eitaa logo
مشاور حقوقی دادِستان
3.5هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
740 ویدیو
3 فایل
پرسش وپاسخ و راهنمایی حقوقی توسط کارشناس حقوق و دانش آموخته دانشگاه تهران الهه علی کرم حقوقی تخصص جزا و جرم شناسی مهدیه مولایی کارشناس حقوق خانم توکلی مشاوره خانواده و تراپیست لیلا قهرمان وکیل پایه یک https://eitaa.com/joinchat/612761728Ce9bbd3abd4
مشاهده در ایتا
دانلود
۴ فرزاد برادر هانیه بود با اینکه همش ۲۱ ساله بود و چهار سال از علی کوچیکتر بود ولی هیکل درشتی داشت، رفتیم باغ پدرم تفریح و همه چیز بردیم همش میدیدم‌ که علی چقدر حرص پوشش هانیه رو میخوره و همش چشمش بهش هست ولی هیچی نگفتم که یهو دیدم علی اخم غلیظی کرده و میره به سمت هانیه خواستم جلوش رو بگیرم که منو زد کنار و بلند گفت دایی این چه کاریه؟ این چه وضع لباس پوشیدنه؟ چرا اینجوری میگردی؟ تو اینستا عکس خودتو میذاری چرا پیجت رو خصوصی نکردی بابا حیا خوب چیزیه عکس لخت خودتو گذاشتی مردم زیرش ازت تعریف کنن؟ هانیه ماتش برده بود که باباش گفت به تو چه علی من باباشم همش حرف کافی بود تا ی دعوای بزرگ شکل بگیره علی و هوشنگ شروع کردن همدیگرو زدن کسی نمیتونست جداشون کنه هوشنگ و به زور از بین دست و پای علی کشیدیم بیرون اخرین حرف هوشنگ این بود که من تورو میکشم علی شک نکن ❌هرگونه کپی برداری از داستان‌های کانال پیگرد قانونی دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. آرزو میکنم درِ قلبت همیشه به سوی آرامش باز باشد ! غصه‌ها دورافتاده‌ترین دارایییت و شادی در دسترس‌ترین تعلقاتت باشد ! @dadestan5 🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرزندان ولایی تربیت کنید این وظیفه و تکلیف شرعی بعهده مادران پاک سرزمین ایران من است
کلاس مداحی و آغاز آشنایی کامل با سیره ایمه اطهار در مساجد آغازی برای آینده روشن فرزندان ماست
داستان جسد سوخته یک نوزاد 😔 هشدار 👈 این داستان برگرفته از یک پرونده حقوقی است 🔴 🔞 به افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمی‌شود و کسانی که دچار ناراحتی قلبی و عصبی هستند این داستان را نخوانند 👇
🔞 جسد سوخته یک نوزاد طبقه دوم دادسرای کیفری منتظر نوبت بودم که ناگهان صدای فریاد و جیغ‌های یک زن از طبقه بالا توجه همه را به خود جلب کرد همه بدنبال صدا رفتند ... صدای یک زن می آمد که فقط جیغ میکشید ... خود را به طبقه سوم رسوندم تا ببینم اگه کمکی از دستم بر میاد انجام بدم، چون دادسرا عموما پر از مرد و مجرم و متهم هه .. . سریع از پله ها با عجله به بالا رفتم دیدم زنی میانسال بر روی صندلی از حال رفته و عرق سردی بر پیشنایی او نشسته ... سرباز محترم شعبه بازپرسی برای او در حال آب قند هم زدن است و سرباز دیگری با عجله با اورژانس تماس گرفت که حال این خانم خیلی بد است به کمک شما نیاز داریم ... برگه هایی و سندهایی که دستم بود رو با کیف روی صندلی انداختم و زن میانسال را در آغوش کشیدم در گوش اون زمزمه میکردم مادرجان آرام باش، خونسردی خود را حفظ کن، خواهش می کنم اینجا پر از مرد است روسری ش را سرش کردم و شانه هایش را در دستانم گرم میکردم زنی محجبه بود تمام تلاشم این بود کسی موهایش را نبیند ... در حالی که چادرش به زمین افتاده بود ... آب قند را به از سرباز گرفتم و روی دهان زن گذاشتم ناگهان مردی جوان در حالی که دستبند به دست داشت به سمت زن میانسال آمد و جسم بی‌رمق او را در آغوش کشید و فریاد میزد مامان، مامان تو رو خدا ... مامان تو رو خدا بلند شو ... منم رضا ... رضا میمیره بی تو گریه و التماس میکرد به مادرش، زن چشمان خود را باز کرد، در حالی که غرق عرق سرد بود و من هم همینطور حیران ایستاده بودم فریاد زد به مادرم آب قند ندهید گفتم چرا با گریه گفت مامانم دیابت داره فشار خون هم داره اینو بخوره حالش بدتر میشه
جسد سوخته یک‌ نوزاد 🔞 کنجکاو شدم ببینم موضوع پرونده چیه ... در حالی که صدای جیغ و فریاد از داخل شعبه میومد نزدیک در شعبه شدم ... دیدم تعدادی خانم و آقا تقاضای قصاص مرد جوان به نام رضا یعنی پسر همین زن میانسال را دارند، برگشتم و حال دگرگون رضا را دیدم که سر مادرش را در آغوش گرفته با خودم گفتم خدایا چی شده چه اتفاقی افتاده از مدیر دفتر اجازه گرفتم و کمی به پرونده نزدیک شدم داستان از این قرار بود که ۱۲ سال پیش رضا با دختری به نام مریم ازدواج کرده بود و در شش سال اول زندگی مشکل ناباروری بین رضا و مریم از طرف خانواده ها مشکلاتی را ایجاد کرده بود مریم به دنبال راه درمان بود و مادر رضا در این بین دختر دایی بیوه رضا را به دلیل این که عروسش نابارور است برای رضا خواستگاری کرده بود و مریم بعد از اینکه این موضوع را فهمیده بود تلاش مضاعفی برای باردار شدنش کرده بود ... ناگهان زنی گریه کنان از شعبه بیرون آمد، نزدیک شدم و پرسیدم چی شده؟ گفت من خواهر مریم هستم، کشتنش، همین مرد (با دست رضا را نشان میداد)، دخترک گریه میکرد و گفت مریم سالها التماس خدا را کرد تا خدا به او فرزندی داد اما مادر رضا اجازه نمی داد که درمان ناباروری سر شود و به خواستگاری دختر دایی بیوه رضا رفته بود مریم فهمیده بود که رضا همراه با دختر داییش چندباری به رستوران و پارک و حتی مهمانی های پنهانی خانوادگی رفته بودند مریم انقدر فشار عصبی داشت که در حین درمان ناباروری دچار بیماری اعصاب و روان شد تا حدی که راهی بیمارستان روزبه شد و هشت ماه در بیمارستان تحت مراقبتهای پزشکی و درمانی و عصبی و روانی قرار داشت موقعی که مریم از بیمارستان ترخیص شد ... ❌ کپی برداری حرام و پیگرد قانونی دارد ادمین کانال 👇 @Nahal65
👈اگر تمایل به پرسش و پاسخ و ارتباط مستقیم با 👇 ✅ادمین ✅ مشاوره ✅ کارشناس های حقوقی این کانال داشتید در گروه زیر به گفتمان در مباحث مختلف میپردازیم و کنار هم هستیم 👇 ‌ پرسش وپاسخ و مشاوره حقوقی همین کانال 👇 https://eitaa.com/joinchat/2293366913C30e9734a7a
۵ هوشنگ و خانواده ش از اونجا رفتن بابام به علی گفت که نباید میگفتی و ولش میکردی وقتی علی عکس هانیه رو تو گوشیش نشون داد همه خجالت کشیدیم باورم نمیشه که هانیه همچین عکسی بذاره تو اینستاش مامانم به علی گفت شیرعلی مامان به دلم بد افتاده الان برو تهران دیگه بسه اما علی قبول نکرد فردای همون روز اومد و گفت که فرزاد بهش زنگ زده و گفته که اونم‌ از دست هانیه ناراحته و میخواد علی رو ببینه هر چی گفتم نرو علی گوش نداد و رفت، فقط من میدونستم که علی رفته شب شد و علی برنگشت که دیدم بابام بهم زنگ زد گفت از کلانتری تماس گرفتن بریم اونجا در مورد علی هست فوری لباس پوشیدم و رفتیم اونجا پرسیدن که اخیرا درگیری داشته علی؟ منم‌تمام ماجرای باغ رو گفتم حتی تهدید هوشنگ که جلوی همه ما گفت، اونا هم‌گفتن که بعد از ظهر علی تماس میگیره با پلیس و بعد از گفتن اسم و فامیلش میگه من و فرزاد خواهر زاده م چاقو زده و انداختم تو کوه تا بمیرم توروخدا به دادم برسید ❌ کپی برداری حرام و پیگرد قانونی دارد
۶ وقتی صدای ضبط شده علی به گوشم خورد زانوهام شل شد و نفهمیدم چی شد دنیا دور سرم چرخید بهوش که اومدم هنوز کلانتری بودم مامور پلیس گفت متاسفانه ما دیر رسیدیم وقتی بالاسرش بودیم که تموم کرده بود همون شب فرزاد دستگیر شد و گفت که پدرش تحریکش کرده علی رو بکشه و جسدس و بندازه تو کوه، با ی وکیل خانم‌صحبت کردیم و ازش خواستیم پیگیر ماجرا بشه تو دادگاه قاضی حکم‌ قتل‌ عمد رو داد چون هم ضربه با سلاح سرد بوده و هم به عمد علی رو کشونده برای دعوا همون صدای برادرم‌ که‌ گفته بود چاقو خورده هم سند بود وکیل مون خیلی تلاش کرد تا قاضی حکم قصاص داد همه‌توقع داشتن پدرم رضایت بده اما نداد و گفت فقط قصاص تازه هوشنگ به خودش ا مد هر چی‌ التماس کرد برای رضایت پدرم قبول نکرد گفت تو باعث شدی و باید داغی که من میکشم و بکشی، الان حکم‌قصاص اومده و چند روز دیگه هم اجرا میشه و منم اصلا ناراحت فرزاد نیستم التماس میکنم سر چیزهای کوچیک خودتون رو نابود نکنید از برادر من ی سنگ قبر مونده کپی برداری حرام و پیگرد قانونی دارد
🔘 آیا واحدهای خالی موظف به پرداخت شارژ هستند؟ ▪️با توجه به اطلاق و کلی بودن ماده چهار قانون تملک آپارتمان‌ها، در خصوص شارژ آپارتمان خالی می‌توان چنین گفت که تمامی مالکین واحدها چه ساکن باشند چه نباشند مکلف به پرداخت شارژ هستند. درصورت نیاز به مشاوره 👇👇 @ealikaram @Nahal65 🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹
اگر لایحه جدید مهریه تصویب شود چه می‌شود 👇 👈 دیگر زنان مجبور نیستند برای مهریه مراحل دادرسی را طی کنند و با تصویب طرح جدید مستقیم وارد اجراییات دادگاه خانواده می‌شوند و این یعنی زنان از دردسرهای دادرسی مهریه رها می‌شوند و نیازی به دادخواست مهریه نیست درصورت نیاز به مشاوره 👇👇 @ealikaram @Nahal65 🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹