eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
12.4هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
7.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 *عوارض روز خوابی در بچه ها* 🔻 اولین موضوع در رابطه با خواب، بحث «روز خوابی» است. روز خوابی مطلقاً ممنوع است! روز خوابی باعث افسردگی حاد می‌شود. اگر بچه‌ها به روز خوابی عادت کنند، سیستم زندگی آنها کلا مختل می‌شود. 🌟 در قرآن داریم، وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً. خداوند روز را برای خواب نیافریده است! روز برای تلاش و حرکت و شب برای آرامش است. 🔴 از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب برای خواب مناسب نیست! کسی که بعد از ظهر می‌خوابد ایراد دارد. 🔸️ آن چیزی که ایراد ندارد استراحت زیر ۵۰ دقیقه طی روز است. این اندازه استراحت نه تنها ایرادی ندارد بلکه موجب بازیابی قوای بدن هم می‌شود. 🔹️کسی که روز می‌خوابد، وقتی بیدار می‌شود به هیچ دردی نمی‌خورد و در خواب شبانه‌اش هم اختلال ایجاد می‌شود. بهترین ساعت خواب، خواب سر شب بین ساعت ۱۰ تا ۲ شب است. کسانی که ده تا دو شب خواب نیستند اکثرا دچار عارضه های خاص خواهند شد. یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 الان دلم این هوا رو میخواد 🥹 ❤️❤️ 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
7.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 خوشمزه ترین کوکوی عمرت میشه😋👌🏻 هم راحته هم پر خاصیت 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
7.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با این ۲ روش برنجتو معطر کن👌 ‎ ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎ ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟ بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم ♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راز سفیدے و خوس طعمے برنج🥰 ❤️فروارد یادتون نره ❤️ ‎‌ ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎ ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟ بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم ♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787
10.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اعلا و درجه یک😋 مواد لازم: ۴ کیلو غوره یک قاشق غذا خوری سرخالی نمک یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
🍃🍃🍃🍃💞🍃 تــــــــــــღــــــــرنجـ٨ـﮩـ۸ـﮩ ..... 🍃🍃💞🍃
دوستانه‌ها💞
#ترنج - می خوام ببرمت جایی که راه در رو نداشته باشه کسی هم نتونه دید بزنه. متعجب تر از قبل دوبار
هم گفتی دوستش داری و هم گفتی با این شرایط نمی خوای باهاش باشی. فعلاً که توپ توی زمین اونه. همین جوری ادامه بده و نترس. برو به سلامت. نفس عمیقی کشیدم و بسم اللهی گفتم و وارد خیابان شدم. درست مقابل باشگاه پارک کرده بود. جلوتر که رفتم دیدم سرش را به پشتی صندلی تکیه داده و چشمانش را بسته. دو ضربه به شیشه زدم. بلافاصله قفل در را زد و سوار شدم و با لبخندی که قصد نداشتم تحت هیچ شرایطی از لبم پاکش کنم سلام کردم. نگاهش را در صورتم چرخاند و گفت: - علیک سلام. مگه قرار نبود بری کلاس؟ خواستم جوابی سر هم کنم اما پشیمان شدم و صادقانه گفتم: - وقتی نمیخوابم هم سرم درد می گیره و هم حالت تهوع میاد سراغم. نتونستم برم کلاس. ماشین را روشن کرد و گفت: - باید می خوابیدی. اومدی باشگاه که چی بشه؟ حالا که نگاهم نمی کرد بهتر می توانستم ببینمش. او هم مثل هميشه بود. هیچ تغییر خاصی در لباس ها و صورتش نمی دیدم. - خوابم نمی برد بدتر می شدم. تو خوابیدی؟ کمی شیشه را پایین کشید و گفت: - تازه خوابم برده بود که یاسین بی شعور ثامر رو انداخت روی شکمم. اونم نامردی نکرد و سرحال و قبراق افتاد به جونم و نذاشت چشم رو هم بذارم. بعضی وقتا یه جوری حرصم رو در میاره که یادم میره سه سالشه. به نظرم بریم یه جا که بتونیم بدون سرخر بخوابیم. خندیدم و گفتم: - تا حالا بچه‌ای رو ندیدم که از خواب بیدار شه و به اندازه‌ی ثامر خوش اخلاق باشه. این یه موردش به تو نرفته. تبسمی کرد و گفت: - آره. من به نخوابیدن عادت دارم ولی به از خواب بیدار شدن نه. خوشم نمیاد. ناهار چی بخوریم؟ به ساعتم نگاه کردم و گفتم: - هنوز يازده نشده. زود نیست؟ عینک آفتابی‌اش را بالا زد و گفت: - پس بریم خونه. با موادی که دارم یه چیزی درست می کنیم. قبوله؟ حدس می زدم مقصد خانه‌ی او باشد. اما باز هم دلم در هم پیچید. - نمیخوای بگی جریان چیه؟ چی توی سرته؟ این بار تبسمش ردی از تمسخر داشت. - دیشب مردها رو متهم می کردی به این که همه چی واسشون عادیه اما بین من و تو اونی که داره سعی می کنه همه چی رو عادی جلوه بده تویی. آب دهانم را قورت دادم. - من یاسین نیستم که روزی هزار بار بغلت کنم و ببوسمت و از بچگی بهم عادت کرده باشی. درسته؟ من هم شیشه‌ی سمت خودم را پایین کشیدم و گفتم: - چرا اصرار داری دیشب رو یادآوری کنی؟ با انگشت ضربه‌ای به گوشواره‌ام زد و گفت: - به همون دلیلی که تو اصرار داری فراموشش کنی. الانم هیچی نگو. فعلا قرار نیست حرف بزنیم. اول باید اون زبون درازت رو غلاف کنیم وقتی که صدات بند رفت و نتونستی بلبل زبونی کنی نوبت من ميشه که برجکت رو بزنم. در صدایش هم طنز را احساس می کردم هم ته مانده‌ی خشم را. ترجیح دادم بحث نکنم و دل به دلش بدهم تا ببینم می خواهد مرا به کجا بکشاند. انگار در برابر این آدم تا ابد نمی توانستم جانب احتیاط را رها کنم. به همین خاطر سکوت کردم و او هم آهنگ مورد علاقه‌اش را روشن کرد و بعد از کمی خرید از یک فروشگاه مواد غذایی, مستقیم به خانه رفت. - خوش اومدی. کفش هایم را با صندلی که کنار در بود عوض کردم و گفتم: - ممنونم. برای فهمیدن نیتش بی تاب بودم اما دندان روی جگر گذاشتم. - اگه می خوای برو توی اتاق و لباسات رو عوض کن. منظورم اینه که راحت باش. به اتاق نرفتم. مانتو و روسریم را روی دسته‌ی مبل انداختم و برای این که راحت به نظر برسم پلاستیک های خرید را بررسی کردم و گفتم: - قراره پیتزا درست کنیم؟ کنارم ایستاد. تقریباً چسبیده به من. - درست کنیم نه، من درست میکنم. تو فعلا بیا. دستم را گرفت و کشید. حتی طبل هایی که در روز عاشورا می کوبیدند. به اندازه قلب صاحب مرده‌ی من اینقدر بلند گرومپ گرومپ نمی کردند. مرا با خود به اتاق خوابش برد. هرچه تلاش کردم نتوانستم کنجکاوی‌ام را کنترل کنم. اینجا بسیار مجهزتر از اتاقش در باغ بود. تلویزیون، کامپیوتر، یک عالمه کتاب، کلی تجهیزات نظامی و انواع اسلحه. ماکت یک جت جنگی هم از سقف آویزان بود. دستم را آزاد کردم و به سراغ دو قاب عکسی که روی میزش بود رفتم. اولی را برداشتم. عمو زن عمو به همراه نوزادی در بغلش که حتما یاسین بود و یاشار و یاسر و دومی هم عکسی از خودش با لباس خلبانی و در کابین هواپیما. چقدر دلم می خواست این عکس را برای خودم بر می داشتم. اما زبانم را گاز گرفتم و به سمت کالکشن اسلحه‌ها رفتم و دستم را روی بدنه‌ی هفت تیری کشیدم و چن تایی دیگه هم‌ بودن ،گفتم: - اینا واقعین؟ - نه از اوناست که واسه ثامر میخری. فقط حواست باشه به ماشه دست نزنی. ترسیدم و دستم را پس کشیدم. خودش پیش آمد و هفت تیر را برداشت و به دستم داد و گفت: - بگیر. شوخی کردم. خالیه. ادامه دارد ... ❤️❤️
‍ ترفندآشپزی رفع بوی سوختگی برنج✅ 🔸یک تکه نان روی برنج قرار دهید و موقع کشیدن، نان را بردارید. 🔸یک عدد پیاز را پوست کنده و در داخل برنج فرو کنید پیاز بوی سوختگی را بخود می گیرد. از بین بردن بوی نامطبوع برنج✅ اگر به هر دلیلی برنج خشک شما بو گرفت برنج را روی یک سطح پهن کنید. البته باید حتماً در سایه باشد تا بوی نامطبوع برنج از بین برود. زیرا اگر برنج را جلوی نورآفتاب قرار دهید باعث خرد شدن برنج می شود و برنج حالت خود را از دست می دهد و وقتی آن را داخل آب جوش می ریزید از هم پاشیده می شود. ‎ ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎ ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟ بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم ♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام خوبین یاسی خانم خواستم یه خاطره شیرین برای دوستان مجازیم تعریف کنم اینکه منو همسرم داشتیم میرفتیم شمال یه فلاسک چای همراهمون بود درش خراب بود. بایستی درشو باز میکردی چای می‌ریختی تواستکان. توجاده که بودیم همسرم گفت برام یه چای بریز منم درفلاسک نیمه باز کردم داشتم چای می‌ریختم یهو ماشین یه تکان بدی خورد درب فلاسک دراومد دستم سوخت منم نکردم نامردی استکان چای ریختم رو همسرم 😁😁😁 بنده خدا هم نه میتونست ترمز کنه چون لاین سبقت بود نه میتونست رانندگی کنه منم هم 😭😭هم 😂😂همسرم 😡😡بعدش 😂😂 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه پست دلی ☺️ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir