eitaa logo
دفتر شعر من
92 دنبال‌کننده
7 عکس
14 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
دعای کمیل منظوم قسمت دوم و من ای کاش می دانستم آیا الهی، سرورم، من را تو مولا که آتش را مسلط می نمایی در آن دنیا برای چهره هایی که بر مجد و بزرگی تو یزدان همه بودند جزو سجده سازان زبانهایی که از روی حقیقت به توحید تو ناطق بود و مدحت بر آن دلها که با تحقیق یزدان خداوندیت را آورد اذعان به جانهایی که خاضع گشت و لرزید چو از عرفان به تو لبریز گردید به اعضایی به شوق از بهر طاعت بیامد در مکانهای عبادت اگر چه بر گناهش دارد اذعان اشارت می کند از بهر غفران نه هرگز بر تو مولا این گمان نیست خبرهامان ز فضلت این چنان نیست تو که پروردگاری بس رحیمی تو خشاینده ای ربی کریمی مکافات قلیل این جهان را تو میدانی ضعیفم ای توانا به پایان می رسد آخر مشقت که اندک هست و کوتاه و موقت چگونه می توانم صبر آیا کنم بر رنج آن دنیا خدایا در آنجایی که طوفان مصائب بزرگ است و بر اهلش سخت صائب که طولانی و پا برجا و ماناست نه تخفیفی بود بر آنکه آنجاست که مولا نیست بر این رنج و محنت سبب جز انتقام و خشم و قهرت همان چیزی که از فرط مکافات ندارد تاب آن ارض و سماوات چه باشد دیگر ای مولا مرا کار که هستم بنده ای با ضعف بسیار همان عبد ذلیل عبد حقیرت همان درمانده مخلوق فقیرت خداوندی که هستی سرور من تو ای مولای بنده پرور من کدامین کار را آرم شکایت شوم نالان بگریم از انابت برای شدت درد و عذابم برای طول آلام و عقابم اگر با دشمنانت روزگاری مرا بهر عقوبت جمع آری مرا همراه با اهل بلایت خدا گرد آوری گر در نهایت جدا سازی اگر بهر عقوبت مرا از عاشقان، یاران خوبت خداوندی که هستی سرور من تو ای مولای بنده پرور من بگیرم بر عذابم بود طاقت چگونه صبر سازم بر فراقت شکیبایی کنم بر سوز نارت نظر سازم چسان بر آن کرامت چگونه من در آن آتش بمانم که بر عفو تو دلبسته است جانم به صدق ای سرورم سوگند سوگند اگر اذن سخن گفتن بدادند کنم زاری زنم فریاد آن جا به سبک آرزو مندان خدایا چونان فریاد رس خواهان عالم به درگاه تو من فریاد آرم چونان گم کردگان سازم نوایی ولی المومنین اکنون کجایی امید عارفان را هم تو پایان تو ای فریادرس بر داد خواهان حبیبی با قلوب راستگویان اله العالمین ای نیک یزدان و آیا این چنین باشد خدایا تو را حمد و سپاس از جانب ما به دوزخ بشنوی ای جان جانان صدای یک مسلمان را ز زندان برای آنکه بنمود این مسلمان خلاف آنچه ربش داد فرمان چشد طعم عذاب دوزخت را از آن خبطی که عامل شد به دنیا به اطباق جهنم گشت زندان ز دست جرم و گستاخی و عصیان اگر چه بر تو نالان است یزدان چو آنکه رحمتت را باشد عطشان بنالد او چنان یکتاپرستان خداوندیت را دلبسته ای جان چگونه در عذاب تو بماند کسی که سبقه حلم از تو دارد بیازارد چگونه آتش آن را که دارد چشم فضل و رحم مولا چگونه شعله ها می سوزد آنی که صوتش بشنوی، جایش بدانی چسان در نار می گردد گرفتار کسی که هستی از ضعفش خبردار به اطباقش به سرعت چون دوان است که می دانی که صادق در بیان است چگونه عاملان دیو مانند به فریاد و نهیب او را برانند در آن حالیکه او را هست بر لب برای خواندن تو ذکر یا رب و یا آخر چگونه ممکن آید کسی که آرزو در دل نماید ز نار از فضل تو یابد رهایی تو وابگذاری و ترکش نمایی نه هرگز بر تو مولا این گمان نیست خبرهامان ز فضلت این چنان نیست نه مثل آنچه از نیکی و احسان نمودی بهره ی یکتا پرستان یقین دارم نبود ار حکمت ای یار همان حکم عذاب اهل انکار همان فرمان که باید دشمنانت در آتش تا ابد آرند اقامت نمی کردی به جز برداً سلاماً تو با آتش خدای خوب دانا نمی شد آتش تو جای ماندن برای هیچ موجودی معین ولی ای آنکه اسماء تو پاکند قسم خوردی تو ای دادار دلبند کنی از کافران آکنده نیران چه جن باشند چه از جنس انسان و خوردی همچنین یا رب تو سوگند معاندها در آتش جاودانند و ای آنکه ثنای او نمایان به نعمت بندگان را کردی احسان نمودی این جنین حرف خود آغاز سوالی و جوابی را به آواز که باشد مومن و کافر برابر؟ نه این سان نیست حکم حی داور الهی سیدی من مسألت گر شوم از محضرت ای حی داور به آن قدرتت که بنمودی مقدر قضایی را که بنمودی مقرر به حکم حتمیت از بهر اجرا که کردی چیره به هر چیز یارا خدایا تا به امشب بخش در دم هر آن چه از گناهان کرده باشم هر آن چه از قبیحم گشته پنهان همه جرمم نهانی یا نمایان گناهانی که گفتی کاتبان را که بنویسند اندر نامه آن را همانها که گرفتی عهد از آنان شوند از بهر کردارم نگهبان بر اعضایم به سان دیده بانان نمودی شاهد و کردی تو عنوان نگهبانی نما خوب از ورایش تو شاهد باش بر امر خفایش همان امری که خود مخفي نمودی به احسان خودت پوشیده بودی
دعای کمیل منظوم قسمت سوم نصیبم را ز هر خیری که یزدان تو آن را می فرستی کن فراوان از آن احسان که آن را نشر دادی به رزقی که در آن وسعت نهادی گناهی را که آوردیش غفران خطایی را که آوردیش پنهان خدای من خدای من خدایا عنایت کن به یارب یارب ما (یارب یارب یا رب) الهی سرورم ، آقا و مولا که هستی مالک و ارباب من را تو ای آنکس که او را بی گمان هست عنان اختیارم در کف دست تو ای آگاهم از هر ناگواری ز هر سختی ز هر رنج و نداری تو ای آنکس که می باشد خبردار به فقر و فاقت این بنده ی زار خدای من خدای من خدایا عنایت کن به یارب یارب ما (یارب یارب یا رب) ز در گاه تو دارم من تقاضا به حق تو به قدست بارلها به حق آن صفات و نامهایت که باشد در بزرگی بی نهایت که از هر روز و شب من را فرازی به ذکر و یاد خود آباد سازی نگهداری مدامم بهر خدمت و اعمالی که مقبول است نزدت که قول و فعل من باشند هم سو مداوم خدمت من در ره هو تو ای آقای من پروردگارم و ای آنکه بر او من تکیه دارم و ای انکس که حال خویش تنها به سوی او برم از بهر شکوا خدای من خدای من خدایا عنایت کن به یارب یارب ما (یارب یارب یا رب) قوی کن بهر خدمت بر من اعضا نما محکم خدا عزم دلم را خداوندا مرا حالی ببخشا که باشم بهر پروای تو کوشا دوام اتصالم را به خدمت خدا بر درگهت بنما عنایت چنانچه در میان پیشتازان برانم سوی قرب و عشق یزدان  به سرعت آنچنان باشم به میدان شوم شاخص میان نامداران میان جمله مشتاقان کویت به شوق قرب تو آیم به سویت بیایم تا شود نزدیک تر ها چو آن یاران مخلص نزد مولا چو خوف موقنین از جایگاهت شوم من هم خدایا در مخافت شوم همراه من با اهل ایمان به گردت مجتمع ای نیک یزدان و آنکه قصد بد آورد بر من تو قصد بد کنش باشش تو دشمن و آنی که به من بنمود نیرنگ به نیرنگش نما یارب تو آهنگ به قسمت سازم از آن بنده هایی که یارب بهترین را می نمایی ز حیث منزلت ز آنان که یارب از آنها نیست در نزد تو اقرب از آنهایی که بر درگاهت آنان اخص در رتبه هستند و به عنوان به جز احسان تو ای بنده پرور نگردد این همه هرگز میسر به جود خود خدا بر من ببخشای به مجد خود نظر بر من بفرمای به رحمت ای خدا من را نگهدار به ذکرت آورم مولا به گفتار به حب خود دلم را ساز بی تاب به زیر منتم با حسن ایجاب گناه و لغزشم نادیده انگار گذر از جرمهای این گنهکار که فرمان داده ای بهر عبادت خداوندا تو از بهر عبادت نمودی امر از بهر دعایت اجابت را بدان کردی ضمانت به تو پس روی کردم من خدایا و پیش آوردمت من دست خود را به حق عزتت بر آن صلابت دعایم را نما یا رب اجابت مکن از فضل خود نومید من را مکش من را به بند یأس مولا كفايت كن مرا از شر اعدا ز شر جن و انسم بارلها تو اى أنكس كه مى گردی بسی زود ز دست بندگان خویش خشنود بیا بگذر تو از آن عبد زاری که باشد جز دعا او را نداری همانا ای خدا هستی تو کوشا چو می خواهی که امری گردد اجرا تو ای نامت دوا یاد تو بهبود غنا باشد اطاعت از تو محمود بیا رحمی نما بر روز و حالش بر آن عبدی که مولا رأس مالش بود تنها رجا، امیدواری سلاحش نیست غیر از اشک و زاری تو که نعمت کنی بر بنده ساطع نقم را می شوی از بنده دافع تو آن نوری که در غوغای ظلمت رهانی بنده را از بند وحشت تو داری گرچه علم بی شماری نباشد بهر تو آموزگاری محمد را و آل اطهرش را درودی کن خداوندا تو اعطا نما با من به رسم خود مدارا نه آن رسمی که باشد ماسوا را درود کردگار پاک و یکتا برآن پیغمبر پاک مصفا امامان مبارک از تبارش درودی و سلام بی شمارش سال ۷۶ آخرین تصحیح ۱۹ اردیبشت۹۹
نام او را حسن نهاد خدا نام ابن برادر موسی گفت هارون احمد است علی صد تبارک بگو به حسن عطا بر جوانان جنت او زینت از محمد رسیده اش هیبت اشبه الناس بر نبی نبود غیر از او به صورت و سیرت او بود جزو خمسه النجبا گل چارم ز باغ آل کسا آن گروهی که چون مباهله کرد گشت غالب به لشکر اعدا  پادشاه گذشت و بخشش و جود در تواضع به او شبیه نبود در عبادت یگانه ی عصرش در شرافت سمر به ملک وجود آمد و طعنه زد به ماه تمام با رخی از قمر منورتر به لطیفی نو گلی زیبا روی دامان چشمه ی کوثر سی و یک خرداد نود و پنج آخرین تصحیح ۱۰ خرداد ۹۷
احسن شود اوضاع جهان چون حسن آید جان دگری بهر جهان سوی تن آید او اشبه مردم به نبی باشد و از این انگشت جهان از عجب اندر دهن آید تقسیم کند ثروت خود را به سه نوبت بخشد به دو نوبت همه را خود شکن آید آید به درش چونکه کسی بهر نیازی از بخشش او مدعی داشتن آید او سید و سالار جوانان بهشت است بر ارض و سما زین حسین و حسن آید از حُسن حسن من چه بگویم که پیمبر فرمود که هیبت و توانش ز من آید صابر تر و مظلوم تر از او چه کسی هست در خانه عدو دارد و از او فتن آید ای عسکری از غصه مگو هیچ به میلاد حیف است که کس مویه کن و موی کن آید دهم تیر نود و چهار 
در جوار کریم آل نبی یک یهودی به صلح ساکن بود همسرش بهر حاجتی یک روز رو به سوی سرای جود نمود پشت دیوار خانه ی خود دید از شکافی که بود در دل آن که نجاست نموده است نفوذ به سرای امام عالمیان زود نزد امام حاضر شد همسرش چونکه این قضیه شنید عذرخواهی نمود و بر وجهش عرق شرم از گذشته دوید تا نماند به شرم بیش از این بر یهودی چنین نمود بیان گفت جدم رسول پاک خدا که به همسایه ات به مهر بمان آن یهودی به خانه اش برگشت با خود آورد جمله اهل و عیال تا مسلمان شوند با یَدِ او تا رساند امامشان به کمال این بود راه روشن یزدان دین حقی که هست رهبر آن این چنین مهربان و با رأفت می پذیرد دلش به اطمینان هفدهم آبان نود و پنج
خسته از ره نشست رو ی زمین از طرفهای شام آمده بود دید مردی شریف و خوش سیما پیر  پرسش ز اسم او بنمود چشمهایش هنوز با او بود که به گوشش رسید ابن علی گر چه حسن حسن خرابش کرد چهره در هم شد از شنیده ولی سالها عالمان خطه ی او داده بودند بر علی دشنام خواست دینش ز کف برون نرود زیر لب داد فحش مدام دلش از این عمل نشد آرام چشم بست و گشود آنگه کام ناسزا پشت ناسزایش گفت چشم در چشم نازنین امام مجتبی مهربان نگاهش کرد گفت با گرمیش ولی خونسرد می کنی اشتباه شاید از این که در اینجا غریبه ای ای مرد گر به چیزی نیازت افتاده ما نماییم بر تو آماده راه جویی اگر بجو از ما تا که بیرون میفتی از جاده بی غذایی برت دهیم غذا هستی عریان برت دهیم ردا بی مکانی تو تا گه برگشت باش ضیف عزیز خانه ی ما اشک در چشم پیرمرد نشست گشت از باده ی هدایت مست گفت برمنصب رسالت حق نیک داند که بر که بنهد دست بود مبغوض تر کجا ز شما نزد من ای امام خوبیها بر دلم مثل مهر تابیدی که ندارد برای غیرت جا نیست هرگز بدی چو امر حسن نیست راهی به حق به غیر حسن ای که چون کوهی از بدیهایی بسپرش بالتی هی احسن بیستم خرداد نود و شش
چون برای شاه دین آمد به دنیا مجتبی گفت بر پیغمبر حق حامل وحی خدا داشت فرزندی پسر هارون به نامی بس جمیل حق برای ابن حیدر می نهد آن نام را گفت پیغمبر به او نامش چه باشد آن پسر گفت جبریلش به پاسخ نام او باشد شبر گفت باشد در زبان ما چو آن نامی حسن؟ گفت او را ای پیمبر نام بگذارش حسن عسکری یک نکته ی باریک دارد این خبر از چه اسم ابن هارون را کند حق جلوه گر چون برادر بود هارون بهر موسی بی گمان شان حیدر با محمد هم بود مانند آن حال باید دید هارون را چه باشد ماجرا رفت موسی ماند هارون، سامری، عجل طلا یازدهم تیر نود و چهار آخرین بازنگری ۴ آذر ۱۴۰۲ 
اولین فرزند زهرا و علی شمس رویش شد به دنیا منجلی وای زهرا و محمد مرتضی هر سه را در رخ بود نقش رضا گر چه سر تا پا حسن باشد حسن چونکه حق گوید ، مضاعف شد حسن در عرب هرگز چنین اسمی نبود نام بد بر نور کی یابد ورود سید اشباب جنت بود او بر زمین و آسمان زینی نکو جزو جمع بهل و اصحاب کسا آیه ی تطهیر بود و هل اتی اشبه مردم به احمد بی گمان هیبتی او داشت پیغمبر نشان اشجع مردان به پیکار جمل کشت او را مکر فرزند هبل سید و سبط و زکی و مجتبی در کرم اسطوره و شاه سخا عسکری از او اگر گویی سخن بیمه گردی روز محشر از محن دهم تیر نود و چهار آخرین بازنگری۴آذر ۱۴۰۲ 
قاسم قسم به جمله قسمها که خورده ای پرواز را فقط تو به خاطر سپرده ای آنجا که در میان نماز تو گل شکفت گفتم ز یاد مشی علی را نبرده ای گفتم میان این همه اموات این دیار تنها تویی تو که از دل نمرده ای آنجا که در کناره ی اروند دیدمت گفتم که از نبودن یاران فسرده ای وقتی ز یار غیر شهادت نخواستی گفتم که آن به آن پس از آن را شمرده ای گفت عسکری که بوی شهادت بلند شد از پیکرت که دست خدا را فشرده ای ۱۳ دی ۹۸
گفتی به عشق بر تو که گردم فدا فدا بر وصل جا به جا تو نمودی دعا دعا تن را چه بی قرار فکندی به تهلکه گفتی به استجابت آن هی خدا خدا گفتی که بایدش بسرایم غزل غزل تا آنکه بر جواب بگوید بلی بلی باشد بلا بلی چو به درگاه عشق پس دعوت کنم مدام به جانم بلا بلا تنها به یک غزل که تو راضی نمی شوی دستان جدا و چشم و سر و پا جدا جدا باید تمام مردم دنیا خبر شوند تا جان دهم برای نگارم علا علا ای عسکری عمل بودت مایه نجات قانع مشو به اینکه بگویی ولا ولا ۱۴ دی ۹۸
بر دور کمر احاطه دارد فرهنگ لغات بعضی افراد هستند ز عقل و علم خالی آماده برای داد و بیداد هرچند که بی سواد هستند دارند به تن سری چه پرباد دارند تعصب فراوان بر رنگ و نژاد و قوم و اجداد کوبند به فهم ناقص خود هر کس که ز راه حق خبر داد هرگز نشوند اهل تحقیق نشخوار کنند قول شیاد دنبالگر سفسطه هستند با اهل ادب چو بحث افتاد پر زور بود اگر مخاطب سازند به فحش قلب خود شاد مخصوص به عالم مجازی آنجا که کنند راحت افساد ۳ اردیبهشت ۹۷
آتش زدی به پرچم خود خاک برسرت تا زنده ای به هر دم خود خاک بر سرت بر این سه رنگ چشم و دل و سر نهند و بس گم شو ز خبط مقدم خود خاک برسرت پیچیده بر شهید چو خورشید و شیریش آتش به رب اعظم خود خاک بر سرت پرچم نماد مام وطن هست و لت زدی بر مادر مکرم خود خاک بر سرت این مملکت اگر که به دست تو اوفتد بارد اسف به عالم خود خاک برسرت ۱۳ دی ۹۶
با پرچم بیگانه دل خویش شکستی بیگانه ربود از وطنت جام و تو مستی هر طور در این مساله من فکر نمودم دیدم که توپستی و تو پستی و تو پستی ۸ آذر ۹۷
بگفت ناوم از ایران که شاخ و شانه ندید از آن زمان که ریاست به دست بنده رسید به طفل موی سپید ننر به کاخ سیاه بگو که ناو تو حتما نکرده خبط جدید اگرچه مشی مدارا به طفل شیرین مغز همیشه در خور تکریم باشد و تایید ولی بدان که نداری به مرگ فاصله ای اگر به سینه بسایی تو تیغ های حدید نما ز عسکری این نکته ی ظریف به گوش که هیچ گاه تو ایرانیان مکن تهدید ۱۸ تیر ۹۷
فیل است نماد حزب جمهوری خواه گویند چو خر کند دموکرات نگاه اندازه ی فیل خر ولی آمده است این بار برون ز طرف این اردو گاه در وصف ترامپ من رباعی دارم در جنگ عدو وجود ساعی دارم هر چند که نیست بهر دیوانه حرج با این همه شیوه ای دفاعی دارم برجام چه نابجا چه واجب چه بجا بر خلق جهان نمود روشن این را ما مثل علی به عهد خود پا بندیم دشمن نبود به عهد خود پابرجا زد بهر سلامتی یک صید کدام صیاد به مهربانی و شفقت جام هر کس کند اعتماد بر دشمن خود حرمان بشود نصیب او سر انجام ۲۳ اردیبهشت ۹۷
کسی که از نظر جهل جزو اعلام است گرفته ژست که جهدم علیه برجام است نه فهم معنی اقدام مشترک دارد نه یک دقیقه به مانند آدم آرام است گمان کنم که به مغزش نمی رسد خونی ز سفتی کرِ واتش به حال اعدام است به مامیش بسپارید دیر تا نشده روان پزشک برندش که غرق اوهام است اگر چه موی سفیدی به روی سر دارد ولیکن از نظر عقل طفلکی خام است یکی به او برساند برو سراغ همان جوان خام کره چون که با تو همگام است میا به بیشه ی شیران که ات نتن یاهو نموده است طریقی که آخرش دام است برو که عرصه ی سیمرغ جای جولان نیست که آخرعاقبتت ای مگس چو صدام است هر آنکه دشمن این سرزمین خوبان است به جز هلاک بر او عسکری نه فرجام است بیست و دوم مهر نود و شش
ایرانیم و مذهب خوبان دارم بر میهن خود عشق فراوان دارم از کینه بترکی تو اگر اهریمن بر عجز و هزیمت تو ایمان دارم این بیشه ی شیران بود ای تکفیری گیرم که زدی به زعم خود تک تیری از غرش شیران ژیان خواهی مرد یاخویش ره منفجران می گیری پا را ز گلیمت مکنی بیش دراز اینجا نه دمشق است نه صنعا نه حجاز موری که کند لانه به جولانگه فیل بر خویش کند باب هلاکت را باز بدبخت بد اندیش برو جای دگر از واهمه ها در دل ما نیست خبر گویا که مسیری به خطا آمده ای برگرد کزین بیش نبینی تو ضرر گردن کشیت در بر گردن شکنان اثبات بر این است که هستی نادان در عرصه سیمرغ مگس در پی چیست عقلی کن و جان را ببر از این میدان هجدهم خرداد نود و شش
مثل یک مورد ارستم فکر این بیمار کن یا به قلبم شوک بده یا ختم سی پی آر کن گر بیایی ریت قلبم می شود تنظیم ، نه.. سخت می ریزد به هم ، پس ختم این رفتار کن خوب می دانم که قلبم نیست خیلی رو به راه قلب خود پیوند زن با من مرا تیمار کن گر تو دستم را نگیری می روم از دست و بعد عیب می گیرند بر تو، چاره ای در کار کن نسخه کردی مرحمت ممنون ولی بردم ز یاد چون خود تو نسخه ای حالا تو هی تکرار کن عسکری بیمار خوبی نیست می دانم طبیب سخت باشد مهربان پس سهل این دشوار کن دوازده دی نود و چهار اَرِست :ایست قلبی یا تنفسی شوک :در برخی موارد احیا انجام می شود و می تواند نجات بخش شود سی پی آر :احیاء قلبی ریوی بیمار ریت قلب :تعداد ضربان قلب
هیچ کس این موقع شب مثل من بیدار نیست همدمم جز قرص و کپسول و تب بیمار نیست هیچ کس تر از تمام هیچ کس های جهان من خودم هستم که بامن هیچکس راکار نیست هر کس آید پیش من جوید زمن درمان خود هیچ کس بهر طبیبان همدم و غمخوار نیست آنچنان محکم بکوبد نصف شب بردر مریض زهره ام می ترکد اما زهره ی گفتار نیست گاهی از همراه بیماران به شدت در هراس میشوم آنسان که ترس ازقوم آدمخوار نیست یک مریض سکته ای ماند به روی دست من چون هدایت راستادیست که بهرش عار نیست گاه می بخشی ویزیتت را تو بر یک مستمند پول دارویش گران است و برش هموار نیست گاه بیماری دعایت گاه دعوایت کند هیچکس خوف و رجایش اینچنین در کار نیست هر چه گویم بر یکی لازم برایت بستریست گویدم پای خودم حاجت به این اطوار نیست می کند اصرار بیماری دگر بر بستری آنکه قدر نسخه ای هم ناخوش و بیمار نیست گر خطایی رفت در کارت شوی اندر قصور دست بردار تو وجدان و دل افگار نیست معنی بحران برای من یکی مفهوم نیست هیچ بحرانی برم بدتر ز سی پی آر نیست عسکری پروردگارت گر که در یابد تو را هیچ شغلی اینچنین باشادی وغم یار نیست سید عسکر رئیس السادات  فروردین نود و چهار 
شاعرم شعری گران آورده‌ام واژه از ژرفای جان آورده ام نقل یک دنیا سخن آورده ام هم ز نو هم از کهن آورده ام  درد دلها دارم آهنگین ولی طعنه ی موزون من سنگین ولی روی شعرم سخت حساسم اگر سرسری گیریش گیرم درد سر شعر شاعر مثل فرزندش عزیز باشد و قلبش بود چون حوت لیز زود می رنجد ز دست دوستان چون نباشند اهل سیر بوستان عسکری را داغ دل شد تازه تر دیگر این بگذار تا وقتی دگر خرداد نود و چهار آخرین بازنگری ۲۷ خرداد۹۹
بار دیگر گرفته راه نفس چشم دارد هوای باریدن رفته خورشید تا شود آغاز دوره ای از خزان تابیدن کوچه ای در مدینه مضطرب است باز  تشییع و دفن در کار است باز اوضاع کوچه کوچی شد یاد زهرا فتاد و ضربت دست باز گویا کسی رها شده است از ستم های حاکمی جابر بر نتابد دروغ، صادق را جهل را علم زاده ی باقر دیگر از زیر پای او نکشد ظالمی در نماز سجاده نبرندش دگر به جور به قصر ندهندش ز جام غم باده بقعه ای در بقیع می یابد تا ز ظلم ددان بیاساید تا پس از سالها نواده ی جهل بقعه اش را خراب بنماید بر مزار امام صادق نیست سنگ قبری چراغ و فانوسی بر مزارش به غیر گرد و غبار نبود زائران مأنوسی آن که در قرنهای پیش از این بود دلواپس مسلمانان که نگردند دور از ایمان چون به غیبت رود امام زمان اشک می ریخت همچو ابر بهار این چنین می نمود او نجوا خواب را بی گمان ز چشمانم غیبت تو ربوده ای آقا هست قلبم اگر چه پر از غم از بلا و مصیبت پیشین بیش از آنم غمین از آینده که به اندوه قلب توست عجین علت گریه را چو پرسیدند گفت در جفر چونکه کاویدم دیدم آنجا زمان غیبت را شک به دلهای مسلمین دیدم ارتداد گروهی از امت روی گرداندن از ولایت ما سوخت قلبم ز ناگواریها که دهد رخ به دوره ی آنها بیست و نهم تیر نود و شش
عصر او عصر بحث ادیان بود عصر چالش میان فلسفه ها عصر زندیق های ضد خدا عصر دین با قرائت خلفا شیعه آماج تیر اهریمن آمده خصم با تمام قوا دین حق را مدافعی باید تا برافرازدش به دهر لوا مثل رودی روان بود ز علوم آنکه باشد رئیس مذهب ما صادق و کاشف الحقایق و نیز فاضل و طاهر و امام هدی گشت دین از کلام او احیا شبهه سازان یکی یکی رسوا تربیت کرد از بَرِ اسلام او هزاران مبلغ کوشا مذهب جعفر از درخشش خود کور می کرد چشم دشمن را سخت مشغول خلق مذهب شد هی بنا کرد خصم مدرسه ها گشت شیطان از او چو مستأصل بر کمان کرد تیر کین و جفا شد شهید ره خدا جعفر تا بماند سریر جور به جا سالها چون گذشت از آن دوران نسلی از آن تبار نا زیبا کرد حتی مزار او ویران تا نماند نشانی از مولا غافل از آن که شیعه را در دل تا ابد دارد این بقیع بقا آن چراغی که ایزد افروزد هر که پف کرد خود رود به فنا نهم مرداد نود و پنج
دین حق زنده شد از خون ابا عبدالله نشر دین یکسره مدیون ابا عبدالله یک حسین بن علی، جعفر صادق دوم شیعه پس یکسره ممنون ابا عبدالله هفتم دی نود و چهار 
آب سنگین را فدای خواب سنگین می کنیم سفره را با بردن تحریم رنگین می کنیم جلب می سازیم بر دشمن دوباره اعتماد ما توافق نامه ای امضا چه ننگین می کنیم از گزینه محو می سازیم روی میز را بهر صلحی جاودان ما اسب خود زین می کنیم تا ابد هر چیز گوید کدخدا آن می کنیم ما به امضای کری هر عهد تضمین می کنیم تا واشنگتن می زنیم بر آبروی خویش پل بر غرور خویش تا احساس تدفین می کنیم هر کسی هر امتیازی خواست بهرش می دهیم ما برای سر به راهی سخت تمرین می کنیم عسکری هر جا که فهمیدیم کردیم اشتباه مرجعی را بهر این تقصیر تعیین می کنیم آنکه هی می گفت بر دشمن نسازید اعتماد قلب خود را خوش به رویایی دروغین می کنیم از چدن دستی است دشمن را به زیر دستکش مخملش را منگریم و دیده را حق بین کنیم آخرین بازنگری۵ تیر۹۹
با عاملان جنگ اسیدی مخالفیم چون بی خیال فعل یزیدی نمی شویم با هر که لطمه زد رخِ زن را مخالفیم چون بی خیال دست پلیدی نمی شویم در عهد با رقیه و از بهر یک یتیم ما بی خیال اشک جدیدی نمی شویم ما هر خشونتی بشود بهر کودکان مرعوب قول «هیچ ندیدی» نمی شویم ما غصه دار هر لب خشک و گرسنه ایم چون بی خیال قطع امیدی نمی شویم ما زیر بار بیعت جبری نمی رویم چون بی خیال عهد سدیدی نمی شویم هر چند عسکری بشوی سرزنش بگو ما بی خیال هیچ شهیدی نمی شویم سال نود و سه آخرین بازنگری ۴ تیر۹۹