eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
12.7هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
142 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
چند فعالیت مفید و هدفمند برای کوچولوهای ۲/۵ تا ۴ سال 🥰👏🏻 برای افزایش: 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤓بازی دست ساز🙌 هدفدار 👌دستورزی 👀دقت توجه و تمرکز 🙌تقویت حرکات ظریف 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈فرزند شما مداد رو درست دستش میگیره؟توی این ویدیو میتونید آموزشهای صحیح مداد دست گرفتن رو ببینید . ممنون از همراهی😘 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
4_5881859374300792813.mp3
4.66M
"یک آیه یک قصه" این داستان (ستم چیست و ستمگر کیست آل عمران ۵۷) ╲\╭┓ ╭ 📿🕌🆑 @childrin1 ┗╯\╲
‍ 🍉⭐️شب یلدا بدون مادر بُزرگ⭐️🍉 ♧قسمت دوم♧ حامد ساکت شد. همه به‌هم نگاه می‌کردند. زن‌عمو دست کشید به پیشانی حامد و رو به چشم‌های نگران عمو گفت: «نه، تب نداره…» هنوز حرفش تمام نشده بود که نازنین پقی خندید. باز یک قاشق انار ریخت توی دهانش و باز خندید. سارا یواشکی پرسید: «به چی می‌خندی؟» نازنین قاطی خنده‌اش با صدای بلند جواب داد که به قصه! آخه باقی قصه لابه‌لای دونه‌های انار منه:« خدا لبخند زد و زیر چشمی به مادربزرگ نگاه کرد: پس که این‌طور بی‌بی‌گل خانم. نگران قصه‌ی شب یلدای نوه‌هاتی! تو بیا، من قول می‌دم یه کاری برات بکنم. مادربزرگ چارقد گلدارش رو مرتب کرد و گفت که جسارت نباشه خدا جون، اما مثلاً چه کاری؟ آخه می‌گن مرده‌ها دستشون از این دنیا کوتاهه!» عمه آرام زد به گونه‌اش. سرش را برد دم گوش مادرم: «خدا مرگم بده! این بچه این حرف‌های بزرگونه رو از کجا یاد گرفته؟ یعنی داره هذیون می‌گه زن‌داداش؟» مادرم گفت: «نه انگار دارن قصه می‌گن…» سارا لیسی به لواشکش زد مزه‌ی ترش و شیرین لواشک را قورت داده و نداده با صدای جیغ‌جیغی‌اش حرف نازنین را ادامه داد: «خدا فکری کرد و آرام گفت: غصه نخور همسایه! اگه من خدام می‌دونم چی‌کار کنم. مادر بزرگ بسم اللهی گفت و چمدونش رو بست و راه افتاد…. شب یلدا که شد، از اون بالا‌ها دید که همه‌ی نوه‌هاش جمع شدن توی خونه‌اش و دلشون قصه می‌خواد. آه کشید. آهی از ته دل. خدا پرسید: چرا آه می‌کشی؟ من قول دادم، سر قولم هم هستم. به اون پایین نگاه کن. مادربزرگ اشک هایش را پاک کرد تا بهتر ببیند. باورش نمی‌شد. قصه‌ی قشنگی که برای این شب یلدا بافته بود، حالا تکه‌تکه شده بود. یک قاچِ قصه‌اش رفته بود توی گلِ هندوانه، چند تا دانه‌اش لابه‌لای دانه‌های انار، قاطی مزه‌ی ترش و شیرین لواشک. تکه‌ای قصه هم قایم شده بود توی پسته‌ی سر بسته! مادر بزرگ بلندبلند خندید و با خودش گفت که این نوه‌هام چه قصه‌گوهایی شدن و من نمی‌دونستم!» حالا دیگر همه حسابی گوششان به قصه شب یلدا بود. وقتی چهارتایی خواندیم: «قصه‌ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید بالا رفتیم ماست بود پایین آمدیم دوغ بود قصه‌ی ما راست بود.» همه‌ی بزرگ‌تر‌ها باهم گفتند: «تموم شد قصه شب یلدا ؟!» ما به‌هم نگاهی کردیم و خندیدیم. من جواب دادم: «بله دیگه، هر قصه‌ای پایانی داره! به قول مادر بزرگ، تا شب یلدای دیگه و قصه شب یلدا دیگه!» پایان.. ⭐️ 🍉⭐️ ╲\╭┓ ╭ 🍉⭐️ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧐آموزش ریاضی 🤓آموزش علامتها طریق بازی➕➖ 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️آموزش عدد پنج ❤️ برای دیدن آموزش اعداد بعدی با ما همراه باشید😘 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.mp3
3.79M
"کیف قرمزی" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 🦋🎨🦋 ╲\╭┓ ╭🦋🎨 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
‍ 🌼💕گل زیبای خورشید💕🌼 لالا، لالا کبوتر نزن در آسمان پر که میخواهد بخواهد گلِ زیبای مادر لالالا بچه آهو نرو این سو و آن سو که میخواهد بخوابد گلِ زیبای مادر لالا، لالا، لالالا گلم خوابیده حالا گلم خوابیده تا باز بخندد صبحِ فردا ╲\╭┓ ╭ 💕🌼 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸سه شنبه 💝25 آذر ماهتون عالی 🌸امروز برایتان 💝اینگونه آرزو میکنم 🌸ان شاءالله 💝خدا در خونه تک تک تون بزنه 🌸سبدی از خیر و برکت 💝شوق زندگی 🌸حس خوشبختی 💝عمر با عزت و 🌸عاقبت بخیری هدیه بیاره 💕 🌸💕 ╲\╭┓ ╭ 🌸💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☃ آدم برفی با چوب شور مواد لازم :😘 🥡چوب شور (5گرم) ۱ بسته 🍫شکلات سفید ۵۰ گرم 🍫شکلات سیاه 50 گرم 🍥خمیر فوندانت نارنجی ۲۰ گرم طرز تهیه:😍 ۱- شکلات سفید و شکلات سیاه را به صورت جداگانه روی حرارت غیرمستقیم بخار آب جوش ذوب کنید. ۲- چوب شور را به اندازه 6 سانتی متری تقسیم کنید. سپس هرکدام را تا نیمه در شکلات سفید فرو کرده و هر 6 عدد را کنار هم داخل سینی که از قبل با کاغذ روغنی پوشیده شده، قرار دهید. ۳- بعد آن را کنار بگذارید تا شکلات سفت شود. سپس به وسیله قاشقی مقداری از شکلات سیاه برداشته و به صورت کج روی قسمتی که شکلات سفید ندارد، بریزید. ۴- 1 عدد چوب شور را داخل شکلات سیاه فرو برده و به صورت کج روی مرز شکلات سفید و شکلات سیاه قرار دهید. سپس با شکلات سیاه روی آن دو نقطه برای چشم آدم برفی قرار دهید و خط لب را بگذارید. ۵- برای بینی آدم برفی نیز خمیر فوندانت نارنجی رنگ را که به صورت اشک حالت داده شده، بگذارید. 💕 ☃💕 ╲\╭┓ ╭ ☃💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش ریاضی از طریق یه بازی ساده ➕➖➗ با ما همراه باشید😘 💕 ➕💕 ╲\╭┓ ╭ ➗💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
بازی برای توسعه مهارت های شناختی کودکان و یادگیری جهت ها 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
چند فعالیت مفید و هدفمند برای کوچولوهای ۲/۵ تا ۴ سال 🥰👏🏻 برای افزایش: 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 کنید 🔬 آیتم متنوع، آموزنده و جذاب "آزمایش های خانواده پویا" از برنامه پرطرفدار قسمت اول: تاثیر مایع ظرفشویی بر روی مواد غذایی 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
🌺🌈سوغاتی🌈🌺 زهرا بعد از ریختن دانه برای جوجه ها روی پله نشست و به جوجه ها نگاه کرد، مادربزرگ عصا زنان به حیاط آمد کنار زهرا روی پله نشست و پرسید:«چیزی شده دخترم؟ چرا نمی روی با دوستانت بازی کنی؟» زهرا به صورت مهربان مادربزرگ نگاه کرد و گفت:« من فردا به شهر برمی‌گردم دلم می خواهد برای دوستانم سوغاتی ببرم، اما اینجا که بازار ندارد!» مادربزرگ لبخند زد و گفت:«دوست داری عروسکی شبیه همان که به تو دادم برای دوستانت ببری؟» زهرا از جا پرید و گفت:«بله خیلی خوب است، مادربزرگ عروسکی که به من هدیه دادید از کجا خریدید؟» مادربزرگ دستی بر سر زهرا کشید و گفت:«خودم برایت درستش کردم عزیزم!» زهرا با چشمان گرد پرسید:«یعنی عروسکم را نخریدی؟» مادربزرگ چارقدش را مرتب کرد و گفت:«بلندشو زهرا جان بیا با هم برای دوستانت عروسک بقچه ای درست کنیم تا برای سوغاتی ببری!» زهرا با خوشحالی همراه مادربزرگ راه افتاد. مادربزرگ پارچه ی بزرگی روی زمین پهن کرد، یک جعبه آورد و روی پارچه گذاشت ونشست. چندتکه پارچه از توی جعبه بیرون آورد و آن را به شکل مربع برید مقداری پنبه توی پارچه ریخت و آن را مثل یک بقچه جمع کرد و با نخی محکم بست! پارچه ی سفیدی برداشت و یک مربع کوچک دیگر هم برید تویش پنبه ریخت و باز مثل بقچه بست. با پارچه ی مشکی و قرمز برایش چشم و دهان گذاشت و با مقداری کاموا موهایش را چسباند. بعد هم هر دو بقچه را به هم وصل کرد. رو به زهرا کرد و گفت:«به همین راحتی می توانی برای دوستانت عروسک بسازی!» چشمان زهرا از خوشحالی برقی زد و گفت:«وای خیلی زیبا شد!» برای ساخت عروسک بعدی دست به کار شد، او برای دوستانش عروسک های زیبا با لباس های خال خالی و روسری های گل گلی ساخت. عروسک ها را کنار هم چید و گفت:«وقتی به خانه برگردم ساخت این عروسک را به دوستانم یاد می دهم» مادربزرگ چند تکه پارچه از توی جعبه برداشت و گفت:«پس این ها را هم ببر خانم معلم عزیزم» زهرا تشکر کرد و پارچه ها و عروسک ها را توی کیفش گذاشت، آن شب زهرا از خوشحالی خوابش نبرد و تا صبح ستاره های آسمان زیبای روستا را شمرد. 🌈 🌺🌈 ╲\╭┓ ╭ 🌺🌈 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1'کانال دُردونه.mp3
4.24M
"پیرزن و لحاف پَر" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 🦋🎨🦋 ╲\╭┓ ╭🦋🎨 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1.کانال دُردونه(2).mp3
6.38M
" گل من " 👆👆👆 💚 💕💚 ╲\╭┓ ╭ 💚💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲