eitaa logo
دفتر شعر من
91 دنبال‌کننده
7 عکس
14 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
هر کس که لگد زد و مجازات نشد نادم ز خطای خویش هیهات نشد زان خر که شود کاه و جواش بیش بترس درمان، سگ هاری به مماشات نشد ۱۷ شهریور ۱۴۰۳
گر جوانی می کند خبط و خطا می شود پیری برایش رهنما وای بر خبطی که پیری می کند می دهد ایمان خلقی بر فنا می شود وقتی که یک خاطی وزیر اهل کشور هم شود از حق جدا وفق بیش از حد نباشد جز نفاق جاذبه با دافعه باشد روا عسکری باشی اگر در راه حق از تو‌ گردد دسته ی باطل جدا ۱۷ شهریور ۱۴۰۳
جشعر حضرت سکینه داد بر او ، لقب خِیَرَةُ النسوان را گفت بدرود، چو آن دخت نکو بنیان را غرق در اشک که دیدش پدر او فرمود تو سزایی به خدا از بَرِ من احزان را گریه ات ماتم من را به خدا طولانی است پس مسوزان دگر این جان و دل سوزان را بود بر قلب حسین بن علی سخت سکین دوست می داشت ابالفضل عجیب ایشان را گفت عباس که چون وعده بر آبش دادم سوی خیمه مبری پیکر این خجلان را محفل سوگ و عزا گشت سرایش تا بود هدیه ها داد فراوان ، غزل یاران را بر فرزدق، به جریر و همه ی ذاکرها عسکری دور نماند به یقین احسان را  فروردین نود و چهار  آخرین بازنگری ۱۸ شهریور ۱۴۰۳
"قفس بهانه ی پرواز میشود گاهی " خراب قصر عظیمی شود به یک آهی شود بزرگ یتیمی به قصر دشمن خود عزیز مصر شود برده ای ز یک چاهی مگر خدا تو نداری که نا امید شوی رسد به داد تو حتماً اگر از او خواهی اگر که از ته قلبت بخوانیش حق را به پیش پات گذارد همیشه یک راهی گهی بهانه ی رازست یک نیاز بلی که عسکری به تو گوید جدا ز اللّٰهی بیست و هشتم شهریور نود و چهار  آخرین بازنگری ۱۸ شهریور ۱۴۰۳
«گفته بودند از محبت خارها گل می شود» می شود اغلب ولی بی چشم و رو ۶ شهریور ۱۴۰۳
برترین گوهر تو حضرت انسان ادب است بهترین شکر تو بر حضرت یزدان ادب است کمترین حد ادب دشمنی دشمن اوست بدهی بنده ی او گوش به قرآن ادب است گفت عصیان مکنی بر من و مادر و پدر به پدر، مادر خود آوری احسان ادب است کوه نعمت به تو داده است خداوند اگر به فقیری بدهی ذره ای از آن ادب است این همه خبط و خطا کردی و ایزد پوشاند بر گناه دگران پوشش و کتمان ادب است این همه مهلت جبران به خطاهای تو داد بنده ای را بدهی فرصت جبران ادب است خط قرمز بر حق آبروی بنده ی اوست عسکری دوری از تهمت و بهتان ادب است نهم اسفند نود و چهار  آخرین بازنگری ۱۸ شهریور ۱۴۰۳ استقبال از شیخ اجل 
بی تو ای دلدار، دل آواز می خواهد چه کار آنکه یارش رفت، حفظ راز می خواهد چه کار می دود دنبال او منزل به منزل کو به کو آبرو را عاشقی غماز می خواهد چه کار آخر خط است بی تو عاشق دل خسته را آنکه پایان آمدش آغاز می خواهد چه کار گر نیایی عاشقت را، مرگ باشد آرزو مرغ بی بال و پری، پرواز می خواهد چه کار گر بیایی خنده جوشد از همه اعضای من با تو دل بر شادی خود ساز می خواهد چه کار گر تو باشی مبحث اطناب شیرین می شود پیش دلبر عاشقی ایجاز می خواهد چه کار عسکری خوبان سزاوارند بر خوبان بکوش خوب باشی آید او اعجاز می خواهد چه کار فروردین نود و چهار آخرین تصحیح ۱۸ شهریور ۱۴۰۳
ز دوستان مجازی دلم به تنگ آمد از این نمایش و بازی دلم به تنگ آمد هر انجمن که روی اولش عزیز دلی از این جدید نوازی دلم به تنگ آمد از اینکه بر تو بگویند اوستاد و دمی شما کجای پیازی دلم به تنگ آمد تمام، وقت حمایت رها نمایندت شوند اهل ریاضی دلم به تنگ آمد یکی ز لایک کنان گر ز حق عدول کند شوند ناظر راضی دلم به تنگ آمد برای حفظ یکی در میان حلقه ی خود روند یکه به قاضی دلم به تنگ آمد "به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است" ز بحث و روده درازی دلم به تنگ آمد ز دوستان ضعیف عسکری دلش خون است از رفق مرده ی ماضی دلم به تنگ آمد سی فروردین نود و پنج ۱۸ شهریور ۱۴۰۳ 
پیشانی من ماند و غم و شانه ی تردید درخوف و رجا، از نفس خسته ی خورشید این جمعه ی من هم به شب شنبه رسید و یک بار دگر دل شده محکوم به تبعید لایق نشدم من به تماشای جمالش گفتند بدی ...گشته مجازات تو تمدید مشمول به رأفت نشدی بنده ی عاصی رفتار تو را مهدی زهرا نپسندید دلخون ز گناهان تو گردیده امامت اعمال تو بر غربت او عامل تشدید گیرم فرجش هم برسد ... شرم نداری زین نامه ی اعمال که پر گشته ز تجدید ای عسکری از حضرت زهرا مددی جو تا بلکه رسد نامه ی عفو تو به تایید چهارم فروردین نود و شش آخرین بازنگری ۱۸ شهریور ۱۴۰۳
بعضی آنقدر سپید می گویند که نمی فهمیشان کاش سیاه می گفتند ۲۱ خرداد ۹۷
به رسم مغلطه گویند گاهی به عجز رب تو باشد گواهی کند کاری خدا گردد مصور که بشناسند او را خلق بهتر بسازد صخره ای سنگین ومحکم که نتواند برش دارد خودش هم کند ایجاد موجودی توانا که عاجز باشد او نابودیش را کند در تخم مرغی کل دنیا بماند حجمشان هم هر دو بر جا کند پنجاه او جمع دو تا دو خداوند قدیر و قادر تو بدان پروردگار قادر ما نباشد عاجز و باشد توانا ولیکن آنچه زان پرسش نمودی نگیرد هیچگه بر آن وجودی بدان قدرت برآن معنا ندارد محال عقلی است اما ندارد بود کامل به قدرت گرچه فاعل ولی دارد به کنهش عجز قابل چو عیسی مرده ای را زنده سازد چو موسی دست خود رخشنده سازد کند شق القمر وقتی محمد و یا حق نیل را چون می شکافد محال علم را ممکن کند او که قومی را به خود مومن کند او اگر چیزی بود ممکن خداوند به خلقش عسکری باشد توانمند فروردین نود و چهار آخرین بازنگری ۲۳ خرداد ۹۷
در داخل یک رحم ، دو قل بود گویا که به شاخه ای دو گل بود خواهر به برادر خودش گفت ماییم در این سرا چه خوش جفت بر مادرمان ، نظر تو را چیست گفتش ، به نظر که مادری نیست غیر از من و تو، در این سرا نیست افسوس ، تحجُّر تو ، قطعی است پیشم ، تو مگو سخن ز مادر دیدی اگرش ، سخن کن از سر اندیشه ی خود ، نما تو روشن بر ماست سند ، به چشم دیدن گفتش که چه گویی ای برادر دادی تو چه حکم روی منبر حکمت نشود بر عقل باور مادر بود و مراست یاور تو تغذیه کرده ای ز جانش انکار نمودی آنچنانش با منکر او ، سخن ندارم بر مادر خود ، شکرگزارم گر پا ز رحم ، برون گذاری بر مادر خود،چه شرمساری گفتش که جهان، فقط همین جاست عشق است، همین لحظه که با ماست نا گه همه چیز ملتهب شد گویی که زمانه منقلب شد خواهر به برادرش بخندید گفتش برویم بایدش دید این شعر که عسکری مثال است گوید که نبودنش محال است کوتاه بود ، زمان دنیا چیزی گذرا شبیه رویا آنرا که نمی کنی تو احساس از دایره ی نبود نشناس کر گوید اگر به ما صدا نیست او‌ را به شنیدن که قوا نیست فریاد زند چرا خموشید در صحبت من کمی بکوشید گویا همگی که لال هستید بر من سبب ملال هستید چون گشت ز نقص خویش آگاه از سینه کشد ز فعل خود آه آثار خدا که در تجلی است گوید که موثرش به ما کیست العاقل بالاشاره یاران آرید به خالق خود ایمان فروردین نود و چهار آخرین بازنگری ۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیده‌ای   مرد  غریبی   در  دل  چاهی   ندا می دهد در ظلمت شب بیقرار و بی صدا ؟! از دلم پرسش نمودم آخر این مرد غریب سرِّ دل  دارد نهان، از  جمع انسان ها چرا گفت دل یا جمله می سوزند اگر آگه شوند یا بسوزد آسمان ازدست این دل سنگ ها آسمان چون دید رأسش را درون چاه سوخت آتشی افتاد از این صحنه در عرش علا سنگ خارا آب شد از ناله و آه علی از میان خیل انسانها نیامد یک صدا جای حیرت نیست از بی اعتنایی های خلق بعد از پیغمبر حق رفت بر مولا جفا دست حیدر را رها کردند و دادند به دیو دست خود را و ابا کردند از راه خدا بر خلائق آنچه لایق می شود آخر نصیب ای دل از مولا مبادا لحظه ای باشی جدا بر نداری دست از دامان او  ای عسکری  دست او تنها به محشر باشدت مشکل گشا بیست و پنج اردیبهشت نود و چهار  آخرین ۱۱ فروردین ۱۴۰۲
قرص استامینوفن چاره ی سردردش نیست آنکه معتاد به مورفین نگاهی شده است ۴ فروردین۱۴۰۳
این های و هو میان رعیت برای چیست؟ ان قلت در خصوص خلافت برای چیست؟ در کشوری که اصل نظامش شهنشهی است بازی انتخاب جماعت برای چیست؟ بیعت نموده اند اگر با امین شاه شور سقیفه، پچ‌پچ و خلوت برای چیست؟ وقتی که شخص اول این مملکت به ما گوید علی ولی، تَبِ امت برای چیست؟ پرسیده اند علت این انتخاب را؟! عشقش کشید حرف زیادت برای چیست؟ بر روی چشم امر ملوکانه را گذار ای بی ادب اباء و اسائت برای چیست؟ داند صلاح مملکت خویش را ملک این بند و حصر و ظلم و جسارت برای چیست؟ چون کودتا علیه خدا بود، عسکری توجیه این گناه و جنایت برای چیست؟ ۱۳ اسفند ۹۴ آخرین بازنگری ۱۹ شهریور ۱۴۰۳
آن دم که بیافشانی    بر روی رخت گیسو شب می شود ازظلمت  ای ماه کمان ابرو ای  کاش  که از بین  آن  خرمن  موهایت چشمی به من اندازی   تا زنده شوم از او هرچند که چون پنهان گردی بشود عاشق دیوانه ترت  اما   با من مکن این  مهرو بیچاره  شدم  یارا  روی  تو  ندیدم من اینگونه به  درگاهت   تا کی بزنم زانو من  این همه سرگردان   برگردجهان گشتم از هر که تو را جستم   گفتند مرا  سیرو من وصل تو می خواهم از هجر جدایم کن از آن  بشوم   گر چه   مصداق  اذا  ماتو بر عسکری ای مولا تا کی ندهی رخصت تا آنکه شوی دلجو هی  ناله  کنم ارجو هجدهم مرداد نود و چهار أخرىن بازنگری ۹ اسفند۹۸
از هر طرف  طلوع کنی ، مهر تابناک مارا نجات می دهی از ظلمت و هلاک باشد اگر طلوع دو خورشید در میان سر می برند هر دو ز خجلت درون خاک ای حجت خدا تو کجایی که اهرمن دین را نموده با دغل و شبهه چاک چاک مهجور گشته است شریعت به عهد ما با دین چو نفع خلق نموده است اصطکاک بعضی به قوم عاد تأسی نموده اند آنها که شهوت است برایشان فقط ملاک دنیای ما عجیب پر است از ،فساد و جور باید شود به مرد خدایی دوباره پاک هر چند عسکری نشوی لایق فرج گر با امام خویش نیابی تو اشتراک اردیبشت ۹۴ آخرین تصحیح ۹ اسفند۹۸
یا صاحب الزمان این جمعه هم نیا ما را نماز شد امروز هم قضا یا صاحب الزمان این جمعه هم نیا از درب خانه ام نومید شد گدا یا صاحب الزمان این جمعه هم نیا چون هست سینه ام لبریز کینه ها یا صاحب الزمان این جمعه هم نیا چون   از قضا   بود    آوردشهر   ما یا صاحب الزمان این جمعه هم نیا گم شد میان ما چون گوهر حیا یا صاحب الزمان این جمعه هم نیا آماده نیستیم بر جنگ و ابتلا یا صاحب الزمان قربان شوم تو را بر عسکری مگیر بر دل شما بیا یا صاحب الزمان مولای من بیا حتی اگر شود موری چو من فدا بیست و پنج اردیبهشت نود و چهار آخرین بازنگری ۲۱ شهریور ۱۴۰۳ 
حک کرده به لوح دل من نام علی حکاک زبردست جهان رب جلی شکری به سزا نیست براینم که بود شکر ابدی در خور لطف ازلی ۳۰ مهر۹۵
من برای با تو بودن با همه جنگیده ام گر تو هم آیی به جنگم جمع گردد جمعتان
با که گویم مشکلم را با که ای مولای من بر شنیدن یک نفر نیست نشیند پای من گر نشیند پای من دیگر نمی فهمد مرا چون نمی فهمد شود همراه غم افزای من از که گویم با که گویم از تو می گویم به تو تا شوی مولای من خود مونس غم های من دل به سوی باطل ای مولا گرایش می کند مثل جد خود غریبی سرور تنهای من حرف حق رفته است و اکنون کذب جولان می دهد منفعت معیار شد تیغ است هم در نای من گر علی امروز هم می بود انیسش چاه بود باز هم بر گرد اعدا اهل این دنیای من هر که منبر رفت مولا بوی اغفالش بلند فوج مشرک چاره اش آن ماه بی همتای من عسکری را کشت بیش از دشمنان زخم رفیق گشت از مهرت ملامت هر دم ای مولای من اردیبهشت نود و چهار آخرین بازنگری ۲۲ شهریور ۱۴۰۳
ظهورتو را بسته امت امید دهد جمعه ها بر دل خود نوید ولی بعد هر ندبه یا قبل آن ز خود رو نماید گناهی جدید به اظهار عشق به تو دل خوش است ولی در عمل یار خصم عنید مناجات عهدش حقیقی نبود به یک ساعت از ساحت دل پرید ز نا عهدی امت خود شدید شریدٌ فریدٌ طریدٌ وحید دعای فرج ورد لبهایمان از اعمالمان شد اجابت بعید بمیرد برای دلت «عسکری » که هر لحظه اش زخم از ما رسید دعا کن که گردیم آدم و یا ز ما امتی بهتر آید پدید اردیبهشت نود و چهار آخرین تصحیح ۲۲ شهریور ۱۴۰۳
شد امام امّتی دیگر به مردم آشکار پرده را از روی رخسارش زند ایزد کنار تا نماند بی ولی الله هرگز این جهان خوش به حال شیعیان و خوش به حال روزگار یک غدیر دیگر است امروز در تاریخ تا مدعی هرگز نگردد بر امامت نابکار آفتابی که بسوزاند خس و خاشاک را ماه تابانی که روشن می نماید شام تار باز هم خالق به مردم داد با او افتخار حیف از نا لایقی از ما نهان شد روی یار تا دوباره یوسف طاها به ما سازد نظر عهد خوانیم و فرج خواهیم از پروردگار  عسکری امروز روز شادی آل عباست صحبتی از غم مکن یک شعر شورانگیز آر سال نود و سه آخرین بازنگری۲۲ شهریور ۱۴۰۳ 
بر دیکتاتورین ملک به تحقیق هر کس که لگد زد شده تشویق ترفیع گرفتند سران، سلبریتیها در آمده هر فتنه گر از حالت تعلیق افتاده طمع در دلشان بابت برگشت از طعم وفاق به نفاق آمده تعمیق گشتند همه در صدد هتک و هیاهو هر لحظه به منبر برود ملحد و زندیق هر روز فراتر برود کشف حجاب و با هرزگی و بوسه، بغل هم شده تلفیق گشتند مرخص شده آن فوج مرخص بر خفتنشان آمده انصاف به تصدیق ۲۳ شهریور ۱۴۰۳
آید چه خوب رخت امامت به قامتت بیچاره است آنکه نخواهد زعامتت گویی که آمده است غدیری دگر ز راه غربال می شوند امم از علامتت . خورشید می شوی که به ما روشنی دهی حتی ز پشت ابر شها از کرامتت ای کاش رزق ما شود ای شه رضایتت اوج بلای ماست عتاب و ملامتت از ما به دشمنان تو لعنت فقط رسد بر ما وظیفه است دعای سلامتت ما گشته ایم حصر بلاهای بی شمار ما را نجات بخش شها با قیامتت بر عسکری ببخش شها حسن عاقبت در سال روز عهد و شروع امامتت ۱۴مهر ۱۴۰۱