هدایت شده از متنْآگاهی|جعفرعلیاننژادی
«نهدی»؛ قاعده یا استثناء
🔸هر سال که به روز مهم ۹ دی نزدیک میشوم، برای آنهایی که هنوز به تحلیل درستی از حرکت تکان دهنده آن روز نرسیدهاند، این سوال بوجود میآید که آیا چنین پویاییهایی خصلت وجودی و ذاتی جامعه ایرانی است یا صرفاً واکنشی کوتاهگذر به یک ماجرای سیاسی؟
🔸در این یادداشت کوتاه به عواملی اشاره میکنیم که نشان میدهد، این پویایی و حرکت شکل گرفته نه یک استثناء که یک قاعده بوده و خصلت ماهوی جامعه ایرانی پس از انقلاب اسلامی است.
🔹۱. انقلاب ثمره حرکت: مردم ایران دیرزمانی پیش از وقوع انقلاب و از حدود سالهای ۴۲، تجربهای را تمرین کردند که به نقطه بیبازگشت سال منتهی به انقلاب یعنی ۱۳۵۷ رسید. تجربه حرکت برای احترام به خود ایرانی و استقلال از وابستگی. این تجربه که با انرژی حیات بخش مذهب عجین شده بود، عادت انفعال و کناره جویی را کنار زد و جایش حرکت و به میدان آمدگی را قرار داد.
🔹۲. جمهوری اسلامی؛ نظم تابع حرکت: بعد از وقوع انقلاب، آن حرکتها که در روزهای شیرین خدا یا به تعبیر امام و رهبری یوماللهها، ظاهر میشد، به تاریخ نپیوست، بلکه در نظم نیرومندی به نام جمهوری اسلامی، نهادینه شد. یعنی از این تاریخ به بعد، هر حرکتی درون این نظم و برای این نظم، نمایان میشد. طبیعی بود نظمی که با حرکت انقلابی بوجود آمده، با همان حرکت ادامه یابد.
🔹۳. حرکت علیه بینظمی: هر حرکت مردمی که به نظمی استوار ختم شود، خواهی نخواهی مخالفان و دشمنانی دارد که تحرکات و بینظمیها را ایجاد میکنند. این تحرکات یا شکل آشوب و ناامنی به خود میگیرد، نظیر اتفاقات دهه شصت، یا شکل کودتا نظیرکودتای نافرجام نوژه، یا شکل تجاوز خارجی یا جنگ، نظیر حمله عراق به خاک کشورمان. در همه این وقایع، این حقیقت حرکت مردم علیه چنین بینظمیها یا تهدیداتی بود که به میدان میآمد.
🔹۴. هوشمندی ذهن جامعه در فهم حرکت اصیل: تجربه موفق حرکت مردم علیه تحرکات تخریبی فوقالذکر، منجر به ایجاد نوعی هوشمندی یا ذهنیت پیروز در برابر حوادث در جامعه ایرانی شد. آنان به این ترتیب و در طول سالهای بعد میتوانستند حرکت اصیل را از حرکت بدلی تشخیص دهند و در صورت بروز خطا، به سرعت خود را بازیافته و نگذارند پایههای آن نهاد استوار سست شود. تجربه فتنه ۸۸ از این نظر، نمایش بی نظیری از هوشمندی مردم در تشخیص حرکت اصیل از حرکت بدلی بود.
🔹۵. تجربه ۲۰۲ روز تحمل حرکات بدلی توسط مردم: از روز برگزاری انتخابات تا روز ۹ دی ۲۰۲ روز فاصله بود. فرصتی برای وقوع تحرکاتی که روی شائبه تقلب سامان یافت. بخشهایی از مردم نمیپذیرفتند که درون نظم جمهوری اسلامی، تقلب شده باشد ایامی با ادعای نامزد غیرپیروز همراه شدند، جبههای رسانهای در بیرون از مرزها نیز فضا را غبارآلود میکرد و آب را گلآلودتر. چیزی نگذشت که کمکم چنین دعاوی باطل شد اما لجاجت و اصرار بر تقلب تمام نشد. زمینه برای بینظمی و آشوب فراهم شد و آنقدر این آش شور شد که به مقدسات توهین شد.
🔹۶.بازگشت به قاعده حرکت در نه دی: در فتنه ۸۸ ترکیبی از آشوب خیابانی، دخالت خارجی و ناامنی ذهنی، زمینه تحرکات بدلی را فراهم کرد. از آنجایی که قاعده حرکت در نظم جمهوری اسلامی، کاملا مردمپایه و مبتنی بر تشخیص درست سر بزنگاه است، این بار نیز مردم در لحظه تاریخی ۹ دی، حضور یافتند تا انقلاب شاهد یکی دیگر از روزهای خدا باشد. حرکتی که در آن همه مردم با سلایق سیاسی گوناگون، به میدان آمدند تا آن تجربه تمرین شده را مجددا بازیابند. همان قاعدهای که حافظ نظم جدید بود و علیه استثنا خواهی و استثناطلبی مستبدان و هرج و مرج طلبان بارها ایستاده و باز خواهد ایستاد.🔹🔸
متنآگاهی
https://www.instagram.com/p/DEJ2s4CIQB8/?utm_source=ig_web_copy_link
جولانی گفت برگزاری انتخابات 4 سال زمان نیاز دارد. آیا این انقلاب است یا انقلابی که رهبرش دو ماه پس از آن اولین انتخابات را برگزار کرد؟
انتحار سوریه، روزهای سختی پیش روی مردمش قرار داده...
هدایت شده از ساخت ایران|حسین مهدیزاده
اخیرا حداقل 5 نوزاد که شب ها را در یخبندان زمستان سپری می کردند جان خود را از دست دادند.
در غزه به دلیل مسدود شدن و #اخراج_سازمان_های_کمکرسان بین المللی توسط اسرائیل، دیگر حتی حداقل کمک های بشردوستانه به آنها نمی رسد.
این #واقعیت_دنیا و کشورهای عربی و اسلامی در قبال فلسطین است.
#بماند_به_یادگار
🆔 @social_theory
هدایت شده از احسان عبادی | ما و او
👌جمعی از زنان موفق ونخبه مون با یه پرواز اختصاصی که خلبانشم خانوم بوده، میان مشهد تا در همایشی از موفقیت ها واختراعات و پژوهش های ملی وجهانی شون بگن...
خبری شنیدین ؟ ...نه!
چون رسانه ها دوست ندارن راوی زنان موفق ایرانی باشن !
👏👏👏👏👏👏👏
@ma_va_o
هدایت شده از پایگاه نقد و تبیین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌓 این فیلم را با دقت ببینید.
⚫️امروز صبح هواپیمای مسافربری کره جنوبی از باند منحرف شده و با حصار فرودگاهی برخورد کرد و بصورت کامل منفجر شد
⚫️ با خود فکر میکردم که اگر خدای نکرده این اتفاق در ایران رخ میداد چه حجمی از تمسخر و خودتحقیری در شبکههای اجتماعی منتشر میشد، رسانهها آنرا تبدیل به یک بحران اجتماعی میکردند و حتی غربگریان از آن به عنوان دلیلی برای تأثیر تحریمها و وجوب مذاکره فوری با آمریکا استفاده میکردند و....
⚫️ ولی چون این اتفاق در کشور فانتزی کره جنوبی و متحد آمریکا اتفاق افتاده آب از آب تکان نخورد و کسی به روی خودش نیاورد که تمام مسافران کشته شدند/ کانال نیمه پنها غرب
@jtabiin
@jtabiin
اگر ما ایرانیها به هر شکل تجربه خودمانی از حکومت را پس از یک تاریخ بلند، بیاعتبار کنیم، فشار خرجی برای تغییر موقعیت ایران، جامعه ما را ب کمای سنگین سیاسی و زیست نباتی سیاسی خواهد برد.
مسئله تغییر حکومت نیست. امتناع حکومت است. مسئله این است که اگر در وضع فعلی عدم شایستگی خود را برای حکومت بر خویشتن برابر چشم جهانیان ثابت کنیم، فرصت بازگشتن به حاکمیت بر سرنوشت خویش را تا مدتها به کلی از دست خواهیم داد.
این یعنی بیشمار درد که هیچ طبیبی دوایی برای آن ندارد و بیاندازه ستم که هیچ محکمهای به آن رسیدگی نمیکند و بینهایت خسارت که هیچ بازاری توان جبرانش را به دست نمیآورد.
آن روز حتی اگر صد در صد ایرانیان هم چیزی را بخواهند نمیشود و هیچ اکثریتی در هیچ موضوعی شکل نمیگیرد. دورانی که اساسا ما معنی ندارد. ایرانی بودن تنها یک خاطره است و نه حتی ذهنیت. قابل شناسایی و نشانهگذاری نیست. بیشخصیتی تام و تمام است.
اگر خودمان نمیدانیم جمهوری اسلامی یعنی چه، دیگران میدانند. یک گام جلوتر از دموکراسی غربی یعنی انقلابی که میتوانست جهانی باشد. ایرانیها شأن تاریخی و فرهنگی خود را ثابت کردند. نقش خود را بازی کردند. مهره خود را حرکت دادند و دیدند معجزه تمدن خفته را زمانی که از جا جنبید و گنجینههای بینهایت قدرت را از پنهانیها زمان بیرون کشید و راهی بازار کرد.
کارشکنی نظامهایی که همیشه خواستهاند قدرت مال آنها باشد و ثروت در اختیارشان قرار گیرد و مردم برای جلب منافع آنان مصرف شوند، عادی و روزمره است؛ اما عدم توجه برخی ایرانیان به این موقعیت ممتاز عادی نیست.
ذهنهای بیمار ضدایرانی و غیرایرانی را میبینی که جسدهای شلختهشان را برداشتهاند و مانند بردهای در خیابان پشت سر خود به هر سو میکشند.
پریشان و متحیر و وحشتزده جامعه را میخراشند و پیش میروند. گاه میبینی که تا نهایت درجه ممکن مستی میکند تا یادش رود که در خودش گم شده و فراموش کند درد بیشخصیتی را. چه خبر است؟
تنازل معنای حکومت تا این حد در نظر برخی واقعا حیرت آور است. چقدر رسانهها توانستهاند ذهن ما را بخورند و باقیماندهاش را با باکتریهای مسموم بزاقشان بگندانند که از درون آن انسان ضدقانون و ضدحکومت و ضدجامعه برآمده.
برق تحقیر را در چشم بیگانگان میبینم. کسانی که باور کردهاند جهان سومی هستند نقش خود را بازی میکنند.
سختترین مرحله فراروی از هویت فردی به هویت اجتماعی، ارتقاء از بدن به بدنه و یافتن نسبتهای جدید بین اجزاء و اعضاء در آن قالب بزرگ است. همه چیز در این مرحله دگرگون میشود و شکل جدیدی پیدا میکند. یافتن اشکال جدید در بدنه به طوری که به آن بدن معیار استوار و مستقیم، وفادار باشد، کاری به شدت سخت و شجاعانه است.
اینطور نیست که همگان سعادت فهم خودآگاه این فراروی را داشته باشند. ما در پس انقلاب اسلامی ایران از یک فرد که در ایران زندگی میکند تبدیل شدیم به یک ایران در فرد زندگی میکند. تازه این شروع راه انقلاب است. همین اتفاق دیر یا زود درباره منطقه و جهان نیز خواهد افتاد و مردمان بیشتری را وارد دایره خود خواهد کرد.
منطقه ضربانهای قدرتمند حیات در خود دارد. سوغات غرب برای منطقه جز مرگ نیست. همه تلاش خود را کرد تا ما را بکشد؛ اما حیات از منطقه ما میجوشد. این منطقه تسلیم سلطه بیگانه نمیشود. شکار بودن خود را نپذیرفته و پهلو به زمین نزده. بسیار زخم برداشته اما هنوز میرزمد. در برابر گله گرگها محاصره شده؛ اما آنقدر ایمان و امید در خود ذخیره دارد که میدان را ترک نکند.
هیچ کاری نبوده که جلاد شیطانی بر سر مردمان این سرزمین بزرگ نیاورده باشد. اما هر روز منطقه میتپد و مشتی به تن مرده دشمنش میکوبد.
حرکت دشمن از حیات نیست. او زیست زامبیوار خود را میگذارند. به همین خاطر بدون جنگ نمیتواند آرام بنشیند. باید خونخواری کند تا بماند. جانش تحلیل رفته.
این تنها ما نیستیم که توسط او دریده میشویم. غرب مانند بدن بزرگی است که مدتها غرب مرده اما خبر مرگ او هنوز به میکروارگانیسمهایی که در آن زندگی میکنند نرسیده. روح شیطانی این جسد متعفن را که هر روز بیشتر فسادش عالم را منزجر میکند به حرکت درآورده و به جان این و آن میاندازد.
اگر خون نخورد، بدنهاش از هم میپاشد. آنچه که در غرب هست کفاف زندگی نمیدهد. مردم به سرعت به جایی غیر از زندگی واقعی رانده میشوند. جامعه دیگر وجود ندارد. مردم دیگر بیمعناست. همه جا این ابزار است که حکمرانی میکند. ماشینها دارند همه مردم را میبلعند. ما در دوره افول تمدنی هستیم که تردید دارم بتوان گفت تمدن است. من آنچه را که تمدن غرب مینامند ناتمدن مینامم. بلکه ضد تمدن میدانم.
دلیلم تمام آن تجربهای است که بشر امروز با آن روبروست. اینگونه نیست که پیشرفتها و زحماتی که دانشمندان غرب کشیدند را به کلی هیچ میدانم. بلکه غرب را دچار انحرافی بزرگ میدانم که فرصت تاریخیاش را ربود و او را دچار مرگی کرد که بسیار پردرد و زحمت است. حتی برای ما. برای ما به خاطر وابستگیهایی که در چند صد سال اخیر نسبت به آن پیدا کردهایم. اینطور نیست که فساد غرب خوشایند ما باشد. یا نابودی آن. بلکه خوشایند ما و منافع ما در اصلاح غرب است. در نجات غرب است. در پیروزی غرب بر شیطانی است که بر آن سلطه پیدا کرده و تمام جهان را به آشوب کشیده.
حساب و کتاب غرب کفاف هزینههایش را نمیدهد. غرب مجبور است انسان را بکشد و دارد همین کار را میکند. انسان در غرب و هر کجا که غربی شده در حال مردن است. دلیل رفتارهای غرب با مردم منطقه ما همین است. بسیاری از رفتارهای غرب در همین مرگ تمدنی مستتر است.
همان طور که حیات فرارونده در هویتهای عمیقتر و ماهیتهای بزرگتر تدریجی و با رعایت سلسله مراتب است، مرگ تمدنی نیز چنین است. مرگ تمدنی اتفاق افتاده و دارد رسوب میکند در تمام مراتب زیرین خودش.
غرب به دنبال نجات است. میخواهد مثل همیشه آثار فساد این مرگ را به جان مردم مناطقی بیاندازد که آنها را دور میداند. آنها را جهان سوم میداند. آنها را جنگلی و وحشی میشمارد و آنها را مستحق بردگی و جورکشی میشناسد. این نگاه غرب به ماست.
اما هر چه بیشتر وحشیگری و درندگی میکند، بیشتر ناامید میشود. هر چه بیشتر برای کشتن ما هزینه میکند کمتر نتیجه میگیرد. هزاران میلیارد دلار خرج میکند تا باقی بماند و هیزم جدیدی برای آتشی پیدا کند که سرمای حیاتش را جبران کند؛ اما این سردی مرگ با هیزم جبران نمیشود. زیرا زندگی بشر بر خلاف آنچه در غرب تبلیغ شد، زندگی جمادی نیست. حیات انسان مفهومی فراتر دارد. با آتش، انسان زنده نمیشود. این راهنمایی شیطان است که انسان غربی را به آتش سوق داد و با آن وعده دوام زندگی داد. جاودانگی در هیچ مرتبه آن سهم غرب نخواهد شد.
غرب دارد جان میدهد و این لزوما خبر خوبی نیست. این نشان میدهد که زمان بشر در چند صد سال اخیر هدر رفته. انسان به بیراهه رفته است.
او به شما این را نخواهد گفت. این ما هستیم که باید بیابیم نشانههای مرگ و حیات را در این تمدن مندرس و فاسد.
او سه شخصیت را برای پنهان کردن رسوایی تاریخی خود طراحی کرده تا هوش مصنوعی چهارمین آن باشد.
شخصیت ربات برای شهروندان منقاد. شخصیت زامبی برای دریدن دیگران و شخصیت جوکر برای فروپاشی جمعیت دشمنان و افتادن در دام زامبیها. در واقع جوکرها شهر را شلوغ میکنند تا زامبیها به آسانی وارد شهر شوند.
از سوی دیگر اما سلطان جدید در حال ورود به صحنه است. سلطانی برای دنیای مردگان. دنیایی برای زمین غربی. هوش مصنوعی.
حتی هوش مصنوعی نخواهد توانست مسئله حیات را در غرب حل کند. حیات بزرگترین دشواره غرب است. امکانهای آن در حال فروپاشی است. مرگ مانند بلایی که از آسمان فرود آمده هر روز به زمین غرب نزدیکتر میشود. تلاش سردمداران غرب برای پنهان کردن جمعیت در فضای مجازی نیز چیزی را تغییر نخواهد داد. مرگ به زودی بر زمین خواهد نشست و اوضاع غرب و هر چه غربی است را بر هم خواهد ریخت.
منطقه ما به عنوان یکی از باقیماندگان از انقراض نسل انسان، بیتردید مورد طمع غرب است. آنها به هر جا که بویی از زندگی به مشام برسد هجوم خواهند برد؛ اما این هیچ چیز را تغییر نخواهد داد. حیات به غرب بازنخواهد گشت؛ مگر اینکه خود را اصلاح کند و دوباره آغاز کند. با کشتن ما تنها مرگش زودتر از راه خواهد رسید.
جهان زنده است و جاندار؛ اما کسانی که زندگی را هنوز نیافتهاند آن را با منطق مرگ میفهمند نه منطق حیات.
الدنیا مزرعة الآخرة
سالها توجه من به این آموزه مرگاندیشانه بود. اما حالا به لطف خدا میفهمم که منطق حیات در آن جاری است.
سخن از یک رشد است. رشد ابدی. سخن از حکومت منطق حیات است بر زندگی.
ما به قفسها عادت داریم. حتی عبادتهای ما در دل این عادتها گنجانده شدهاند. لذا عبادتهایمان هم سبز نمیشود. رشد نمیکند. چون نیت ما به روح هستی اعتنائی ندارد.
نمازهای ما زندهاند. مثل دانه گندمی که در خاک میکاریم و یقین داریم که منطق حیات کار خودش را خواهد کرد و همه آب و خاک و باد و مه و خورشید و فلک جنود حیاتند و در منطق حیات میگنجند و به محض قرار گرفتن درست دانه گندم در خاک، منطق حیات کارش را آغاز خواهد کرد. تو یک انگشت از دستی هستی که بدنه تقدیر آن را برمیآورد.
میکروسکوپها و تلسکوپها حواس ما را پرت کردهاند. ما گمان میکنیم به نقطهای ورای حیات رسیدهایم و از آن بالا جهان را اداره میکنیم. بالاتر از حیات، مرگ را یافتهایم و گمان کردهایم که رمز زندگی دست ماست.
مانند آن جاهلی که منطق طاغوت زمان ما آمریکا و اسرائیل را داشت و میخواست به ابراهیم ثابت کند که هر که را بخواهد میکشد و هر که را بخواهد باقی میگذارد. نمیدانست که ابراهیم مجهز به سلاح چهار پرنده است.
نماز اگر درست کاشته شود. با توجه باشد. طبق شرایط یه جا آورده شود، سبز میشود. اگر نه میگندد. حیات از منطق خود دفاع میکند. نمازی که درست به جا آورده شود صاحبش را از فحشاء و منکر بازمیدارد. این شروع اجتماعی شدن نماز است. شروع اقامه نماز.
اما اگر نماز را مرده دانستی، حتی کم کم تردید خواهی کرد که این تکرار بیهوده برای چیست؟! این آغاز گندیدن نماز در توست. همان نمازی که خداوند وَیل را برایش نازل فرمود. نمازی که نه تنها از فحشا و منکر مانع نیست، بلکه بانی و باعث فحشا و منکر است.
مرگاندیشها به شما زندگی در قفس را نشان میدهند. یک قاب منجمد ثابت طراحی میکنند که همه چیزش چیده و آماده است. مثل قفس کبوترهایم. آنگاه شما را به زور یا فریب به سوی آن فرامیخوانند تا زندگی نرمال روزمره را آغاز کنی.
در قفس حق نداری بیشتر از قاب مرده قفس رشد کنی. مرگی که بر زندگی سایه انداخته. آنها رشد را قفل میکنند در سقف قفس تا تو متوجه مهار رشد خویش نشوی؛ اما این برای آن است که نهایت دسترسی آنان سلطه بر قفس است.
اگر تو زندگیات را آسمانی معنی کنی، دیگر آنها سلطهای بر تو ندارند. نمیتوانند بر تو حکم برانند. نمیتوانند تو را برای خود اختصاص دهند. نمیتوانند تو را مصرف کنند. آنگاه تو بر آنها غالب خواهی شد. سایه خواهی انداخت. نه آنان بر تو.
نهایت سهم آنان از زندگی جایی حوالی قفس است.
اما زندگی بسیار بسیار بسیار بیش از آن است. آسمان آسمان زندگی هست که قفس در برابر آن هیچ است. برای کسی که نگران کم و زیاد و چرب و چیل آب و دانش نباشد زندگی فراوان است.
عالم بر زندگی بنا شده، نه مرگ.
مرگاندیشان با منطق خود بر جهان چیره میشوند. ابزارمندی و ابزارپرستی آنان از همین جاست. دعوت از ما به زرق و برق ابزار از همین جاست. پرداختن به زیبایی اشیاء بیجان از همین جاست. میخواهند رشد را زیر سایه قفسهایی معنی کنند که خود ساختهاند و نامش را خدمت میگذارند. همان کاری که من با کبوترهایم میکنم.
در همسایگی ما کبوترهایی زندگی میکنند که آزادند. هر چند قفس زیبای کبوترهای مرا ندارند، اما در قاب آسمان زندگی میکنند و جورش را میکشند.
ولیّ خدا به جهان زنده نگاه میکند و بر اساس منطق حیات سخن میگوید. اولیاء طاغوت بر اساس مرگ به جهان نگاه میکنند و آن را توسعه میدهند.
شاید بیهوده نباشد که لبه تکنولوژی همیشه در خدمت تولید سلاح است علیه انسان و سپس در سایر حوزهها فرومیریزد و رسوب میکند.
ما از ترس مرگی که آن سویش ابدیت است، به مرگی پناه بردهایم که آن سویش جهنم است. جهنم جایی است که منطق مرگ در آن جاودانه است و ما را میفشارد تا همیشه. همانطور که بهشت جایی است که منطق زندگی در آن جاری است و ما رشد میکنیم همیشگی.
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنهای حیاتاندیش است، نه مرگ اندیش. او از آینده سخن میگوید؛ اما منطق نطق او را جز کسانی که به زندگی دست یافتهاند نمیفهمند و گمان میکنند که این سخنان تنها خطابهای شورآفرین است.
در حالی که سخنان او خاطره باغبان است از چهارفصل زندگی که امروز در منطقه ما نیز در جریان است.
هدایت شده از 🏡 خانه اهالی روایت انسان
21.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹نمیتونیم بگیم جنگ مطلقا بده!
اتفاقاً یک جاهایی جنگ ارزشمنده!
🎙بخشی از گفتوگوی روایت انسان با خانم شریعتمدار در روایت نصر
📢نشست ششم روایت نصر در کانال زیر:
@revayate_nasr
نظرتون درباره نشست ششم رو برای ما بفرستید.
#روایت_نصر
🆔@Revayate_ensan_home
ما بیشتر به زندگی در زمین اندیشیدهایم تا زمان.
برای صاحب زمین بودن خیلی فکر کردهایم؛ اما برای صاحب زمان بودن کمتر.
با دو دست برای فراچنگ آوردن زمین جنگیدهایم؛ اما زمان را واگذاشتهایم تا خود رقم بخورد. در تقدیرات زمان نیاندیشیدهایم.
بدون فهمیدن زمان، نه زمینه رام میشود، نه زمانه آرام.
.
پیامبران و شیاطین از دعوت کسی که ذرهای خیر در او باشد ناامید نمیشود و دست برنمیدارند.
پیامبران برای کامل کردنش و شیاطین برای از بین بردنش.
.
نیت جان عمل است. عمل تو همواره در زمین است. نیت تو در کجاست؟! به کدام مرتبه میاندیشی؟! به کدام دایره نگاه میکنی؟!
نیت عمل تو را پرتاب میکند به نقطهای که دلت میخواهد. دلت اسیر کدام آسمان است؟!
تن قد میکشد و روح پر باز میکند. نیت از روح میبارد و عمل از تن برمیآید.
زندگی را همین عملهای جاندار میسازند.
خیر باشد یا شرّ، عمل شخصیت میگیرد.
ایمان صادق نمیشود مگر با کار درست و عمل صالح نمیشود مگر با باور مستحکم.
سازگاری و سازندگی از دل این توافق بیرون میآید.
بسم الله بگو و دانه عملت را در خاک تقدیر بکار و با عالم به اتحاد برس و منتظر باش تا بهار سر برسد.
اگر عالم زنده است، نمیتوانی پدیدهها را از پیکر حوادث بکنی و جداگانه آن را زیر میکروسکوپ ببری و تحلیل کنی و مطمئن باشی که واقعا کار میکند.
ما به جزئینگری عادت کردهایم. این وسواس در جزئیات فهم کلی زندگی را از ما گرفته. فهم کلی معنایش لزوما گنده بودن معرفت نیست، واقعی و زنده بودن معرفت است. اینکه خود را در معرکه زندگی آگاه بیابی و تعلق هر چیزی را به یک «من» بزرگ بفهمی.
عادت دنیای جدید این است که هر چیزی را پس از آنکه کند و کشت مطالعه کند. میرود کنار و تماشایش میکند. از بیرون. جدا از بقیه. حتی پس از تجزیه، سعی میکند ترکیب کند. عین روز اول. اما باز هم با یک موجود مرده روبروست. حیات، ماهیت حوادث را زیر و رو میکند.
این عنصر حیات ایت که میگوید «من» درست کدام است و اتفاقات حول چه چیزی میافتد. اگر محور حوادث و نقطه صفر دستگاه محاسبات را نیابیم، تمام محاسبات ما کوتاهمدت و در حال ابطال خواهند بود.
فهم لحظهای و نقطهای همانقدر گویاست که تصویر از صورت. هست اما ناقص و گاه فریبنده و حتی متناقض.
برای تبیین خودمانی از واقعیات ناگزیریم زنده باشیم و زندگی کنیم. این یعنی ابتدا زندگی را باور داشته باشیم.
اگر چنین نباشد با بیشمار جزئی طرفیم که هر یک «منیت» منحصر به فرد جداگانه دارد. پبچیدگی اوضاع و بینظمی حاصل امکان محاسبه درست را از ما میگیرد و معتقد به آشوب و بحران دائم میشویم. زیرا پدیدهها را نمیفهمیم و نقش تصادف را بالا میبینیم. گمان میکنید در نتیجه چه میشود؟! قدرتمندها دست به سرکوب جزئیات میزنند تا آشفتگی را مهار کنند و امکان زندگی را بازگردانند. چرخه باطلی که همواره ادامه دارد.
هدایت شده از أخٌفيالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ مجری مطرح اسرائیلی:
📍فرار مغزها تبدیل به یک تهدید وجودی برای اسرائیل شده...
☑️ @Kavoshplus
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
✅ مجری مطرح اسرائیلی: 📍فرار مغزها تبدیل به یک تهدید وجودی برای اسرائیل شده... ☑️ @Kavoshplus
فرار مغزها نه مخصوص ایران است و نه مخصوص الآن.
از گذشته بوده و در همه جا هست.
اینکه جمع جبری فرارها برایند را به کدام سو نشان میدهد یک مسئله است و اینکه آیا این مشکل عمومی است، مسئله دیگر.
اینکه تلاشها برای تخلیه کشورهای ما با برنامه انجام میشود یک واقعیت است. راه حل خنثی کردن آن تلاشهاست. نه تهی شدن از خود و واگذار کردن کلّ خود به دیگری به بهانه جلوگیری از مغزهای فراری.
اینکه بخشی از ما را به هزار ترفند میکنند و میبرند برای آن است که تمام ما را مال خود کنند. این را باید درمان کرد. دلالان مغز، جزئی از وطنفروشان هستند که با برنامه کار میکنند برای اینکه دستها را بالا ببریم و خود را تسلیم کنیم.
فرار از خود، چندصد سال است در منطقه ما و بسباری از مناطق جهان کلید زده شده است. از خود بیخود شدن و به بیگانه پناه بردن و خلأهای وجودیش را جبران کردن.
اینها تن طاغوت را درمان میکنند و نواقصش را به قیمت پاره پاره کردن ایران و به بهانه شغل بهتر و موقعیت بهتر و بهرهبرداری بهتر و در مجموع احساس زندگی بهتر، برطرف مینمایند.
آدمهایی از خود بریده و به دیگری پیوند خورده. آدمهای دنباله.
بزرگترین گوهر هر انسانی حیات اوست. ذهن مرده، حتی نابغه دهر هم باشد، ایرانی تاکسیدرمی شده میسازد.
فساد یعنی اختلال در حیات. بسته به اینکه چه فهمی از زندگی داشته باشی درباره فساد قضاوت خواهی کرد.
اگر خداوند حیّ و قیّوم است و ما در اقیانوس ابدی و ازلی صفاتش غوطهوریم که بیرون از آن میمیریم، فساد کدام است و صلاح کدام؟!
همه ذرات وجود به نام الله لبمیزنند و جانشان را طراوت میبخشند. همه عالم زنده است به حیات الهی و برپاست به پایداری خداوند.
در دنیای ما همه چیز بدون الله محاسبه میشود و گمان میرود که ابزارها توانستهاند نبض حیات را در دست بگیرند. تکنولوژی تا امروز فقط توانسته بخشی از جسد واقعیت را کالبدشکافی کند. همین.
یک اتفاق ناگهانی و بزرگ، برخی سوپرانقلابیهای گذشته را به زمین نفاق پرتاب کرد. یک شکست ذهنی و یک ترس پیشبینی نشده و واقعیتی که بزرگتر از گنجایش آنان خود را نمودار کرد.
جریان انقلاب در پایان دهه اول گام اول خود، منافقین خودش را مانند کف روی آب رسوا کرد. سؤال اینجاست که آیا سوپرانقلابیهای امروز با شگفتانههایی که هر روز پیش روی انقلاب است، تا پایان دهه اول گام دوم دوام خواهند آورد یا زودتر از گذشتگان خویش ارتجاع خویش را جشن خواهند گرفت؟
ما پس از دوره طولانی سلطه استبداد و دیکتاتوری که نطق و ناطقه ملت را به بند میکشید، دوره زبان گشودن و سخن گفتن را میگذارنیم.
همزمانی دوره فرصت ما برای گفتن و شنیدن و آموختن و سنجیدن، مصادف شده با انفجار پیشرفت رسانه. ما همزبان با گفتن و شنیدن در حال آموختنیم؛ اما سرعت تغییرات دائما به ما نهیب میزند و تهدید به عقبماندگی میکند.
شوق ما برای یافتن خودمان بیاندازه است. همین باعث میشود در جستجوی هر چه که جدید است بیمهابا وارد شویم؛ حتی اگر احتمال خطر وجود داشته باشد.
کسی به سن و سال من که همزاد انقلاب است، در ابتدای راه با چرتکه آشنا شده و امروز دغدغه آشنایی با هوش مصنوعی را دارد.
تمام این تغییرات فناورانه مقارن شده با گشایشهای بیسابقه در طول تاریخ ایران. حفظ شخصیت ایرانی با هضم این هجم از تغییرات بسیار دشوار و حتی دردآور است. هیچ گریزی از روبرو شدن با واقعیت نداریم؛ حتی اگر آسیبهایی به ما بزند. تنها میتوانیم با سعی تام و تمام راههای کوتاه اما پرخطر را بیازماییم تا فاصله هر روز کمتر و کمتر شود. البته مهم است که این فاصله را چگونه تعریف کنیم و چه بدانیم.
رشد بسیار تند سطح سواد در کشور و دسترسیهای بیحد و مرز به فضای تولید تصویر و تصور، شرایطی را به وجود آورده که برخی آن را بحران مینامند.
اما به گمان بنده این تغییر بزرگ در حوصله انسان ایرانی میگنجد و میتواند عصر طلایی عبور ما از گذشته پسافتاده به آینده پیشرو باشد.
این به معنی غفلت و کوتاهی در تلاش برای حرکت متعادل و متعارف نیست؛ اما هر چه که پیش روی ماست، سهمی از آن تغییر ناگهانی غیرمنتظره دارد.
مردم ایران زنده و پویندهاند. کش و قوسهای فراوان را تجربه کردهاند. هزینههای بیشمار دادهاند؛ اما باقی ماندهاند.
امروز که جهان مهاجم غرب تمام آروارهاش را برای بلعیدن یکباره انسان ایرانی گشوده بر ما لازم است که با هوشمندی دوران گذار فعلی را با انتشار آگاهی مفید کوتاه کنیم و به نقطه تعادل پس از آن برسیم.
مکمل دانستن، توانستن و خواستن است. همزمان با دانشافزایی، توانمندی و ارادهمندی را نیز باید تمرین کنیم. ورزیدگی فراوانی نیاز است تا بتوانیم از عهده کارهای نکرده برآییم و به جاده پیشرفت برسیم. کسی که سالها در بیابان راه رفته برای بازگشت باید سالها بیابانگردی کند تا به راه برسد. البته اگر در همین مسیر دچار غفلت بیراههها نشود و مسیر را گم نکند.
هدایت شده از پاراگرافنوش
⬅ یک نمونه برای رواج فساد و فحشا (در عصر امام سجاد علیهالسلام) عرض بکنم؛ در مکه یک شاعری بود به نام عمر بن ابی ربیعه جزو شاعرهای عریانگوی بیپردهی هرزهدرا و البته در اوج قدرت و هنر شعری؛ این مُرد؛ حالا داستانهای خود عمر بن ابی ربیعه و اینکه در مگه اینها چه کار میکردند یک فصل مشبعی از تاریخ غمبار آن روزگار است، که مکه و طواف و رمی جمرات و مانند اینها [را مسخره کردند].
...راوی نقل میکند که: عمر بن ابی ربیعه وقتی مُرد، در مدینه عزای عمومی شد و در کوچههای مدینه مردم میگریستند؛ هرجا میرفتم مجموعههایی از جوانها و مرد و زن ایستاده بودند و تأسف میخوردند بر مرگ عمر بن ابی ربیعه در مکه؛ رسیدم به یک کنیزکی و دیدم دارد دنبال یک کاری میرود، مثلاً سطلی دستش است و میرود آب بیاورد و همینطور اشک میریزد و گریه میکند و زاری میکند و بر مرگ عمر بن ابی ربیعه و تأسف میخورد؛ رسید به یک جمعی از جوانها؛ گفتند چرا این قدر گریه میکنی؟ گفت خب برای خاطر اینکه این مَرد مُرد و از دست ما رفت؛ یکی گفت که غصه نخور شاعر دیگری در مکه هست که این شعر را گفته - حارث بن خالد مخزومی که یک مدتی هم از طرف همین خلفای شام حاکم مکه بوده؛ از آن شاعرهایی که او هم مثل عمر بن ابی ربیعه هرزهگو و پردهدر و عریان سُرا [بود] - و بنا کرد یکی از شعرهای آن شاعر مخزومی را خواندن؛ وقتی که این شعر را خواند، آن کنیز یک قدری گوش کرد - که شعر و خصوصیات [آن] در اغانی نقل شده - بعد اشکهایش را پاک کرد و گفت:
الحمد لله الذى لم يُخل حرمه؛
خدا را شکر که حَرَم خودش را خالی نگذاشت؛ بالاخره اگر یکی رفت یکی به جایش آمد؛
این وضع اخلاقی مردم مدینه.
داستانهای زیادی را شما میبینید از شبنشینیهای مکه و مدینه و نه فقط بین افراد پایین [بلکه] بین همه جور مردم؛ از آدم گدای گرسنهی بدبختی مثل اشعب طماعِ معروف که شاعر بوده و دلقک بوده و مردم معمولی کوچه و بازار و همین کنیزک و امثال اینها، تا آقازادههای معروف قریش و حتّی بنیهاشم که بنده اسم نمیآورم؛ چهرههای معروفی از آقازادههای قریش - چه زنانشان چه مردانشان - جزو همین کسانی بودند که غرق در این فحشا بودند.
در زمان امارتِ همین شخص مخزومی، عایشه بنت طلحه آمد و در حال طواف بود؛ این به او علاقه داشت؛ وقت اذان شد؛ آن خانم پیغام داد که بگو اذان نگویند که طواف من تمام بشود؛ او دستور داد اذان عصر را نگویند؛ به او ایراد کردند که تو برای خاطر یک زن که دارد طواف میکند میگویی نماز مردم را تأخیر بیندازند؟
گفت: به خدا اگر تا فردا صبح هم طوافش طول میکشید، میگفتم اذان را نگویند؛
این وضع (فضای اخلاقی مردم) در آن روزگار است.
📚 برگرفته از کتاب حماسه امام سجاد علیهالسلام (تحلیل مبارزات سیاسفرهنگی امام سجاد علیهالسلام، در بیانات حضرت آیت الله خامنهای مدّظلّهالعالی) (انتشارات انقلاب اسلامی): ص15و16
پ.ن: کتاب دربارهی امام سجاد علیهالسلام زیاد خواندم و دیدم، به جرئت میگویم، این اثر وزین و کمنظیر (یا بهتر بگویم بینظیر)، جامعترین و عمیقترین کتاب برای این است که مخاطب بداند حضرت امام سجاد علیهالسلام در چه فضایی، چه کردند! یعنی هم با زمانهی حضرت از ابعاد مختلف مخاطب به خوبی آشنا میشوند هم با اقدامات فوقالعادهی حضرت و تأثیر این اقدامات. آن وقت مشخص میشود که عنوان حماسه کاملاً برازندهی آن چیزی است که حضرت انجام دادند.
بسیار بسیار مطالب کتاب حتی برای علاقهمندان حرفهای تاریخ صدر اسلام تازگی خواهد داشت و از آن مهمتر تحلیل رهبر معظّم انقلاب و زاویه دیدشان به این وقایع تاریخی است که بسیار بدیع و بصیرتبخش است و برجستگیها و اثر عظیم اقدامات امام سجاد علیهالسلام را نمایانتر میکند.
حتماً سعی کنید به فهرست کتاب نگاهی بیاندازید!
فهرست ارزشمند و عالمانهی کتاب، خود یک منظومهی بسیار منسجمی را به مخاطب در این موضوع ارائه میدهد.
برای اطلاع بیشتر یا تهیه کتاب به این لینک هم میتوانید رجوع کنید که برای خود انتشارات انقلاب اسلامی است.
@paragraphnoosh110
www.samanpl.ir
@readandthink
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📢 پیام رهبر انقلاب اسلامی به نشست افق تحول رسانه ملی
🔹️حضرت آیتالله خامنهای در پیامی به نشست افق تحول رسانه ملی که با حضور رئیس و مدیران سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران برگزار شده است، بر نقش بیبدیل رسانهها در پیکارهای کنونی جهان تأکید کردند. ایشان توانایی رساندن پیام و روایت واقعیت را عاملی مهمتر از ابزارهای نظامی در تعیین پیروز میدان دانسته و خواستار دقت، تلاش، و ابتکار بیشتر در عرصه رسانه شدند.
🖼 متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به شرح زیر است:
✍ بسمهتعالی
جناب آقای جبلی
✏️ شما و این حضرات نقش بیبدیل رسانه و تبلیغ را در پیکارهای کنونی جهان-که بیش از همیشه است- میدانید.
✏️ امروز پیروزی یک طرف را توانایی او در گرفتن و رساندنِ پیام و روایت او از واقعیت، رقم میزند؛ بسیار پیش و بیش از آنکه ابزارهای نظامی وارد میدان شوند و در آن اثر بگذارند. ما در این عرصهی مهم باید دقت و تلاش و ابتکار خود را مضاعف کنیم. این پیام من به این همایش است.
📝 سید علی خامنهای
۱۴۰۳/۱۰/۱۰
💻 Farsi.Khamenei.ir
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
📢 پیام رهبر انقلاب اسلامی به نشست افق تحول رسانه ملی 🔹️حضرت آیتالله خامنهای در پیامی به نشست افق
خیلی رساست. پاسخ بسیاری از سؤالات ما همینجاست.
حرکت جامعه با تمام اعضای آن ممکن است. اگر عدهای حال حرکت نداشتند یا جان حرکت نداشتند یا میل حرکت نداشتند، سایرین بابد جبران کنند. اگر نه نمیتوان به عدهای گفت برو و برس و منتظر بمان تا بقیه تصمیم بگیرند.
قوم موسی به او گفتند، تو و برادرت بروید شهر را آزاد کنید تا ما وارد شویم. فکر میکنید پاسخ چه بود:
عملیات متوقف شد و قوم موسی همراه موسی بیابانگرد شدند. ۴۰ سال.
لاتبدیل لسنة الله...
آدمها گاهی عصبانی میشوند. پرت و پلا میشوند. نمیخواهند آرام سخن بگویند. نمیخواهند آداب را رعایت کنند. فضا را که امن دیدند، راحت سخن میگویند.
اما در دو صورت این فریاد خفه میشود. یکی ناامنی. اگر احساس امنیت نداشته باشی که گاهی خودت را با فریاد سبک بکنی.
دومی حضور غریبه. اگر کسی باشد که احساس کنی او از این هیجان تو شوء استفاده خواهد کرد.
همه ما در زندگیهای صمیمی دوستانه یا خانوادگی خود لحظاتی را داریم که یک نفر از خودمانیهایمان با دلیل یا بیدلیل شروع میکند به تندی. با درجات مختلف. به حق یا نا حق. درست یا نادرست.
چند لحظه بعد این هیجان فرومینشیند. همه میدانند که طوفانی بود که گذشت و نیازی بود که برآورده شد و تمام.
محبت گاه حتی شدیدتر بازمیگردد و پیوندها وثیقتر میشود.
من رشته محبت تو پاره میکنم.
شاید گره خورد به تو نزدیکتر شوم.
اما اگر در این میان بدون آنکه بدانی غریبهای در جمع شما باشد یا وضع به گونهای باشد که جمع تحمل آشفتگی تو را نداشته باشد و این بیصبری و ناشکیبایی تبدیل به جنگ و نفرت شود یا بیگانه حاضر در جمع بر این اختلاف گذرا بدمد و آن را تبدیل به شکاف بزرگ کند. آنگاه تخلیه طبیعی احساسات در سختیها تبدیل به مصیبت خواهد شد.
همین باعث خواهد شد در آینده اگر فریادی باشد تا وقتی که دیوارها را خراب نکند و سقغ را فرونریزد، آشکار نشود.
حالا این بهانه بود که بگویم گاهی جامعه بر اثر سختیها فریاد دارد. درد دارد. عصبانی است. کنترل خودش را ندارد. پناه میبرد به سعه صدر جامعه و چه بسا آنچه را که حود نیز باور نمیکرد به جا آورد؛ اما پس از آن آرام شود و دیده شود و فهمیده شود و بداند که چقدر عزیز است. چه جایگاه محکمی در جمع دارد. چقدر مراقبش هستند. خرسند میشود.
اما در این میان اگر ما در جایی مثل برخی کشورها نبودیم که هجمه جهانی علیه او ترتیب داده نمیشود و احترام مرزهایش محترم شمرده نمیشود و سرکشیها و دخالتها در آن رسم است و یا حتی اعتراض صدای خود را از دیوارهای خانه بالا ببرد و خود را در آغوش بیگانه پرت کند، آنگاه امکانهای طبیعی خودمانی تخلیه هیجانی در جامعه از بین میرود و وضعیت امنیتی حاکم خواهد شد.
اینجا هر چقدر سعه صدر جامعه بالاتر هم برود، باز اعتراض لذتجویانه و بیپروایانه شدت خواهد گرفت.
در واقع برخی دخالتها امکان جریان آزاد احساسات را از جامعه هدف سلب میکند. مردم مجبور میشوند احساسات تند و تلخ خود را ببلعند و آسیب ببینند. چرا که هر گاه فریادشان را آزاد کردهاند، عوانلی آن را تبدیل به مصیبت ضد میهنی و ملی کردهاند.
ما در ایران چنین وضعی را تجربه میکنیم.
مهربانیهای ما کفاف هیجاناتمان را میدهد، اما کفاف خیانت برخی دوستنمایان بیگانه و کارشکنیهای همسایگان بیپروا را نه.
راه چاره اینکه قویتر شویم. مهربانتر شویم. سعه صدر اجتماعی خود را بیشتر کنیم. تفاهم را بالا ببریم. تمرین بسیار داشته باشیم. مردم را برای زمانی که عدهای عصبانی میشوند آماده کنیم.
احساسات را به سمت مثبت سوق دهیم و هیجانات را در انعطافهای روحانی فروببریم.
الکاظمین الغیض یعنی همین...
الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ
این روزها به این آیه بسیار بیاندیشیم.
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📝 #گزارش_هفته | سه اصل اساسی «تبیین» چیست؟
👈 مطالبهی رهبر انقلاب برای «تبیین»، محدود به قشر مدّاحان نیست
🔹رهبر معظّم انقلاب اسلامی، در دیدار مدّاحان اهلبیت علیهمالسلام، «تبیین» را مهمترین کار حضرت فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها و از نیازمندیهای اساسی و مهمّ امروز دانستند: «ما امروز به تبیین نیاز داریم. امروز، شبههافکنی یکی از کارهای اساسی دشمن است. برنامهریزی میکنند، حالا یک مقداری در خبرهای آشکار هست که شما هم میبینید، یک مقداریاش هم در خبرهای آشکار نیست که ما اطّلاع داریم. برنامهریزی میکنند و پول خرج میکنند برای اینکه ذهنیّتها را منحرف کنند از حقیقت. چه کسی باید جواب بدهد؟ چه کسی بایستی این خطّ کج را مستقیم کند؟ چه کسی بایستی تبیین کند؟ شما جزو کسانی هستید که میتوانید این کار بزرگ را انجام بدهید.»
🔍 ادامه را در بله | ایتا خط حزبالله بخوانید
آیا میدانستید بسیاری از کسانی که امروز در سوریه تفنگ در دست دارند و دولت را به چنگ آوردهاند، اساسا سوری و حتی عرب نیستند؟!
آیا میدانستید کسانی که به نیروی مقاومت، نیابتی میگفتند، امروز هیچ نسبتی با انقلاب سوری ندارند و صرفا تروریستهایی هستند که در انتخار و اعدام سوریه مشارکت کردهاند؟!
مقاومت بدلی منافقانه مقاومت اصیل را بیگانه معرفی کرد و علیه آن شورید.
مانند انگلی که علیه نیروی دفاعی بدن اعلان جنگ کند و آنان را مزاحم آزادی و رهایی بنامد.
هدایت شده از مبشرصبح
اَللّهُمَّ بارِکْ لَنا فی رَجَب وَ شَعْبانَ، وَبَلِّغْنا شَهْرَ رَمَضانَ، وَاَعِنّا عَلَی الصِّیامِ وَالْقِیامِ، وَحِفْظِ اللِّسانِ، وَغَضِّ الْبَصَرِ، وَلا تَجْعَلْ حَظَّنا مِنْهُ الْجُوعَ وَالْعَطَشَ.
57.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما تحریم شدهایم تا روی سر خود فروبریزیم. اما...
غالب مردم گمان میکنند که ما تنها از جهات مادی تحریم شدهایم. اگر چنین فکر کنی آنگاه تمام راه حلهای تو محصور خواهد شد در غلبه بر تحریم مادی، اعم از اقتصادی و فناوری و سیاسی و غیره...
اما اگر بدانیم که ما تحریم معنوی نیز شدهایم چه؟!
اگر بدانیم چیزی که تجربه میکنیم، ترکیبی از تحریم مادی و معنوی است چه؟!
آنگاه پاسخ ما به مسئله تحریم چه خواهد بود؟!
به نظر میرسد اگر بپذیریم که دشمن از چند سو ما را محاصره کرده؛ اما برای آنکه خط اصلی هجمه کار خود را آسان و درست انجام دهد، تحریم اقتصادی را برای ما پررنگ کرده، آنگاه ناگهان مانند کسی که از یک خواب عمیق بیدار شده متوجه سمتی خواهیم شد که دشمن بدون مقاومت پیشروی کرده و دیوار محاصره را تا درون خانهها و بین افراد و حتی درون افراد کشانده است.
بیایید یک بار دیگر درباره تحریم فکر کنیم و خود را از فضای مسلط بر ذهن خود برهانیم و بپرسیم، چگونه میتوان از حصار تحریم عبور کرد؟!
بیایبد تحریم را بار دیگر بشناسیم. آنگاه راههای برونرفت و ابتکارات ممکن و امکانات موجود و خلاقیتهای بکر را بررسی کنیم.
بیایبد فکر کنیم که چه نسبتی بین تحریم مادی و تحریم معنوی وجود دارد؟!
چه نسبتی بین تحریم اقتصادی و تحریم آگاهی وجود دارد؟!
تحریمهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را چگونه میتوان با ابزارهای معنوی و شبه معنوی شکست؟!
به نظر شما اگر تحریمهای آگاهی شکست بخورد، تحریمهای اقتصادی برای دشمن فایدهای خواهد داشت؟!
بیایبد با تأمل دنبال پاسخ بگردیم. نه لزوما با موشک. برای عبور از حصارها من انسان را پیشنهاد میکنم.
دفتر تمرین (سعیدتوتونکار)
اَللّهُمَّ بارِکْ لَنا فی رَجَب وَ شَعْبانَ، وَبَلِّغْنا شَهْرَ رَمَضانَ، وَاَعِنّا عَلَی الصِّیامِ
ما به روزی فوق العاده این سه ماه نیاز داریم. هر سال بیشتر از پارسال.
امامت ما هر روز سنگینتر میشود و آنان که باقی میمانند باید قویتر باشند تا امانت به مقصد برسد.
شرط لازم رشد معنوی تک تک ماست. این سه ماه عزیز میتواند ما را نجات دهد از بسیاری اتفاقات ناگوار که تحملش برایمان سخت خواهد بود. یا لااقل صبر بر آن را برایمان ممکن خواهد ساخت و اجازه نخواهد داد در پیش و تاب مسیر و تند و تیز به بیرون پرت شویم.
همدیگر را دعا کنیم برای وارد شدن به این سه ماه و خارج شدن از آن به سلامت و با غنیمت بسیار.
در این سه ماه به هیچ وجه خود را در فردیت محصور نکنیم. از جانب همه کسانی که هنوز روزنهای به سوی نجات و هدایت دارند توجه کنیم به پروردگار.
نشان دهیم که به رشد اجتماعی رسیدهایم و آماده امام هستیم.