@childrin1..کانال دُردونه.mp3
4.14M
#قصه_صوتی
"قوچ سفید"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲
کانال دردونه.. .. .. .mp3
4.16M
#لالایی_صوتی
داداش من خوابیده
💜 ∩_∩
(„• ֊ •„)⭐️
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 💜
┗━━━━━━━━━┛
🌈🐼ســـــلام
🌈🐼یک صبح دیگر
🌈🐼از فصـل زیبـای
🌈🐼تابستان آغاز گشت
🌈🐼آرزو میکنـم
🌈🐼قلبتون پـر باشد
🌈🐼از مـهر و محبــت
🌈🐼و روزی و برکتتون روز افزون
🌈🐼صبح یکشنبهتون دل انگیز و شـاد
🐼 ∩_∩
(„• ֊ •„)🐼
┏━━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 🌈
┗━━━━━━━━━┛
34.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن
«ناسور» قسمت: هشتم(پایانی)
«ناسور نام یک انیمیشن ایرانی از نبرد کربلا میباشد که به کارگردانی عبدالله دالوند که در ایران تولید شدهاست و انیمیشن برگزیده جشنواره نجف است.این انیمیشن در سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر نامزد بهترین انیمیشن بوده است.»
🎞 ∩_∩
(„• ֊ •„)📺
┏━━━∪∪━━━┓
📺 @childrin1 🎞
┗━━━━━━━━━┛
#نکته_تربیتی
نذارید برای بچه هاتون اتفاق بیفته
نذارید بچتون انقدر از سمت شما بی توجهی ببینه که خواهر یا برادرش کوچکترش را با بیرحمی بزنه این یعنی کودک تونداره انتقام بی مهری شما رو میگیره
نذارید حس کنه همه میتونن بهش زور بگن یه والدین قاطع خودشون به کودک تذکر میدهند اما نمیزارم کسی با کودکشون بد برخورد کنه نزارید فرزندتون توسط دیگران حتی به شوخی مسخره بشه اینجوری هیچ وقت توی این زمینه اعتماد به نفس پیدا نمیکنه
نذارید کودکتون الکی عذرخواهی کنه اگه اینکارو کرد براش توضیح بدین که تقصیری نداشته و نیاز به معذرت خواهی نیست عذرخواهی زیاد از عزت نفس رو نابود میکنه هرگز خودتون و همسرتون سر کودک منت نذارید.
مراقب هدیه های خداوند باشیم نذاریم کودکان مون با اشتباهات غیر عمدی ما صدمه ببینند.
🌼 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌼
┏━━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 🌈
┗━━━━━━━━━┛
#بازی
#خودت_بساز
پازل حیوانات
مناسب بچه های کوچولو
رده سنی : ۴سال به بالا
هدف: توسعه تفکر و هوش کودک
از این ایده عالی لذت ببرید و استفاده کنید .🤩
🧩 ∩_∩
(„• ֊ •„)⭐️
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 🧩
┗━━━━━━━━━┛
#تزیین_غذای_کودک
کوچولوها گاهی غذا و میوه نمی خورند، تزیین زیبای غذا میتونه بچه ها رو تشویق به مصرف بهتر و بیشتر مواد غذایی سالم کنه و باعث رشد بهتر بچه ها بشه
🌼 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌼
┏━━━∪∪━━━┓
🌈 @childrin1 🌈
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آشپزی
صبحانه برای شروع کمکی
❤نکته شیرخشک نباید حرارت ببینه .
میتوانید از شیر مادر استفاده کنید .
میتوانید درآخر هرنوع سویقی که داشتید به این ترکیب اضافه کنید .
💜غذای کودکتون رو باسویق ها مقوی کنید.
💜افزایش قد
🥣افزایش وزنگیری
💜درمان رفلاکس
🥣کمک به راحت دندان دراوردن کودک
💜مناسب کودکان حساس به پروتیین گاوی
💜 ∩_∩
(„• ֊ •„)🍵
┏━━━∪∪━━━┓
🍵 @childrin1 💜
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
🥳بازی آموزشی هدفدار👌
🙌تقویت حرکات ظریف
🤓دقت توجه و تمرکز
🤩هیجان و هدف
👀هماهنگی چشمها
🌸 ♡ ∩_∩
(„• ֊ •„)🌸♡
┏━━━∪∪━━━┓
🌸 ♡ @childrin1 🌸♡
┗━━━━━━━━━┛
🍗🐱گربه ای در مدرسه🐱🍗
♧قسمت اول♧
امروز رفتم مدرسه. حتماً می پرسید مگر گربه ها مدرسه دارند نه! ما گربه ها مدرسه نداریم. رفتم یک مدرسه که پر از بچه بود. البته یواشکی. از پنجره ی یک کلاس که باز بود رفتم توی کلاس. هیچ کسی در کلاس نبود. بچه ها توی حیاط داشتند بازی می کردند. از پنجره پریدم تو. پانزده تا نیمکت توی کلاس بود بوی غذا از بعضی نیکمت ها می آمد. توی نیمکت اولی هیچ چیز نبود؛ اما نیمکت دومی یک پلاستیک پر از نان و پنیر بود. نان را نتوانستم بخورم؛ اما پنیر را خوردم. چون پنیرش شور نبود. پنیر خامه ای بود. در نیمکت بعدی یک تکه مرغ توی ظرفی بود. با هزار بدبختی در ظرف را باز کردم و همه ی مرغ ها را خوردم؛ ولی خیارشورش را نخوردم. گفتم گناه دارد. اقلا خیارشور را برای صاحب غذا بگذارم. واقعا چه کلاسی بود. بیشتر بچه ها غذاآورده بودند. از جگر کباب شده بگیر تا گردو و سیب زمینی. شکمم پر شده بود. دیگر جا نداشتم؛ ولی غذا زیاد بود. کیف یکی از بچه ها را برداشتم و غذای بچه ها را ریختم توی کیف. دسته اش را به گردنم انداخته و رفتم بالای پنجره. داشتم می رفتم بیرون که بچه ها یکی یکی آمدند توی کلاس. همه با دیدن کلاس قیافه ی شان عوض شد. نمی دانم چرا این جوری شد. از پشت پنجره توی کلاس را نگاه می کردم.
یک می گفت: وای چقدر کلاس به هم ریخته است.
آن یکی گفت: غذای مرا یکی خورده.
یکی دیگر داد زد: کی کتاب علومم را پاره کرده.
کلاس پر از سر و صدا شد. یک نفر جلو ایستاده بود و همه اش می گفت: هیس! هیس!
انگار بلد نبود حرف بزند. نمی دانم چرا بچه هایی که بلد نیستند حرف بزنند به کلاس می آیند. هر چه هیس هیس می کرد، کلاس شلوغ تر می شد. یکدفعه دیدم که یکی از بچه ها با سرعت به طرف پسرچاقی رفت و گفت: تپل، چرا غذای مرا خوردی.
پسر چاق گفت: به خدا من غذایت را نخوردم! ببین خودم غذادارم. کوبیده آوردم، ببین.
دست کرد توی کیفش؛ اما غذایش نبود. خندیدم. بیچاره نمی دانست که غذایش توی شکم من است.
بچه ها همین طور سر و صدا و دعوا می کردند که یک آدم بزرگ آمد توی کلاس. همه ساکت شدند. آن مرد نشست و به کلاس نگاه کرد. بعد گفت: چرا کلاس تان این طوری شده. پوست موز را کی انداخته اینجا. آن استخوان ماهی مال کی است. لیوان کی آنجا شکسته است؟
ادامه دارد...
#قصه_متنی
╲\╭┓
╭🍗🐱 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🍗🐱گربه ای در مدرسه🐱🍗
♧قسمت دوم♧
باز سر و صدا شروع شد. هر کسی یک چیزی می گفت. من هم از پشت پنجره همه را می دیدم. کیف غذا را به گردنم انداخته بودم. گردنم درد گرفته بود. باید می رفتم؛ اما دلم می خواست ببینم چه به سر کلاس به هم ریخته می آید.
یکی از بچه ها گفت: یک نفر آمده کلاس ما و همه ی غذاها را خورده. مثلا من یک شیشه شیر آورده بودم. دیدم که شیشه یشیرم را شکستند.
یکی گفت: مگر تو هنوز شیر می خوری؟ بچه ها خندیدند.
معلم گفت: بچه ها شیر خیلی خوب است. آدم تا آخر عمرش باید شیر بخورد. اینکه خنده ندارد. من هم که سنم از شما بیشتر است، شیر می خوردم.
همه خندیدند. معلم داد زد: ساکت! چه خبر است؟ کی کلاس را به هم ریخته ؟ کی غذای بچه ها را خورده؟
یکی از بچه ها بلند شد و گفت: آقا من فکر می کنم میثم تپل خورده.
معلم به میثم گفت: آره. تو کلاس را این طوری به هم ریختی؟
میثم بلند شد و گفت: نه به خدا! ما غلط بکنیم. غذای مرا هم خوردند. من مثل بچه های دیگر بیرون بودم.
یکدفعه چشم معلم به من خورد. خودم را پشت دیوار قایم کردم. کیف سنگین از من آویزان شده بود و داشت مرا می انداخت پایین.
یکی از بچه ها داد زد: آقا اجازه! کیفم نیست. کیفم نیست. کی کیف مرا برداشته؟
همه کیف شان را روی میز گذاشتند. معلم بلند شد و دوباره مرا نگاه کرد. بعد به آن بچه گفت: کیفت آبی نبود؟
بچه? گفت: آره آقا. کیفم آبی بود.
معلم بلند شد و به طرف من آمد. گفت: دزد را پیدا کردم. الان پشت دیوار است.
تا این را شنیدم خواستم فرار کنم؛ اما نتوانستم. چون دیوار بلند بود. یک کلاس دیگر هم زیر پای من بود. پایم را روی لوله ای که کنار پنجره بود گذاشتم و چسبیدم به لوله. اما کیف سنگین مرا کشید پایین. یکدفعه دسته ی کیف به یک میخ گیر کرد و من همراه کیف به میخ گیر کردم. داشتم خفه می شدم. بند کیف روی گردنم بود و داشت گردنم را فشار می داد. با دست هایم دسته ی کیف را از گردنم در آوردم. یکدفعه شالاپی افتادم پایین. بدنم درد گرفت. بچه ها از پنجره مرا نگاه می کردند. بعضی ها هم از کلاس آمدند توی خیاط. خواستند مرا بگیرند. داد می زدند: دزد! دزد! ولی من رفتم روی دیوار مدرسه و برای بچه ها زبان درآوردم. یکدفعه یک توپ محکم خورد روی کمرم. کیف غذااز دیوار آویزان بود و بچه ها می پریدند بالا تا کیف را بگیرند. من به کارهای شان می خندیدم. چقدر بچه های شکمویی، نگذاشتند غذا با خودم ببرم. یکی از بچه ها از دیوار آمد بالا و مرا گرفت. من هم دستش را گاز گرفتم. بچه جیغ کشید و مرا انداخت پایین و پا به فرار گذاشتم.
پایان....
#قصه_متنی
╲\╭┓
╭🍗🐱 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1،،کانال دردونه.mp3
3.95M
#قصه_صوتی
" کینه و سیب زمینی ها"
با صدای (خاله شادی)
💗 ∩_∩
(„• ֊ •„)💗
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 🌙
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه.mp3
8.97M
🍒💕 گل آلو 💕🍒
لالا لالا گل آلو
لبای سرخت آلبالو
دو چش داری مثه آهو
دو لپ داری مثه هولو
موهات ابریشم نرمه
دل مادر به تو گرمه
لالا لالا تا تو رو دارم
تو این دنیا چی کم دارم
لالا لالا لالا لالا
لالا کن نو گل بابا
#لالایی
╲\╭┓
╭ 🐞🍃 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🌺 🌺 🌺
🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
🍃 🍃
دوشنبه قـشنگـــ تـون بـخیـر🍃🌺
ان شاءالله امروزبهترین🍃🌸
روز زندگی تـون باشـه 🍃🌺
سرشارازشادی وآرامش🍃🌸
لبریزاز موفـقیت و لبخند 🍃🌺
و دعـای خـیـر بـدرقـه راهتـون🍃🌸
🍃🌸 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌸🍃
┏━━━∪∪━━━┓
🍃🌺@childrin1 🌺🍃
┗━━━━━━━━━┛
38.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_کودکانه_ریرا
این قسمت
(بابای من یه قهرمان)
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)✨
┏━━━∪∪━━━┓
💚 @childrin1 💚
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون_نوستالژی
♤زبل خان♤
این قسمت«زبل خان و خرس خاکستری»
🎞 ∩_∩
(„• ֊ •„)📺
┏━━━∪∪━━━┓
📺 @childrin1 🎞
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
#گیف
آموزش ساخت گیف های زیبا
مناسب کادو برای جشن ها ی کوچولو ها 🍬🍬
🍬
🌈🍬
╲\╭┓
╭ 🌈🍬🆑 @childrin1
┗╯\╲