eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
بسیاری از افراد برای رسیدن به اندام متناسب از گن های لاغری استفاده می کنند اما این لباس های به شدت تنگ می تواند سلول های عصبی شما را فشرده کند و در نتیجه درد و بی حسی را در شما به وجود آورد. و 🌿 http://eitaa.com/cognizable_wan
banamsaped (1).pdf
2.79M
📚نام رمان: 👇 نویسنده:.fatemeh ژانر: تعداد صفحات:104 📌خلاصه: گاهی اوقات توی زندگی ادم یه سری اتفاق ها می افته.خیلی هاشون جزئیه.ولی بعضی هاشون دنیامون رو تغییر میده.سپیده قصه ماهم،یکی از همین اتفاق ها سرنوشت ش رو عوض میکنه.مجبور به ترک شهر ودیار میشه...... بنام سپیده
📔 📕خر بیار باقالی بارکن 🌷این مَثَل در موقعی گفته می شود که در وضعیت ناچاری قرار می گیری! 👴مردی باقلای فراوان خرمن کرده بود و در کنار آن خوابیده بود. فرد دیگری🥷 که کارش زورگویی و دزدی بود، آمد و بِنا کرد به پر کردن ظرف خودش . 🌱 صاحب باقلا بلند شد که دزد را بگیرد. 🌿 با هم گلاویز شدند عاقبت دزد صاحب باقلا را بر زمین کوبید و روی سینه اش نشست و گفت: بی انصاف من می خواستم یک مقدار کمی از باقلاهای تو را ببرم حالا که این طور شد می کشمت و همه را می برم. 👴صاحب باقلا که دید زورش به او نمی رسد گفت: حالا که پای جان در کار است برو خر 🦄 بیار باقالی بار کن. http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی چشمم به گنبد امام رضا علیه السلام افتاد گفتم الکریم ابن الکریم ابن الکریم... ⭕️ خیال کردم منو نمیبینی😔 🌏 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔆 پندانه 🥀 درویشی بود كه در كوچه و محله راه می‌رفت و می‌خواند: هرچه كنی به خود كنی؛ گر همه نیک و بد كنی. 🌺 اتفاقاً زنی مكاره این درویش را دید و خوب گوش داد كه ببیند چه می‌گوید، وقتی شعرش را شنید گفت: من پدر این درویش را در می‌آورم. 🌴زن به خانه رفت و خمیر درست كرد و یک فتیر شیرین پخت و كمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه‌اش و به همسایه‌ها گفت: من به این درویش ثابت می‌كنم كه هرچه كنی به خود نمی‌كنی. 🪴از قضا زن یک پسر داشت كه هفت سال بود گم شده بود، یک دفعه پسر پیدا شد و برخورد به درویش و سلامی كرد و گفت: من از راه دور آمده‌ام و گرسنه‌ام. ☘ درویش هم همان فتیر شیرین زهری را به او داد و گفت: زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور جوان! 🌷پسر، فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت:درویش! این چی بود كه سوختم؟ 🍀درویش فوری رفت و زن را خبر كرد. زن دوان‌دوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور كه توی سرش می‌زد و شیون می‌كرد، گفت: حقا كه تو راست گفتی؛ هرچه كنی به خود كنی؛ گر همه نیک و بد كنی. http://eitaa.com/cognizable_wan
🔆 تسلیت به مادر اسکندر 🌷اسکندر که او را فاتح سی‌وشش کشور می‌خوانند، هنگامی‌که در بستر مرگ افتاد، به فرمانده کل سپاهش گفت: وقتی من از دنیا رفتم، جنازه‌ام را به اسکندریه ببرید و به مادرم بگویید که مجلس عزای مرا به‌ این‌ ترتیب تشکیل دهد: اعلام کند، همه‌ی مردم برای خوردن غذا به منزل او بیایند؛ جز کسانی که عزیز یا دوستی را از دست داده‌اند؛ تا مجلس عزای من با خوشحالی شرکت‌کنندگان برگزار گردد. 🪴اسکندر از دنیا رفت، فرمانده سپاهش طبق وصیّت او، جنازه را به اسکندریه حمل کرد و وصیّت او را به مادرش گفت. 🌴مادر دستور داد سفره‌ی عمومی طعام گستردند و اعلام نمود همه‌ی مردم؛ جز کسانی که دوست یا عزیزی را از دست داده‌اند، شرکت کنند. 🌺مهمانی فرارسید. خدمتکاران همه آماده؛ ولی هیچ‌کس نیامد. مادر اسکندر از علّت نیامدن مردم پرسید، به او گفتند: تو خود اعلام کردی که مردم غیر از آنان که عزیز یا دوستی را از دست داده‌اند، بیایند؛ ولی کسی نیست که دارای این شرط باشد. 🍂مادر، مطلب را دریافت و گفت: « فرزندم با بهترین روش، به من تسلیت گفت و خاطر مرا آرام ساخت.» 📚 داستان‌ها و پندها، ج ۵، ص۱۱۳؛ داستان باستان، ص ۱۳. http://eitaa.com/cognizable_wan
تعدادی آوای انتظار همراه اول در خصوص حجاب •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈. http://eitaa.com/cognizable_wan
🌱 باید ها و نباید ها در بحث و مشاجره : نباید ها:اجازه صحبت ندادن به دیگری باید ها: شنیدن صحبت های طرف مقابل ‌نباید ها: پیش کشیدن مشکلات قبلی باید ها: تمرکز بر حل مشکل فعلی ‌نباید ها: توهین٬تحقیر٬ مقصر دانستن باید ها: حفظ احترام و حریم های خصوصی نباید ها:عدم کنترل هیجانات(خشم) باید ها:حفظ آرامش و تسلط بر هیجانات ‌نباید ها: نداشتن انعطاف پذیری باید ها: تلاش برای رسیدن به نقطه نظر مشترک ‌نباید ها : برچسب زدن(تخریب شخصیت) باید ها: توانایی تفکیک مشکل از فرد 🧕 🌸👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔅 ✍ کار خیر زیبا 🔹برﮔﻪ‌ﺍﯼ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﻧﺼﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ: 🔸«ﻣﺒﻠﻎ ۸۰ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮﺍ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ. ﻫﺮﮐﺴﻰ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻓﻼﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ.» 🔹ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﻣﺒﻠﻎ ۸۰ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﯿﺒﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ‌ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﻰ‌ﺑﺮﺩ. ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﺪ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﺳﺎﻛﻦ ﻣﻨﺰﻝ ﻫﺴﺖ. 🔸ﺷﺨﺺ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﻳﻞ می‌دهد. 🔹ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﺮﻳﻪ می‌ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: ﺷﻤﺎ ﻧﻔﺮ ﺩﻭﺍﺯﺩﻫﻤﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﯾﺪ ﻭ ﺍﺩﻋﺎ می‌کنید ﭘﻮﻟﻢ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻩ‌ﺍﻳﺪ. 🔸ﺟﻮﺍﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﻯ ﺯﺩ ﻭ ﺑﻪ‌ﺳﻤﺖ ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺣﺮﮐﺖ ﻛﺮﺩ. 🔹ﭘﻴﺮﺯﻥ ﻛﻪ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﺮﻳﻪ می‌کرد، ﮔﻔﺖ: ﭘﺴﺮﻡ، ﻭﺭﻗﻪ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﻦ، ﭼﻮﻥ ﻣﻦ، ﻧﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻪ‌ﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺳﻮﺍﺩ ﻧﻮﺷﺘﻨﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ. ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻫﻤ‌ﺪﺭﺩﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ، ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﻟﮕﺮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ بزرگ‌ترین ﺧﻴﺮ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. 🔸ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺖ، ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺤﺒﺖ‌ﮐﺮﺩﻥ ﻫﺴﺖ. ﺑﻪ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ است ﺭﺣﻢ كنيد تا رحمت آسمان‌ها شامل حال همه شود. ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
❌خشم و خشونت، آثار ناگواری را به دنبال دارد، و ضررهای غیر قابل جبران را به فرد و جامعه تحمیل می‌نماید، و افراد جامعه را در بغض و دشمنی گرفتار می‌سازد، و مانع از اعتماد به یکدیگر می‌شود. با توجه به عوامل مختلف ایجاد خشم و نارضایتی که در جامعه و خانواده ها وجود دارد کنترل و غلبه نفس از اهمیت بالایی برخوردار است. 📌مراحل مهارت غلبه بر نفس ۱.خود را با افراد خوش اخلاق مقایسه کنیم. ۲. از دیگران بخواهیم که نظرشان را درباره خلق و خوی ما بگویند. ۳ تلاش کنیم مهارت کنترل خشم را کسب نمائیم. ۴.هنگام بروز هیجان خشم با روشهای مثل وضو گرفتن، تغیر حالت فیزیکی، نماز خواندن ، ترک کردن جلسه از بدتر شدن و خسارت بار شدن پیش گیری کنیم. 📚 کتاب جهاد با نفس ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 دیدن این کلیپ زیبا رو از دست ندید... 💠 علت بی برکت شدن زندگی ها... 🎤 استاد فاطمی نیا 🧕 🌸👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔻فواید دویدن برای سلامتی👌 و http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴شام دیروقت و سنگین به قلب زنان آسیب می‌رساند 🔹محققان دانشگاه کلمبیا نیویورک دریافتند کسانی که بیشترین کالری دریافتی‌شان را در زمان شب مصرف می کنند با ریسک بالاتر بیماری قلبی روبرو هستند. 🔹«بدن ما معنای هضم در ساعات پایانی روز را درک نمی‌کند و ما هم فعالیت و تحرک کمتری در شب داریم، از اینرو کالری مصرفی ما در شب به صورت انرژی مصرف نمی‌شود.» و http://eitaa.com/cognizable_wan
بدان که خیالات تو تنها کاری که برای تو کرده اند، این است که تو را از سیر به دیار ملکوت یعنی از طیران و عروج باز داشته اند پس خیالات را برای حیوانات بگذار زیرا تو انسانی ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
فرشته از شیطان پرسید: "بزرگترین حربه ات برای فریب انسانها چیست؟" شیطان گفت: "به آنها می گویم هنوز فرصت هست"... شیطان از فرشته پرسید: "تو برای امید دادن به انسانها چه می گویی؟" فرشته گفت: "به آنها می گویم هنوز فرصت هست"... بیاییم از فرصت ها درست استفاده کنیم 🍃http://eitaa.com/cognizable_wan 🌺🍃
🔻بهبود درد کمر و پا با راه رفتن روی پنجه پا! 👈🏻 اگر راه رفتن روی پنجه را به طور منظم انجام دهید درد دیگر نواحی بدن نیز خنثی میشود! 👈🏻 بمدت 10 ثانیه در روز و  10 بار تکرار شود. و http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امید دانا میگه: اگر حجاب آزاد بشه، احترام به اسلام و دین بیشتر میشه😁 ⭕️حالا ببینیم جدید سیدکاظم روح بخش با امید دانا و قضاوت با شما 🌏 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
خانمها_بدانند 🔹 عیوب ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮد را ﺑﺮاى هیچ ﮐﺲ ﺣﺘﻰ والدین ﺧﻮد بیان نکنید! اگر از عیوب همسر خود بگویید در اینصورت ﻫﻤﻪ ﺑﻪ زﻧﺪﮔﻰ ﺷﻤﺎ اﯾﺮاد ﮔﺮﻓﺘﻪ و زﯾﺒﺎﺋﻰ بیرونی زﻧﺪﮔﻰ ﺷﻤﺎ و آبروى همسرتان تهدید ﻣﻰ‌ﺷﻮد. 🔸 ﺑﻨﺎبراین اوﻻً اﯾﺮادات ﻫﻤﺴﺮتان را ﺑﻪ ﮐﺴﻰ ﻧﮕﻮیید. ﺛﺎنیاً اﮔﺮ هم خواستید ﺑﮕﻮیید، ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮدﺗﺎن آن ﻫﻢ در ﻣﺤﯿﻄﻰ آرام، ﺗﻨﻬﺎ و ﺑﺎ ﻋﻄﻮﻓﺖ ﻣﻄﺮح ﻧﻤﺎئید. 🔹 متاسفانه ﺑﻌﻀﻰ ﺧﺎﻧﻤﻬﺎ ﻋﺎدت دارﻧﺪ در ﻫﻨﮕﺎم ﺻﺤﺒﺖ‌ﻫﺎى زﻧﺎﻧﻪ ﺑﻌﻀﻰ از این ﺻﺤﺒﺖ‌ﻫﺎ را دوﺳﺘﺎﻧﻪ ﻣﻄﺮح ﻧﻤﺎیند ولیکن ﻏﺎﻓﻞ از آﻧﻨﺪ ﮐﻪ آﺑﺮوى همسرشان را ﻣﻘﺎﺑﻞ دوﺳﺖ ﺧﻮد ﺑﺮده‌اﻧﺪ و ﻣﺤﺒﻮبیت قبلی او را ﮐﻢ ﮐﺮده‌اﻧﺪ. 🔸 ﭘﺲ ﻓﺮاﻣﻮش نکنید زیبایی زﻧﺪگی ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﭘﻮشی و کتمان ﻋﯿﻮب و ﻋﺪم اﻇﻬﺎر ﺑﻪ غریبه 🧕 🌸👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
💎شاید در بهشت بشناسمت! ✍این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پندآموز است که در یک برنامه‌ی تلوزیونی مطرح شد. مجری یک برنامه‌ی تلوزیونی که مهمان او فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید: مهم‌ترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟ فرد ثروتمند چنین پاسخ داد: چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم. در مرحله‌ی اول گمان می‌کردم خوشبختی در جمع‌آوری ثروت و کالاست، اما این چنین نبود. در مرحله‌ی دوم چنین به گمانم می‌رسید که خوشبختی در جمع‌آوری چیزهای کمیاب و ارزشمند است، ولی تاثیرش موقت بود. در مرحله‌ی سوم با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژه‌های بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی و غیره است، اما باز هم آن‌طور که فکر می‌کردم نبود. در مرحله‌ی چهارم اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد. پیشنهاد این بود که برای جمعی از کودکان معلول صندلی‌های مخصوص خریده شود، و من هم بی‌درنگ این پیشنهاد را قبول کردم. اما دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدیه را خود تقدیم آنان کنم. وقتی به جمعشان رفتم و هدیه‌ها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی که در صورت آنها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لب‌هایشان نقش بسته بود. اما آن چیزی که طعم حقیقی خوشبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود! هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت! سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او درحالی که با چشمانش به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمی‌داد! خَم شدم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟ این جوابش همان چیزی بود که معنای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم... او گفت: می‌خواهم چهره‌ات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظه‌ی ملاقات در بهشت، شما را بشناسم. در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم! ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌷 🌷 !! 🌷درگیری تو محور عملیات عین‌خوش شدید شد. نشسته بودیم پشت خاکریز، آماده. بهمان مأموریت داده بودند پاتک زرهی دشمن را دفع کنیم. بی‌ترمزها چند قدم آن طرف‌تر روی کپه خاکی ایستاده بودند. نگاه می‌کردند به استحکامات دشمن. یکی‌شان با دست جایی را نشان داد و تو گوش دیگری چیزی گفت. ملاقلی آمد طرفمان: «شما بی‌ترمزها! آن بالا چه کار می‌کنید؟» قبل از تمام شدن حرف فرمانده، پریدند پایین. تو تمام منطقه این دو تا معروف شده بودند به «بی‌ترمز». چهارده، پانزده سالی بیشتر نداشتند. 🌷عراقی‌ها پاتک نمی‌زدند. منتظر بودیم. نگاه کردم به بی‌ترمزها. آر.پی.جی را گذاشته بودند زمین و حرف می‌زدند. لبخند زدم. از وقتی آمدم گردان مالک اشتر (یا به قول بچه‌ها، گردان ضربت) با این دو بسیجی آشنا شدم. فرمانده بهشان سخت می‌گفت. همیشه می‌گفت: «اگر جلوی این دو تا را نگیرم، کار دست خودشان می‌دهند.» از شدت درگیری کاسته شده بود. از طرف سنگرهای عراقی گرد و خاک بلند شد. ماشینی می‌آمد طرفمان. یک بیل مکانیکی بود. داد زدم: «بچه‌ها. آر.پی.جی!» بی‌ترمزها نبودند. 🌷آر.پی.جی‌شان مانده بود روی زمین. فرمانده ایستاده بود پشت سرم: «کجا؟ بچه‌ها کجا رفته‌اند؟!» ناراحت بود. ماشین داشت نزدیک می‌شد. وقتی آمد جلوتر، یکی داد زد: «نزنید... نزنید، بی‌ترمزهان.» یکی‌شان پشت فرمان بود، آن یکی هم بالای ماشین، روی سقف. «بروید کنار! ما تصدیق پایه یک نداریم.» نگاه کردم به فرمانده خوشحالی تو چشم‌هاش موج می‌زد. یواش یواش اخم‌هاش رفت تو هم. از غیظ صورتش سرخ شد. مرا کنار زد، عصبانی رفت طرف بی‌ترمزها.... منبع: کتاب "آشیان" ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﺮﺩ؛ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ! ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﺮﺍ ﭘﯿﺮ ﻭ ﻓﺮﺗﻮﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ... ﻭ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻢ ﻏﯿﺮ ﻣﻨﻄﻘﯽ! ﺩﺭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﻟﻄﻔﺎً ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﯽ ﻭﻗﺖ ﺑﺪﻩ ﻭ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺑﻔﻬﻤﯽ... ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺩ ﻭ ﻏﺬﺍﯾﻢ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ، ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﻮﺷﯿﺪﻥ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻢ، ﭘﺲ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻢ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ... ﺍﮔﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ، ﻣﺮﺍ ﻣﻼﻣﺖ ﻧﮑﻦ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭ، ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﻮ ﮐﻨﻢ... ﺍﮔﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺴﻞ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺨﻨﺪ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﮔﻮﺵ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ، ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﻢ ﺑﺎﺵ... ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺩﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ، ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭ ﺷﻮﯼ، ﭘﺲ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﻭ ﭼﻪ ﻧﮑﻨﻢ...؟! ﺍﺯ ﮐﻨﺪ ﺷﺪﻥ ﺫﻫﻨﻢ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻧﻢ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻧﻢ، ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﻮ... ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﻦ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ. ﺗﻮ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﯽ. ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺗﻮﻟﺪﺕ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ؛ ﭘﺲ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﺎﺵ... ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan