eitaa logo
" دهه پنجم "
262 دنبال‌کننده
568 عکس
1هزار ویدیو
0 فایل
#دهه_پنجم_انقلاب_اسلامی #جوان_مومن_انقلابی_مستقل #بازخوانی_ارزش_ها_و_آرمان_های_فراموش_شده_ی_انقلاب_اسلامی_در_دهه_پنجم_انقلاب #مطالبه_گری_انقلابی سوره قصص آیه ۵ "ما مي‌خواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم"
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🔹شهید زین ‏الدین، آن‏قدر خاکی و بی ‏آلایش بود که بسیاری از اوقات، او را به عنوان فرمانده نمی ‏شناختند. لباس‏های ساده بسیجی، و تواضع بسیار، از ویژگی‏های بارز اخلاقی او بود. 🔸یکی از بسیجیان در این باره می‏ گوید : یک روز که برای نماز جماعت به حسینیه لشگر رفته بودم، پس از نمازظهر اعلام کردند که از سخن‏رانی برادر مهدی زین ‏الدین فرمانده لشگر استفاده می‏کنیم. من هنوز ایشان را نمی‏شناختم با خود گفتم که فرمانده لشگر حتما با تشریفات خاصی می‏ آید. در افکار خود بودم که ناگاه یک نفر از کنار من بلند شد و به راه افتاد و پشت تریبون قرار گرفت و مشغول صحبت شد. خیلی تعجب کردم؛ چون او تا چند لحظه قبل در کنار من نشسته بود و کسی هم همراهش نبود. صحبت ایشان که تمام شد، دوباره در کنار من نشست. این‏جا بود که شهید زین ‏الدین را شناختم . 🌷 ... 🔷 کانال را به دوستانتان معرفی کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۳۸۶
‍ 🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🔹یکی از کارمندان شهرداری اورمیه میگفت: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار میگشتم. 🔸از پله های شهرداری میرفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟ تازه ازدواج کردم و دیپلم  دارم یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان. 🔹رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی میخوای؟ گفتم: کار. گفت: فردا بیا سرکار! باورم نمیشد! فردا رفتم مشغول شدم. بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد شهردار بود. 🔸چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشسته شده بود من جای اون مشغول شدم. شش ماه بعد جناب شهردار استعفاء کرد و رفت جبهه. 🔹بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت: توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق جناب شهردار کسر و پرداخت میشد. یعنی از حقوق شهید باکری، این درخواست خود شهید بود. 🌷 ... 🔶 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۳۹۱
4.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁🍂🍁🍂🍁🍂 🎥⭕️ از شهید محمد بروجردی 🌷 ... 🔶 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۳۹۵
6.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁🍂🍁🍂🍁🍂 🎥⭕️ شهید سید مرتضی آوینی  : ♦️سربازان امام زمان از هیچ چیز جز گناهان خویش نمی‌ترسند... 🌷 ... 🔶 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۳۹۹
‍ 🍁🍂🍁🍂🍁🍂 #💬 مادر شهید کاوه :  شبی از شبهای تحصیل، نشسته بود در اتاقش به انجام تکالیف. رفتم برای شام صدایش کنم. گفت: «گیر کرده‌ام در حل ۲ تا مسئله ریاضی. معلم، توپ چهل‌تکه جایزه گذاشته برایش. اگر اجازه بدهی، تا این ۲ مسئله را حل نکنم شام بی‌شام!» بی‌خیالش شدم تا به درسش برسد. یک ساعت بعد، دوباره رفتم اتاقش. دیدم هنوز مشغول است. صدایش کردم؛ متوجه نشد! گرم کاری میشد، چنان دل می‌داد که تا تکانش نمی‌دادی، ملتفت سر و صدای اطرافیان نمی‌شد. دوباره یک ساعت بعد صدایش کردم، افاقه نکرد. نیم ساعت بعد به حاج آقا گفتم: «شما برو صدایش کن بلکه آمد شامش را خورد!» حاجی نرفته برگشت و دیدم با یک پتو دارد می‌رود اتاق محمود! صبح برای نماز از خواب بلندش کردم؛ «شام که نخوردی! لااقل بگو بدانم مسئله‌ها را حل کردی یا نه؟» خندید و گفت: «حل کردم، آن هم چه‌ جور! برای هر ۲ مسئله، از ۳ طریق به جواب رسیدم!» محمود عاشق فوتبال بود. توپ چهل‌تکه هم خیلی دوست داشت! ظهر از مدرسه برگشت خانه. گفتم: «پس جایزه‌ات کو؟» از جواب طفره رفت! تا اینجا را حالا شما داشته باشید. ۴۰ روز، فوق فوقش ۵۰ روز از شهادت محمود گذشته بود که زنگ خانه به صدا در آمد. حاجی رفت در را باز کرد. عاقله‌ مردی پشت در بود؛ «من دبیر ریاضی محمود بودم. کلی هم گشتم تا خانه شما را پیدا کنم». حاجی دعوتش کرد بیاید تو، «نه» آورد؛ «قصد مزاحمت ندارم!» و بعد ادامه داد؛ «من سه سال دبیر ریاضی محمودتان بودم. این را سال آخر فهمیدم که محمود، مسائل ریاضی را خودش حل می‌کرد اما صبح، زودتر می‌آمد کلاس، حل مسئله را هر بار به یکی از دانش‌آموزان که عمدتا هم از قشر پایین بودند یاد می‌داد و جایزه هم اغلب به همان دانش‌آموز می‌رسید، چون محمود از چند راه به جواب می‌رسید. من به طریقی سال سومی که دبیر ریاضی محمود بودم متوجه ماجرا شدم. از قبل هم البته برایم بسیار عجیب بود؛ «چرا محمود که همیشه ریاضی را ۲۰ می‌گیرد، هیچ وقت برنده این جوایز نمی‌شود؟!» کشیدمش کنار؛ «امروز از فلانی شنیدم این مسئله را تو حل کرده‌ای!» اول بنا کرد طفره رفتن، بعد قبول کرد! «چرا؟» جواب داد: «همین فلانی، اولا یک مسئله ریاضی را یاد گرفته از چند راه حل کند. این کار بدی است آقا معلم؟ ثانیا جایزه کتانی بود و من خودم کتانی دارم. آیا بهتر نبود این کتانی برسد دست این دوستمان که کتانی‌اش از چند جا پاره شده؟» من آنجا فهمیدم چه روح بلندی دارد این محمود شما. خواستم موضوع را با مدیر مدرسه درمیان بگذارم تا از کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر شود. قسمم داد؛ «اگر برای کس دیگری این موضوع را لو بدهید، دیگر این مدرسه نمی‌آیم» 🌷 ... 🔶 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۴۰۵
3.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁🍂🍁🍂🍁🍂 🔹 شهید حاج قاسم سلیمانی از شهید محمد ابراهیم همت می گوید ...🔹 🎥⭕️ همت ترک یک موتور ناشناس شهید شد... 👈 حالا بعضی مسئولین ما ماشین ضدگلوله با شیشه دودی سوار میشن تا خدای ناکرده با مردم مواجه نشن 🌷 ... 🔷 با حضورتان از کانال دهه پنجم حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۴۲۲
1.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁🍂🍁🍂🍁🍂 🎥⭕️ وصیت نامه شهید باکری: ؛ بعد از جنگ، رزمندگان به سه دسته تقسیم مى‌شوند. 🔻دسته‌ اول به خود و از آن مى‌شوند. 🔻دسته‌ دوم با برگزیدن راه مى‌شوند و همه چیز را مى‌کنند. 🔻دسته سوم کسانى‌اند که به خود بوده و . 🌷 ... 🔷 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۴۲۹
7.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂🍁🍂🍁🍂🍁 ... 🎥⭕️ اين فيلم را در سكوت ببينيد! 🔻برای آنان كه ديگر اشكی ندارند...🔺 🌷 ... 🔶 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۴۳۲
14.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🎥⭕️ آخرین جملات شهید باکری چند دقیقه قبل از شهادت شهید مهدی باکری: احمد حالت چطوره؟ شهید احمد کاظمی: دعاگوتم، دعاگوتم شهید باکری: کاشکی اینجا بودی میدیدی چه دِه با صفاییه شهید کاظمی: من خب پهلوی تو نشسته بودم این مصطفی منو برد شهید باکری: خلاصه وقت کردی بیا، بیا تماشاکن! 🌷 ... 🔶 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۴۳۶
🍁🍂🍁🍂🍁🍂 #💬 شهید سید مرتضی آوینی: 🔹 کسانی به امام زمانشان خواهند رسید که اهل سرعت باشند و اِلا تاریخ کربلا نشان داد قافله حسینی معطل کسی نمی ماند. 🌷 ... 🔶 با حضورتان از کانال دهه پنجم حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۴۴۰
🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🔸تصویری از ‏درخواست کتبی ‎شهید حبیب الله مهمانچی در سال ۱۳۵۹ 🔹درخواست معاون پارلمانی وزارت کار برای کاهش ‎حقوق دریافتی خود در سال ۵۹ به منظور کمک به دولت. 🌷 ... 🔷 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۴۴۳
🍁🍂🍁🍂🍁🍂 🔸 جواب خدا را چه بدهم؟ 🔸 🔻 سال ۱۳۶۴ طی سفری که به لبنان داشتیم، به طور غیر رسمی میهمان «ژنرال طلاس»، وزیر دفاع وقت سوریه در منزلش شدیم. صیاد اصرار داشت که به جنوب لبنان برود و طلاس می‌گفت خطر دارد و نمی‌شود. بعد گفت: شما دو، سه روزه آمده‌اید و این جا تفریح کنید و حالا که در جنگ نیستید، بروید زیارت. من هم سفارش می‌کنم شما را به جاهای دیدنی ببرند. صیاد گفت: ما زیارت رفتیم. همرزمان من در سپاه و بسیج همه در جنگ هستند و من بنا به اوامر امام و رئیس جمهورم به این سفر آمده‌ام و الان هم کار سیاسی من تمام شده است. اگر همین حالا خداوند عمر مرا به پایان ببرد، باید بگویم در حال انجام دادن چه کاری بودم؟ زمانی که دوستان و فرزندان من می‌جنگند، بگویم من در حال تفریح در دمشق بودم؟ حالا که نمی توانم در آنجا بجنگم، این جا بین رزمندگان شما حضور پیدا می‌کنم تا اگر لحظه‌ای دیگر در این دنیا نبودم، لحظه مرگ پاسخی برای حضرت حق داشته باشم. 🔶 با حضورتان از کانال حمایت کنید 🌹 🔰🔰🔰 @daheye5 # پُست ۱۴۷۴