کوله پشتی راوی 🇵🇸
#معراج_شهدا_اهواز 🌹🌹🌹
#شهدا_گمنام 🌹🌹🌹🌹
بعدسی سال شقایق خبرت آمده است
شهرتاشهر نشان واثرت آمده است
استخوان ،قمقمه،یک چفیه ی خون آلوده
طائرخسته چرا بال وپرت آمده است
گفته بودی که کمی دیر ولی می آیی
تازه امروز زمان سفرت آمده است
گرچه شد بند به بند تنت از کینه جدا
باز هم شکر که چون بیشترت آمده است
مثل آنروز سرت نیست ولی قولت هست
مردعاشق چه بلایی به سرت آمده است
یل گمنام به پا خیز بگو نامت چیست
بین این همهمه شاید پدرت آمده است
مادرت، تا که در آغوش کشد جسمت را
بادوتاچشم که مانده به درت آمده است
بت شکن دیر چراآمدی از صحنه جنگ
چندسالیست صدای تبرت آمده است.
🕊🌸 کوله پشتی راوی
🆔 @cole_ravi
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
یاران به بسم الله گفتن
رد شدند از آب
من ختم قرآن کردم و
درگیر مردابم....
🕊🌸 کوله پشتی راوی
🆔 @cole_ravi
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
☘شهید عبدالحسین برونسی:
"ای جوانها!
ای انسان ها!
به این قرآن توجه کنید که با ما چقدر دارد روشن حرف می زند و به روشنی به ما بیان می کند که بیایید تجارت در راه خدا کنید و از این تجارت چهار روز دنیا دست بکشید.
چه معامله ای بالاتر از اینکه خدا خریدارش باشد. خدا، جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده است."
#وصیتنامه_شهدا
🕊🌸 کوله پشتی راوی
🆔 @cole_ravi
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
کوله پشتی راوی 🇵🇸
📚کتاب چهلمین نفر #معرفی_کتاب 🕊🌸 کوله پشتی راوی 🆔 @cole_ravi ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🆔 @cole_ravi
📚چهلمین نفر
🍃به سراغ هریک از دوستانشان که بروی،
و در رابطه با ایشان بپرسی،
دفتر مثنوی دلش را باز میکند.
🌱حمید از دوچرخه کوچک آرزوهایش میگوید که مجید به او داده بود تا در مسابقه برنده شود.
مسابقه ای که آرزویش راداشت.
🍃امیر از کیسه های سنگهایی میگوید که مجید به تنهایی جمع کرده بود و حالا، برای تخریب سینما(تو بخوان خانه فساد) به دستان رفقایش می سپرد.
🌱شیخ احمد از آن قضیه میگوید.
از قضیه استکانها و شیوه خاص مبارزاتی دوست جدیدش آقای بقایی.
شیوه هایی که ساواک را به خون او تشنه کرده بود.
🍃همرزمش از قلب مهربان او میگوید.
قلبی که اورا ملزم کرد، ۱۵کیلومتر باتحمل وزن سنگین دوستش، در آب شنا کند و اورا به مقصد رساند.
و درآخر بوسه ای بر پیشانی او بزند و برود
📗کتاب زیبای «چهلمین نفر»، روایتهای کوتاه و خواندنی، از زندگی مردیست به نام مجیدبقایی، مردی از تبار شیرمردان جنوبی که آزادی و آزادمنشی را از خود به یادگار گذاشت.
🙏🌹ان شالله بخوانیم وبدانیم و الگو بگیریم.
#معرفی_کتاب
#انتشارات_سوره_مهر
🕊🌸 کوله پشتی راوی
🆔 @cole_ravi
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🌿حوادث طبیعی امتحان الهی است...
مقام معظم رهبری:
"خدای متعال، افراد بشر را با حوادث طبیعی امتحان میکند.
درحقیقت، همهی این حوادث طبیعی، امتحان خداست و مسلمان صحیح و سالم، آن کسی است که وقتی حادثه به وجود آمد، با تلاش و نیرو و فعالیت، آن حادثه را جبران کند."
#کلام_رهبری
#سیل_امتحان_الهی
🕊🌸 کوله پشتی راوی
🆔 @cole_ravi
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
کوله پشتی راوی 🇵🇸
🍃زندگینامه ابراهیم در اول اردیبهشت۳۶ در میدان خراسان تهران دیده به هستی گشود. او چهارمین فرزند خانو
🍃به نام پدر
ابراهیم هادی، جوان برومندی که دهها سال پیش می زیسته، امروزه الگوی بسیاری از مردمان دیار ما شده است، همانگونه که الگوی جوانان هم دوره خودش شده بود.
حالا باید پرسید ابراهیم را چه کسی اینچنین کرد؟!
خیلی چیزها در هادی شدن ابراهیم نقش داشت؛ نشستن پای درس علما و بزرگان در مساجد و زورخانه ها، هیئت رفتن ها، توجه به حلال و حرام های خدا که پله صعود او بود و از همه مهمتر پدری که با روزی حلال و تربیت اسلامی زندگی رامی چرخاند.
ابراهیم زمانی کسب روزی حلال و اهمیت آن در زندگی را فهمید که پدرش به خاطر اذیت اراذل و اوباش و مانع شدن در برابر کسب حلال او، مغازه ای که ارث پدری اش بود را فروخت و برای کارگری به کارخانه قند رفت و تاشب مقابل کوره های داغ آتش ایستاد.
پدر در تربیت فرزندان کوتاهی نمی کرد و پابه پای مادر به تعلیم آنها می پرداخت.
پدر خادم هیئت حضرت علی اصغرع بود و بابچه ها به آنجا می رفتند و مسجدشان هم ترک نمی شد.
ابراهیم خوب بودن و ارزش پاک بودن را از پدرش آموخت؛ پدری که در دوره نوجوانی از وجودش محروم شد اما آموزه های پدرانه اش تا آخر با او و سایر برادر و خواهرهایش بود.
باید بدانیم سعادت یا شقوت فرزندانمان در خانواده و چگونگی تربیت پدر ومادر رقم خواهد خورد.
ر.ک:کتاب سلام بر ابراهیم۱
#کتاب_خوانی
#زندگی_به_سبک_شهدا
🕊🌸 کوله پشتی راوی
🆔 @cole_ravi
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 خجالت عبدلله بخاطر ده روز مرخصي...
🗓روايت#دكتر_زاكاني از سبك زندگي شهدا
#روایــتـگرے
#کلیپ
🕊🌸 کوله پشتی راوی
🆔 @cole_ravi
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
✅بنیصدر! وای به حالت!
پدر و مادر میگفتند بچهای و نمیگذاشتند بروم جبهه. یک روز که شنیدم بسیج اعزام نیرو دارد، لباسهای «صغری» خواهرم را روی لباسهایم پوشیدم و سطل آب را برداشتم و به بهانهی آوردن آب از چشمه زدم بیرون، پدرم که گوسفندها را از صحرا میآورد داد زد: «صغرا کجا ؟»
برای اینکه نفهمد سیفالله هستم سطل آب را بلند کردم که یعنی میروم آب بیاورم. خلاصه رفتم و از جبهه لباسها را با یک نامه پست کردم.
یک بار پدرم آمده بود و از شهر به پادگان تلفن کرد. از پشت تلفن به من گفت: «بنی صدر! وای به حالت! مگه دستم بهت نرسه.»
💥 #خمپاره
#خــاطـراتـ_شــهـدا
🕊🌸 کوله پشتی راوی
🆔 @cole_ravi
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄