eitaa logo
داداش‌ابــراهـــیـــم🇮🇷
1.5هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
7.3هزار ویدیو
70 فایل
-‌دعوٺ شده‌ ے "داداش ابراهــــــیم"خوش اومدۍ- شُهَـــــدا بہ آسمـــٰاݩ ڪہ رسیدند گفتند: زمیــن چقــدر حقیـــر است!🌱" ‹چنل زیــــر سایہ‌ۍ خــٰانواده‌ۍ شهید سجاد فراهــٰانی› -عرض ارادٺ ما از ¹⁰ آبـٰاݩ ماھِ ساݪ ¹⁴⁰¹ شرو؏ شد- {راه ارتبـٰاطی. @A_bahrami67 }
مشاهده در ایتا
دانلود
داداش‌ابــراهـــیـــم🇮🇷
#قسمت_نوزدهم #ویشکا_1 بابا روے مبل نشسته مشغول دیدن فیلم بودند سلام سلام دختر بابا چه خبر شایان چرا
با صداے باز شدن در اتاق چشمانم را باز ڪردم بابا در حالے ڪه لبخند مے زد وارد اتاق شد دختر بابا چقدر خوابیدے ! واے خیلے خسته بودم بیا پائیین دخترم همه منتظرت هستند دورهم صبحانه بخوریم بلند شدم تختم را مرتب ڪردم به سمت دستشویے رفتم صورتم راشستم و از پله ها پائین رفتم خواهر چقدر خوابیدے به به چه میز صبحانه اے ویشڪا بنشین با هم صحبت ڪنیم عمه دیشب تماس گرفت تو به شایان گفتے دنیاے من با تو خیلے متفاوت هست هنوز لقمه ے نان را در دهانم نگذاشته بودم دستم را پایین آوردم حرارت بدنم بالا رفت با خودم گفتم شایان هنوز نرسیده خانه ماجرا را ڪف دست عمه گذاشته است مامان دوباره صدایم زد ویشڪا پاسخ سوال من را بده بله دقیقا همین را گفتم چرا باید دنیا تو با شایان متفاوت باشد شایان پسر مناسبے هست چه چیزے از او تو را ناراحت ڪرده است لقمه نان را در دهانم گذاشتم سڪوت ڪردم بعد از چند لحظه شروع به صحبت ڪردم من اصلا دلم نمے خواهد مثل قبل زندگے ڪنم دوست ندارم رفتار هاے ڪه در این چند سال انجام مے دادم را تڪرار ڪنم هدف زندگے ما خرید بهترین لباس ها وخوردن بهترین غذا ها نیست من مے خواهم متفاوت از گذشته زندگے ڪنم بابا نگاهے متعجب به من ڪرد چطور به این نتیجه رسیدے زندگے ما خیلے ارزش دارد پس باید به درستے از آن استفاده ڪنیم و به چیز هاے ڪم اهمیت نپردازیم از روے صندلے بلند شدم به سمت اتاق رفتم در اتاق را ڪه باز ڪردم گوشے را از روے تخت برداشتم و با نرگس تماس گرفتم بعد ازشنیدن چند بوق ارتباط برقرار شد نویسنده :تمنا🌱🌱🥰👍 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
داداش‌ابــراهـــیـــم🇮🇷
#قسمت_بیستم #ویشکا_1 با صداے باز شدن در اتاق چشمانم را باز ڪردم بابا در حالے ڪه لبخند مے زد وارد ات
سلام عزیز دلم سلام نرگس جون خوبے خانم چه خبر خیلے خوب نیستم امروز وقت دارے امروز با همصحبت ڪنیم بله عزیزم یڪ ساعت دیگر آزاد هستم نظرت در موردپارڪ فدک چیست ؟ ویشڪا : عالیه بعد از قطع تماماس اتاق را جمع و جور ڪردم و آماده شدم تا به محلقرار بروم از پله ها پائین رفتم دختر بابا کجا میرے ؟ با دوستم قرار دارم مے خواهے برسونمت نه خودم میروم صبر ڪن مے خواهم باهات صحبت ڪن هوردشاد به اتاقش رفت تا آماده شود بابا نگاه پرشش گرایانه را به منڪرد سرم را پائیین انداختم تا در تیرس نگاهش نباشم نمے خواهے در مورد دوست جدیدت صحبت ڪنے فرصت شد در موردش باهاتان صحبت مے ڪنم از اتاق بیرون آمد هر دو به سمت پارڪینگ رفتیم و سوارماشین شدیم ویشڪا چرا این قدر لجبازے مے ڪنے خوب بگو چے باعث شده علاقه ات تغییر ڪند در حالے ڪه از پارڪینگ خارج میشدیم ببین الان من با فردے قرار دارم ڪه باعث شد مسیر زندگے من تغییر ڪند وردشاد نگاه تعجب برانگیز به من ڪرد نڪند معجزه ڪرده است : نه ، نرگس مسئول پایگاه فرهنگے من در برنامه هاے فرهنگے شرڪت ڪردم و از جمع صمیمے آن ها خوشم آمد باعث شد ڪم ڪم پوشش هم تغییر ڪنددر حالے ڪه وردشاد خنده اے ڪرد وردشاد : پس اسمش نرگس ببین دادشی هسمر داره خیالات برندارت نویسنده :تمنا🦋😌 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
داداش‌ابــراهـــیـــم🇮🇷
#قسمت_بیستم_یکم #ویشکا_1 سلام عزیز دلم سلام نرگس جون خوبے خانم چه خبر خیلے خوب نیستم امروز وقت دارے
نگاهے به قفسه هاے ڪتابخانه ڪردم به سمت ڪتابدار حرڪت ڪردم با اشاره سر به او سلام ڪردم خانم ڪتابدار به آرامے پرسید خانم ڪتابدار : چه ڪمڪے مے توانم به شما بڪنم ؟ من به دنبال ڪتابے ڪه مے گردم ڪه هدف خلقت راتوضیح داده باشد قفسه هاے سمت چپ ڪتاب هاے دینے ، عقیدتےهست اجازه دهید ڪد ڪتاب مورد نظر را جستوجو ڪنم بعد از چند لحظه 07۵ این ڪتاب مے تواند به شما کند به سمت ڪتاب هاے مورد نظر رفتم ڪتاب را از قفسه هاے چوبے ڪتابخانه بیرون ڪشیدم و به سمت میز صندلی. ها رفتم ڪتابے ڪه در دست داشتم قطور از ڪاغذ گلاسه بود چند صفحه از ڪتاب را مطالعه ڪردم. ڪه چشم من به آیه اے افتاد ڪه خیلے مرا متعجب ڪرد ما خلقنا الجن و انس الا الیعبدون جن و انسان را نیافریدم جز براے این ڪه عبادت ڪنند در ادامه ے مطلب به این موضوع اشاره شد هدف انسان عبادت و بندگے خدا است به طورے ڪه هر ڪارے ڪه انسان انجام میدهد اگر در مسر خدا باشد باعث تقرب خدا مے شود مانند خوابیدن ، خوردن،راه رفتن ،درس خواندن حس معنوے خاصے در وجودم برانگیخته شد احساس مے ڪردم به خدا نزدیڪ تر شدم گوشے را برداشتم شماره ے پگاه را جست و جوڪردم بعد از چند لحظه تماس برقرار شد نویسنده : تمنا👒👒🍂🍂 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
داداش‌ابــراهـــیـــم🇮🇷
#قسمت_بیست_دوم #ویشکا_1 نگاهے به قفسه هاے ڪتابخانه ڪردم به سمت ڪتابدار حرڪت ڪردم با اشاره سر به او
پگاه: سلام خانم سلام پگاه جان خوبے ممنون چے شده چقدر آرام صحبت مے ڪنے ؟ براے میان ترم اندیشه اسلامے به ڪتابخانه آمدم تا درمورد هدف خلقت تحقیق ڪنمیڪ مطلبے خواندم ڪه خیلے براے من تعجب برانگیز بود مے خواهم با هم صحبت ڪنیم میاے به ڪتابخانه ؟ . نشانے را بفرست اما ویشڪا خیلے تازگے ها ڪار هات روےمخ هست بعد از قطع تماس گوشے را روے میز گذاشتم بلند شدم ڪڪتابخانه به سمت در ورودے رفتم در روبه روے حیاط باز مے شد واردمحوطه چمن شدم و ڪمے راه رفتم تا هوا عوض ڪنم دوباره به ڪتابخانه برگشتم گوشے را برداشتم و با نگین تماس گرفتم بعد از شنیدن چند بوق اشغال شد دوباره تماس را برقرار ڪردم اما نگین دوباره اشغال ڪردخیلے تعجب ڪردم نگین همیشه تماس مرا زود پاسخ مے داد به سراغ ڪتاب رفتم و مشغول مطالعه ادامه مطلب شدمڪه صداے پیس پیس به گوشم رسید سرم را بلند ڪردم پگاه درست روبروے من ایستاده بود با ظاهرے نه چندان مناسب ومانتوے ڪوتاه و چهره ے با آرایش سلام چے شده با این عجله مرا تا این جا ڪشاندے ؟ بیین در این ڪتاب نوشته است انسان هر ڪارے ڪه انجام دهد اگر براے خدا باشد عبادت محسوب مے شود حتے درس خواندن ،خوابیدن پگاه با چشمان گشاده به من نگاه مے ڪرد خوب الان بخاطر همین یڪ جمله مرا این همه را ڪشاندےپاشو میان ترم بیست من براے میان ترم نمے گویم منظورم هدف از زندگے هست ویشڪا جون وسایلت را جمع ڪن برویم مے ترسم این جا بمانے یڪ فیلسوفے چیزے بشوے از روے صندلے بلند شدم وسایل را جمع ڪردم و با دو ڪتابے ڪه از ڪتابخانه برداشته بودم به سمت ڪتابدار رفتم این ڪتاب ها را امانت مے برم خانم ڪتابدار ڪتاب راثبت سیستم ڪرد بعد از دریافت ڪتاب به سمت در وردوے رفتم پگاه با چهره ے گرفت درب ڪتابخانه ایستاده و منتظر من بود نویسنده :تمنا🧶🧶🍄🍄 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
داداش‌ابــراهـــیـــم🇮🇷
#قسمت_بیست_سوم #ویشکا_1 پگاه: سلام خانم سلام پگاه جان خوبے ممنون چے شده چقدر آرام صحبت مے ڪنے ؟ برا
به سمت ماشین پگاه رفتیم در سمت جلو را باز ڪردم به آرامے روی صندلے نشستم پگاه در حالے ڪه روے صندلے مے نشست ڪیف خود را روے صندلے عقب قرار مے داد نگین از تو دلخور شده براے چے ؟ این رفتار هاے ڪه تو انجام میدهے من هم دلخور شدم چه برسد به نگین ڪه اصلا توے این فاز ها نیست نگاهے به پگاه ڪرم حدس میزدم تغییر رفتار من باعث دلخور شدن آن دو بشود سڪوت ڪردم و نگاهے به آدم هاے توے خیابان ڪردم هرڪدام در پے افڪار خویش بودند در فڪر فرو رفتم ناگهان با صداے پگاه به خودم آمدم : اه لعنتے روشن نمے شود چے شده هر چقدر استارت مے زنم روشن نمے شود مے خواهے با پدرت تماس بگیر اصلا حرفش را نزن بابا این ر خودش را غرق در ڪار ڪرده ڪهفرصت نمے ڪند دوباره سڪوت ڪردم بار پگاه گوشے برداشت بعد از جستوجو شماره بایڪ مرڪز تماس گرفت ماشین دویست شش سفید در خیابان نیاز به تعمیر دارد چنددقیقه دیگر براے امداد مے آیید ؟ بعد از قطع تماس نگاهے به من ڪرد ویشڪا زمان زیادے طول میڪشد تا براے تعمیر ماشین بیایند نظرت چے هست ڪمے در خیابان قدم بگذاریم ؟ در حالے ڪه از ماشین پیاده مے شدیم ڪیف پگاه را از روے روے صندلے برداشتم پگاه در ماشین را قفل ڪرد هر دو حرڪت ڪردیم چقدر از زندگے جدیدے ڪه انتخاب ڪردے راضے هستے ؟ خیلے زیاد در این مدت ڪه با نرگس همان فردے باعث تحول من شد آشنا شدم آرامش بیشترے پیدا ڪردم پگاه به ڪافه ے آن سمت خیابان اشاره ڪرد بیا برویم تا چیزے در آن جا بخوریم و صحبت ڪنیم از خیابان عبور ڪردیم و به سمت ڪافے شاپ رفتیم نویسنده :تمنا 🍂🍂🦋🦋 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
داداش‌ابــراهـــیـــم🇮🇷
#قسمت_بیست_چهارم #ویشکا_1 به سمت ماشین پگاه رفتیم در سمت جلو را باز ڪردم به آرامے روی صندلے نشستم پ
پگاه به آرامے در ڪافه را باز ڪرد ،وارد ڪافه شدیم موسیقے ملایم به گوش مے رسید نگاهم را به اطراف چرخاندم میز صندلے هاے چوبے با رنگ تیره در دو طرف ڪافے شاپ طاقچه هاے قدیمے با گلدان ها ے شمعدانے قرار داشت اشاره اے به صندلے هاے سمت راست ڪردم فضایے دنج با حس حال آرام بود صندلے را جلو ڪشیدم و ڪیفم را روے میز گذاشتم بعد از چند لحظه پیش خدمت جلو آمد چه چیزے میل دارید ؟ دو تا قهوه لطفا به نظر من یڪبار بیا برویم پایگاه تا با نرگس آشنا بشوی ! پگاه چهره اے در هم ڪشید با صدایے گرفته باشد یڪبار رفتن ضررے ندارد چه زمانے مے خواهے بروے ؟ لبخندے بر لبانم نشست با چهره ے گشاده سشنبه ، با نرگس هماهنگ مے ڪنم پیش خدمت قهوه ها را آورد مشغول خوردن شدیم ڪه گوشے پگاه زنگ خورد شماره ے ناشناس روے صفحه بود سلام بفرمایید باشه الان من خودم را مے رسانم شما بیابید خیابان طیبب ماشین ڪنار ڪتابخانه پارڪ هست پگاه به من اشاره ڪرد برویم از ڪافه خارج شدیم پگاه قدم هایش را تند بر مے داشت تا خودش را به ماشین برساند وقتے به ماشین رسید ماشین امداد منتظر ایستاده بود مشڪل چیست ؟ روشن نمے شود ڪاپوت را بالا بزنید تا تعمیر ڪنیم بعد از آن پگاه داخل ماشین نشست من هم ڪنار او روے صندلےنشستم چند دقیقه بعد استارت بزنید پگاه استارت زد بعد از چند بار استارت ماشین روشن شد پگاه هزینه را حساب ڪرد و حرڪت ڪردیم نویسنده :تمنا👍🏻🌻🥰 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
داداش‌ابــراهـــیـــم🇮🇷
#قسمت_بیست_پنجم #ویشکا_1 پگاه به آرامے در ڪافه را باز ڪرد ،وارد ڪافه شدیم موسیقے ملایم به گوش مے رس
با دقت به صفحه ی لپ تاپ نگاه می کردم انگشت های دستم را روی صفحه کلید حرکت می دادم ذهنم را متمرکز کردم تا مطالبی که در کتابخانه خوانده بودم وارد >ورد < کنم که ناگهان در اتاق به صدا در آمد بفرمائید وردشاد در حالی که در به آرامی باز می کرد اجازه هست لبخندی زدم و روی صندلی چرخیدم وردشاد روی تخت نشست ویشکا جون من چطور هست ؟ ویشکا خیلی خوب هستم امروز به کتابخانه رفته بودم مطالب خیلی مفیدی در مورد هدف خلقت خواندم توضیح بده هدف از خلقت انسان زندگی پوچ بی هدف و سرگرمی هایی که ما بیشتر به آن پرداخته نیست این کارها بیشتر ما را به زندگی بی هدف و پوچ نزدیک می کند تا به هدف اصلی خلقت وردشاد در حالی که با دهن باز و چشمانی گشاد به من نگاه می کرد ادامه دادم ویشکا هدف از خلقت عبادت و بندگی خالق خودمان هست وقتی زندگی ما در مسیر خدا باشد هر کاری که انجام میدهیم حتی خوردن ،خوابیدن ، درس خواندن عبادت محسوب می شود و به آرامش می رسیم تا این که بخواهیم برای به دست آوردن آرامش نسبی در کلاس های گوناگون شرکت کنیم نکات جالبی شنیدم که تا بحال به از دید به زندگی نگاه نکرده بودم به نظر من چند کتاب در این موضوع مطالعه کن خیلی بهت کمک می کند وردشاد از روی تخت بلند شدم و به سمت در اتاق رفت بعد نگاهی به من کرد خوشحالم که زندگی خودت را در جهت درست تغییر دادی وردشاد از اتاق بیرون رفت و من مشغول ادامه نوشتن شدم که دینگ گوشی به صدا در آمد نویسنده :تمنا☺️☺️🌱🌱 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
داداش‌ابــراهـــیـــم🇮🇷
#قسمت_بیست_ششم #ویشکا_1 با دقت به صفحه ی لپ تاپ نگاه می کردم انگشت های دستم را روی صفحه کلید حرکت م
صفحه ے گوشے روشن شد نرگس پیامڪ زده بود گوشے راد دست گرفتم و پیامڪرا باز ڪردم . نرگس سلام ویشڪا خانم چطورے ؟ چند وقت هست خبرے ندارم ازشما خیلے دلم تنگ شده وقت دارے همدیگر را ببینم سلام نرگس عزیز ممنون شما خوبین من خیلے دلتنگتون هستم مے خواستم به شما پیام بدهم براےدیدار البته قرار هست با یڪے از دوستان بیایم پیام را ارسال ڪردم زمان زیادے نبرد ڪه نرگس پیام داد به به خیلے هم عالے سشبه چطور هست ؟ در پایگاه ڪسے نیست با دوستتان تشریف بیاورید بعد از صحبت با نرگس به پگاه پیام دادم سلام پگاه جون خوبے با نرگس هماهنگ ڪردم براے سشنبه برویم پایگاه برنامه ات جور هست ؟ پیام را ارسال ڪردم گوشے را روے میز قرار دادم ادامه مطالب را با سرعت بیشترے وارد >ورد <ڪردم بعد از تمام شدن ڪار ، لپ تاپ خاموش ڪردم از پله ها پائین رفتم مامانمشغول تماشاے تلویزیون بود ،نگاهے به ساعت دیوارے ڪردم ساعت 2 نیمه شب بود مامان تا این موقع شب بیدارے ؟ خوابم نمے آمد قهوه درست ڪردم مے خورے ؟ نه مے خواهم بخوابم به آشپزخانه رفتم پارچ آب را از یخچال بیرون آوردم و لیوان را پر ازآب ڪردم و با لیوان در دست به سمت اتاق رفتم در اتاق را باز ڪردم و روے تخت نشستم لیوان را روے میز گذاشتم و روے تخت درازڪشیدم ڪم ڪم پلاڪ هایم سنگین شد به خواب رفتم نویسنده :تمنا🌻☺️🌱 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
داداش‌ابــراهـــیـــم🇮🇷
#قسمت_بیست_هفتم #ویشکا_1 صفحه ے گوشے روشن شد نرگس پیامڪ زده بود گوشے راد دست گرفتم و پیامڪرا باز ڪ
صفحه ے گوشے روشن خاموش مے شد به سراغ گوشے رفتم شماره ے پگاه روے صفحه ے گوشے نشان مے داد گوشے را جواب داد سلام پگاه جونم ڪجایے ؟ سلام عزیزم من راه افتادم ده دقیقه دیگر درب منزل شما هستم باشه فدات در ڪمد را باز ڪردم یڪے از مانتوهایے ڪه به تازگے خریده بودم را پوشیدم ؛ شالم را مرتب ڪردم و به سمت پله ها دویدم در حالے ڪه با عجله از پله ها پائین مے آمدم مامان با صداے بلند ڪجا میرے ؟ با پگاه میروم بیرون ویشڪا بیا این فهرست خرید را بگیر برگشت این ها راتهیه ڪن فهرست خرید را از مامان گرفتم و به سمت در ورودے رفتم در را ڪه باز ڪردم پگاه چند بوق زد لبخندے زدم و به ماشین رفتم سلام به به خوشگل خانم سلام ویشڪا جون ڪجا باید بریم ؟ حرڪت ڪن در راه بهت مے گویم حس خیلے در وجودم احساس مے ڪردم خوش حال بودم ڪه نرگس و پگاه قرار است با هم آشنا شوند ویشڪا ڪجایے چرا توے فڪر رفتے ؟ خیلے خوشحال هستم از این ڪه با هم به پایگاه مے رویم پگاه سرے تڪان داد صحبتے نڪرد بیست دقیقه بعد به پایگاه رسیدیم پگاه ماشین را ڪنار جدول.پارڪ به سمت پایگاه رفتیم آیفون را زدم طولے نڪشید نرگس در را باز ڪرد در حالے ڪه با لبخند از ما استقبال مے ڪرد سلام خوش آمدید سلام نرگس جون چطوری؟ سلام خوبین هر سه در حالے ڪه لبخند بر لب داشتیم وارد پایگاه شدیم نرگس به مبل ها اشاره ڪرد بفرمائید بنشید من میرم شربت برزیم بعد از رفتن نرگس به آرنج پگاه زدم فضاے این جا چطور هست ؟ خیلے زیبا هست نرگس با سینے شربت به سمت ما آمد پگاه خانم خیلے خوشحال هستم با شما آشنا شدم ویشڪا از شما خیلے تعریف ڪرده لطف ویشڪا جون هست نویسنده :تمنا🌻🦋👒 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
داداش‌ابــراهـــیـــم🇮🇷
#قسمت_بیست_هشتم #ویشکا_1 صفحه ے گوشے روشن خاموش مے شد به سراغ گوشے رفتم شماره ے پگاه روے صفحه ے گوش
چقدر فضاے این جا به من آرامش مے دهد من مڪان هاے زیادے براے تفریح میروم اما این فضا حس دیگرے به من مے دهد وقتے قلب دلت به خدا نزدیڪ بشود فقط خدا میتواند آنآرامش به تو آرامش دهد یعنے فقط عشق تو خدا باشد هیچ چیزدیگرے در این عشق جا نمے گیرد پگاه با دقت به صحبت هاے نرگس گوش مے داد نرگس ادامه داد وقتے محبوب خودت را بشناسید و بدانید ڪه تنها ڪسےڪه حال تو را خوب مے ڪند همان ڪسے است ڪه تو را آفریدهدیگر با هیج ڪس حال تو خوب نمے شود پگاه لبخندے زد وقتے صحبت هاے شما را شنیدن خیلے حس خوبے گرفتم من مدت ها بود در جستوجوے آرامش بودم و اڪنون متوجه شدم چقدر راه را اشتباه آمدم هیچ وقت براے بازگشت از گذشته دیر نیست هر وقت از هرجا شروع ڪنے یڪ زندگے تازه آغاز ڪردے عجب شربت ها گرم شدند اشڪالے ندارد صحبت هاے شما به من و پگاه خیلےآرامش داد بعد از خوردن شربت مدتے دیگر با نرگس صحبت ڪردیم بعد از اینڪه از پایگاه بیرون آمدیم ویشڪا پگاه جان فرصت دارے مامان ڪمے خرید دارند با هم انجام بدیم چرا ڪه نه از اتفاق مے خواستم با تو هم صحبت ڪنم هر دو به سمت ماشین رفتیم در طول مسیر مشغول صحبت بودیم ڪه متوجه نشدم چه زمانے به بازار میوه و ترابر رسیدیم وقتے به وردے بازار رسیدیم نگاهے به اطراف ڪردم مردم زیادے براے خرید آمده بودند مغازه هاے میوه و سبزے دور تا دور محوطه قرار داشت بعد از خرید از چند مغازه به سمت ماشین برگشتیم در حالے ڪه چند ڪیسه میوه در دست داشتم ناگهان فرد دوچرخه سوارے به سمت من آمد من سعے ڪردم خودم را به سمت عقب بڪشانم ڪه با او برخورد نڪنم ولے دوچرخه با من تصادف ڪرد و تمام میوه روے زمین ریخته شد پگاه در حالے به سمت من آمد با نگرانے ویشڪا چے شده حالت خوبه ؟ آره ولے میوه ها از بین رفتند فرد دوچرخه سوار در حالے سرش را پائیین انداخته بود سعے خودش را مے ڪرد تا میوه ها را جمع ڪند هر سه میوه هاے ڪه روے زمین ریخته شده بود را جمع آورے ڪردیم ومن پگاه به سمت ماشین رفتیم نویسنده :تمنا🥰❤️🌱🕊
داداش‌ابــراهـــیـــم🇮🇷
#قسمت_بیست_نهم #ویشکا_1 چقدر فضاے این جا به من آرامش مے دهد من مڪان هاے زیادے براے تفریح میروم اما
گوشے را برداشتم نگاهے به ساعت ڪردم واے خدا من دیرم شد بلند شدم در ڪمد را باز ڪردم یڪ مانتوے مناسب و خوش رنگ انتخاب ڪردم و بعد از مرتب ڪردن مقعنه ، گوشے را از روےتخت برداشتم و از پله ها پائین رفتم صبح بخیر خواهرے ڪجا میروے ؟ صبح تو هم بخیر دانشگاه خیلے دیر شده امروز براے میان ترم اندیشه اسلامے ارائه دارم در خانه را باز ڪردم از وردشاد خداحافظے ڪردم وقتے به سر خیابان رسیدم سوار تاڪسے شدم و به سمت دانشگاه حرڪت ڪردم زمانے ڪه در تاڪسے بودم متن آماده شده را چند بار مرور ڪردم بعد از بیست دقیقه به دانشگاه رسیدم ڪرایه تاڪسے را حساب ڪردم وارد دانشگاه شدم نسبت به روز هاے قبل دانشگاه خیلے شلوغ بود با عجله خودم را به ڪلاس رساندم داخل راهرو چند دانشجو در حال بحث در مورو تاریخ امتحان با استادبودم به سمت ڪلاس رفتم بعد از در زدن وارد شدم سلام استاد ببخشید دیر رسیدم مشڪلے نیست بفرمایید روے صندلے ردیف اول نشستم دانشجویان چند نفر براے میان ترم اندیشه اسلامے تحقیق آمده ڪردید ؟ تعدادے از دانشجویان دست گرفتند من ڪه اشتیاق زیادے براے ارائه داشتم با هیجان : استاد من مے تونم ارائه بدهم درخدمتان هستیم از روے صندلے بلند شدم و به سمت تابلوے هوشمند رفتم بعد ازقرار دادن فلش در لپ تاپ صفحه ے ورد روے پرده ڪلاس نمایش داده شد بسم الله الرحمن الرحیم همان طور ڪه استاد در جلسات پیشین اشاره ڪردند هدف خلقت انسان یڪ زندگے مادے و این جهانے نیست ڪه خودمان را مشغول فعالیت هاے زودگذر بڪنیم ما براے هدف بزرگترے آفریده شدیم هدف ما عبادت و بندگے خدا است ڪه در پرتو زندگے خدایے ظهور مے ڪند وقتے شما دانشجویان عزیز یا هر فردے همه ڪار هاےخودش را در راه خدا انجام بدهد به اوج بندگے و اخلاص مے رسد دانشجویان با دقت به صحبت هاے من گوش مے دادند عزیزان سعے ڪنید ارزش خودتان را در بدانید و و متوجه باشید براے چه چیزے خلق شدید تا بهترین وجه از آن استفاده ڪنید بعد از پایان سخن من استاد به دانشجویان خیلے عالے توضیح دادند لطفا تشویق بفرمایید نویسنده :تمنا🌻🌻🕊🕊🥰🥰 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
داداش‌ابــراهـــیـــم🇮🇷
#قسمت_سی_ام #ویشکا_1 گوشے را برداشتم نگاهے به ساعت ڪردم واے خدا من دیرم شد بلند شدم در ڪمد را باز ڪ
با صداے تشویق دانشجویان به سمت صندلے برگشتم استاد ادامه دادند پاوریونت ڪه ارائه دارند بسیار عالے بود تصاویر خیلےخوبے انتخابڪردند چه ڪسے داوطلب هستند براے ارائه چند نفر دست خود را بالا بردند حدود چهل دقیقه ڪنفرانس ها طول ڪشید بعد از پایان ڪلاس بلند شدم ڪه بیرون برومڪه صداے پگاه را شنیدم ویشڪا متوجه حضور من در ڪلاس نشدے ؟ نگاهے به پگاه ڪردم خیلے از نظر ظاهر تغییر ڪرده بود موهاے ڪمترے بیرون از مقعنه بود و مانتوے آزادترے پوشیده بود سلام ببخشید خیلے توے فڪر ارائه بودم ندیدمت بے خیال مهم نیست ؛ نگین مے خواهد تو را ببیند تماس گرفت توے پارڪ منتظرت هست هر دو به سمت محل قرار رفتیم در فاصله اے ڪه از ڪلاس خارج شدیم تا به پارڪ برسیم به نگین فڪر مے ڪردن بخاطر سبڪ زندگے من خیلے رفتارش تغییرڪرده اے ڪاش راه درست زندگے را متوجه مے شد پگاه نگاهے به من ڪرد ویشڪا چرا توے فڪر رفتے ؟ نگین روے آن نیمت نشسته درسته ؟ آره خودش است به سمت نیمڪت رفتم سلام نگین جان چطورے ؟ نگین نگاهے به ڪرد و با سردے پاسخ داد چه خبر خیلے ڪم پیدایے درست به ما محل نمیدے ویشڪا خودت را لوس نڪن من بخاطر رفتار هاے عجیب غریب تو ناراحت هستم ڪدام رفتار من راه درست زندگے را انتخاب ڪردم نگین سرش را پائین آورد سڪوت ڪرد بعد از چند دقیقه تو مثل قبل با پسر هاے دانشگاه گرم نمے گیرے و مانتوهاے جلو باز نمےپوشےخیلے از ڪار هاے گذشته را انجام نمے دهے ؟ دستم را بالا بردم و مقنعه ام را صاف ڪردمویشڪا : عزیز دلم اگر تو هم راه زندگے خودت را پیدا ڪنے دیگرنیازے به این ڪار ها ندارے نگین صحبتاے نڪرد بچه ها موافق هستید برویمتوے سلف یڪ نوشیدنے بخوریم عالیه مشڪلے نیست در هر حالے ڪه هر سه سڪوت ڪرده بودیم به سمت سلف دانشگاه رفتیم نویسنده :تمنا🌻🌻☺️☺️🌱🌱 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---