eitaa logo
کلینیک تخصصی ادبیات
96 دنبال‌کننده
1هزار عکس
59 ویدیو
680 فایل
کتابخانه تخصصی ادبیات به کوشش دکتر مسعود فلسفی نژاد ⬅️ گامی کوچک در جهت اشاعه فرهنگ کتابخوانی☘ نظرات و پیشنهادات خود را با ما در میان بگذارید . @falsafinejad @saye1980
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا از "لحظه" لذت ببرید...! برای ناراحت بودن خیلی وقت دارید؛ پس چرا به فردا موکولش نمی‌کنید؟ 📘 ✍🏻
⬅️ قسمت ۴۹ نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی لالا ديگه نمي تونست حرف بزنه فقط گريه مي كرد ، مي لرزيد و اشك مي ريخت ... با هر كلمه اي كه از دهانش خارج شده بود ،درد رو بيشتر از قبل حس مي كردم جاي ضربات چاقو روي بدن خودم آتيش گرفته بود ... - من ترسيده بودم اونقدر كه نتونستم از جام تكون بخورم مغزم از كار افتاده بود ... اون كه رفت دويدم جلو ، كريس هنوز زنده بود يه خط خون روي زمين كشيده شده بود و اون بي حال چشم هاش داشت مي رفت و مي اومد .نمي تونست نفس بكشه . سعي كردم جلوي خونریزی رو بگيرم .اما همه چي تموم شد کریس مرد ... تنفس مصنوعي هم فايده اي نداشت ... قلبش ايستاد ،ديگه نمي زد ... چند دقيقه فقط اشك مي ريخت ، گريه هاي عميق و پر از درد و اون در اين درد تنها نبود ... اوبران با حالت خاصي به من نگاه مي كرد انگار فهميده بود حس من فراي تاسف، ناراحتي و همدردي بود . انگار حس مشترك من رو مي ديد نمي دونستم چطور ادامه بدم كه حاضر به بردن اسم قاتل بشه ضعف و بي حسي شديدي داشت توي بدنم پيش مي رفت و پخش مي شد ... - توي همون حال بودم كه يهو از دور دوباره ديدمش. داشت برمي گشت سراغ كريس ، منم فرار كردم ، ترسيدم اگر بمونم من رو هم بكشه ... اون موقع نمي دونستم چقدر قدرت داره بعد از مرگ كريس فهميدم اون واقعا كي بود ... - تو رو ديد؟ - فكر مي كنيد اگه منو ديده بود يا مي فهميد من شاهد همه چيز بودم ، الان زنده جلوي شما نشسته بودم؟ اون روز هم توي خيابون ترسيدم ، فكر كردم شايد من رو ديده و تو رو فرستاده سراغم دستم رو گذاشتم روي ميز ... تمام وزنم رو انداختم روش و بلند شدم . سعي مي كردم خودم رو كنترل كنم اما ضعف شديد مانع از حركت و گام برداشتنم مي شد . آروم دستم رو به ديوار گرفتم و از اتاق بازجويي خارج شدم ... تنها روي صندلي نشسته بودم .كمي فرصت ازم داشتم تا افكارم رو جمع كنم ... اوبران هم چند لحظه بعد به من ملحق شد ... - توماس ... بدجور رنگت پريده همه ماجرا رو شنيدي با لالا هم كه حرف زدي برگرد بيمارستان و بقيه اش رو بسپار به ما تو الان بايد در حال استراحت زير سرم و مسكن باشي . نه با اين شكم پاره اينجا ... چند لحظه بهش نگاه كردم .چطور اين همه رفاقت و برادري رو توي تمام اين سال ها نديده بودم؟ ... حالا كه قصد رفتن و تموم كردن همه چيز رو داشتم اوبران فرق كرده بود؟ يا من تغيير كرده بودم؟ نفس عميقي كشيدم و دوباره از جا بلند شدم ... آخرين افكارم رو مديريت كردم و برگشتم توي اتاق بازجويي ... ادامه دارد... 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 ۲۲ امسال هم به نوبه خودش بی‌نظیر بود. برای اولین بار به جای راهپیمایی ماشین پیمایی داشتیم 😄 حضور مردم بی‌نظیر بود شور و اشتیاق خانواده ها دیدنی بود اکثر ماشین ها پرچم ایران به ماشینشون نصب کرده بودند بعضی ها هم خلاقیت به خرج داده بودند و با گل و بادکنک تزئینش کرده بودند. هر خانواده در یک ماشین بود همه شاد و خندون بودن راننده ها عجله نداشتن در مسیر به هم راه می‌دادند و با حوصله رانندگی می‌کردند یه عده تو ماشینشون سرودهای انقلابی و سرود مرگ بر آمریکا پخش می‌کردند پلیس هم سرتاسر مسیر حضور داشت و مردم رو راهنمایی می‌کرد. واقعا دست مریزاد به این ملت خداقوت به همه کسانی که در برپایی هرچه باشکوه‌تر مراسم جشن پیروزی انقلاب زحمت کشیدند 42 سالگی انقلابمون مبارک 😊 🇮🇷 زنده باد ایران 🇮🇷 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
پدرم می گفت : مردم دو دسته اند بخشنده و گیرنده گیرنده ها بهتر می خورند اما بخشندگان بهتر می خوابند ... 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
+میلتون ، با وجود اینکه نابینا بود ، می نوشت +بتهوون ، در حالی که ناشنوا بود آهنگ می ساخت +هلن کلر ، در حالی که نابینا و ناشنوا بود سخنرانی می کرد! +رنوار ، در حالی که دست هایش دچار عارضه رماتیسمی بود ، نقاشی می کرد +مجسمه ساز مکزیکی بعد از قطع دست راستش ، ساخت مجسمه ای را که آغاز کرده بود با دست چپ به پایان رساند! آدم ها علیرغم نابینایی ، ناشنوایی ، معلولیت ، پیری ، فقر ، کم سنی ، مشقت یا بی سوادی بر سختی ها غلبه می کنند ، از همه پیشی می گیرند ، کار را به اتمام می رسانند و موفق می شوند . شما هم شک نکنید می توانید علیرغم سختی ها و مشکلات خود را به هدف برسانید. 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
📚 کتاب بانو در آینه، مجموعه‌ای است که تمامی داستان‌های کوتاه ویرجینیا وولف را شامل می‌شود. این داستان‌ها از سوی بسیاری از منتقدین با‌ارزش تلقی گشته‌اند چرا که به مدد این داستان‌ها می‌توان به دنیای پیچیده نویسنده‌ای راه یافت که آثارش همچنان پر خواننده است.
⬅️ قسمت ۵۰ نویسنده: شهید مدافع حرم شهید سید طاها ایمانی چند لحظه با تعجب بهم نگاه كرد فكر مي كنم هرگز آدمي رو نديده بود كه توي اين شرايط هم به كارش ادامه بده ... پام از شدت درد پهلوم حركت نمي كرد مثل يه جسم سنگين، دنبال من روي زمين كشده مي شد از روي ديوار تكيه ام رو انداختم روي ميز و نشستم مقابلش زخم هام تير كشيد براي يه لحظه چشم هام سياهي رفت و نفسم حبس شد ... - حالت خوبه كارآگاه؟ قطره عرق از كنار پيشونيم، غلت خورد و روي گونه ام افتاد .چشم هام رو باز كردم و براي چند لحظه محكم و مصمم بهش نگاه كردم ... - يه راه خيلي خوب به نظرم رسيد ازت سوال مي كنم . بدون اينكه به اسم كسي اشاره كني فقط جواب سوالم رو بده فقط با بله يا خير ... - كسي كه كريس رو كشته رئيس باند جديد اون منطقه است؟ چند لحظه نگام كرد و به علامت نه سرش رو تكان داد . خيالم راحت شد ... حالا به راحتي مي تونستيم نقشه ام رو عملي كنيم .فقط كافي بود لالا قبول كنه . اينطوري هيچ خطري هم جان اين دختر رو تهديد نمي كرد. اون مرد از اعضاي اصلي بانده؟ با علامت سر تاييد كرد به حدي ترسيده بود كه اين بار هم حاضر نشد با زبانش جواب بده . حق داشت اون فقط يه دختر 16 ،15ساله بود ... - فكر مي كني اينقدر براي رئيس باند اهميت داشته باشه كه حس كنه نمي تونه كسي رو جايگزين اون كنه و نبود اون يه ضربه بزرگه؟ با حالت خاصي توي چشم هام زل زد ، به آشفتگي قبليش، آشفتگي جديدي اضافه شد جواب سوالم رو نمي دونست ،نمي دونست تا چه حدي ممكنه رئيس براي اون آدم مايه بزاره .پس قطعا از خانواده اش نيست و فقط يكي از نيروهاي رده بالاست ،اما چقدر بالا؟ هر چند اين كه خودش مستقيم كريس رو به قتل رسونده يعني اونقدر رده بالا نيست كه كسي حاضر باشه به جاي اون دست به قتل بزنه ... هر چقدر هم رده بالا ... فقط يه زير مجموعه رده بالاست و نهايتا پخش كننده اصلي اون منطقه است يه پخش كننده تر و تمييز با يه كاور شيك ... نگاهم مصمم تر از قبل برگشت روي لالا - من يه نقشه دارم ،نقشه اي كه اگر حاضر به همكاري بشي هم مي تونيم قاتل كريس رو گير بندازيم هم كاري مي كنم يه تار مو هم از سرت كم نشه ... فقط كافيه محبتي كه گفتي به كريس داشتي ،حقيقي بوده باشه ... كريس براي كمك به بقيه و افرادي مثل خودت جونش رو از دست داد . مي خواست اونها هم مثل خودش فرصت يه زندگي دوباره رو داشته باشن و هر چقدر هم كه زندگي سخت باشه درست زندگي كنن ... من ازت مي خوام مثل كريس شجاع باشي اين شجاعت رو داشته باشي و از فرصتي كه كريس حتي بعد از مرگش برات مهيا كرده درست استفاده كني ... حاضري زندگيت رو از اول بسازي؟ ادامه دارد... 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
أین الرجبیّون … نزدیک است،  که باران بگیرد…!!! صدای قدمهایش را می‌شنوی؟؟؟  آسمان،، ابرهای مغفرت خداوند را آرام آرام ،، به سوی زمین،، سوق می دهد…. و این یعنی… رجب نزدیک شده است…. و دوباره خداوند است که ، مثل همیشه،، سر قرارمان ،، حاضر می شود… همان قرار همیشگی… من العفو می گویم… و او اجابت می کند….. الهى ؛؛؛ یاریم کن… تا العفو های من،، ازحقیقت جانم ، برآیند !!! یاریم کن… تا العفو های من،، با خضوع بندگی همراه باشند !!! یاریم کن… تا هنگام العفو گفتن هایم،، “راست بگویم”…. یاریم کن… این بار راست بگویم... التماس دعا🌷 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat
خدا به فاطمه بنت حسن گلی بخشید که عطر باغ حسینی از او رسد به مشام حلول ماه مبارک رجب و میلاد با سعادت امام باقر (ع) فرخنده باد.🎊 🆔️ eitaa.com/clinicAdabiat