🐜🍯دوستی حشرات🍯🐜
مورچه های زرد در لانه شان زندانی شده بودند. چندمورچه ی وحشی، ملکه و تخمهای مورچه های زرد را به گروگان گرفته بودند و بقیه را مجبور کرده بودند که هر روز مقدار زیادی از ذخیره زمستانی خود را برای پذیرایی از مورچه های وحشی از انبارها خارج کنند.
بیچاره مورچه های زرد بخاطر جان ملکه و تخمها نه می توانستند از لانه خارج شوند و با دوستانشان در مناطق دیگر ارتباط برقرار کنند و نه خودشان زورشان به مورچه های وحشی می رسید.
تازه! ذخیره انبارها هم رو به پایان بود. «وای اگر غذاهای داخل انبار تمام شود، مورچه های وحشی چه می کنند؟ گروگانها را می خورند؟» این چیزی بود که زنبورهای زرد هر روز در موردش صحبت می کردند. یک شب تعدادی از مورچه های سرباز و کارگر و پرستار مخفیانه جلسه ای در انبار تشکیل دادند. چند مورچه هم بیرون انبار مراقب بودند که وحشی ها از جلسه مخفی بویی نبرند. بعد از مدتی همه از جلسه بیرون آمدند و خیلی عادی پراکنده شدند.
همان شب مورچه های زرد طبق نقشه ای که کشیده بودند دست به کار شدند. چند مورچه ی نگهبان، جلوی در ورودی پایین تر از تونل، به صف شده و نگهبانی را شروع کردند. چند مورچه کارگر وارد تونل شدند و شروع کردند به درست کردن راهرویی که اول کمی به طرف جلو و بعد به طرف بالا و سطح زمین کشیده می شد.
چند شب کار مورچه ها طول کشید ولی بالاخره موفق شدند و توانستند روی سطح زمین و در هوای تازه نفس بکشند. آنها به فرار فکر نمی کردند. در فکر نجات مورچه های اسیر بودند پس طبق نقشه قبلی ده مورچه در اطراف پراکنده شدند تا پروانه ها و کفشدوزک ها را پیدا کنند و با کمک آنها بتوانند به بقیه مورچه ها خبر دهند.
دو مورچه هم سوراخی را که در زمین کنده بودند پوشاندند و برای نگهبانی از آن، زیر بوته های اطراف پنهان شدند. بقیه مورچه ها در لانه ی زیرزمینی در انتظار کمک دوستانشان ماندند. بالاخره در اوایل سومین شب، از مورچه های روی زمین علامت رسید که باید چیزی را به داخل حمل کنند. مورچه ها فکری کردند، در یک طرف لانه دعوا و مرافه راه انداختند تا حواس مورچه های وحشی پرت شود و در طرف دیگر تعدادی از آنها به صف شده و مشغول کار شدند. آنها باید کیسه های کوچکی را که زنبورهای همسایه برایشان فرستاده بودند به داخل انبار می بردند.
عجب عطری داشت. بوی عسل دهان مورچه ها را آب می انداخت ولی هیچ کس به فکر چشیدن نبود. همه می دانستند این عسل خوردنی نیست. کار به سرعت تمام شد. به مورچه های آن طرف لانه علامت داده شد تا دعوا را تمام کنند. چند نفر زخمی شده بودند ولی همه راضی به نظر می آمدند.
مورچه های وحشی که از تماشای دعوای مورچه های زرد لذت برده بودند دستور دادند چیزی برای خوردن برایشان بیاورند تا تمام تفریحشان کامل شود.مورچه های زرد بلافاصله در کیسه های عسل را باز کردند و آنها را بین تمام مورچه های وحشی از نگهبان ها گرفته تا رییس پخش کردند. بوی عسل تمام لانه ها را پر کرده بود.
بقیه مورچه های وحشی هم که در گوشه و کنار مانده بودند به دنبال بوی عسل آمدند و سهمی از آن برای خود برداشتند و خوردند. نیم ساعت بعد همه مورچه های وحشی مسموم شده با آن هیکل های بزرگ، تلو تلو خوران از این طرف به آن طرف می رفتند. ناگهان تعداد بسیار زیادی سرباز از نژادهای مختلف مورچه ها به داخل لانه هجوم آوردند. سقف و دیوارهای بالای لانه خراب شد و جنگ سختی بین مورچه های وحشی گیج و منگ و بقیه مورچه ها در گرفت. همه ی مورچه ها در تمام نقاط لانه شجاعانه در این جنگ شرکت کردند تا بالاخره توانستند مورچه های وحشی را شکست دهند و گروگانها را آزاد کنند.
صبح روز بعد، کفشدوزک ها، پروانه ها و زنبورها بدن های مورچه های وحشی را که مورچه های زرد بیرون آورده بودند برداشته و به طرف رودخانه پرواز کردند و همه آنها را در آب رودخانه انداختند. بالاخره حشرات با کمک هم توانستند از شر مزاحمهای وحشی خلاص شوند و جشن پیروزی سر دهند. مورچه های زرد با علاقه و اشتیاق فراوان قسمت های خراب شده لانه را دوباره ساختند و از آن به بعد در کنار بقیه دوستانشان در صلح و صفا زندگی کردند.
#قصه
🌿
🐜🌿
🌿🐜🌿
Join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪴 ∩_∩
(„• ֊ •„)🪴
┏━━━∪∪━━━┓
🌸 @childrin1 🌸
┗━━━━━━━━━┛
🔮⭐️ لالایی⭐️🔮
لا لا بخواب دنیا قشنگ نیست
لالا لا لا دلِ دنیا یه رنگ نیست
ببند چشماتو، چشمات تیر داره
بخواب جون دلم، شب وقت جنگ نیست
لالا لا لا بخواب چشم تو شیرین
لالا لا لا بخواب اى عشق دیرین
بخواب دیره، شب از نیمه گذشته
لالا کن تا ببینى خواب رنگین
لالا لا لا بخواب دردت به جونم
نباشم غصه از چشمات بخونم
لالا لا لا بخواب تنهایی سخته
بخواب من تا ابد پیشات میمونم
لالا لا لا بخواب عاشق بیداره
براى خاطر تو بىقراره
لالایى کن دلش آروم بگیره
که دنیاش بى تو معنایى نداره
لالا لا لا دل تو جای غم نیست
دو چشمون قشنگت جای نم نیست
بخواب من غصههاتو بر میدارم
آخه سهم من از عشق تو کم نیست
#لالایی
💜
🔮💜
💜🔮💜
join🔜 @childrin1
@childrin1....کانال دردونه.mp3
3.39M
#قصه_صوتی
" سوسمار مهربون"
با صدای (خاله شادی)
💗 ∩_∩
(„• ֊ •„)💗
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 🌙
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه(2).mp3
2.51M
#لالایی_صوتی
جنوب(دریا)
🌴
🌞🌴
🌴🌞🌴
╲\╭┓
╭ 🌞🌴 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🐥🌈اول هفتتون بخیر ونیکی
🐥🌈الهـی در پنـاه پروردگار
🐥🌈امروزتون پر خیر و برکت
🐥🌈حال دلتون خوب خوب
🐥🌈وجودتون سلامت
🐥🌈امیدوارم شروع هفته ی
🐥🌈بسیار خوبی داشته باشید
🐥 ∩_∩
(„• ֊ •„ 🐥
┏━━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 🌈
┗━━━━━━━━━┛
27.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن
«ناسور» قسمت: هفتم
«ناسور نام یک انیمیشن ایرانی از نبرد کربلا میباشد که به کارگردانی عبدالله دالوند که در ایران تولید شدهاست و انیمیشن برگزیده جشنواره نجف است.این انیمیشن در سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر نامزد بهترین انیمیشن بوده است.»
🎞 ∩_∩
(„• ֊ •„)📺
┏━━━∪∪━━━┓
📺 @childrin1 🎞
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مجموعه_داستان_های_مهارت_های_زندگی
این داستان :♤مدرسه ی روستا♤
(نقش کار گروهی و تعاون در انجام کار گروهی)
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
#نکته_تربیتی
⛔️در هیچ شرایطی برای کودکان نقاشی نکشید!
شما هر چقدر سابقه درخشان در زمینه نقاشی دارید ، هنرتان را نزد خودتان نگه دارید، چون آن هنری که از ذهن دست نخورده کودکتان بیرون می آید بسیار ارزشمند تر از هنر شماست. اگر کودک شما دوست دارد گربه ای با دوبال و چهار چشم بکشد ، خب بکشد ! این گربه ذهن خلاق اوست.
مشکلتان را با گربه بالدار حل کنید ولی به نقاشی او تعرض نکنید ، چون نقاشی کودک همه احساس اوست و اگر شما گربه او را مسخره کنید و بخواهید طرز صحیح گربه کشیدن را به وی آموزش دهید احساس و عواطفش را سرکوب کرده اید و به نوعی وادارش کرده اید که خودش نیز عواطف کودکانه اش را نادیده بگیرد.
🎨 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌈
┏━━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 🎨
┗━━━━━━━━━┛
#تزیین_غذای_کودک
کوچولوها گاهی غذا و میوه نمی خورند، تزیین زیبای غذا میتونه بچه ها رو تشویق به مصرف بهتر و بیشتر مواد غذایی سالم کنه و باعث رشد بهتر بچه ها بشه
🌼 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌼
┏━━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 🌈
┗━━━━━━━━━┛
#کاربرگ
کاربرگ رنگ آمیزی آموزش رنگ ها و مفاهیم پایه ریاضی.
🎨 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌈
┏━━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 🎨
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آشپزی
کیک خوشمزه و مقوی😋😋
در اینجا ما از ترکیب سویق پسته و مکمل چهار مغز استفاده کردیم که عالی شد.
شما میتونین از هر سویق وسرلاکی که دوست دارین استفاده کنید.
💜نکته:شما با هر دستوری که کیک ساده رو همیشه درست میکنین،کیک رو درست کنین آخر سویق و مکملی که دوست دارین رو اضافه کنید.
💜 ∩_∩
(„• ֊ •„)💜
┏━━━∪∪━━━┓
💜 @childrin1 💜
┗━━━━━━━━━┛
🎨#نقاشی_ساده
#آموزش گام به گام #نقاشی
این شماره: موش
با آموزش ساده و گام به گام نقاشی روش ساده نقاشی ڪردن را به فرزندانتان بیاموزید.
🎨 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌈
┏━━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 🎨
┗━━━━━━━━━┛
📗👦🏻پُف پُفی👦🏻📗
حسنی کوچولو کوچولو بود. از تو هم کوچولوتر. از پاهات کوچیکتر. از دستات کوچیک تر. از نارنگی هم کوچیک تر.
حسنی قد یه زالزالک بود. مثل زالزالک هم بود. گرد و قلمبه و موهاش هم نارنجی بود. برای همین اسمش حسنی زالزالکی بود.
حسنی بو می کشید. هر جا که بوی زالزالک می آمد قل می خورد و به آن جا می رسید. از خوش حالی توپ می شد می رفت هوا می آمد پایین. می گفت: آخ جون. من یک دوست پیدا کردم . مثل خودم. شکل خودم.
یک روز که هوا یه ذره سرد شده بود، چون که وسط پاییز بود، حسن زالزالکی داشت می رفت. دست هایش را به هم می مالید تا گرم شود. بو می کشید و می رفت تا یه زالزالک پیدا کند و با اون دوست شود.
حسن زالزالکی دست هایش رابه هم مالید و بو کشید تا رسید به دفتر نقاشی. دفتر نقاشی حوصله نداشت تا حسنی را دید بسته شد. پُف پُف خروپف کرد یعنی که لالاست.
حسنی یواش گفت: سلام من حسنی زالزالکی ام.
دفتر گفت: منم دفتر نقاشی خوابم زال زالی و پُف پُف کرد یعنی که لالاست.
حسنی یه کم دفتر را بو کشید با صدای یواش گفت: پُف پُفی جان، دفتر خواب. شما بوی خیلی خوبی می دی. حتما نقاشی های خیلی خوبی هم داری.
پُف پُفی لای جلدش را باز کرد.غر غر کرد: وای چه قدر حرف می زنی زال زالی. از صبح تا حالا پر از نقاشی شدم. خیلی خسته ام. خوابم میاد، هیس زال زالی. و دوباره جلدش را بست. پُف پُف کرد یعنی که لالاست.
حسنی یواش گفت: ببخشید پُف پُفی شما کی بیدار می شی؟
پُف پُفی گفت: هیچ وقت از این جا برو.
حسنی ناراحت شد و از آن جا رفت. یک ذزه که رفت هق و هوق و هق صدای گریه شنید. پُف پُفی داشت گریه می کرد. گفت: اگر ورق پاره ام را می دید چی می گفت: زال زالی خیلی بد می گفت خوب شد که رفت. بعد هم پف پف کرد و این دفعه راست راستکی خوابید.
حسنی دلش سوخت این دفعه یواشکی رفت پیش چسب قلقلی. گفت: دفتر نقاشی گریه داره کارت داره بدو بیا.
چسب گفت: خیلی خب میام. و قِل خورد دنبال حسنی.
حسنی و قلقلی رسیدند به پف پفی . حسنی گفت: بیدار شو پُف پُفی. پِف پُفی که تا حالا چسب ندیده بود. با تعجب گفت: چه جوری زالی؟
حسنی گفت: ورق خرابت را بیار تا ببینی.
پُف پُفی تند و تند ورق خورد. ورق خرابش پیداش شد. حسنی تندی یک تکه چسب چید و چسباند به ورق پاره. در ستش کردم.
دفتر خیلی خوش حالش شد و گفت: ورق خرابم درست شد.
حسنی به پاره چسبی نگاه کرد.پاره چسبی ها دو تا پاره زالزالک بودند. با چسب با هم چسبیده بودند. یک زالزالک گرد و. قلمبه شده بود.
حسنی گفت: پس بوی تو بود؟ به به چه نقاشی خوش بویی بود.
#قصه
👦🏻
📗👦🏻
👦🏻📗👦🏻
Join🔜 @childrin1
@childrin1..کانال دُردونه.mp3
4.14M
#قصه_صوتی
"قوچ سفید"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲
کانال دردونه.. .. .. .mp3
4.16M
#لالایی_صوتی
داداش من خوابیده
💜 ∩_∩
(„• ֊ •„)⭐️
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 💜
┗━━━━━━━━━┛
🌈🐼ســـــلام
🌈🐼یک صبح دیگر
🌈🐼از فصـل زیبـای
🌈🐼تابستان آغاز گشت
🌈🐼آرزو میکنـم
🌈🐼قلبتون پـر باشد
🌈🐼از مـهر و محبــت
🌈🐼و روزی و برکتتون روز افزون
🌈🐼صبح یکشنبهتون دل انگیز و شـاد
🐼 ∩_∩
(„• ֊ •„)🐼
┏━━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 🌈
┗━━━━━━━━━┛
34.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن
«ناسور» قسمت: هشتم(پایانی)
«ناسور نام یک انیمیشن ایرانی از نبرد کربلا میباشد که به کارگردانی عبدالله دالوند که در ایران تولید شدهاست و انیمیشن برگزیده جشنواره نجف است.این انیمیشن در سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر نامزد بهترین انیمیشن بوده است.»
🎞 ∩_∩
(„• ֊ •„)📺
┏━━━∪∪━━━┓
📺 @childrin1 🎞
┗━━━━━━━━━┛