eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
775 دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
9.5هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقام عرشی حضرت‌زهرا_16.mp3
13.27M
"س" ۱۶ ✨خستگیِ دنیا از مکاتب و ایدئولوژی‌های گوناگون، اتفاق افتاده است! انقلاب ایران، که هنوز در لابلای تمام تحریم‌ها و تهدیدها، خصوصا تهدیدهای داخلی، هنوز ایستاده و زنده است و زندگی می‌بخشد؛ دوامش را از خزانه‌ی دیگری، دریافت میکند! ✦ رویش‌های انقلاب، درحال شروع خط جدیدی از مقاومتند؛ که بزودی تمدن جهان را تغییر خواهد داد. b2n.ir/499455
انقلاب_اسلامی،_بازگشت_به_عهد_قدسی.pdf
1.7M
📗 ( pdf) رایگان انقلاب اسلامی بازگشت به عهد قدسی نویسنده؛ اصغر طاهرزاده ☑️ منابع و مستندات مربوط به فایل شانزدهم از مجموعه‌ی سلام‌الله‌علیها
‌‌💞 می‌دونین چرا پنج سال اول زندگی هر کودکی، مهمترین دوران رشدش محسوب میشه؟➖️ چون سلول‌های مغز کودک در این پنج سال با بیشترین سرعت، رشد می‌کنن. اگر توی این پنج سال، بذر رو درست بکارین، قطعا بچه‌تون در آینده به فردی خلاق و باهوش، تبدیل میشه.از یک تا ۵ سالگی، بهترین فرصت برای شما والدینه که به تقویت مهارت‌های فرزندتون، کمک کنین. درصد زیادی از پایه‌های شخصیت کودک شما تا پنج سالگی، شکل می‌گیره. 💞 پس این فرصت طلایی رو از دست ندین و بدونین در این دوران، شما به عنوان پدر و مادر، نقش تعیین‌کننده‌ای در تربیت و شکل‌گیری شخصیت بچه‌هاتون دارین... 🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 فرق آدم نماز خوان و بی نماز فقط ۳۴ دقیقه است اما در آخرت ... 👤حجت الاسلام والمسلمین
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#یادت_باشد #قسمت‌چهل‌پنجم 🌿﷽🌿 🌻بعد از خداحافظی پای پیاده به سمت خانه راه افتادیم، معمولا خیلی از
🌿﷽🌿 🌼روز آخر پاییز حوالی غروب با مادرم مشغول پختن شام بودیم که حمید پیام داد: خانوم اگه درس و امتحان نداری من زودتر بیام خونتون. همیشه همین کار را میکرد،وقتی میخواست به خانه ما بیاید ازقبل پیام میداد. 🌻به شوخی جواب دادم: اجازه بده ببینم وقت دارم؟ جواب داد: لطفا به منشی بگید یه وقت ملاقات تنظیم کنن ما بیاییم پیش شما،دلمون تنگ شده. 🌸گفتم: حمیدآقا بفرمایید،ما مشتاق دیداریم،هر وقت اومدی قدمت روی چشم. انگار که سر کوچه به من پیام داده باشد تا این راگفتم دودقیقه نشد که زنگ خانه را زد. اولین شب یلدای زندگی مشترک مابود.شام را که خوردیم بساط شب چله را پهن کردیم وهندوانه را وسط گذاشتیم. 🍎آبجی فاطمه رفته بود تو نخ فال گرفتن،دستم را گرفت وگفت: میخوام پیش حمید آقا فال زندگیتون رو بگیرم. من و حمید اعتقادی به فال گیری و این چیزها نداشتیم،فقط برای سرگرمی نشستیم ببینیم نتیجه چه میشود. هرچیزی که آبجی گفت برعکس در می آمد.من هم چپ چپ حمید را نگاه میکردم. ❤️وقتی آبجی تمام خط و خطوط دستم را تفسیر و تعبیر کرد،دستم را تکان دادم و باخنده به حمید گفتم: دیدی تو منو دوست نداری،فالش هم دراومد،دست گلم درد نکنه با این انتخاب همسر! هر دو زدیم زیر خنده. حمید به آبجی گفت: دختر دایی ببینیم میتونی زندگی مارو خراب کنی وامشب یه دعوا درست کنی. 🌷تا نیمه های شب من وحمید گل گفتیم و گل شنیدیم،عادت کرده بودیم،معمولا هر وقت می آمد تا دوازده یک نصف شب می نشستیم و صحبت میکردیم ولی شب ها را نمی ماند. 💐موقع خداحافظی سر پله راهرو دوباره گرم صحبت شدیم.مادرم وقتی دید خداحافظی ما طولانی شدبرایمان چای و هندوانه آورد، همان جا چای میخوردیم وصحبت میکردیم،اصلا حواسمان به سردی هوا و گذر زمان نبود. 💐موقع خداحافظی وقتی حمید در راهرو را بازکرد متوجه شدیم کلی برف آمده است،سرتاسرحیاط وباغچه سفید پوش شده بود. 🌺حمید قدم زنان از روی برف ها رد شد،دستی تکان داد و رفت. جای قدم های حمید روی برف شبیه ردپایی که آدم را برای رسیدن به مقصد دلگرم میکند تا مدت ها جلوی چشم هایم بود. حیف که آن شب تنهایی این مسیر را رفت و این رد پاهای روی برف خیلی کم تکرار شد! فردای شب یلدا چادرمشکی که حمید برایم خریده بود را اندازه زدیم و دوختیم. آن زمان ها دوست داشتم چادرم را جلوتر بگیرم وحجاب بیشتری داشته باشم. این چادر بهانه ای شد تا ازهمان روز همین مدلی چادر سرکنم. 🍀دانشگاه که رفتم هم کلاسی هایم تعجب کردند،وقتی جویا شدند بهانه آوردم که دوخت مقنعه بازشده. اما کم کم این شکل چادر سر کردن برای همه عادی شد. اولین باری که حمید دید خیلی پسندید وگفت:اتفاقا این مدلی خیلی بیشتر بهت میاد. ادامه دارد...          
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#یادت_باشد #قسمت‌چهل‌ششم 🌿﷽🌿 🌼روز آخر پاییز حوالی غروب با مادرم مشغول پختن شام بودیم که حمید پیا
🌿﷽🌿 ❤️برای من روزهای آخر سال که همه جا پر از تنگ های ماهی قرمز و سفره‌های هفت سین می‌شود بیش از حال و هوای سال تحویل یاد آور خاطره های قشنگ سفرهای راهیان نور است. از دوم دبیرستان که برای اولین بار پایم به مناطق جنوب باز شد دوست داشتم هرسال شهدا من را دعوت کنند تا مهمانشان باشم. از اولین سفر راهیان نور بدجور شهدا من را نمک گیر کرده بودند. 🌷با اینکه در آن سفر من و دوستانم خیلی شلوغ کردیم، اکثر برنامه های کاروان را می‌پیچاندیم و بیشتر درحال و هوای شوخی‌ها و شیطنت‌های خودمان بودیم. ولی جاذبه‌ای که خاک شهید و اولین سفر داشت باعث میشد هرساله اواخر اسفند من بیشتر از سال تحویل ذوق سفر راهیان نور را داشته باشم. بخاطر کنکور دو سال اردوی جنوب نرفته بودم. خیلی دوست داشتم امسال هر طور شده بروم. 💐همان لحظه ای که تاریخ اعزام کاروان دانشگاه به اردوی جنوب قطعی شد به حمید پیام دادم. دوست داشتم به عنوان خادم به این اردو بروم. جواب داد: _ اجازه بده کارامو بررسی کنم اخر سال سخته مرخصی بگیرم، بعداز ظهر با مامان میام خونتون هم ننه رو ببینیم هم خبر میدم اومدنم جوره یا نه. 🌺نماز مغرب را که خواندم متوجه شدم ننه مثل همیشه دست‌هایش را بلند کرده و سر سجاده برای همه دعا می‌کند. جلو رفتم و گفتم: _ ننه دوساله که جور نمیشه برم اردو، دعا کن امسال قسمتم بشه. 🍀ننه اخمی کرد و گفت: می‌بینی حمید آنقدر تو رو دوست داره، کجا میخوای بری؟ گفتم: _ خودمم سخته بدون حمید برم، برای همین بهش گفتم مرخصی بگیره با هم بریم. تازه سفره شام را جمع کرده بودیم که حمید زنگ خانه را زد. همراه عمه آمده بود، از در که وارد شد چهره‌اش خبر می‌داد که جور نشده مرخصی بگیرد. به تنها رفتن من هم زیاد راضی نبود. از بس به من وابسته شده بود تحمل این چند روز سفر را نداشت... ادامه دارد...                  
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#استغفار 🌸متن بند ۳۱ استغفار🌸 🌹۳۱- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ خُنْتُ فِيهِ أَمَان
🌸متن بند ۳۲ استغفار🌸 🌹۳۲-اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اسْتَعَنْتُ عَلَيْهِ بِحِيلَةٍ تُدْنِي مِنْ غَضَبِكَ أَوِ اسْتَظْهَرْتُ بِنَيْلِهِ عَلَى أَهْلِ طَاعَتِكَ أَوِ اسْتَمَلْتُ بِهِ أَحَداً إِلَى مَعْصِيَتِكَ أَوْ رَائَيْتُ فِيهِ عِبَادَكَ أَوْ لَبَسْتُ عَلَيْهِمْ بِفِعَالِي فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.  بند ۳۲: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که به کمک نقشه ای که مرا به غضب تو نزدیک میکرد به آن دست یافتم، یا با آن بر اهل طاعتت غلبه کردم، یا کسی را با آن به معصیتت مایل نمودم، یا با آن خود را نزد بندگانت خوب نشان دادم، یا با کردارم خود را نزد آنها وارونه جلوه دادم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!🌹
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#استغفار 🌸متن بند ۳۲ استغفار🌸 🌹۳۲-اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ اسْتَعَنْتُ عَلَيْهِ
🌸متن بند ۳۳ استغفار🌸 🌹۳۳- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ كَتَبْتَهُ عَلَيَّ بِسَبَبِ عُجْبٍ كَانَ مِنِّي بِنَفْسِي أَوْ رِيَاءٍ أَوْ سُمْعَةٍ أَوْ خُيَلَاءَ أَوْ فَرَحٍ أَوْ حِقْدٍ أَوْ مَرَحٍ أَوْ أَشَرٍ أَوْ بَطَرٍ أَوْ حَمِيَّةٍ أَوْ عَصَبِيَّةٍ أَوْ رِضاً أَوْ سَخَطٍ أَوْ شُحٍّ أَوْ سَخَاءٍ أَوْ ظُلْمٍ أَوْ خِيَانَةٍ أَوْ سَرِقَةٍ أَوْ كَذِبٍ أَوْ نَمِيمَةٍ أَوْ لَعِبٍ أَوْ نَوْعٍ مِمَّا يُكْتَسَبُ بِمِثْلِهِ الذُّنُوبُ وَ يَكُونُ فِي اجْتِرَاحِهِ الْعَطَبُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.  بند ۳۳: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که بر من نوشته ای به جهت خود پسندی که در من به وجود آمده، یا خود نمایی، یا خودستایی(با رساندن عمل خود به گوش دیگران)، یا تکبّر، یا شادمانی، یا کینه، یا خوشی، یا بخشندگی، یا بخل، یا ظلم، یا خیانت، یا دزدی، یا دروغ، یا سخن چینی، یا لهو و لعب، یا هرنوع کاری که با آن مرتکب گناه میشوند و هر که آن را انجام دهد خود را به هلاکت اندازد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ 😭 آمد خدمت امام صادق علیه السلام فرمودند: میخواهی مادر ما را یاری کنی؟ میخواهی به مادر ما صله بدهی؟ هرچه میتوانی برای حسین گریه کن.🥀 💚 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖼 هر روز خود را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنید: 🔰حدیث روز: امیرالمومنین علیه السلام: کسی که توفیق استغفار یابد از آمرزش محروم نمیگردد. نهج االباغه حکمت ۱۳۵ ذکر روز: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 📆 تقویم روز 📌جمعه ☀️ ۲۴ آذر ۱۴۰۲ هجری شمسی 🌙 ۱ جمادی الثانی ۱۴۴۵ هجری قمری 🎄 15 دسامبر 2023 میلادی
♦️ پروفسور هانری کوربن فرانسوی: همه ادیان با مرگ پیامبران خود، مُردند. 🔹️ یهود با رحلت موسی 🔹️مسیحیت با رحلت عیسی 🔹️ مسلمانان سُنی‌ها با رحلت محمد (ص) مردند. 🔹️فقط شیعیان از مرگ امتناع کردند. 🔹️آنها نامزد مرگ نیستند، چون حسین را در ابتدا و مهدی را در انتهای راه دارند. 🔹️امام حسین از عمق تاریخ آنها را هُل می‌دهد و امام مهدی آنها را به آینده دعوت می‌کند.» 🔹️«چنین جامعه‌ای نمی‌تواند بمیرد، چون رهبری و آرمان‌های آن زنده و در حال تجدید شدن است.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. چطور سیم کارت فرزندم رو طوری تنظیم کنم که محتوای غیراخلاقی رو در اختیارش قرار نده؟؟ دیدن و ارسال این کلیپ واجبه
هرکه مجنون حسین است خوشا بر حالش چون که لیلای دلش لیلی لیلای خداست...🌱✨ صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقام عرشی حضرت‌زهرا_17.mp3
12.71M
"س" ۱۷ ✨ پیشگوئی‌های نوستراداموس در چهارصد سال قبل ؛ درمورد حادثه‌ی انقلاب اسلامی و درپی آن، حکومت آخرین فرزند پیغمبر اسلام ... ✦ واکنش ابرقدرتها به این پیشگویی چه بود؟ b2n.ir/566717 🎤
20.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شبهات‌ فاطمیه ⁉️ اگر حمله به بیت و شهادت حضرت زهرا (س) واقعیت دارد چرا امیرالمومنین (ع) بعد از آن واقعه، اشاره‌ای به این موضوع نکردند؟! 🎙 استاد محمدی شاهرودی 🔗 https://btid.org/fa 📎 📎 📎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟥❓چرا رزق و روزی آدمها با هم فرق داره؟ 🎙آیت الله مجتهدی تهرانی ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‎‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‎‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‎‎➖🍃🌾🍃➖ @kanonserat ➖➖🌾➖➖‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چطور خودتان را خوشحال کنید؟👌👌 ۱- دست از انجام کارهایی که تمایلی به انجامشان ندارید بردارید ۲- رک و صریح حرف بزنید ۳- تلاش برای راضی نگه داشتن همه را متوقف کنید ۴- منظور واقعی خود را بیان کنید ۵- به غرایز خود اعتماد کنید ۶- هرگز خودتان را تحقیر نکنید ۷- الهامات خود را دنبال کنید ۸- از نه گفتن بیم نداشته باشید ۹- از بله گفتن بیم نداشته باشید ۱۰- با خودتان مهربان باشید
همه عمرتان را ؛ صرف این بدنی که قرار است غذای کرم ها شود نکنید...! صرف چیزی بکنید که فرشتگان می‌خواهند ببرند... 👤 دکتر الهی قمشه‌‌ای ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‎‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‎‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‎➖‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 چادر پناهگاه امنی است «هرجا دختر چادری دیدی، دختر بدحجاب دیدی، برو سراغِ بدحجابه. دختر چادری پناهگاه داره، پناهش مسجده، هیئته، همین چادرش پناهشه. اون دختر بدحجابه که پناهی نداره. تو پناهِ بی‌پناهان باش» 📎 📎 📎 📎
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#یادت_باشد #قسمت‌چهل‌هفتم 🌿﷽🌿 ❤️برای من روزهای آخر سال که همه جا پر از تنگ های ماهی قرمز و سفره‌
🌿﷽🌿 🌸من و مادرم و عمه رفتیم داخل اتاق که کنار ننه باشیم.وسایل اتاق را مرتب میکردم لباس ها را ازچمدان پایین ریخته بودم. یک روسری سبز چشمم راگرفت. به عمه گفتم: عمه جان این روسری رو سرکن،فکر کنم خیلی به شما بیاد. روسری را سرکرد.حدسم درست بود. گفتم: عالی شد.ساخته شده برای شما. 🌷عمه قبول نمیکردگفت: وقتی رفتید زیارت به عنوان سوغات بدین به بقیه.من روسری زیاد دارم. حمید را صدا کردم.تا عمه را با این روسری ببیند.مادرم آنقدر اصرار کرد تاعمه پذیرفت. بعداز چند دقیقه باچشم به حمید اشاره کردم که به آشپزخانه برویم.دوست داشتم بدانم مرخصی را جور کرده یانه. 🌹روی صندلی که نشستیم بابت روسری تشکر کرد وگفت: اگر مادرم این هدیه رو قبول نمیکرد شده کل قزوین رومیگشتم تا یه روسری همرنگ این پیدا کنم وبرای مادرم بخرم.چون خیلی بهش می اومد. این احترام به مادر برای من خوشایند بود،هیچ وقت من از این همه توجهی که حمید به مادرش داشت . اتفاقا تشویق میکردم و خوشحالم میشدم. 💐اعتقادداشتم‌آقایی‌که‌احترام‌مادرش‌را‌دارد‌به‌مراتب‌بیشترازآن‌احترام‌همسرش‌راخواهدداشت. پرسیدم:حمید مرخصی چیشد؟میتونی بیای جنوب یانه؟ گفت: دوست داشتم بیام ولی انگار قسمت نیست،ماموریت کاری دارم.نمیشه مرخصی بگیرم. 🌺گفتم: این دوسال که همش درگیر کنکور و درس بودم،دوست داشتم امسال باهم بریم.اونم که اینطوری شد. گفت: اشکال نداره،تو اگه دوست داری برو.ولی بدون دلم برات تنگ میشه. گفتم:اگه آقامون راضی نباشه نمیرم. 🍀لبخندی زد وگفت: نه عزیزم این چه حرفیه؟سفر زیارت شهداست؛برو برای جفتمون دعاکن. با اینکه خیلی برایش سخت بود ولی خودش من را پای اتوبوس رساند وراهی کرد. هنوز از قزوین بیرون نرفته بودم که پیامک های حمیدشروع شد.از دلتنگی گلایه کرد. پیام داد: راسته که میگن زن بلاست،خدا این بلا رو ازما نگیره! ادامه دارد....                  
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#یادت_باشد #قسمت‌چهل‌هشتم 🌿﷽🌿 🌸من و مادرم و عمه رفتیم داخل اتاق که کنار ننه باشیم.وسایل اتاق را
🌿﷽🌿 🌹سفر جنوب تازه فهمیدم چقدر بودن کنار هم احتیاج داریم. کلا ۵ روز بود، ولی انگار روز پنجاه روز گذشته، اصلا فکر نمی‌کردم این شکلی بشویم. با اینکه شب‌ها کلی به هم پیام می‌دادیم یا تماس می‌گرفتیم، ولی کارمان حسابی زار شده بود! شب آخر که تماس گرفتم صداش گرفته بود پرسیدم _حمید خوبی؟ 🍎_ گفت دوست دارم زودتر برگردی. تیک تاک ساعت برام عذاب آور شده به هیچ غذایی میل ندارم. گفتم: _ منم مثل تو خیلی دلتنگتم، کاش حرفتو گوش داده بودم می‌ذاشتم سر فرصت با هم می اومدیم. گفت: _ روز آخر منطقه که رفتی یاد من بودی؟ ❤️ گفتم: _ آره مناطق که ویژه یادت می‌کنم، اینجا توی ارودگاه هم عکس قدی شهید همت هست هر بار رد میشم فکر می‌کنم تویی که اونجا وایستادی خندید و گفت: _شهید همت کجا، من کجا، من بیشتر دوست دارم مثل بیسیم چی شهید همت باشم. 🌷حال من هم چندان تعریفی نداشت ولی نمی‌خواستم پشت تلفن از این حال غریب بگویم چون می‌دانستم حمید دل تنگ‌تر می‌شود. 🌷با اینکه مهمان شهدا بودم ولی روز‌های سختی بود، هم می‌خواستم پیش شهدا بمانم هم می خواستم خیلی زود پیش حمید برگردم، شاید چون حس می‌کردم هر دوی این‌ها از یک جنس هستند. 💐در مسیر برگشت که بودم بارها با من تماس گرفت، می‌خواست بداند چه ساعتی به قزوین می‌رسم، وقتی از اتوبوس پیاده شدم آن طرف خیابان کنار موتورش ایستاده بود، به گرمی از من استقبال کرد. 🌺ترک موتور که سوار شدم با یک دستکش رانندگی میکرد و با دست دیگرش محکم دستم را گرفته بود، حرفی نمی زد، دوست داشتم یک حرفی بزنم این قُرق را بشکنم، ولی همین محکم گرفتن دستم خودش یک دنیا حرف داشت. وقتی از جنوب برگشتم چند روزی بیشتر به ایام عید نمانده بود. 🍀به عوض این چند روز مسافرت بیست و چهار ساعته در حال دویدن بودم که کار‌های آخر سال را انجام بدهم، از خرید ها گرفته تا کمک برای خانه تکانی. در حال پاک کردن شیشه های سمت حیاط بودم که حمید پیام داد، از برنامه سال پرسیده بود گفتم: _ نمی دونم، مزار شهدا خوبه بریم؟ گفت: _دوست دارم بریم قم! ادامه دارد...                  
هر‌چه‌روضه‌شنیدیم‌تمامش‌را‌دید..!🥀 🖤