدونه و دوستانش مشغول سرسره بازی روی موزها بودند ناگهان صدای گریهای شنیدند. گوشهایشان را تیز کردند و دنبال صدا را گرفتند. سیاهدونه و دوستانش دیدند یک بچه موز کوچولو زخمی شده و شاخه بالای سرش کمی شکسته است.
سیاهدونه رفت کنار بچه موز و او را دلداری داد. بچه موز اما دائم گریه و زاری میکرد و گفت: اااااه…خدایا..پوست زرد و خوشگلم خراشیده شده. شاخهام درد میکند… کمکم کنید. سیاهدونه با دوستانش دست به کار شدند. آنها از شاخهها پایین آمدند و خیلی زود چند شاخه نی پیدا کردند. از آن برای ساختن یک سوزن بزرگ استفاده کردند.
بعد سیاهدونه و دوستانش رفتند پیش آقای عنکبوت و مقداری نخ از او گرفتند و یک سوزن و نخ درست کردند و دوباره رفتند پیش موز کوچولو که داشت گریه میکرد. سیاهدونه با کمک دوستانش خیلی آرام شروع کرد به دوختن شاخه موز کوچولو. دوستان سیاهدونه هم تند تند و با صدای بلند برای موز کوچولو آواز میخواندند تا حالش خوب شود و دردی متوجه نشود.
موز کوچولو تا خواست دوباره داد و فریاد راه بیاندازد، سیاهدونه و دوستانش گفتند، دیگر تمام شد. ما شاخهات را دوختیم. حالا حالت خوب میشود. بیا دوباره با هم آواز بخوانیم تا حالت بهتر و بهتر شود.
ᐸᐸپایان>>
🐜
🍌🐜
╲\╭┓
╭ 🍌🐜🆑 @childrin1
┗╯╲
یک نقاشی برای آقای باغبان.mp3
3.51M
#قصه_صوتی
"یک نقاشی برای آقای باغبان "
با صدای (خاله شادی)
💗 ∩_∩
(„• ֊ •„)💗
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 🌙
┗━━━━━━━━━┛