🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
✍دلنوشته ی یکی از زائران! 💔که اتفاقا عمه است...
قطره💧 به تنهایی دریا 🌊 نمی شود❣
با شدت گرفتن باران از جمعیت زوار در خیابان کاسته می شد، هرکس به فکر سرپناهی بود و همچون مولکول هاے هوا به چپ و راست هجوم می آوردند...
ناله هاے زنی که کلمات عربی را بر زبان جاری میکرد توجهم را به خودش جلب کرد. به سمتش قدم هایم را تند کردم، حرف هایش برایم نامفهوم بود. مردی درشت اندام که لباس رزمش هیکلی ترش کرده بود شلاقش را بر اندام نحیف زن فرود می آورد. دخترکی با لباس خاکی خودش را درآغوش زن انداخت و عمه اش را صدا می زد. مرد با خشونت موهای دخترک را کشید و به دورترین نقطه از عمه انداخت.
به خودم که آمدم اشک هایم با قطرات باران یکی شده بود...! برادر زاده کوچکم را به خودم فشردم و سر و صورتش را بوسیدم. درحالی که اشکم روی گونه ام می چکید آرام دم گوشش گفتم : خدا آن روز را نیاورد که کسی موهای طلاییت را بکشد دُردانه ے عمه، دست نامردان بر گونه های کوچکت فرو بیاید عمه دق می کند!
مدت زیادی زیر باران بودم پاهای تاول زده ام دیگر نای ایستادن نداشتند، به طرف نزدیک ترین موکب رفتم. تعزیه اسراے کربلا بدجور فکرم را درگیر خودش کرد. ذهن تحلیل گرم شروع به مقایسه کرد. میگفتند: " چرا بچه ے شیرخواره را با خود آورده اید؟ مگر نمی دانید پیاده روی اربعین جای بچه های خردسال نیست؟!
چرا نفهمیدند رقیه (س) هم کودکی سه ساله بود ، خون برادرزاده من رنگین تر از رقیه (س) است؟! تاول پاهاے مردان و زنان جوان دردناک تر است یا کودکی سه ساله؟!
استراحت من دلبخواهی بود، استراحت اسرای کربلا هم دلبخواهی بود؟! آنها هم هر وقت اراده می کردند غذا و آب برایشان مهیا بود؟!
کدام مقایسه؟!
اصلا مگر چیزی برای قیاس کردن وجود دارد؟! قطره به تنهایی دریا نمی شود...
« این مدعــیان در طلبش بی خبرانند
کانـــرا که خبر شد خبرے باز نیامــد »
💔➖💔➖💔➖💔
✍از طرف اعضای کانال
🔺 #حب_الحسین_یجمعنا
❣ #دختــران_چــادری
✅ ڪانال برتـــر حجابـــ
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی🔰
⬛️▪️ eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
karimi203(www.BGH.ir).mp3
1.39M
🏴ن وَالََْقلم نبیست وَمَا يَسْطُرُون حسین
💔 کمی از عمه بشنویم...
⏸ بانوای حاج محمود کریم
╔═==💔==═╗
@clad_girls
╚═==💔==═╝
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
شب_ها_ابراهیم_بخوانیم 📜 ❤️📜
داستان #وحی_دلنواز 💓 | #قسمت_چهارم
واژه ے «نسیان» چهل و پنج بار در قران آمده اما تنها بیست روز از «روضه ے سکوت همرزم» می گذشت و خوابگاه با بیماری «آلزایمر شهدا» دست و پنجه نرم می کرد، من هم شدیدا مبتلا بودم منتها با یک تفاوت جزئی!
جمعه شب ها، خوابگاه مانند قبرستان بود؛ صداے هق هق در تخت خواب های انفرادی با نفوذ هو هوے باد از درز پنجره، آدم را در سیلاب گذشته غرق می کرد. جمعه شب ها، ابراهیم حکم آب نطلبیده را داشت. نمی دانم در خواب سیر می کردم یا بیداری و شاید در برزخ بودم! صدایی در محوطه ے تخت خواب من پیچید، بوضوح می شنیدم: «گفته بودم به امتداد رسیدی! ماموریت تو شروع شده! بامنی؟»
چشم هایم مثل فنر باز شد، سراسیمه نگاهی به هم اتاقی ها انداختم، بنظر خواب هفت پادشاه را می دیدند اما لحظه ای تصور کردم همه دارند به برزخ عاشقانه ام پوزخند می زنند : «هه! خیالات ورت داشته دختر! تو دیوانه شدی! خواب دیدی، خیر باشه!» سرم را میان دستانم گرفتم، موهای ریز پیشانیم حسابی خیس شده بودند، هزار سوال بی جواب داشتم: «منبع این صداها از کجاست؟ دارم دیوونه می شم... دارم دیوونه میشم... نکنه واقعا دیوونه شدم؟ خدایا من چم شده؟» یک آیه قران در سرم چرخ خورد: «بل احیاء... بل احیاء...!» بی اختیار الا بذکرالله تطمئن القلوب اتفاق افتاد و فهمیدم من دعوت به یک رویاے صادقانه شده بودم.
فردای آن روز، صبحانه نخورده از خوابگاه بیرون زدم. سهیلا سادات با ساندویچ نان و پنیر، دنبالم کرد: «باز این دختره دیوونه شده! کجا می ری با این عجله؟ بابا صبحونت!» در حالی که چادرم را مثل بال باز کرده بودم، ساندویچ را از دستش قاپیدم. گونه اش را با بوسه اے مهمان کردم و گفتم: «حق با شماست! من خیالاتی ام! من دیوونم! کارم از امتداد گذشته... باید برم... باید برم!» دیگر منتظر جواب ناخوشایند او نشدم و پا تند کردم.
دفتر بسیج اولین مقر ماموریتم بود. التماس و درخواست کردم، تا یک شماره از همرزم ابراهیم بدهند، گفتند: «امانت هست!» گفتم: «اما امانتیش به من سپرده شده!» گفتند: «چی می گی؟» گفتم: «باید به خودش بگم!» گفتند: «برای ما مسئولیت داره!» گفتم: «اما مسئولیت من سنگین تره!» گفتند: «چی می گی؟» گفتم: «به خدا باید به خودش بگم!» گفتند: «برو فردا بیا، با مسئول هماهنگی حرف بزن!» گفتم: «اما من دیشب خواب دیدم!» گفتند: «معلومه چی میگی؟» گفتم: «هیچی...هیچی!»
پاهایم شرمنده بودند و خودشان را روی بدنه ے آسفالت می کشیدند.خیابان شلوغ بود و مسیر برگشت طبق معمول طولانی تر از مسیر رفت. به آدم ها نگاه کردم؛ به چند مردمک در چشم هاے غریبه و خودم در شیشه ے ویترین یک مغازه. بغض هایم آلوده به حرف شد: «به دنیای عاشقی با شهدا خوش اومدے دختر! به علامت سوال هاے دیوونه شدی، به علامت تعجب هاے چی می گی، به قناعت کردن در صحبت هایت و اکتفا به کلمه ے هیچی!»
نگاهم افتاد به دوتا زوج درحال درگوشی ترین مسائل در آخرین صندلی اتوبوس و به خودم نهیب زدم: «منبعد باید عادت کنی به دردسر رازهاے مگو! به هرکسی از ظن خود شد یار من، از درون من نجست اسرار من، آرے! به مثنوے خوانی در گوش خودت، به آخرین صندلی و سکوت...» ادامه دارد...
✍نویسنده: #میم_اصانلو
🔻انتشار با ذکر نام نویسنده جایز است.
🔺احساسات درون متن واقعیست و این را «ابراهیم دوستان» شاهدند!
🔺برای دسترسی به قسمت های قبل روی #وحی_دلنواز بزنید.
✅ ڪانال برتـــر حجابـــ
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی 🔰
💟 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
اربعــین کرب و بلایی نشدم اما کاش؛
آخر ماه صفــــر زائـر مشــهد باشم❣
#آقا_بطلب_هوای_مشهد_کردم
❤️| @clad_girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
#روزنامه_ی_حیا 🗞🗞🗞
شایعه ای مثل بیماری مزمن شیوع پیدا کرده بود: /فرشته با چهارشنبه های سفید دست دوستی فشرده و قراردادش با یادگار مادر را فسخ کرده..!/
پس سکوت را جایز ندیدم و تیتر اول روزنامه ی حیا را به تو اختصاص دادم: "خبر داغ" سالهاست که به تفاهم رسیده ام با مشکی آرام من، این قرارداد تاریخ انقضا ندارد!چادر سر می کنم به نیت قربه الی الله.. الله اکبر..!
❤️زهی خیال باطل..این جماعت نمیدانند که من بیخ ریش توام تا ابدو دهر..!❤️
#فاطمه_قاف | #مشکی_آرام_من
❤️| @clad_girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
✍ #حرف
#عقایدت_رو_فریاد_بزن❗️
⚠️چرا می ترسی چادری بشی؟ چرا خجالت می کشی جلو دیگران از چیزهایی که فکر می کنی درسته حرف بزنی؟
⚠️چرا روت نمیشه جلوی دیگران اونی که خودت دوست داری باشی ، باشی؟
⚠️چرا همه چیز برعکسه؟ مگه تو داری اشتباه میکنی که شرمنده ای؟
بذارید من یه چیزی به شما بگم.. شک ندارم ماها خیلی زیادیم..
شک ندارم #چادرانه های خیلی بیشتر از چادری ها هستن..
خیلی ها هستن دلشون واقعا پاکه و ته قلبشون فقط دل به خدا و ائمه و شهدا و ... بستن💖💖
‼️اما چرا بترسیم؟ چرا اعتماد بنفس نداشته باشیم؟
⁉️چرا دچار #انزوا بشیم؟ چرا احساس کنیم اگر بیایم تو تیم خدا، هم ظاهر هم باطن طرد میشیم؟
یوسف زندانی رو چه کسی عزیز مصر کرد؟ غیر از خدا؟ ♥️
#شهید #حججی رو چه کسی عزیز دل همه کرد؟ غیر از خدا؟
تو دست پست ترین افراد باشی خدا عزیز دلت میکنه! اگه پای خدا وایسی و کم نذاری براش
اعتماد کن به خدا ♥️ و #عقایدت رو فریاد بزن..💪 ببینم چند نفر #یاعلی میگن و چادری میشن
💔➖💔➖💔
❣ #دختــران_چــادری
✅ ڪانال برتـــر حجابـــ
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی🔰
💟 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
شبهه: حجاب و دخالت در پوشش افراد مخالف آزادی است و با «لااکراه فی الدین» نمی سازد⁉️
منظور از آیه فوق، اکراه و اجبار در اصل #اعتقاد_به_دین و #قبول_آن است چون دین یک مسئله #قلبی هست و خدا دقیق فرمود که کسی با جبر نمیشود بپذیرد اما اگر #پذیرفتید یا در #جامعه_دینی زندگی می کنید، دیگر نمی توانید بگویید که چرا دین چارچوب دارد‼️
#تفسیر_به_رای_قران_ممنوع ❌
✅ @clad_girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
#دختران_انقلاب_پدر_می_دهند 🔰❤️👏🔰
#به_وقت_چهارشنبه 🕰
پشت در چوبی ایستاده بودم.پسری که خالکوبی طرح <تک چشم> روی پیشانی اش خودنمایی می کرد، در را باز کرد و گفت:«فرمایش!» آب دهانم را به سختی قورت دادم و گفتم :« بیتا سرلک معرفی ام کرده! »
با بردن نام بیتا، از جلوی درب کنار رفت. پا به سالنی گذاشتم که با نقاشی های <زنان سیاه پوش با چهره های رنج دیده!> تزئین شده بود. نگاهم روی آدم ها چرخید،چند پسر و دختر که وجه اشتراک آنها یک چیز بود؛ شال سفید!
پسر <پیشانی خالکوبی> ، نزدیک آمد و گفت : «راحت باش! جلالی که بیاد،روشن خواهی شد! » بند کیفم را در دستم مچاله کردم و سری به علامت تایید تکان دادم.
با تردید به سمت صندلی جدا افتاده در گوشه ی سالن رفتم. دختری که لباسش مانند پرستارها یک دست سفید بود و با کمربند < D&G > خودش را به دو تکه گوشت مساوی تقسیم کرده بود ، چشمک زد و گفت :« با این سر و وضع میخواهی کار کنی خوشگل ؟» نگاهی به مانتوی سورمه ای مامان دوزم انداختم، خواستم بگویم چه ربطی دارد اما چشمان دختر به سمت دیگری چرخید!
مردی نسبتا قد بلند با شال گردن سفید وارد سالن شد. کلاه لبه دارش را برداشت و زلف های کمندش را به رخ کشید(!!)
بدون مقدمه گفت:《جلالی هستم!》دستی به موهایش کشید و گفت: 《 اساس کار ما همین <موهای پریشان> هست! چنان پیچ و تاب بدهید که همه انگشت به دهان بمانند ،آزادی حق شما زیبارویان هست!》شال سفیدش را از پشت گردنش درآورد و بالا گرفت.ادامه داد:《 باید به چند گروه تقسیم بشوید و به خیابان ها ، میدان ها ، مکان های شلوغ بروید.آن وقت شال سفید را به چوب بکشید.از این صحنه فیلم بگیرید و برای من بفرستید. پولش را هم جیرینگی دریافت می کنید! 》
چشمانم از حدقه در آمده بود.در ذهنم مدام تکرار می کردم:《خدا لعنتت کند بیتا.. بخاطر موهای بلندم،اینجا رو پیشنهاد دادی!خدا لعنتت کند..》
درحالی که دستانم میلرزید ، از روی صندلی تک افتاده بلند شدم و گفتم : « ببخشید جناب جلالی! یک سوال داشتم ، ببینم پیچ و تاب موهای افشون ، به نفع شماست یا خانواده ی ما؟؟》گره ی روسریم را محکم کردم و ادامه دادم :《 آزادی که شما دنبالش هستید خودخواهی محضه! وقتی برادر من که در سن بلوغ هست و دستش به رقص تار موهای زنی نمی رسد ، باید شبها با لیدی گاگا و کیم کارداشین ها خودش را..! 》
دیگر نفهمیدم چه شد. چشم هایم را بستم و تا توانستم دویدم..دویدم.. چشم باز کردم ، نگاهم روی دیوار کوچه ماسید :
#دختران_خیابان_انقلاب
بغض کردم و با شهید دلم <ابراهیم هادی> مشغول درد و دل شدم: 《انقلاب روحی می کردید وقتی که انقلاب روحی مد نبود! وقتی که جلالی ها،مسیح علینژادها نبودند..》بغضم ترکید و از درون جیغ زدم:《ابراهیم برگرد..!》
✍نویسنده: #ح_آرام
🔻#کپی_با_ذکر_نام_نویسنده
❤️➖❤️➖❤️➖❤️
❣ #دختــران_چــادری
✅ ڪانال برتـــر حجابـــ
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی
💟 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
سوال: حالا اگر چند تار مو پیدا شد چه اثر سوئی دارد⁉️
جواب: به قول استاد قرائتی اگر شما نقشه ای برای رسیدن به گنجی داشته باشید فرضا باید 4 متر به طرف راست 5 متر به بالا بروید و بعد زمین را بکنید اگر به جای 4 متر 6 متر بروید به گنج مورد نظر نخواهید رسید در این موارد هم اگر دقیقا به حدود الهی مقید نباشیم به نتیجه مطلوب نمی رسیم👐
💟 @clad_girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
☕️📖 یک فنجان کتاب 🔰🔰 💭 تابحال شرافت رو دزدی کردی ⁉️
#بادبادک_باز | #خالد_حسینی
ﻣﺮﺩ، ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺗﺎﺯه ﺑﻪ ﺑﻠﻮﻍ ﺭﺳﯿﺪهاش، ﭼﻨﯿﻦ ﻧﺠﻮﺍ ﮐﺮﺩ:
ﭘﺴﺮﻡ، ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺯﺩﯼ ﻧﮑﻦ!
ﭘﺴﺮ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎه ﮐﺮﺩ، ﺑﺪﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺳﺖ ﮐﺞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ...!
ﭘﺪﺭ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ:
ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮ، ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮔﻔﺘﯽ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪهای! خیانت ﻧﮑﻦ، ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪهای! ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻧﮑﻦ، که ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪهای! ﻧﺎﺣﻖ ﻧﮕﻮ، که ﺍﮔﺮ ﮔﻔﺘﯽ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪهای! بی ﺣﯿﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ، که ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪهای ! ﭘﺲ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻓﻘﻂ ﺩﺯﺩﯼ ﻧﮑﻦ…
📒📕📗📒📗📘📕📙📒
❣ #دختــران_چــادری
✅ ڪانال برتـــر حجابـــ
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی🔰
💟 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
گردونه چشمانش روی دامن چین دار وکوتاه دخترک، ایستاد. ناخودآگاه لایه های اتو کشیده چادر مشکیش را نوازش کرد. اینبار نگاهش غرق در مشکی آرامش شد و گفت : « محبوبم ، رقصیدنت در باد حریف میطلبد »
#ح_آرام
❤️| @clad_girls
وقتی حجاب، جاذبه می شود! ❤️
رعایت مختصر پوششی که بخشی از رفتار و فرهنگ ملت ایران بوده برای گردشگران سایر کشورها نه تنها عذابآور نیست بلکه جذابیت دارد؛ در این رابطه بارها دیده شده گردشگران اروپایی نسبت به پوشیدن روسری تمایل نشان میدهند بنابراین ما نباید مساله را از دیدگاه منفی نگاه کنیم.
#رئیس_کمیسیون_فرهنگی
💟 @clad_girls
💚
🍃در روز جمعه هيچ عملى برتر از #صلوات بر محمد و خاندان او نيست. #امام_صادق (ع) 💖
بر خاتَمِ انبیاء محمّــــد صلوات 😍
🍃خصال ، ص 394 🍃
❤️| @Clad_girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
#ماجرای_عروسک_باربی_من 💃
عروسک باربی💃 رو وقتی کلاس سوم👧 بودم شناختم. دست و پاش ۹۰درجه کج و راست میشد و انگشتای ظریفی داشت و این برای من که عاشق چیزهای کوچولو و ظریف بودم، رویا بود...💓
خونه یکی از دخترهای افه ای😌 فامیل بودیم که برای آب کردن دل من😕 ، کمد باربی هاشو بهم نشون داد...
باباش وقتی سفرهای دریایی میرفت یکی از اینا رو براش می آورد. عید اون سال مامانم بعد از اصرار فراوان برام یکی از اونا رو با تمام وسایلش خرید....
اون سال من به تکلیف رسیده بودم و باربی من لباس درست و حسابی نداشت....مامانم قاطیِ بازی کردن من میشد و میگفت آخه اینکه اینطوری نمیتونه بره بیرون...
و براش یه شلوار و چادر نماز و یه چادر مشکی دوخت با مقنعه😋.فکر میکنید چی شد؟ زانوهای باربی ام شکست....
چون با من نماز میخوند و من وقت تشهد برای اینکه روی دو زانو بشینه زانوهاشو تا ته خم میکردم...🙈😁
و طبعا یک باربی آمریکایی عادتی به دو زانو چهار زانو نشستن نداره و اصلا خمی زانوهاش تا این حد طراحی نشده....
من بعد از اون ۵ -۶ تا باربی دیگه خریدم و همشون بعد از دو روز زانو👩🔧 نداشتند... داشتم فک میکردم چقد تحت تاثیر این عروسک بودم؟
مامانم یه کاری کرد که من فک کنم بازیه
ناخناشو با هم کوتاه کردیم چون میرفت مدرسه، لاکاشو💅 پاک کردیم، موهاشو بافتیم، مث خودم چادر سرش کردم،
و نماز جمعه هم میرفت...
مامانم خیلی ساده نذاشت من 😇 مث باربی بشم چون باربی 💃 مث من شد و این راه حل خوبی بود تا وفتی که جایگزینی براش پیدا میکرد...
❤️➖❤️➖❤️➖❤️
❣ #دختــران_چــادری
✅ ڪانال برتـــر حجابـــ
✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی🔰
💟 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057