eitaa logo
دفتر شعر من
107 دنبال‌کننده
5 عکس
7 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیال تغییریم اما بر نمی گردیم بیراهه هایی را که در آن راه پیمودیم تغییر اول باید از مردم شود آغاز در غیر این صورت اسیر وضع موجودیم ۱ تیر ۱۴۰۳
دو تا دریا میان شمس رویت به همراه دو تا قوس نکویت چه غوغایی به پا کرده است نقاش کشیده روی اینها موج مویت هوایی می کند آن پل که ختم است رطب را، تا کند دل جستجویت نمی گویم دگر از چال و از خال نه از وصف گریبان یا ز بویت سرودی عسکری از یار فرضی که گویی ز آنچه داری در سبویت ۲ تیر ۱۴۰۳
سر چشمه ی عرفان مولانا علی ای حب تو ایمان مولانا علی ای بر یتیمان تو بابای رحیم کابوس بر عدوان مولانا علی ای نزد آگاهان ایمان را محک ای شیر هر میدان مولانا علی ای چشم و دست حق کرار وفا ای دشمن شیطان مولانا علی ای یار درویشان ای شاه نجف ای مفخر انسان مولانا علی ای ساقی کوثر ای قطب رکین بر عرصه امکان مولانا علی ای افضل و اصلح در دین خدا بر عسکری جانان مولانا علی ۲ تیر ۱۴۰۳
هزار و یکصد و پنجاه و اندی است که من را از فراقش درد مندی است ندانم من دلم در شأن او نیست و یا او شیوه اش مشکل پسندی است ۳ تیر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم خون است از وضع زمانه برای گریه هر دم یک بهانه چرا مامور نظم پارک باید شود مضروب این سان وحشیانه ز هم نوعان خود گشتند غافل بر آنها سگ یکی ز اعضای خانه در انواع نجاست غرق هستند ندارند از مسلمانی نشانه ز انسانیت آنها دم زنند و به دلهاشان نموده دیو لانه از این سگ پروری هر روز در شهر روند از دست طفلان دانه دانه خدا را کاش قاضی سخت گیرد دهد حکمی به شدت قاطعانه که دیگر عسکری از شهر مشهد نباشد این خبرها در رسانه ۳ تیر ۱۴۰۳
شکر خدا که ما متمسک به این دریم شکر خدا که ما ز غلامان حیدریم شکر خدا که راضی از دین ما خداست شکر خدا که پیرو خط پیمبریم شکر خدا که تابع غیرش نگشته ایم بعد از علی بر آل علی اهل باوریم شکر خدا هنوز دگرگون نگشته ایم در انتظار مهدی مولا به سر بریم شکر خدا که ما نشدیم از علی جدا ای عسکری که سهل ز میثاق بگذریم ۵ تیر ۱۴۰۳
به ما دعای فرج از شما سفارش شد بگو چگونه بخوانم که مستجاب شود ۶ تیر ۱۴۰۳
«خدایا چنان کن سرانجام کار تو پیروز باشی ما رستگار» در این موسم وعده های قشنگ نگهدار ما را ز اهل شعار تو کاری نما تا که رسوا شوند نبیند از آنها زیان این دیار به راه حقیقت نما رهنمون همه خلق را تا بیاید بهار ۷ تیر ۱۴۰۳
«تو را خدا به زمین هدیه داده چون باران» فقط به شأن تو باشد امام انس و جان فقط به شأن علی و فقط به شأن نبی که رحمتند برای تمام عالمیان ۹ تیر ۱۴۰۳
یکی بر شعر سعدی بست تفسیر خدای کهنه ما را هست دلگیر خدای ما همان حی قدیمی است نیابد از هوای روز تغییر صفاتش دم به دم یابد تجلی مکن این را تو بر تغییر تعبیر که این تغییر در علم من و توست نه در آن حی دور ازنقص و تقصیر که تغییر است لازم گر بود نقص خرابی می شود محتاج تعمیر اگر علمت تو‌ را سازد خدایی مبارک باشدت این گونه تقدیر اگر دادی خدای خویش تغییر بدان روزی شوی زین امر تعزیر ۹ تیر ۱۴۰۳
. در مملکت شعر نگهبان ادب باش آقای نویسنده قلم را چو ذهب باش باید که پیمبر بشوی نور بپاشی در جبهه ی گفتار گریزان ز شغب باش احساس و هنر هدیه ی حق است و امانت چون شمع فروزنده به تاریکی شب باش دنبال رضاکردن حق باش نه شیطان نه در پی کرسی نه به دنبال لقب باش با شبهه مکن بنده ی حق را ز رهش دور بر توبه ی دل بر در دلدار سبب باش بگذار که شعر تو کند مست خدایش بر باده ی عرفان الهی تو عنب باش از غیر رها باش فقط رنگ خدا باش خواهی که عجم ،ترک و یا کرد و عرب باش در حب خدا حرف شبانگونه مهم نیست در شکوه مراقب به سخن در بر رب باش ای عسکری از حافظ و سعدی که نه ای سر در بارگه شاه چو آنها به ادب باش نوزدهم خرداد نود و شش
نه پزشکیانیم من نه هوایی جلیلی که به غیر دین و میهن نسزایدم دلیلی من برای حفظ دینم نکنم فتور هرگز میهنی عزیز دارم نپسندمش ذلیلی ۱۰ تیر ۱۴۰۳
هرگز نخواست سینه ی ما رنجش کسی مرهم که عهده دار عقوبت نمی شود ۱۰ تیر ۱۴۰۳
. چون پای آبروست به آورد در میان با لشکری برو که نسازد تو را زیان گر مطمئن شوی تو به افراد لشکرت دشمن ز لشکر تو نیابد دگر امان حتی اگر سپاه تو باشد چهارتن منقاد می کنی تو به آنان همه جهان باشد اگر سلاح تو نفرین و ابتهال طوفان کنی چو دست برآری به آسمان آری نبی حق دو حسن همره بتول با آنکسی که هست برای رسول جان مثل سحاب نور پدیدار گر شوند حاصل از این مصاف بود واضح و عیان ای عسکری به آل کسا اعتماد کن چون مورد وثوق خدایند بی گمان ۱مرداد۱۴۰۱ آخرین بازنگری ۱۰ تیر ۱۴۰۳
. چرا مباهله وقتی که کار دست خداست عقاب و کیفر و اخذ و حصار دست خداست بود تمامی دنیا به زیر فرمانش تمام خوب و بد روزگار دست خداست به قوم طالب اعجاز داده بود جواب در این مقوله فقط اختیار دست خداست خدا مباهله آورد تا بگوید که چو جان احمد نیکو تبار «دست خدا»ست مقام انفسنا داد بر نبی و علی عطای منزلت و افتخار دست خداست چنین نمود نگویند تا به جای علی نشست اگر احدی این قرار دست خداست اگر که خوار نمودند نور چشم رسول نگوید امت او اقتدار دست خداست اگر که اصل بود انتخاب مردم هم برای اهل خدا سوی یار دست خداست خدا گزینه ی خود را نموده است اعلام که عسکری به خدا اعتبار دست خداست ۳مرداد۱۴۰۱
. علی علیه السلام مثل نفس پاک پیمبر در آیه مباهله تو را چون رسید آگهی ای رسول پس از این دگر از چه باشی ملول کسی را که در دین جدل می کند بگو حکم داری ز رب احد چو هستید راسخ بر این ادعا که گوییم ما باطل و ناروا بیاریم زنها و فرزندها و آنانکه باشند چون جان ما نماییم آنگاه، بر هم دعا که بر کاذبین لعنت آرد خدا چو آن روز موعود از ره رسید و خورشیدشان بار دیگر دمید بدیدند آنها سحابی ز نور یکی ماه، انجم به گردش ز دور یکی گفت بر رب عالم پناه به لعن ار سما را نماید نگاه یکی زنده آیا بماند ز ما؟ ز خشم خدا چون ببارد بلا نمودند پس حکمشان را قبول نبی را، حسنها، علی و بتول حسین و حسن ابن پیغمبرند که بر کل اشباب عالم سرند به جز فاطمه یک زن پاک کو که احمد بیاید به همراه او در انفس نگر، تا ببینی علی بود نفس احمد در او منجلی سند گردد این نقل بر عسکری پی پنج باشد ز غیرش بری بیست و دوم خرداد نود و چهار آخرین بازنگری 1 مرداد 1401
از مدینه تا کربلا قسمت یازدهم نامه ای می نویسد از مکه به مدینه حسین ابن علی به بنی هاشم و برادر خود آورد بعد نام رب جلی از شما هر که همرهم گردد به شهادت رسد به راه خدا نرسد دست او به پیروزی هر که گردد از این طریق جدا والسلامی نهاد در آخر تا که حجت کند به خلق تمام به حقیقت رهی جز این نبود به خدا می رسد مسیر امام آنکه در سر هوای هو دارد بهتر از این نباشدش فرصت آنکه او را هوای حفظ سر است عاقبت حاصلش بود حسرت چون رسید این رساله از سوی آنکه سر هدیه می برد به صمد چند تن با محمد بن علی ز آل عبد المطلبش آمد هفدهم آذر نود و پنج آخرین بازنگری ۱۱ تیر ۱۴۰۲
بوسه ها باید حبس شوند در سلول انفرادی لبهای یک نفر ۱۳ تیر ۱۴۰۳
روزی که قلم را به تو احیا کردم شأنش ز کمال تو چه اعلی کردم از فرش رساندم به تو او را تا عرش تا اشک قلم را ز تو دریا کردم تو بر دل من هدیه فاخر دادی از نور خودت گوهر باهر دادی از حب تو من عاشق حق گردیدم بر خصم خدا کینه ی وافر دادی من با تو قلم را چه مصفا کردم آنگه که ز اعدای تو پروا کردم با نام تو چون گشت مزین قلمم با نسخه ی تو عزم مداوا کردم تو در سر من شور ولا افکندی رغبت به مناجات و دعا افکندی از فیض کمیلت به کمالم بردی از وصف صباحت به صفا افکندی چون با قلمم قصد تولا کردم از غیر علی قصد تبری کردم از نان قلم خویش کشیدم به کنار با نون قلمم را چه گوارا کردم با فزت و ربت تو به من خط دادی چون لا به دم فرقه منحط دادی با همرهی حق شدمت من حق جو بر من تو نشان از ره اوسط دادی من عشق به خون قلم انشا کردم چون عشق خدا را به تو افشا کردم ای کاش بگویی به من ای شیعه ی من بر جمله ی اشعار تو امضا کردم ۱۶ تیر ۹۷ آخرین بازنگری ۲۵ اسفند ۹۸
قلم اگر ننویسد حدیث عشق تو را چه بهتر آنکه نباشد به دست من مولا اگر تو را نسراید عزیز من طبعم چه بهتر آنکه بگردد برای من به فنا اگر که دفتر من سرزمین شعر تو نیست چه بهتر آنکه کند پاره پاره اش دنیا اگر که دل بشود جای صحبت اضداد چه بهتر آنکه شود بیدلی طریقت ما اگر نفس بکشم جز به عشق آل علی چه بهتر آنکه شود قطع این مسیر هوا اگر که دور شوی عسکری دمی ز علی چه بهتر آنکه بسوزاندت خدای علا پانزدهم تیر نود و پنج  
شعر باید هدیه بر شاهنشهی والا شود بهر هر شخصی نباید شعرها انشا شود ازعلی باید سرودن تا که حق گردد ادا بر قلم تا راقمش بر جنت الاعلی شود شان هر شعری ز تعداد علی گردد عیان بی علی اشعار از حق لایق کلا شود چون علی را واگذاری می شوی اهل جفا جان تو در جایگاه اسفل و سفلی شود بی علی حتی عبادت هم بود سعیی خطا چونکه خالق خلقتش همراه با لولا شود با علی بودن شود کامل به رد ماسوا کفر باشد ذکر تهلیلی که بی الا شود گول کفهای مرتب را مخور ای عسکری شعر تو باید پسند از منظر مولا شود ۱۱فروردین ۹۷ آخرین تصحبح ۲۵ اسفند۱۴۰۱
. گفت ما را به طعنه نا محرم که محرم رسید گریه کنان بروید و دوباره ناله کنید بُکُشید از شرنگ غم خودتان این همه غصه و عزا از چیست یک نفر کشته شد به دست یزید خوب یا بد تمام گشت دگر خاک دائم چرا به سر ریزید یادم آمد مطهری می گفت در جواب چنین سخنهایی ما به این روضه می شویم احیا نرویم از جوار او جایی نزد ما این حماسه مدرسه است می دهد درس صدق و دین داری درس هیهات و دوری از ذلت دوری از مکتب ریاکاری درس صبر و حیا و عفت و عشق درس بخشندگی وفا ایثار درس درک و ادب بصیرت ناب درس ایمان عبادت دادار درس راه درست پیمودن درس احیای سنت احمد کوفیان را چگونه بشناسیم؟ نائل آییم چون به گنج ابد؟ با ولایت چو آشنا گشتیم غرق در بحر بی کرانه ی حق دم به دم عاشقانه تر گردیم بر حسین و حسینیان ملحق ما گرفتار عشق ارباببیم عسکری زین سبویمان مددی است گر بمیریم پای عشق حسین بی گمان این سعادتی ابدی است ۱۲ مرداد۱۴۰۱ آخرین بازنگری ۱۴ تیر ۱۴۰۳
.. بر مشامم می رسد از هر کجا بوی حسین می دوم بی پا و سر با اشک چشم و شور و شین شاید اسمم را نوشتند از عزاداران او تا که این دُر باشدم در محضر دلدار زین دین ما مدیون ایثار حسین بن علی است پس بیا کاری کن ای دل تا ادا سازیم دین مکتب ارباب بر هر دل نویسد نسخه ای هم خطاکاری چو حر را هم کسی چون ابن قین شاکر لطف خداوند جهان باید شویم شد اگر عشق خدا ارباب ما در نشئتین ما ز طاعت هم طمع داریم بر قرب حسین کی نظر آریم بر جنات عدن و حور عین عسکری بسیار خاطر خواه دارد عشق ما می شود گلچین کند خون خدا ما را ز بین؟! دهم اردیبهشت نود و پنج آخرین بازنگری ۱۴ تیر ۱۴۰۳
. می رسد ماه غم یار بیا خوب شویم مثل عشاق عزادار بیا خوب شویم عاشق ار رنگ ز معشوق نگیرد زشت است هست کذاب و دغل کار بیا خوب شویم سر دهد سرور ما بر سر اصلاح جهان دست از مغلطه بردار بیا خوب شویم بر سر تپه به میدان نبرد او به نماز تو همین مد نظر آر بیا خوب شویم مهربان باش به مردم که یزیدی نشوی چون حواری هوادار بیا خوب شویم حق مردم مخور ای شیعه ی او تا نشوی مثل آن قوم چو کفتار بیا خوب شویم چون ابالفضل بیا گاه فداکاری کن یار را هی مکن انکار بیا خوب شویم لا اقل چونکه به تن می کنی این رخت عزا حرمتش سخت نگهدار بیا خوب شویم عسکری فلسفه ی سوگ حسینی این است بشوی اهل و سزاوار بیا خوب شویم بیست مهر نود و چهار آخرین بازنگری ۱۴ تیر ۱۴۰۳
. کربلا یعنی که کربٌ و بلا کربلا یعنی امیری سر جدا کربلا یعنی جنون در عاشقی تا به جانان ثابت آید صادقی کربلا یعنی که من را وابنه غیر هو هم هر هوایی را بنه کربلا امر به معروف است و هیچ یعنی از فرمان یزدان سر مپیچ کربلا یعنی اگر حق خواندم کی زنم از خویش یا از خانه دم کربلا یعنی که بگزاری نماز بر سر وقتش نه بگذاری نماز کربلا یعنی که از خلقت چه باک باش تنها از خدایت بیمناک کربلا یعنی وفا یعنی ادب شاهدش آن ساقی خشکیده لب کربلا یعنی به سن وسال نیست عشق، شرطش دادن هست است و نیست کربلا یعنی به راهش نیشتر نوش،پس آید به کارم بیشتر کربلا مهلت گرفتن از عدوست تا بریزی طاعتت را پای دوست کربلا یعنی که احلی من عسل مرگ می گیرد چو طفلی را بغل کربلا یعنی که جسمی چاک چاک پیش حق آری ولیکن پاک پاک کربلا یعنی که برگردی چو حر دست خالی را کنی از عشق پر کربلا یعنی که عثمانی نمان مهر طه را به قلب خود نشان کربلا یعنی که میری گر هزار زنده گردی باز هم گویی تو یار کربلا یعنی تو یار حق بمان دست رد زن بر عطای هر امان کربلا یعنی برادر دست و پا می زند بر سینه اش پای جفا می برد چون گردنش را از قفا خواهرش می بیند و گوید خدا کربلا یعنی که تسلیم توام در همه حالت به تکریم توام کربلا یعنی که قرآن روی نی بشنوی آنگه بخوانیش ز پی کربلا یعنی سه ساله دختری ناگهان بر دامنش بیند سری بر کشد بر سینه گوید ای پدر همره خود دخترت را هم ببر کربلا یعنی که شمشیر سخن می کند گه کار صد شمشیر زن کربلا یعنی ز مکه تا به شام جنگ را هرگز نباشد اختتام گر برادر می رود خواهر که هست فتح سازد شام را پرچم به دست کربلا از دید نا محرم بلاست بر حسین و خاندان او طلاست کربلا یعنی ندیدم جز جمیل پرده ای من از خداوند جلیل عسکری گل در هوای وصل یار می کشد از بهر چیدن انتظار اردیبهشت نود و چهار آخرین بازنگری ۶مرداد۱۴۰۱