eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
12.7هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
142 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
49.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🐦چیکو چان🐦 💕 🐦💕 ╲\╭┓ ╭ 🐦💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
☃ آدم برفی با چوب شور مواد لازم :😘 🥡چوب شور (5گرم) ۱ بسته 🍫شکلات سفید ۵۰ گرم 🍫شکلات سیاه 50 گرم 🍥خمیر فوندانت نارنجی ۲۰ گرم طرز تهیه:😍 ۱- شکلات سفید و شکلات سیاه را به صورت جداگانه روی حرارت غیرمستقیم بخار آب جوش ذوب کنید. ۲- چوب شور را به اندازه 6 سانتی متری تقسیم کنید. سپس هرکدام را تا نیمه در شکلات سفید فرو کرده و هر 6 عدد را کنار هم داخل سینی که از قبل با کاغذ روغنی پوشیده شده، قرار دهید. ۳- بعد آن را کنار بگذارید تا شکلات سفت شود. سپس به وسیله قاشقی مقداری از شکلات سیاه برداشته و به صورت کج روی قسمتی که شکلات سفید ندارد، بریزید. ۴- 1 عدد چوب شور را داخل شکلات سیاه فرو برده و به صورت کج روی مرز شکلات سفید و شکلات سیاه قرار دهید. سپس با شکلات سیاه روی آن دو نقطه برای چشم آدم برفی قرار دهید و خط لب را بگذارید. ۵- برای بینی آدم برفی نیز خمیر فوندانت نارنجی رنگ را که به صورت اشک حالت داده شده، بگذارید. 💕 ☃💕 ╲\╭┓ ╭ ☃💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش ریاضی از طریق یه بازی ساده ➕➖➗ با ما همراه باشید😘 💕 ➕💕 ╲\╭┓ ╭ ➗💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
بازی برای توسعه مهارت های شناختی کودکان و یادگیری جهت ها 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
چند فعالیت مفید و هدفمند برای کوچولوهای ۲/۵ تا ۴ سال 🥰👏🏻 برای افزایش: 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 کنید 🔬 آیتم متنوع، آموزنده و جذاب "آزمایش های خانواده پویا" از برنامه پرطرفدار قسمت اول: تاثیر مایع ظرفشویی بر روی مواد غذایی 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
🌺🌈سوغاتی🌈🌺 زهرا بعد از ریختن دانه برای جوجه ها روی پله نشست و به جوجه ها نگاه کرد، مادربزرگ عصا زنان به حیاط آمد کنار زهرا روی پله نشست و پرسید:«چیزی شده دخترم؟ چرا نمی روی با دوستانت بازی کنی؟» زهرا به صورت مهربان مادربزرگ نگاه کرد و گفت:« من فردا به شهر برمی‌گردم دلم می خواهد برای دوستانم سوغاتی ببرم، اما اینجا که بازار ندارد!» مادربزرگ لبخند زد و گفت:«دوست داری عروسکی شبیه همان که به تو دادم برای دوستانت ببری؟» زهرا از جا پرید و گفت:«بله خیلی خوب است، مادربزرگ عروسکی که به من هدیه دادید از کجا خریدید؟» مادربزرگ دستی بر سر زهرا کشید و گفت:«خودم برایت درستش کردم عزیزم!» زهرا با چشمان گرد پرسید:«یعنی عروسکم را نخریدی؟» مادربزرگ چارقدش را مرتب کرد و گفت:«بلندشو زهرا جان بیا با هم برای دوستانت عروسک بقچه ای درست کنیم تا برای سوغاتی ببری!» زهرا با خوشحالی همراه مادربزرگ راه افتاد. مادربزرگ پارچه ی بزرگی روی زمین پهن کرد، یک جعبه آورد و روی پارچه گذاشت ونشست. چندتکه پارچه از توی جعبه بیرون آورد و آن را به شکل مربع برید مقداری پنبه توی پارچه ریخت و آن را مثل یک بقچه جمع کرد و با نخی محکم بست! پارچه ی سفیدی برداشت و یک مربع کوچک دیگر هم برید تویش پنبه ریخت و باز مثل بقچه بست. با پارچه ی مشکی و قرمز برایش چشم و دهان گذاشت و با مقداری کاموا موهایش را چسباند. بعد هم هر دو بقچه را به هم وصل کرد. رو به زهرا کرد و گفت:«به همین راحتی می توانی برای دوستانت عروسک بسازی!» چشمان زهرا از خوشحالی برقی زد و گفت:«وای خیلی زیبا شد!» برای ساخت عروسک بعدی دست به کار شد، او برای دوستانش عروسک های زیبا با لباس های خال خالی و روسری های گل گلی ساخت. عروسک ها را کنار هم چید و گفت:«وقتی به خانه برگردم ساخت این عروسک را به دوستانم یاد می دهم» مادربزرگ چند تکه پارچه از توی جعبه برداشت و گفت:«پس این ها را هم ببر خانم معلم عزیزم» زهرا تشکر کرد و پارچه ها و عروسک ها را توی کیفش گذاشت، آن شب زهرا از خوشحالی خوابش نبرد و تا صبح ستاره های آسمان زیبای روستا را شمرد. 🌈 🌺🌈 ╲\╭┓ ╭ 🌺🌈 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1'کانال دُردونه.mp3
4.24M
"پیرزن و لحاف پَر" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 🦋🎨🦋 ╲\╭┓ ╭🦋🎨 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1.کانال دُردونه(2).mp3
6.38M
" گل من " 👆👆👆 💚 💕💚 ╲\╭┓ ╭ 💚💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان خوبم ظهر پاییزی تون به زیبایی قلبهای پاکتون🍏🍂 روزگارتون به🍏🍂 وقت عشق و مهربانی ساعت هاتون به رنگ امید ولحظه هاتون گرم وزیبـا باشه🍏🍂 ظهر پنج شنبه تـون بخیر🍏🍂 🍂 🍏🍂 ╲\╭┓ ╭ 🍏🍂 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این داستان :♤اقتصاد خانواده♤ (صرفه جویی در هزینه ها) 👆👆👆 🍊 🍋🍊 🍊🍋🍊 🍋🍊🍋🍊 🍊🍋🍊🍋🍊 Join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧐آموزش رنگها🎨 🎨هر حلقه رو به رنگ خودش برسونید🤩 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک کاردستی فانتزی و جالب 🌈 مامانا واسه کوچولوهاتون درست کنید لذت ببرن 🤩 با ما همراه باشید😘 💕 🔮💕 ╲\╭┓ ╭ 🔮💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک کاردستی جالب 🌈 خودتون تخته جادویی بسازید😍 با ما همراه باشید😘 💕 🔮💕 ╲\╭┓ ╭ 🔮💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
‍ گل پری 🧚‍♀به نام خدا🧚‍♀ یکی بود یکی نبود. توی شهر پری ها یک پری خیلی مهربون بود به اسم گل پری. گل پری از همه ی پری ها کوچکتر بود و این موضوع خیلی اونو ناراحت کرده بود. گل پری هر وقت پری ها برای ماموریت به شهر آدمها‌ می رفتند یک گوشه‌ای می‌نشست و فقط به پری ها نگاه می کرد و با حسرت با خودش می گفت: ای کاش کمی بزرگتر بودم. پری های دیگر همیشه به گل پری می‌گفتند که مهم نیست کوچک باشی یا بزرگ مهم این است که باور داشته باشی که می‌توانی کارهای بزرگی انجام دهی. ولی گل پری با خودش آهی می کشید و می گفت: می دانم که این حرف‌ها را برای خوشحال کردن من می زنند وگرنه وقتی کوچک باشی هیچ وقت نمی توانی کارهای بزرگ انجام دهی. یک روز وقتی پری ها داشتند برای ماموریت به شهر آدمها می رفتند پیش گل پری آمدند و از او خواستند تا با آنها به شهر آدم ها برود. گل پری ولی مثل همیشه قبول نکرد، چون می ترسید در آنجا خرابکاری کند و ماموریت بقیه پری ها را خراب کند. آن روز همه پری ها به شهر آدم ها رفتند و فقط گل پری و ملکه و چند سرباز در شهر ماندند. وقتی همه ی پری ها رفتند، گل پری مثل همیشه پرواز کرد و به باغ گلهای آفتابگردان رفت. گل پری عاشق آن باغ و گل های آفتابگردان بود. وقتی به آنجا رسید متوجه شد که صدای چند غریبه می آید. گل پری سریع پایین رفت و چون کوچک بود می توانست لابه لای گل های آفتابگردان قایم شود. گل پری آرام به طرف صدا رفت و خوب دقت کرد و دید چند غریبه از شهر تاریکی به آنجا آمده اند و داشتند نقشه خودشان را برای به دست آوردن شهر پری ها مرور می کردند. گل پری همه حرفهای آنها را شنید و متوجه شد که آنها می‌خواهند به قصر ملکه حمله کنند و قصر را بگیرند و ملکه را اسیر کنند. و منتظر بودند تا بقیه سرباز های شان برسند. گل پری سریع خودش را به قصر رساند و پیش ملکه رفت و هر چیزی را که دیده و شنیده بود برای ملکه تعریف کرد. ملکه سرباز ها را صدا زد ولی فقط چند سرباز بیشتر توی قصر نبود و آنها حتماً با این تعداد کم شکست می خوردند. ملکه یکی از سربازها را به شهر آدم ها فرستاد تا به بقیه پری ها خبر دهد. بعد از مدتی سربازهای شهر تاریکی به قلعه رسیدند و به داخل قلعه حمله کردند. گل پری سریع پرواز کرد و لابه لای چراغ های بزرگی که از سقف آویزان بود قایم شد. سربازهای شهر تاریکی ملکه و چند سربازی که کنار ملکه بودند را دستگیر کردند و به زندان انداختند. گل پری آرام و یواشکی خودش را به اتاقی که وسایل جشن و آتش بازی در آنجا قرار داشت ‌رساند و کلی ترقه برداشت و یواشکی از قصر خارج شد. در اطراف قصر ترقه ها را روی زمین خیلی خوب و محکم قرار داد و با یک طناب که آن را آغشته به شهد گل های آتشی کرده بود همه ترقه ها را به هم متصل کرد. گل پری به باغ گلهای شیپوری رفت و چند گل شیپوری چید و آنها را در فاصله های نزدیک به هم دور قصر قرارداد و همه را به کمک نی های کنار رودخانه به هم وصل کرد و منتظر شد تا هوا کمی تاریک تر شود. گل پری یک سر طناب که به ترقه ها وصل بود را روشن کرد و همه ترقه ها یکی یکی روشن شد و دور تا دور قصر صدای ترقه های بلند به گوش می‌رسید. گل پری توی یک طرف نی که به همه شیپورها وصل بود با صدای بلند شروع به سر و صدا کرد و صدا از دور تا دور قصر شنیده می‌شد. سرباز های تاریکی وقتی سر و صداها را شنیدند خیلی ترسیدند. چون فکر کردند که پری ها به آنها حمله کرده اند و از ترس پا به فرار گذاشتند و به شهر خودشان برگشتند. گل پری وارد قصر شد و ملکه و سربازها را از زندان آزاد کرد. وقتی پری ها به شهر برگشتند خیلی تعجب کردند که شهر آرام بود و اتفاقی نیفتاده بود. ملکه تمام ماجرا را برای پری ها تعریف کرد و یک جشن بزرگ گرفت و در آن جشن از گل پری تشکر کرد. گل پری آن روز متوجه شد که مهم نیست کوچک باشی یا بزرگ مهم این است که خودت را باور داشته باشی و بدانی که خدا همه را قوی و آفریده. فقط کافیست از هوش و قدرت خودت استفاده کنی. 💕 🧚‍♀💕 ╲\╭┓ ╭ 🧚‍♀💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
💚آینده کودکانی که والدین بداخلاق دارند این بچه ها وقتی بزرگ بشن اصلا اعتماد به نفس ندارن چون بارها و بارها توی خونه سرزنش شدن که اه چقدر تو خرابکاری یه بار نشد کاریو درست انجام بدی دست نزن خراب ترش میکنی اونا احساس می‌کنن که هیچ توانایی ندارن و به درد هیچ کاری نمیخورن و اعتماد به نفسشون رو از دست میدن بچه هایی خجالتی و گوشه گیری میشن که هیچ دوستی ندارن و اصلا بلد نیستن با کسی دوست بشن آخه توی خونه مدام اینو شنیدن که ولم کن حوصله تو یکی رو ندارم برو خودت با اسباب بازی هات بازی کن. 💕 💚💕 ╲\╭┓ ╭ 💚💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️آموزش عدد شش ❤️ برای دیدن آموزش اعداد بعدی با ما همراه باشید😘 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1''کانال دُردونه.mp3
4.24M
"اجی مجی چیکار کرد؟ یواشکی فرار کرد" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 🦋🎨🦋 ╲\╭┓ ╭🦋🎨 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
✨💜 لالایی💜✨ لاي لاييْنام يات بالام گوُن ايله چيْخ بات بالام من آرزوما چاتماديم   سن آرزووا چات بالام لالايي تو هستم بخواب  ، فرزندم بهمراه آفتاب طلوع و غروب كن ، فرزندم من به آرزو ي خودم نرسيدم   تو به آرزويت برس ، فرزندم   لاي لاي  آهو گؤز بالام لاي لاي شيرين سؤز بالام گؤزَل ليكده دونيادا تكدي منيم اؤز بالام لالايي فرزند چشم آهوي من لالايي فرزند شيرين سخنم در زيبايي در دنيا  فرزند من تك است 👆👆👆 💜 ✨💜 💜✨💜 Join🔜 @childrin1