eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
12.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
6.4هزار ویدیو
140 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
34.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «» قسمت : بیست و پنجم (پارت ۱) ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
33.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «» قسمت : بیست و پنجم (پارت ۲) ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚖 🚘 با بطری‌های بازیافتی، ماشین اسباب بازی بسازید. ✂️ ساخت کاردستی و اسباب بازی یکی از مهمترین راه‌ها برای رشد و خلاقیت بچه‌هاست. 🏠 🟡        ∩_∩         (⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠) 🟢    ┏━━━∪∪━━━┓    🟢 @childrin1 🟡    ┗━━━━━━━━━┛
«اگه میخوای فرزندت به حرفای بد دوستاش عمل نکنه این قصه رو واسش بخون» امروز در جنگل جشن بزرگی برپا شده بود. بچه شیر به دنیا اومده بود و همه از این اتفاق خیلی خوشحال بودند. اسم این بچه شیر قشنگ رو " واحد " گذاشتن چون او اولین بچه شیری بود که در جنگل سرسبز به دنیا اومده بود. همه حیوانات در جشن شرکت کرده بودن و کلی داشتن خوش میگذروندن. روزها گذشت و واحد بزرگتر و بزرگتر شد تا اینکه حالا میتونست خودش تنهایی بیرون بره و دوست پیدا کنه و بازی کنه چون واحد بچه سلطان جنگل بود همه دوست داشتن با او دوست بشن و وقت بگذرونن واحد هم از اینکه میتونست دوستای زیادی داشته باشه خیلی خوشحال بود. یک روز واحد تصمیم گرفت بیرون بره و دوست پیدا کنه او موفق شد دوستان زیادی پیدا کنه از آن روز به بعد واحد دیگه تنها نبود او بچه مودب و خوش اخلاقی بود که دوستای زیادی داشت. یک روز که بازی کردن واحد تموم شد کنار یه درختی نشست. شغالها هم کنار او بودن و همه داشتن حرف میزدن تا اینکه یه قناری زیبا روی شاخه نشست و شروع کرد به آواز خوندن واحد از شنیدن صدای آواز قناری خیلی لذت میبرد. او دلش میخواست تا صبح به آواز قناری دیگه خیلی بزرگ شدی ببینم میتونی با اون سنگ بزنی به اون گوش کنه و کیف کنه ناگهان یکی از شغالها گفت: " واحد تو‌ قناری که داره آواز میخونه واحد از این کار اصلا خوشش نمیومد. او قناری رو دوست داشت اما با خودش گفت: اگه قناری رو نزنم شغالها فکر میکنن هنوزم بچه م!" و بعد بلند شد و به سمت سنگ رفت در این لحظه شغالها با صدای آروم باهم حرف میزدن واحد میخندیدن واحد و به سنگ با ناراحتی به قناری زد وقتی به قناری سنگ زد، خودش ناراحت بود اما شغالها براش دست زدن و تشویقش کردن کمی بعد هوا تاریک شد و همه به خونه هاشون برگشتن واحد اون شب خیلی ناراحت بود و خوابش نمیبرد او از اینکه کاری کرده بود که اصلا دوست نداشت خیلی ناراحت بود. دوباره صبح شد. واحد فورا صبحونه شو خورد و بیرون رفت تا با بچه ها بازی کنه بچه ها کمی بازی کردن و دوباره برای استراحت یه گوشه ای نشستن شغالها باز هم دور واحد جمع شدن و میخواستن کاری بکنن که خودشون بخندن کمی گذشت تا اینکه خرس پیر با چند تا کندوی سنگین از راه رسید. واحد توی قلبش گفت برم کندوها رو بگیرم و بهش کمک کنم. گناه داره!". دوباره یکی از شغالها گفت: واحد بیا یکم بخندیم. برو کندوهای خرس پیر رو بگیر و بعد ببر بذار بالای اون درخت تا دستش نرسه!". واحد با خودش گفت اگه این کارو نکنم شاید منو مسخره کنن و بهم بگن بچه ننه! برای همین بلند شد و سمت خرس پیر رفت. دوباره شغالها در گوشی باهم حرف زدن و از اینکه واحد به حرفشون گوش کرده بود آروم آوم میخندیدن. تا اینکه واحد کندوها رو از خرس پیر گرفت و بعد فورا اونها رو بالاترین جای درخت گذاشت. وقتی این کارو کرد خیلی ناراحت بود اما شغال ها بلند بلند میخندیدن خرس پیر خیلی ناراحت شد. اما نزدیک واحد شد و گفت تو بچه مهربونی بودی چی شد این کارو کردی؟ واقعا دلت میخواست اذیتم کنی؟". واحد سرش رو پایین انداخت و گفت نه دلم نمیخواست. اما ترسیدم اگه به حرفشون گوش نکنم منو مسخره کنن. خرس پیر گفت:" پس یعنی اونها نمیتونن دوستای خوبی برات باشن و اگه با اونا دوست باشی هر شب باید اذيت شي .. واحد به شب قبل فکر کرد که چقدر حالش بد بود و بعد خرس پیر گفت بهتره با شغال ها دوست نشی. تو بچه مهربونی هستی با بچه هایی دوست شو که کارای خوبی انجام بدین و همیشه خوشحال باشین واحد از کاری که کرده بود خیلی خجالت میکشید فورا کندوها رو پایین آورد و به خرس پیر قول داد که دیگه با شغالها دوست نشه. پایان... 🏠 💚        ∩_∩        . (⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠) 💜    ┏━━━∪∪━━━┓    🧡 @childrin1 💛    ┗━━━━━━━━━┛
@childrin1🐈کانال دردونه.mp3
3.8M
" وینی کوچولو و یه روز زمستانی " با صدای (خاله شادی) 💗 ∩_∩ („• ֊ •„)💗 ┏━━━∪∪━━━┓ ⭐️ @childrin1 🌙 ┗━━━━━━━━━┛
@childrin1.کانال دُردونه.mp3
2.5M
با صدای( محمد نوری) 💚 ∩_∩ („• ֊ •„)💚 ┏━━━∪∪━━━┓ ⭐️ @childrin1 ⭐️ ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃سبـدی پـر از گــل 🌸🍃پـراز لبخـنـد و شـادی 🌸🍃مهمون عصر یکشنبه تـون 🌸🍃عـصـرتـون دل انگیـز 🍃 ∩_∩ („• ֊ •„)🍃 ┏━━━∪∪━━━┓ 🌸 @childrin1 🌸 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
47.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «» قسمت : بیست و ششم (پارت ۱) ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «» قسمت : بیست و ششم (پارت ۲) ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
💜 بازی وقتی که... تعداد: دو نفر و بیشتر سن: چهارسال به بالا زمان: ۱۰ دقیقه یا بیشتر وسایل: توپ، تعدادی جمله ناقص 1️⃣ بچه‌ها دایره‌وار می‌نشینند. 2️⃣ مربی توپ را به طرف یکی از بچه‌ها می‌اندازد و جمله ناقصی را می‌گوید. 3️⃣ کسی که توپ را دریافت می‌کند، جمله را هم کامل می‌کند. 4️⃣ سپس توپ را برای هر کسی که بخواهد می‌اندازد و بعد از دریافت نفر دوم، مربی جمله ناقص دیگری می‌گوید. جملاتی مثل: وقتی خوشحالم‌... وقتی حوصله‌م سر رفته... وقتی ناراحتم... وقتی گرسنمه... وقتی... 💚 هدف: تقویت عضلات درشت، تمرکز برای دریافت توپ، تقویت گفتگو و اعتماد به نفس، تمرین ابراز احساسات 🏠 ❤️ ∩_∩ („• ֊ •„)❤️ ┏━━━∪∪━━━┓ ⭐️ @childrin1 ⭐️ ┗━━━━━━━━━┛
31.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
1⃣ قسمت ۱ 🛑همه ی ما به این مرد افتخار می‌کنیم و بخشی از هویت ایرانی هاست. 🏠 ❤️ ∩_∩ („• ֊ •„)❤️ ┏━━━∪∪━━━┓ ⭐️ @childrin1 ⭐️ ┗━━━━━━━━━┛
«قصه کودکانه اعتماد کردن به حس درونی» روزی روزگاری در شهری کوچک خواهر و برادری بنام تارا و آراز زندگی می کردند، از آنجا که آنها عاشق ماجراجویی و کشف چیزهای جدید بودند مادر مدام به آنها میگفت که همیشه به حسی که نسبت به شخص یا انجام کاری دارند دقت کرده و به آن اعتماد کنند ، به این صورت که اگر متوجه شدند نسبت به شخصی حس خوبی ندارند فورا از او دور شوند و همینطور اگر حس کردند توان انجام کاری را دارند حتما آن را انجام دهند. یکروز تارا و آراز همراه پدر مادرشان به پارک جدیدی رفتند . آنها از والدینشان اجازه گرفتند تا با هم به گردش بروند و کمی دورتر از پدر مادرشان بازی کنند. مادر توصیه ی همیشگی را به آنها یادآوری کرد. در گوشه ای از پارک ، آنجا که تارا و آراز مشغول بازی بودند ، مرد غریبه ای به آنها نزدیک شد و ازشون خواست که به او کمک کنند تا توپ گمشده اش را پیدا کنند. بچه ها به هم نگاه کردند ، هر دو در نگاه هم حس ترس و نگرانی را می دیدند . در همین موقع صدای مادر در گوش آراز پیچید که : به حس درونی ات اعتماد کن و اگر نسبت به فردی حس خوبی نداشتی فورا از او دور شو . بنابراین آراز مودبانه گفت که نمیتوانند به او کمک کنند و فورا دست همدیگر را گرفتند و به سمت پدر مادرشان برگشتند . چند روز بعد مسابقه ی دو در مدرسه برگزار شد. تا را دوست داشت در مسابقه شرکت کند اما دوستانش به او گفتند که بهتر است شرکت نکند چون ممکن است برنده نشود . تا را دچار شک و دو دلی شده بود که یاد حرفهای مادرش افتاد : به حس درونی ات اعتماد کن و اگر حس کردی توان انجام کاری را داری ، حتما انجامش بده . تا را از ته قلبش دوست داشت که در این مسابقه شرکت کند و آن را تجربه کند حتی اگر برنده نشود از طرفی با تمام وجودش حس میکرد که میتواند این کار را انجام بدهد . تارا با تمام توان در مسابقه دوید و یکی از بهترین نتایج را بدست آورد . تارا و آراز از اینکه به راهنمایی حس درونی شان اعتماد کرده بودند و نتیجه ی خوبی هم گرفته بودند به خودشان افتخار میکردند . آنها کم کم یاد گرفتند که می توانند به کمک این راهنمای درونی که همیشه همراهشون هست ، تصمیمات بهتری بگیرند و موفق باشند . پایان... 🏠 💚        ∩_∩        . (⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠) 💜    ┏━━━∪∪━━━┓    🧡 @childrin1 💛    ┗━━━━━━━━━┛
@childrin1.کانال دُردونه_5985594418025990665.mp3
6.48M
"مشکل خاکستری و خرگوش کوچولو" با صدای ماندگار( مریم نشیبا) موضوع: آشنایی با ترازو 🔮 💈🔮 ╲\╭┓ ╭ 🔮💈 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه(1).mp3
4.42M
‍ ⭐️💜 لالایی 💜⭐️ لالا لالا گل کاشی یه خونه توی نقاشی لالا لالا گل پسته  پدر بار سفر بسته لالا لالا گل سوسن نخای رنگی و سوزن لالا لالا گل مهتاب بدوزم نقش تو در خواب لالا لالا گل نازم سپند آویز می سازم لالا لالا گل نرگس که بد بر تو نیاد هرگز لالا لالا گل زیره نشه روزت شب تیره لالا لالا گل ریزم به گوشت طوق میاویزم لالا لالا گل ارزن الهی پیر بشی فرزند لالا لالا گل زردم پناه پیری و دردم لالا لالا گل لادن نگهدارت خدای من لالا لالا گل چینی بخوابی خواب خوش بینی 💚 ∩_∩ („• ֊ •„)💚 ┏━━━∪∪━━━┓ ⭐️ @childrin1 ⭐️ ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸             🌸             🌼    1403/9/5 🌱    🌼     🌱    🌸    🌱          🌱             🌱          سـ🥰✋ـلام عصر زیبـای دوشنبه پاییزیتون بـخیر🌸🍃 امروز از خـــدا میخواهم هر انچه🌼🍃 بهترین هست برایتان رقم بزند 🌸🍃 براتون قلبی سرشارازآرامش🌼🍃 دستی توانگر و لحـظاتـی🌸🍃 پر نشاط آرزومندم 🌼🍃 🏠 🍃🌸 ∩_∩ (⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠✿⁠)🌸🍃 ┏━━━∪∪━━━┓ 🌼. @childrin1 🌼 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
41.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «» قسمت : بیست و هفتم (پارت ۱) ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «» قسمت : بیست و هفتم (پارت ۲) ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛