حاج حسین یکتا:
و در همین ساعتی که داری این پیام میخونی...
هیچکس جز مهدی فاطمه (س) به فکر تو نیست؛
حتی اگر در طول روز بیادش نبودی!🤍🌿
#پروفایل |
#اربعین
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
چه بسیاری از بچه ها که در این کانالها جانشان را دادند تا ما در امنیت امروز بتونیم بندگی خدا را کنیم.
نکند مشغول کانالهای بشیم که ما را از آن بچه ها دور و غافل کنه.
🌹🌹🌹🌹
#اربعین
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
#حدیث
پیامبر (ص) میفرماید: مَن اَنکَرَ القائِمَ مِن وُلدی أَثناءَ غَیبَتِهِ ماتَ میتَةً جاهِلیَّةً.
کسی که قائم (مهدی) را که از فرزندان من است در دوران غیبتش مُنکِر شود، بر حالت جاهلیت قبل از اسلام از دنیا خواهد رفت.
(منتخبالاثر، ص ٢٢٩)
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج🌹
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
بـراینفـسخـودتـوننقشـهبکشیـد
وگـرنـهٔنفـسبـرایشمـانقشـهمـیکشـه!
#حـاجحسیـنیکتـا..🌹
#اَللّهُــمَّعَجـِــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
🌹🌹🌹🌹
#اربعین
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش پای دل ما هم به نوایی برسد
اربعینی، حرمی، کرببلایی…. برسد💔
#اربعین
🌹🌹🌹
#اربعین
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنها جمله ای ک میشه گفت: به پدر و مادر خود نیکی کنید🙏
جهان منتظرت نمیماند تا حالت خوب شودو وقتت زیاد
🌹🌹🌹🌹
#اربعین
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ #استاد_دانشمند
" غیرت و آخرالزمان "
🌹🌹🌹🌹🌹
#اربعین
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓چرا با وجود پیشرفت علم و تکنولوژی و اختراع وسایل نقلیه چرا باز هم اصرار داریم پیاده به زیارت #اربعین برویم؟
🎙استاد محمدی شاهرودی🌹🌹🌹🌹
#اربعین
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 ۹ روز تا اربعین
✨مثلا تو قبول کردی
کولهبارمو هَم بستم
مثلا من الان توی
راه کربُبلا هستم😭
#امام_حسین
#اربعین
🌹🌹🌹🌹
#اربعین
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
زائران اربعین، بار سفر میبندند
بار من خورد به زمین و زسفر جاماندم
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
📆 ۹ روز تا اربعین ✨مثلا تو قبول کردی کولهبارمو هَم بستم مثلا من الان توی راه کربُبلا هستم😭 #ام
حسین جااااااااان💔 آقا
یعنی جدی جدی باور کنم که بین زائرات راهم ندادی 😭😭😭
نه نمیتونم مگه میشه
هنوز ۹روز مونده😭😭😭
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
حسین جااااااااان💔 آقا یعنی جدی جدی باور کنم که بین زائرات راهم ندادی 😭😭😭 نه نمیتونم مگه میشه هنوز ۹
خب آدم به امید زنده هست
اونم امید به دستان پر مهر و برکت شما
شما که روزی عالم رو میدی😭😭😭
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
خب آدم به امید زنده هست اونم امید به دستان پر مهر و برکت شما شما که روزی عالم رو میدی😭😭😭
ارباب جان رقیه ات آقا😭😭😭
نذار ناامید بشم😭😭💔
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
ارباب جان رقیه ات آقا😭😭😭 نذار ناامید بشم😭😭💔
قلبی یؤلم من فراقك قلبم از فراقِ تو درد میکند یا اباعبدالله
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
قلبی یؤلم من فراقك قلبم از فراقِ تو درد میکند یا اباعبدالله
نزدیڪمیشویمبه
🫀تپشهایاربعین...
یککربلابده🥺
نخوردنوکرتزمین💔:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام حسین و ول نکنی ها...
#حاج_مهدی_رسولی
#اللَّھُـمَعجِّـلْلِوَلیِڪَألْـفَـرَج
#اربعین
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
آن را که باید این شهر را...
در اربعین تنها بماند
تنها خدا صبرش بدهد
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_پانزدهم #ویشکا_2 دلم خیلی گرفته بود نرگس از پنهان کاری من بسیار ناراحت شده بود ،از طرفی نمی ت
#قسمت_شانزدهم
#ویشکا_2
دلم خیلی گرفته بود نرگس از پنهان کاری من بسیار ناراحت شده بود ،از طرفی نمی توانست باور کند که شهادتش همسرش تقصیر پسر عمه ی صمیمی ترین دوستش هست .
هر چقدر به نرگس اصرار کردم با بیایم قبول نکرد فقط یک کلمه می گفت
می خواهم تنها باشم
به آرامی در پیاده رو راه می رفتم ،فکر مرا به عمق تنهایی برده بود
که صدای زنگ گوشی توجه ام جلب کرد
نگاهی به به صفحه ی آن کردم
در حالی که دستانم عرق کرده بود بدنم می لرزید تماس برقرار شد
ویشکا تو خجالت نمی کشی تو شعور نداری
سلام عمه جان چی شده ؟!😱
با صدای بلندی تری از قبل چی شده !
شایان دستگیر کردند اون وقت تو به من چیزی نگفتی بجای این که از اون طرف داری کنی بی خیال نسشتی
عمه متوجه میشی چی شده ،پسرت آدم کشته اونم همسر دوست من🥺
خوب چه ربطی به شایان داره
پلیس او را متهم به قتل می داند آن وقت
حرفم را ادامه ندادنم که ...
صدای بلند گریه از پشت تلفن شنیده شد
عمه جونم می خوای بیام پیشت که ناگهان صدای کلفت شوهر عمه ام از پشت گوشی شنیده شد
توی برای چی به ویشکا زنگ زدی
اگر ندانم کاری های این دختر نبود الان وضع این چنین نمی شد ...
با قطع شدن تماس اشک روی گونه هایم جاری شد
خودم را به کنار دیوار رساندم مردمی که در پیاده رو در حال قدم زدند بودند
نگاه متاسفی به من می کردند
دو هفته از روز دادگاه ⚖️شایان می گذشت و او را به زندان مرکزی منتقل کردند در این مدت از نرگس خبری نداشتم جز روزی که او را در دادگاه دیدم
رنگ رویش پریده بود حال مناسبی نداشت
عمه هم دست کمی از او نداشت مرتب به قاضی التماس می کرد تخفیفی در جرمش بدهید
شایان که در آن وضعیت نمی دانست چه بگوید گاهی نگاهی به من می کرد و گاهی هم برای قاضی انگیزه قتلش را توضیح می داد
روز دوشنبه تصمیم گرفتم به ملاقات شایان در زندان بروم حوصله نداشتم با اتوبوس یا تاکسی خودم را به آن جا برسانم
تنهایی ذهن مرا به عمق تلخی ماجرا های پیش آمده می کرد 🍁
از پدر در خواست کردم تا زندان مرا برساند
پدر در حالی که لبخندی بر لب زد
دختر بابا چقدر شایان از دیدنت خوشحال میشه
در طول مسیر هر دو سکوت کردیم همه ی ما ذهنمان خسته بود هنگام پیاده شدن
نگاهی به پدر کردم
امیدی به بازگشت شایان هست
پدر در حالی که سری تکان داد سکوت کرد
نویسنده :تمنا🎈🎈🎈🎊
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_شانزدهم #ویشکا_2 دلم خیلی گرفته بود نرگس از پنهان کاری من بسیار ناراحت شده بود ،از طرفی نمی تو
#قسمت_آخر
#ویشکا_2
وارد فضای زندان شدم از حیاط کوچک جلوی درب عبور کردم
نگبهان مرا راهنمایی کرد تا به اتاقی رسیدم که فضای از تعداد زیادی میز صندلی پر شده بود به طرف میز آخر در گوشه سمت راست قرار داشت رفتم
نگاهی به اتاق کردم دیوار ها به رنگ آبی بود، آرامش خاصی به اتاق می داد چند نفر دیگر هم وارد اتاق شدند و در میز های مختلف نشستند مدتی طول کشید تا زندانی ها از سلول هایشان به آن اتاق منتقل کردند
از دور که شایان را دیدم بلند شدم و لبخندی زدم
چهره اش در این دو هفته خیلی از بین رفته بود، رنگ روی قبل را نداشت
به طرف من آمد
سلام چطوری
سلام ویشکا جون خوبم
حال روزت این نشون نمی ده
آهی سردی کشید می گذره دیگه ...
شایان چرا این کار کردی
تو آمدی برای دیدن من یا ...
نه فقط نگران حالت هستم
توی چند وقت حتی نتوانستم درست بخوابم
خودم هم درست نمی دانم اما در مدتی که در فرانسه بودم گروه منافقین خلق( مجاهیدین خلق) خیلی بر علیه نظام جمهوری اسلامی تبلیغ می کردند، خوب از من هم به عنوان فردی تحصیل کرده استفاده کردند
یعنی چی ؟
ببین چون من دانش کامپیوتر داشتم می توانستم هر اطلاعاتی را به نوعی که می خواهم تغییر بدهم کار ما همین طور پیش رفت تا یک روز ماموریت دادند
باید چند نفر را در ایران بکشیم
و یکی از آن همسر دوست ...
می دانم دیگر دامه نده
ببین همه ی تلاشم را می کنم تا از دوستم رضایت بگیرم حداقل شاید تخفیفی در جرمت حاصل شود
با صدای سرباز سرم را برگرداندم
وقت ملاقات تمام هست
شایان بلند شد نگاه معصومانه ای به من کرد
منتظرم بمون
از زندان که خارج شدم تاکسی گرفتم که تا خانه ی نرگس مرا برساند
داخل ماشین چند بار با پگاه تماس گرفتم تا او را ببینم اما گوشی ی او خاموش بود
فاصله خانه ی نرگس تا زندان زیاد بود حدود چهل و پنج دقیقه در ماشین بودم در این مدت جمله ی آخر شایان از ذهنم بیرون نمی رفت
وارد کوچه که شدیم چشمم به نرگس افتاد که در حال خارج شدن از خانه بود
از ماشین پیاده شدم جلو رفتم
سلام نرگس خانم
سلام عزیزم اتفاقی افتاده
راستش خواستم باهاتون حرف بزنم
خب بفرمائید داخل
مزاحم نیستم
داخل خانه رفتیم خانه مثل همیشه مرتب بود عطر خوبی فضای خانه را پر کرده بود
نگاهی به اطراف کردم که چشمم به عکس علی آقا افتاد در دلم آشوب شد
با صدای نرگس سرم را برگرداندم
زودتر از این ها منتظرت بودم
شرمنده
به خاطر اتفاقات گذشته اصلا پای آمدن نداشتم ...
راستش نمی دانم چطور باید بگویم
بگوعزیزم
امکان داره یعنی امکان داره که از شکایتون صرف نظر کنید
نرگس حالت چهره اش عوض شد با صدایی ملایم برای چی ؟
آخر امروز رفتم زندان شایان توضیح داد که اون فقط بازی خورده و بخاطر این که مهره ی سوخته شده بود ماموریت کشتن آدم های ایران را دادند
نرگس نفس عمیقی کشید
راستش ویشکا جان
خودم در این فکر هستم یادت هست آن شب که آن دو جوان مزاحمت شدند
آن ها اعتراف کردند که علی را شهید کردند
لبخندی بر لب زدم و نگاهی به عکس علی آقا کردم
نویسنده :تمنا🌱❤️😍