eitaa logo
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
141 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
25 فایل
همه نیازمند آنیم که ناطق شدن را تمرین کنیم و گرنه در همان بخش اول باقی می‌مانیم. ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/Saeedtotonkar
مشاهده در ایتا
دانلود
الناس علی دین ملوکهم مدتی هست که به این می‌اندیشم: حکومت در دوران ما دیگر مفهوم سابق را ندارد. آنچه که بر مردم حاکم است، نه ساختارهای رسمی دولتی که کلان‌داده‌های موجود در فضای رسانه‌ای است. مردم با کلان داده‌ها زندگی می‌کنند و کلان داده‌ها بر مردم حکمرانی می‌کنند. هر کس هم به نوبه خود نخودی در این آش می‌اندازد تا احساس کند در آن گوساله سامری آخرالزمانی شأنی داشته و سهمی برداشته و نقشی ایفا کرده پس خودی و خودمانی است و پرستیدنش می‌ارزد به کنار زدنش. این شرک جدید و شراکت در خدای فرانو پدیده شگفت‌انگیزی است. باید در این باره بیشتر بیاندیشیم.
⁉️ تنها فقیه خوارجی است که دشنام و ناسزاگویی بر شخص اول حکومت علوی را جایز می شمارد برنامه سحری یکی از شب‌های ماه مبارک رمضان امسال بود که خطیب مشهور پایتخت در تحلیل حسادت ورزی حسودان امام علی علیه السلام جمله اهانت آمیزی را از آنان علیه آن حضرت نقل کرد. فردای همان شب به یکباره خوارجی مسلکان و مقدس نمایان حوزوی و تابعین شان بلوایی به راه انداختند که ای مسلمان چه نشسته ای که منبری نزدیک به حاکمیت مولای مان علی را به باد فحش و اهانت گرفته است. آنان در تلاش بودند که به این وسیله جامعه دینی را به آشوب کشانند و به اصطلاح قیصریه را به آتش کشند. اگرچه منبری مشهور در برنامه سحری بعدی ضمن عذر خواهی توضیح داد که قصد نقل گفتار حسودان امام علی علیه السلام را داشته‌ است و نه اهانت به آن حضرت، اما از آنجا که خناسان در پی فتنه انگیزی و التهاب آفرینی هستند به توضیحات وی گوش ندادند و او را تا سر حد مجرم خطرناک محکوم کردند و خواهان اشد مجازات برای او شدند. ‌اما حضرت حق چه زود نفاق گفتار این جماعت نیرنگ باز را بر مردم آشکار کرد. چنانکه به تازگی یکی از آنان در کانون توحید نما از سیره رواداری امام علی علیه السلام در مواجهه با تعرض و اهانت اهل خوارج چنین نتیجه هتاکانه ای را گرفته است که " گویی فحش و اهانت به شخص اول حکومت از اساس جرم انگاری نشده است"!! این چه سواد فقهی و لسان دینداری است که با کژ فهمی از سیره حکمرانی علوی اینگونه فحش و ناسزا بر شخص اول حکومت را - علی باشد یا هر حاکم شرع دیگر - جایز می شمارد و جرمی بر آن مترتب نمی داند؟! با این کژفهمی جواز ناسزاگویی به بزرگان دین را تئوریزه کرده است. چگونه‌ ممکن است که محب علی دشنام بر آن حضرت را نه فقط بشنود و قلبش به درد نیاید بلکه آن را جایز هم بداند. چقدر باید این مساله برای مدعی فقاهت مهم باشد که بر بالای منبر جواز فحش و اهانت بر معصوم علیه السلام را روا می دارد و می پرسد " چرا ما نمی‌توانیم در عمل از این سیره امیرالمؤمنین(ع) استفاده کنیم؟ ". اسفبار تر اینکه به زعم وی فحش و اهانت چونان حقی برای مخالف و معترض مفروض است! اگر اینچنین است، پس من نیز که معترض و مخالف با این مدعی هستم، حق ناسزاگویی با او را دارم. در این صورت، آیا در جامعه ایمانی چیزی از ادب و احترام متقابل باقی می ماند. بگذریم که جواز ناسزاگویی راه را بر اخلاق مداری می بندد و باب خشونت گفتاری را مفتوح می گرداند. این معمم مدعی، هنوز نفهمیده است که امام علی علیه السلام فحش و اهانت به شخص اول حکومت را جایز نشمرده است بلکه از حق خود که جواز مجازات شخص هتاک است، گذشت کرده است. فرق است میان عفو در مجازات با جواز عمل مجرمانه. هیچیک از فقهای امامیه از این سیره علوی برداشت جواز فحش و هتاکی را نکرده اند. بخصوص که روایات سابّ النبی اشد مجازات را تعیین کرده است. در کجا حضرات معصومین علیهم السلام که مخالف و معترض خلفای اموی و عباسی بودند آنان را به باد فحش و اهانت گرفته اند. آیا آنها از این سیره جدّ شان خبر نداشتند. این آقای معمم در خلوت نفسانی خود گمان کرده به مکاشفه فقهی مهمی نائل شده و باید بر بالای منبر همگان را خبر دهد که فحش و اهانت به شخص اول حکومت جایز است! آیا اینان با اینگونه توصیه های مشعشع فقه نما می خواهند جامعه را به سمت اخلاق مداری و مدارا با دیگران سوق دهند؟! تنها جامعه سکولار و اهل خوارج است که بر مبنای آزادی بیان هر گونه بی حرمتی به مقدسات را جایز می شمارند. او گمان باطل برده که جامعه سکولار میان مقدس و نا مقدس تمایز می گذارد و فحش و اهانت بر یکی را جایز می شمارد و بر دیگری روا نمی دارد. قرآن کریم مؤمنین را نهی کرده که به معبود كسانى كه غير الله را مى‌خوانند دشنام ندهند تا مبادا آن‌ها [نيز] از روى ظلم و جهل، خدا را دشنام دهند: " وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ" ( اﻷنعام : ١٠٨ ). این آیه شریفه اصل و سنت الهی و طبعاً قاعده فقهی است ولی این فقه خوانده حوزه برای مخالفین و معترضین شخص اول حکومت علوی فتوا به جواز فحش و اهانت علیه او را می دهد! حقیقتاً معلوم نیست که آیا این آقای معمم فقیه امامیه است یا فقیه اهل خوارج و سکولارها. به هر روی، راه مخالفت و اعتراض با سیره حکمرانی علوی رفتن به راه قاسطین و ناکثین و مارقین نیست. چون اصلا چنین راهی مشروعیت ندارد. چنانکه معصومین علیهم السلام در مخالفت با بنی امیه و بنی العباس به این سه راه نرفتند بلکه به راه جدّ شان رفتند و هیچگاه فحاشی و هتاکی دشمن را جایز نشمردند. چنانکه داستان خدو انداختن عمرو بن عبدود بر گونه پاک و مطهر امام علی در جنگ خندق را همه شنیده ایم ✍ داود مهدوی زادگان 👉 @mahdavizadegan
دیروز صوت سخنرانی یکی از بزرگان را می‌شنیدم درباره اربعین موسوی(حضرت موسی پیامبر خدا) که از اول ذیقعده آغاز می‌شود و تا دهم ذیحجه ادامه دارد. همان چهل روزی که موسی علیه السلام از قومش جدا شد و به ملاقات خدا رفت تا هدیه نورانی تورات را دریافت کند و داستان‌های زیادی که در پی آن بود و هست و انگار خواهد بود و آغاز آن داستان سامری بود و آنچه پیش آمد. بنده توفیقی ندارم که از این فضای نورانی بهره‌مند شوم؛ اما دوست دارم به این بهانه چیزی بنویسم. اسباب و علل حجاب‌هایی هستند که ما از آن ناگزیریم. لباس‌ها، آن حقیقت ناب را در خود می‌پیچند و پنهان می‌کنند؛ اما اهل تذکر و تفکر می‌دانند که از پس این حجاب، اصلی هست که بر اثر مصالحی پنهان شده تا تناسبی با جسمانیت و غلظت انسان در زمین داشته باشد. اما پروردگار عالم برای اینکه شوق دارد شرایط را به سمت رهایی از این حجاب‌ها ببرد، تمهیداتی می‌اندیشد تا «تن»ها را بتکاند و جان‌ها را از گل و لای، بیرون بکشد و رفاقتی بین آنها و حقیقت برقرار سازد. کنده شدن از وسائط و‌ وسایل اما، برای ما دردناک و ترسناک است. ما وقتی ابزارها را از دست می‌دهیم و به ظاهر، آخر دنیا را تجربه می‌کنیم، وحشت وجودمان را پر می‌کند. اضطراب و تردید بر ما غالب می‌شود و آرامش خود را از دست می‌دهیم و نزدیک است قالب تهی کنیم. انگار می‌کنیم فراموش شده‌ایم و از یاد رفته‌ایم. در حالی که درد جاروکش خداست. پیش از اینکه زیارت برآورده شود، درد می‌آید و همه چیز را جارو می‌کند. و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات. و بشّر الصابرین. الذین إذا اصابتهم مصیبة قالوا: إنا لله و إنا إلیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون. برای اینکه شرایط تشرف بی‌واسطه فراهم شود، درد در انواع و اقسام مختلف بر انسان هجوم می‌آورد و انگار می‌کنی در میان گله گرگ‌ها گرفتاری در خارستانی تاریک که برهنه‌ای و پناهگاهی نداری. صدایت به جایی نمی‌رسد. زمین سخت و سرد و ناهموار است و هیچ دستگیره‌ای وجود ندارد. در این حال که به بیچارگی کامل می‌رسی و درد کامل بر تو حاکم می‌شود و همچون غریقی در لحظه آخر که کوه‌های موج سیاه را می‌بیند و می‌داند که همه چیز تمام شده و فقر به نهایتش رسیده و زیر پایش خالی است و گردآب او را بی‌رحمانه فرومی‌کشد و آسمان با ترشرویی و تلخی او را می‌راند و حالا... حالا که از همه چیز خالی شدی و عریان گشتی از همه ابزارها و اسباب‌ها و واسطه‌ها، حالا که به عجز مطلق رسیدی و مرگ را زنده زنده دیدی و غم و اندوه و درد و زجر به آخرش رسید و تو ادب کردی گستاخی نکردی و بددلی و بددهانی نداشتی و سکوت را رعایت کردی و حق تشرف را به جا آوردی، اتفاق می‌افتد و ناگهان درهای دنیا باز می‌شود و تو به بیکرانه آخرت قدم می‌گذاری، بدون خویشتن. مرگی در زندگی و زندگی فوق زندگی. آدم‌ها معمولا از این شرایط فرار می‌کنند به دنیا و این یعنی آماده ملاقات نیستم و نمی‌توانم هزینه‌اش را پرداخت کنم. گاهی ما دعاها و ادعاهایی داریم که از عهده‌اش برنمی‌آییم. اگر خداوند پاسخمان را ندهد جسارت می‌کنیم و اگر پاسخ دهد، تحمل تبعاتش را نداریم. دردها وقتی به سوی ما هجوم می‌آورند، خیال می‌کنیم انگار خدایی نیست؛ یا ما را فراموش کرده و یا مهار عالم از دستش خارج شده یا پناه بر خدا، زبانم لال، ستمی بر ما روا داشته است. شروع می‌کنیم به تلخی و ترشی و زشتی و هتاکی و آبروریزی می‌کنیم و جزع و فزع می‌کنیم و صبرمان را از دست می‌دهیم و اعتراض می‌کنیم و کفر می‌گوییم و پناه می‌بریم به گناه و عصیان و طغیان و مستی و خمار و هزار راه غلط دیگر و همه اینها از وحشت درد است و درد می‌آید و به ناشی‌گری ما می‌خندد. به کجا فرار می‌کنی؟! از مرگ؟! درد می‌خواهد ما را به مرگ قبل از مرگ برساند تا زودتر عبور کنیم از این ورطه و ما... داستان آن طرف درست عکس این طرف است. هر چه اینجا با درد داستان تشرف رقم می‌خورد، آنجا این اتفاق با لذت می‌افتد. وقتی از دروازه‌های دنیا عبور کردی، خواهی دید که این خودنمایی‌های خداست که تو را از جا می‌کند و بالا می‌برد. در حرم، آن سوی حجاب، دیگر مراسمات درد وجود ندارد. مراسم لذت است که برگزار می‌شود. داستان شورانگیز تجلی... وقتی خداوند پیش می‌آید و ما از شدت شرایط تشرف به جان کندن و احتضار می‌افتیم، اگر ادب حضور را رعایت کردیم، ملاقات رخ خواهد داد... واستعینوا بالصبر والصلوة. فإنها لکبیرة إلا علی الخاشعین الذین یظنون أنهم ملاقوا ربهم و أنهم إلیه راجعون لاجرم ملاقات رخ خواهد داد؛ اما در چه حالی و چه وضعی؟! آخرت درد، لذت است و این را در دنیای آمیختگی‌ها کم و بیش تجربه می‌کنیم؛ اما لذت خالص تنها برای مخلَصین است. إن مع العسر یسرا... مؤمنین شوق خودشان به خدا را با تکلیف خواهی نشان می‌دهند. آنها از خدا انتظار دارد، چیزی از آنها بخواهد و فرصت درد کشیدن بدهد.
کسانی که استقبال خداوند را با ادبار پاسخ گفتند، در آن سوی دنیا شرایطی دارند. آنها خودشان به سمت دنیا فرار کردند و آن سوی درد باقی ماندند. وقتی مرگ به آنها رسید و آنان را با خود برد به دنیایی که خالص درد است و هیچ لذتی ندارد، قدر دنیا را خواهد دانست. و آنان که به استقبال خداوند شتافتند و خود را به آغوش بلا انداختند، در آن سوی دنیا بهشت را می‌بینند. مانند خوابی که در لحظه آخر بیدار می‌شوی و درست زمانی که احساس می‌کردی همه چیز تمام شده، می‌بینی تنها یک خواب سخت بوده که تمام حس تو را درگیر خودش کرده و تو در رختخواب خود آرام و امنی. دردها جارچیان خدا هستند. جاروکشانش. پیش‌قراولان. قبل از اینکه بزرگی وارد مکانی شود، معمولا کسانی هستند که فضا را مهیا و آماده می‌کنند تا همه چیز درست و به جا باشد. اینها با آقایشان دوستند و با غیر هیچ صنمی ندارند. دردها به ندرت با جایی که مشغول تطهیر آن هستند، انس می‌گیرند. امیدوارم خداوند به ما صبر عنایت فرماید تا مقدمات تشرف حاصل گردد. وصف العیش ما همین باشد؛ افسوس که از نصف دیگرش محرومیم. در این اختلاط درد و لذت، به مکیدن نم لذت‌ها از گل دردها معتاد شدیم و از درد گریختیم، غافل از اینکه آن تلخی درد بود که کلید نجات بود، نه شیرینی لذت. اینگونه شد که حضرت درد، ضعیف‌ها را از قوی‌ها جدا کرد. آنها دنیاپرست شدند و اینها دینمدار...
وقتی چاقو دسته‌اش را برید... قرار بود رسانه قدرت اطلاعات را آنطور که آنها می‌خواستند، توزیع کند؛ اما قضیه آنطور که آنها می‌خواستند پیش نرفت. آتش‌افروزی کنترل شده با یک طوفان، تمام‌ دیوارهای محافظتی را جا گذاشت و به خانه رسید. خوشامدگویی دانشجویان غربی به امواج بنیان‌کن طوفان الأقصی داستان‌های بسیاری را بر ملا کرد. سدی که شکست، تا کنون توانسته بود حقایق موجود در بطن جوامع غربی را پنهان کند. دانشجوی غربی ناگهان آن سوی سکه حکمرانی غربی را دید و فهمید در کجای تاریخ ایستاده. او دانست که لنگر تعادل وحشی‌ترین نظام تاریخ است. اما چرا این اتفاق افتاد؟! در جهان ارتباطات این قدر مهجوریت برای دانشجویی که بناست یکی از مسئولان یا برگزیدگان کشوری از اقمار غرب باشد، طبیعی به نظر نمی‌رسد. این استبعاد از آنجا برمی‌خیزد که بپذیریم، رسانه صادقانه و صاف و زلال، آینه واقعیت است. اما حقیقت چیز دیگری است. رسانه ابزار مهندسی واقعیت است، نه انعکاس آن. شاید بسیاری از مردم دنیا ندانند که برقراری اینترنت در سرتاسر جهان صرفه اقتصادی ندارد. نمی‌دانم چند نفر روی زمین باور خواهند کرد که اینترنت ابزار خیرخواهی غربی‌ها برای دیگران است. مثلا فرض کنید رژیم آمریکا از مردم خود مالیات بگیرد تا مردم دیگر کشورها اینترنت داشته باشند. خیرین وابسته به نظام سلطه از این خوبی‌ها زیاد دارند. رسانه‌های رایگان برای ما تدارک می‌بینند و آن را تا حدی آسان در اختیار قرار می‌دهند که هیچ دلیل منطقی برای نخواستنش نداشته باشیم. پول ناموس غرب است؛ اما وقتی پای رسانه در میان باشد، قضیه فرق می‌کند. وقتی داری آدم می‌خری، هر قیمتی می‌تواند مقرون به صرفه باشد. چون آدم‌ها تنها مال کسی نمی‌شوند و جهان خود را با خود به صاحبشان تقدیم می‌کنند. آنها فقط پول آدم‌ها را پرداخت می‌کنند و بقیه را رایگان به دست می‌آورند. رسانه ابزار مهار آگاهی مردم جهان است. رسانه ایزار مهار ارتباطات است. رسانه در جامعه جاری می‌شود و همه چیز را می‌بلعد و آنگاه طبق میل خودش آن را بازتوزیع می‌کند. هر چقدر بخواهد و به هر که بخواهد و هر چند بخواهد. وقتی رسانه جهان را از خود لبریز کرد، دیگر مهار آن ناممکن شد. تهدیدی که غرب برای دیگران طراحی کرده بود، خودش را هدف قرار داد. آشکارترین نمونه از نگرانی جدی غرب نسبت به تهدید رسانه را می‌توان در پرونده تیک‌تاک مشاهده کرد. البته این پیش از آن بود که طوفان به دانشگاه‌های آمریکا برسد. کار بزرگ مبارزان فلسطینی در طوفان الأقصی بهره‌برداری از رسانه بود. آنها توانستند، میلیاردها نفر را از وضع بزرگ‌ترین زندان رو باز جهان مطلع کنند و نشان دهند که دیو خونخواری بر آنان مسلط است. داستان وقتی جدی‌تر شد که به گفته رسانه‌ها، سه میلیارد نفر پای رسانه نشستند تا سیدحسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان منطق مقاومت را برای آنان شرح دهد. همه انتظار داشتند تا سید مقاومت، حرف‌هایی بزند که دلیلی باشد برای سفیدشویی رژیم وحشی صهیونیستی اسرائیل. اما هوشمندی این مرد بزرگ صحنه را به محاکمه غرب تبدیل کرد. باید گفت بزرگ‌ترین ضربه را اما وعده صادق به اسرائیل زد. وقتی ایران از قبل اعلام اجرای یک عملیات بزرگ را رسانه‌ای کرد و در شب حادثه یک فیلم زنده چند ساعته را برای مردم دنیا به نمایش گذاشت. میلیاردها نفر از پخش زنده خبرگزاری‌ها شاهد بودند که ایران با آرامش تمام در حال نزدیک شدن به قلب اسرائیل است، بدون اینکه تردیدی به خود راه دهد. عملیات بسیار کند و زمان‌بر بود. ایران اسرائیل و تمام همراهانش را به چالشی بزرگ دعوت کرد. موشک‌ها در سخت‌ترین نقطه منطقه یعنی پایگاه نواتیم فرود آمدند و اهداف مورد نظر را منهدم کردند. ایران آمد نشانه‌گذاری کرد و بازگشت. عملیاتی که هیچکس نتوانست عزت و عظمت آن را انکار کند. این بار هم رسانه در بزرگ‌ترین قاب خود علیه صاحبش کار کرد. پیش از این مراسم المپیک، برنامه جام جهانی و امثال آن می‌توانست تا این حد جهان را چهارچشمی به رسانه بدوزد؛ اما این بار محور مقاومت برای چند ماه رسانه‌های دنیا را به خرج غرب در اختیار گرفت و با مردم دنیا سخن گفت. امروز دانشجویان آمریکا با رسانه‌هایی که آمریکا برای فتح بدون دغدغه کشورها تدارک دیده بود، مسئله‌دار شدند. چاقو دسته خودش را برید. رسانه دیگر قابل مهار نخواهد بود. غرب دیگر نخواهد توانست یک‌سویه قدرت مورد نظر خود را در جهان تقسیم و تنظیم کند. قدرت به دست مردم افتاده و صاحب رسانه را در حد یک بازیگر تقلیل داده. هر روز سهم صاحبان رسانه از طراحی زمین رسانه کمتر می‌شود. هر چه تعداد کارشناسان مستقل افزایش می‌یابد، قدرت شکل و شمایل مردمی‌تری به خود می‌گیرد. البته هنوز راه درازی در پیش داریم؛ اما همین مقدار نیز تا چندی پیش یک رؤیا به نظر می‌رسید. روند تحولات به سمت دیگری رفته و واقعیات در یک صحنه منتشَر شناسایی و معرفی می‌شوند.
انگار در غرب علم هم به عاقبت دین دچار شده.
نسبت ما با هواپیما، زمانی ما و رؤیا بود. اما زمان پیش رفت و ما را پیش برد تا اینکه سوار هواپیما شدیم و آن را به پرواز درآوردیم. پیش از این مرحله کشتی و زیردریایی و قطار و اتومبیل را از سر گذرانده‌ایم. هواپیما هم به فضاپیما رسیده. دیگر رؤیا نیست. ابزار است. پیشرو نیست. زیر پای ماست. در خدمت ما. به آن شکل می‌دهیم و چیزی را که می‌خواهیم می‌سازیم. انگار علم (علمی که دنیای مدرن رؤیایش را به ما فروخته) هم داستانش همین است. علم دیگر نه رؤیاست و نه پیشرو. زیر پای ماست. انسان امروز از سراشیبی غریزه قدرت گرفته و این گلوله برفی آنقدر بزرگ شده و سریع حرکت می‌کند که منتظر هیچ چیز و هیچ کس نمی‌ماند. علم هم اگر بخواهد سهمی داشته باشد باید خودش را برساند. اگر نه مسئله امروز انسان نیست. انسان پشت فرمان غریزه نشسته و در لحظه تصمیم می‌گیرد. علم برای او همان صدم ثانیه‌هاست که می‌بیند و انتخاب می‌کند و دیگر بلااستفاده می‌شود. وقتی در حرکتی داستان تو چیز دیگری است. رؤیا هم حتی تغییر می‌کند. یک روز انسان باور نمی‌کرد قبل از صدایش به جایی برسد. امروز مسئله این است. آیا قبل از تصویرمان می‌توانیم به مقصد برسیم؟!
امروز حکمرانی در جهان با کلان‌داده‌ها اتفاق می‌افتد. کلان‌داده‌ها میانجی تمام فضاهای موجود بین انسان‌ها هستند و آنها را ترجمه می‌کنند. در آینده هوش مصنوعی چه نقشی در فهم ما از زندگی خواهد داشت. موضوع حکمرانی به کدام سو خواهد رفت. سهم انسان از حکمرانی چه خواهد بود. کدام انسان در جهان آینده امکان بقا خواهد داشت. داستان زندگی در دنیایی که همه جای آن را هوش مصنوعی گرفته چه خواهد بود. همزمان که به فناوری هوش مصنوعی می‌اندیشیم و در راستای فهم و هدایتش قلم و قدم می‌زنیم، لازم به نظر می‌رسد بیاندیشیم که نسبت انسان با آن چه خواهد بود. اصلا تعریف ما از انسان در آینده نزدیک چیست. انسان کجای عالم خواهد ایستاد. برای هیچ کدام علامت سؤال نگذاشتم. آخر اینها برای بسیاری اصلا سؤال نیست. زیرا حکمرانی کلان داده، بسیاری از مسئله‌ها را با خود برده و سؤال‌ها را بایگانی کرده است. انسان بیشتر مصرف می‌کند تا سؤال. کلان داده در نقش خدمتگزار، در حال راهبری ماست و ما غالبا التفاتی به آن نداریم. گاهی باید در سراشیبی زیست غریزی توقف کرد. مکث کرد. تأمل کرد. ساکت شد. اجازه داد تا فضا ایستادنت را تصور کند و بگوید که کجای کاری. ما نیاز به خلوت داریم. به سکوت. به اندیشه. اربعین موسوی برای بسیاری از بزرگان فرصت اندیشیدن است. فرصت توقف در ماده و حرکت در معنی. بیایید انسان را باز یابیم. انگار انسان در اقیانوس ابزارها گم شده.
یعنی چه؟!🤔 مردان ضعیف که در دنیای خود سرخورده و شکست‌خورده بودند، به خانه‌شان هجوم بردند و آن را اشغال کردند. مردان کوچک، خانه را کوچک نگه می‌دارند و اجازه نمی‌دهند سرزمین زن بزرگ شود. دنیای مردانه وقتی تحقیر شد، به دنیای زنانه فشار می‌آورد و این شروع فروپاشی و متلاشی شدن است. روزی که استبداد بر گرده مردان کوبید، جهانی را ویران کرد تا طی چند صد سال عقب‌ماندگی رشد خانه، شاهد فروپاشی جامعه باشیم. جامعه از سلطان آغاز نمی‌شود. از خانه آغاز می‌شود و خانه از مرد آغاز نمی‌شود، از زن آغاز می‌شود. شاید مفهوم نمادین خواستگاری مرد همین باشد. امیدوارم در همین چند کلمه ذهنم را منتقل کرده باشم. دوست دارم باز هم به عقب برگردم. یادمان نمی‌رود وقتی آن نابکار می‌خواست بر تخت بنشیند، چگونه بر شوکت فاطمی شورید و او را لگدکوب افکار و احوال جاهلی خودش کرد. او چنان زن را تحقیر کرد که تاریخ موج برداشت. زن که ضعیف شد، خانه ضعیف می‌شود. خانه که ضعیف شد، جامعه ضعیف خواهد شد.
دلبری‌های این زیبا پایان ندارد. خوش نشسته بر قاب باغ و بی‌گدار زردی دلربایش را بر نور می‌پاشد و عطر دل‌انگیزش را در هوا می‌پراکند. همه جا را مال خود کرده. نمی‌دانم در گوش پرنده‌ها چه نجوا می‌کند که مانند من به تغزل آمده‌اند و باد را زیبا کرده‌اند. اکنون غرق در جهان زیبایی هستم که این دسته گل در پیرامونش آفریده...
بدن انسان یک لباس فاخر حداکثری است که برای نزول اجلال روح اقدس حضرت نور محمدیه بر عالم ماده دوخته و پرداخته شده است. بقیه مردم به مناسبت همراهی و همزیستی با ایشان و شرکت در ضیافت الهی به تشرف این لباس نائل آمده‌اند. اگر نه، غالب نزدیک به تمام افراد بایستی لباس‌هایی دیگر بر روحشان پوشانده می‌شد. خداوند به سایرین منت نهاد و ظاهر آنها را به ظاهر پیامبر خدا نزدیک کرد تا آنان بتوانند با آن عالیجناب توفیق همزیستی و همراهی و هم‌سفرگی پیدا کنند. مراقبت از این لباس فاخر و امانت عظیم آدابی دارد که احکام ظاهری دین متکفل بیان آن هستند. ما موظفیم حرمت این لباس را نگه داریم و آن را اسراف و تبذیر نکنیم و تحقیر و تضعیف نکنیم و به هر آلودگی آن را نیالاییم و به زجر و درد نامربوطی دچار نکنیم. این تن برای آن نیست که با آن بر دیگران فخر بفروشیم و بر سایر موجودات سلطه بجوییم و به آنان ستم کنیم. احکام ظاهری دین آداب نگهداری از این تن است. چقدر مراقب این بدن بوده‌ایم. چقدر زشتی‌های خود را بر او حمل کرده‌ایم و چقدر آن را آزرده‌ایم؟. این لباس فرم حضور در عالم انسان را چقدر سالم و کامل نگه‌داشته‌ایم؟. او را به چه واداشته‌ایم؟ یک روز این لباس را از ما خواهند گرفت و لباس مناسب خودمان را خواهند پوشاند. اگر شکرگزار این امانت زیبا بودم، لباسی زیباتر و شبیه‌تر به لباس رسول خواهند داد و اگر کفران و ناسپاسی نمودم، آن را خواهند گرفت. تن انسان داشتن فرصتی گرانبهاست برای رساندن روح به نقطه ملاقات با روح نبی اکرم. این آشتی و آشنایی و تقرب و همسازی فرصتی یگانه است. امیدوارم به زودی روحم پاک گردد و مشرف شوم به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله. آنان که تن را به انواع روش‌ها می‌آزارند و از آن کاری می‌کشند که در شأن او نیست، به زودی پاسخ خواهند داد. این تن حق ما نیست، لطف اوست. مال ما نیست. امانتی اوست. به افتخار ما نیست، به مناسبت فرستاده اوست. بسیاری از ما این لباس را غارت می‌کنیم.