علم تنها درس خواندن و گذراندن واحد نیست؛ البته گذراندن دروس اگر لازم نبود عقلا چنین سنگ بنایی را نمی نهادند، ولی بحث در کافی بودن آن است. جویندهی دانش باید دائماً مشغول به تفکر و اندیشیدن باشد؛ علمی که در آن فهم و اندیشه نباشد، علم نیست. از هر فرصتی برای فکر کردن استفاده کنید، هم فکر کردن دربارهی آن موضوعاتی که خوانده اید و در متون درسیتان با آنها مواجه شدهاید، و هم فکر کردن دربارهی آن اموری که در زندگی علمی و شخصی خود با آن مواجه می شوید.
بسیاری از ما گمان داریم که زیاد فکر می کنیم؛ گاه ساعت ها در موضوعی به فکر فرو می رویم؛ ولی فکر آن است که هم دوام داشته باشد و هم اتصال. دوام بدان معنا که بتوانیم اگر یک ربع ساعت فکر می کنیم، موضوعی را در ذهن خود قدم به قدم پیش بریم تا به نتیجه معینی نائل آییم یا دست کم از پرسشی خام به پرسشی پخته و صیقل یافته منتقل شویم، اما انسانها به طور عادی منقطع فکر می کنند؛ هر از چند لحظهای ذهن آنها دچار پرش می شود، پس در واقع فکر مفیدی تحقق پیدا نمی کند. حال که آشکار شد فکر کردن شروطی دارد و بسیاری از افراد قادر به حفظ دوام و اتصال در تفکر خود نیستند، باید دانست که قدرت بر دوام و اتصال در فکر، با تمرین به دست می آید؛ پس باید ذهن را ورزش داد تا بتواند به مدت های طولانیتر و طولانیتر به طور متمرکز در یک موضوع بیندیشد. با توجه به ضیق زمان برای یک دانشجو، اگر بتوانیم چنین مهارتی را برای خود پدید آوریم، این امکان را خواهیم داشت که از زمانهای در حال تلف شدن برای فکر کردن استفاده کنیم، پشت ترافیک، در اتوبوس و مترو، در حال قدم زدن و در هر موقعیت دیگر. در آغار تمرین فکر کردن فقط تمرین است، ولی پس از آن که مهارت به تدریج حاصل شد، باید بیاموزیم که افکار خود را بنویسیم، زیرا افکار بسیار فرّار و گذرا هستند. حتی اگر لازم است کلاسی در این باره بگذرانیم که چگونه می توان این افکار گذرا را به روی کاغذ آورد. به هرحال باید توجه داشته باشیم که افکار همواره در ذهن ما حفظ نمی شوند و از یاد خواهند رفت، پس باید نوشته شوند. قدم دیگر پرورش دادن خود برای ساماندهی به این افکار یادداشت شده است. بسیار می شناسم کسانی را که هرگز نتوانستهاند در موضوعی یک فکر متمرکز و ثمربخش داشته باشند؛ بسیار می شناسم کسانی که فکر می کنند، اما بدون آن که آنها را ثبت کنند، افکار پرثمر خود را به باد فراموشی سپردهاند؛ و بسیار می شناسم بزرگانی را که یادداشت های پراکندهشان در کمدها و کشوها تل انبار شده و هرگز نه خود و نه دیگران نتوانسته اند از آن یادداشت ها بهرهای ببرند. بدانیم در طول تاریخ هرگاه نکتهای کشف شده است، حاصل کار عالمی است که فکر می کند، افکار خود را به طور منظم روی کاغذ می آورد و بدانها نظم می بخشد. پس بکوشیم که در شمار همین عالمان باشیم.
به عنوان آخرین جمله یادآور می شوم که علم – به خصوص علم دین – لابد آن قدر ارزش دارد که طلب آن را به عنوان راه زندگیمان انتخاب کردهایم، پس حتماً آن قدر می ارزد که در طی این مسیر جدی باشیم، از تمام نیروی خود استفاده کنیم - وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا ... (عنکبوت/69) – و با محاسبه نفس، هرگز به تساهل و وقت گذرانی زندگی نکنیم - بَلِ الْانسَانُ عَلىَ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ وَ لَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ(قیامه/15-14)
#دکتر_احمد_پاکتچی
و اما تذکری از زبان استاد صفایی به منِ معلم و هر عزیزی که مشغول امر خطیر تعلیم و تربیت است ...🌸👇
بگذار، صميمانه از تو بپرسم، اين سؤال را كه، راستى، «چرا معلم شده اى؟»
انگيزه و نيت تو براى انتخاب اين كار چه بوده است؟
آيا معلمى را به عنوان يك «شغل» همانند ساير شغلها، براى كسب درآمد گزيده اى؟
آيا در طلبِ يك كار به اصطلاح بی دردسر و با چند ماه تعطيلى با مزد و مواجب، بوده اى؟
اگر چنين است، در خويش، تجديد نظر كن و مسئوليت خدايى و انسانى ات را به خاطر آور، كه تو همانند يك كارمند اداره نيستى.
تو با «انسانهايى» سر و كار دارى كه بسيارى از مسائل «زندگى» شان را از تو مى آموزند، اعمال و حركات تو را الگو قرار مى دهند.
بخش عظيمى از شخصيتشان را «حرفها» و «رفتار» «تو» مى سازد.
اگر فاسد باشى، نسلهايى را فاسد كرده اى و اگر صالح باشى، نسلها را اصلاح كرده اى.
معمولا سؤال مى شود كه در كلاس چگونه بايد بود؟
در حالى كه سؤال مهمتر اين است كه اساسا، چرا بايد معلم بود؟
ما تا نقش انسان در هستى را درك نكرده باشيم، نقش معلم در كلاس را نخواهيم فهميد. تا چرا بودن انسان پاسخ نگيرد، چگونه بودن او جواب نخواهد گرفت.
📖تربیت کودک.
#علی_صفایی_حائری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سکانسی از فیلم اخراجی ها 😊
از همین پیشاپیش اول مهری😅، به عنوان یه معلم به همه آموزندگان دانش توصیه میکنم همه درسهاشون رو به موقع و با کیفیت بالا یاد بگیرند تا به سرنوشت علمی این خانوم👆 و این خانوم👇 دچار نشن 😅🙈👇👇
#رفیق_شیمیدان_عرب_زبان_کیست
از این سکانس فیلم اخراجی ها بهره می گیرم جهت معرفی یکی از رفقای معراجی عزیزم😍
این رفیق ما، در یک کلام, شیمی دانِ عرب زبانِ شوخ طبعِ عاشقِ ادبیات فارسی هست 😍😅😅عربیش در حد همین " هذا فی مکان ماذا " هست😄
شیمی اش هم در این حد که یه بار اومد گفت : از شیمی یادم نیست هیچی کلا .. جز اینک co2 آبه😐
خدا میدونه چه شکلی شدم😩گفتم عزیز، دلبندم اون، آب نیست، دی اکسید کربن هست.
آب، H2o هست💧یعنی شیمی در حد عربی🤣😁
در مورد فارسیش هم اخیرا تتابع اضافات رو ازش پرسیدم، گفت نمی دونممم چیه🙈
یعنی فارسیش هم در حد عربی و شیمی! 😐😁الان فهمیدین که من با یک تتابع اضافاتِ متشکل از شیمی و عربی و فارسی، این رفیق رو براتون معرفی کردم،😍
باید به من مدرک بورد فوق تخصصی بدن😂😅 خوش به حال دوستم که دوستش منم😂🤣
این رفیق رو با همین اسم داشته باشید، بیشتر معرفی میکنم براتون : فک و فامیلشون :
دایی1، تخصص ارتوپد، دایی2 : مهندس شهرسازی ، پسرعمو :تخصص ریه، خواهرش: پرستار، خاله اش: دبیر شیمی😅، دخترعموی پدرش دبیر دینی😉 و....
خود ایشون : دیپلمِ شیمی عربی فارسی😂😂😂.
بهش یه تلنگر زدم که از فضل اینها، تو را چه حاصل؟! گفت خدا استعدادی که به اونا داده رو ریخته به زبون من🤪 انصافاااا اینو راست میگه خیلی زبون میریزه😉بعدش گفت قبل از شما(یعنی من) کسی، مرا (یعنی او را) کشف نکرده بود.😍اینجا چقد پیچ و تابتون دادم😉
خلاصه این رفیق رو با اسم شیمیدان عرب زبان عاشق فارسی داشته باشید تا در پیام های بعدی از نحوه عملیات کشف روح مطهر ایشون پرده برداری کنم🌹🌺
ادامه دارد...
#رفیق_شیمیدان_عرب_زبان_کیست
سالها پیش در یک کلاس قرآنی، این رفیق شیمیدان عرب زبان عاشق فارسی😄 با دست تدبیر الهی در مسیرم قرار گرفت و دیگه از اون موقع ول کن هم نشدیم 😍
اصل مسلمی است که فرموده اند عاقل چو عاقل ببیند خوشش اید😍
وی به فرموده خودش، قبل از اشنایی با من هر مکعب مستطیل جلد داری📖 را قورت می داد و خیلی هم خوشحال بود😊
اما بعد از آشنایی با من، ابتدا دچار دل درد شد؛ و سپس هر آنچه خورده بود را که نباید می خورد؛ استفراغ کرد🙈😄
تعبیر ادیبانه اش اینکه، نقطه عطفی در زندگیش رخ داد. دیدم شبیه مولاناست؛ شمس تبریزش شدم😅
گفتم : بشوی اوراق اگر همدرس مایی / که علم عشق در دفتر نباشد❤️😍
انصافا ایشان هم در عین شیطنت هایش، مستعد و حرف گوش کن بود ؛ فقط در مقام عمل به این بیت، کمی دخل و تصرف کرد؛ یعنی به جای اینکه بشوید اوراقش را، بسوزاند کتابهایش را😅🤣البته من هم مانع نشدم و تایید کردم که : پیش از آنکه کتابهای بد، ما را به آتش بکشند، خوب است ما با آتش معرفت بسوزیمشان. (به به چه جمله قصاری😍). اتفاقا نزدیکهای عید بود و اواخر سال، در جریان خانه تکانی اش، آمد بهم پیام داد کتابخانه ام لاغررر شد😥 گفتم غصه نخور؛ کمال همنشین در تو اثر کرد 😅😉 این لاغرشدن کتابخونه، نشانه چاق شدن عقلته😉 گفتم میخوای با اون کتابایی که دیگه نمی خواهیشون چیکار کنی؟؟!! یه تقسیم بندی جالبی کرد کتابا رو 😊گفت بعضیا رو که خواندنی هستند ولی برا منِ الان، غیرمفید، اهدا میکنم کتابخونه 👏👏 بعضیا رو میدم بازیافتی 📚 و بعضیا که اصلا چرت هستن و مضر؛ نمیخوام کسی بخونه ، میبرم می سوزونم 🔥😅چهارشنبه سوری هم نزدیک بود، گفتم آفرررین بچه شیطون(خودش مامان سه تا بچه است آ😉) بجای اینکه سوخت چهارشنبه سوریت، ترقه و مواد منفجره باشه، همین کتابای بد، خوبه😂 خلاصه ایشون، با اینکه در دوران قبلی زندگیش، خیییلی برا اون کتابای مضر هزینه داده بود؛ 💰ازشون دل کند و اونا رو سوزوند . ولی باید فکری برای چاق شدن کتابخانه اش می کردیم😊
ادامه دارد ....
#رفیق_شیمیدان_عرب_زبان_کیست
برای چاق شدن کتابخانه ای که در اثر تحول روحی صاحبش، لاغر شده بود، دو راه پیش رویمان بود😊 :
1) افزایش بار محتوایی کتاب، بدون تغییر در حجمش😇 :
این شیوه که کاملا منحصر به فردِ خودم هست رو بطور اتفاقی کشف کردیم؛ شبیه سیبی که بر سر نیوتن افتاد.
ماجرا از این قرار است که یک روز، لابلای مباحث درسی و علمی، برای این رفیق یه کتاب رمانی معرفی کردم. اتفاقا اون کتاب، این طرفا پیدا نمیشد ولی من خودم داشتمش. خودم دوران دانشجویی (یادش بخیر❤️😥) کتاب رو برا خاطر جایزه اش که مشهد بود، امتحانی خونده بودم با زیرنویس های نقادانه. بحمدالله مشهدش هم رفتم آ😊 خلاصه این رفیق ما، مشتاق عجول تشریف داشت و مخصوصا هم که کتابخونه اش لاغر شده بود و عقلش چاق؛ نتونست دوام بیاره . این شد که کتاب خودم رو دادم بخونه😊و از همونجا سیب نیوتنی افتاد رو سر رفیقم 😅و کلاه نیم تُنی رفت تو سرم 😐😄این زیرنویس های ما، به ذائقه این دوست کتابخوان خوش آمد؛ حاشیه های پر رنگتر از متن شد😂 البته حق داشت آآ، چون اون زیرنویس های کتاب به دست نویسنده کتاب هم رسید و استقبال کرد ازش😉 اسم کتاب رو قبلا برا شماها هم گفته بودم آآ : «آقای سلیمان می شود من بخوابم ؟ » بعد اون کتاب، این رفیق ما بدعادت شد، گفت کتاب خوندن با زیرنویس های شما یه طعم دیگه ای داره 😋
بعدهااااا که به فراخور حال و روحیه اش براش کتاب معرفی میکردم ؛ رسیدیم به یه بازه زمانی دیگه ...
طبیعیه تو زندگی درگیر طوفان هایی میشه آدم، یادم نیست در دل کدوم گردباد یا طوفان بود که کتاب "طوفان دیگری در راه است" رو معرفی کردم براش. اثر سیدمهدی شجاعی ❤️
با یه تیر، دو نشون زدم. هم، اینکه در دل یک طوفان و ابتلا، بهش تذکر دادم آماده باشه برا طوفان های دیگری که در راه است😊 و هم کتاب معرفی کردم براش.
ولی مولانای ما، بعد از کتاب سوزی ها، کلاه دوزی هایی برای شمس تبریزش کرد😂😩
از اون موقع به بعد، کتاب با زیرنویس میخواد😐😩گفت لطف کنید یه دور دیگه کتاب رو بخونید و زیرنویس بدید براش، بعد بدید بخونم😍
هیچی دیگه، طوفان زیرنویسها در راه بود به سمت خودم و من غافل از این، داشتم طوفان دیگری در راه است رو معرفی میکردم براش😅 نشستیم زیرنویس دادیم به کتاب و امانت دادیم به این رفیقِ چاقِ لاغرِ مشتاقِ عجولِ کلاهدوز😊
ادامه دارد ...
#رفیق_شیمیدان_عرب_زبان_کیست
سلام.
راستش را بخواهید من روضه نویس بودم و هنوز هم هستم ؛ ولی وقتی در پشت صحنه بازخوردهای عزیزان را دیدم که تشنه طنز هستند؛ به قلمی که عمری گریسته بود؛ گفتم کافی است ..بخند و بخندان😊
اما گاهی :
سخت است قلم باشی و دلتنگ نباشی
با تیغ مدارا کنی و سنگ نباشی
سخت است دلت را بتراشند و بخندی
هی با تو بجنگند و تو در جنگ نباشی
.....🌷☘🌸🌿🌷......🌷☘🌸🌿🌷
یادی کنیم از شهدایی که میدانستند مقصد، پرواز است 🕊🕊
4_5852472014060652247.mp3
3.86M
#با_شهدا
چه میجویی عشق ؟
عشق همینجاست 📻♥️
- #شھیدمرتضیآوینی🌱
خطابیه ای برای شهدا🌷🌷
شما رفتید و رسیدید... ما ماندیم و هنوز در راه.
شما هفت شهر عشق را زیر پا گذاشتید و ما فقط لابه لای کتاب ها دنبالش گشتیم...
شما رفتید و زنده شدید.... ما ماندیم و پوسیدیم.
شناسنامه شما شد، پلاک و استخوان های زیر خاک... شناسنامه ما شد، گناه و حسرت و اشک و آه.😢😢
شما برای رسیدن به عمق آیه " لا تحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله..." از جان خود گذشتید و ما هنوز در تفسیر آیه، مانده ایم.
شما عاقلانه عشق بازی کردید و ما هنوز در تردید میان عقل و عشق گرفتاریم!
شما رفتید و هنوز هم هستید... ما ماندیم و انگار که نیستیم.
شما رفتید و استاد مکتب عشق شدید و ما هنوز در اولین الفبای اخلاص جا مانده ایم.
شما رفتید و هیچ گاه به " ماندن" عادت نکردید و ما ماندیم و " رفتن " یادمان رفت و به بودنمان عادت کردیم.
شما رفتید و "چگونه رفتن" آموختید. ما ماندیم و "چگونه ماندن" فراموشمان شد.
شما رفتید و شهادت، افتخارتان شد... ما ماندیم و شهادت، آرزویمان شد.
شما رفتید........😭😭 و ما ماندیم ...💔💔
و کسی برایمان تفسیر نکرد، راز آسمانی بودن آن قطعه از زمین را که شما را در برگرفت.
#با_شهدا
#دست_نوشته_های_یک_بانوی_معلم
#از_دل_بر_آمده
سلام
فردا اولین روز کاری مدرسه است؛ از الان استرس گرفتم؛ چون به قول روانشناس ها چیزی شبیه شرطی شدن در من، در حال شکل گیری هست😩 ولی نمیخوااام😄 نشستم فکر کردم چیکار کنم این استرس دست از سرم برداره؛ بالاخره یافتم😉 راه چاره تو اینه که سر به هوا بشم😅
میگید چرا؟🤔 بفرمایید😂👇👇
پارسال، روز اول تدریس حضوری در مسیر مدرسه :
امسال، برخلاف همیشه، بوی ماه مهر، از نیمه دوم شهریور، به مشام اهالی مدرسه رسید.🍂🍁
15 شهریور، اولین روز شروع مدارس به شیوه حضوری و اولین روز هفته بود که راهی مدرسه بودم.🌸 من بودم و خواهرم و مسیر کوتاهی که باید صبح خروس خوان، پیاده میرفتیم.
گرم گفتگو با خواهر بودم که ناگهان چیزی از بالا و به سرعت و با صدای تااالاپ😩 بر چادر مشکی ام افتاد... 😐😐😐
پرنده سحر خیزی که حتی صدای بالهایش را نشنیده بودم، در حد وسیعی خرابکاری کرد😩😱و شاید خودش بهتر از هرکسی میدانست که "چه صبح بخیر با برکتی" بهم گفته بود که منتظر جواب من نماند و فوری صحنه را ترک کرد.
خواهرم از شدت خنده، وسط راه، مانده بود و پاهایش دیگر قدرت حرکت نداشت🤣 و من در حالتی بین گریه و خنده،😢🙃 دنبال شیر آبی در مسیرم بودم.💧
و یاد این حرف استاد قرائتی افتادم که :
خدایااااا شکرت که گاوها، پرنده نیستند..!!!
🐄❌🕊
15 / 6/ 99
#دست_نوشته_های_یک_بانوی_معلم
#خاطرات_من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کربلایی شدن ...
به کربلا رفتن نیست ...
🎙با نوای حاج امیر کرمانشاهی
#ببینید_ببینانید
🌐 @Salehe_keshavarz
کوتاه کن کلام... بماند بقيه اش
مرده است احترام...بماند بقيه اش
از تيرهاي حرمله يک تير مانده بود
آن هم نشد حرام...بماند بقيه اش
هرکس ک زخمي ازعلي و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام...بماند بقيه اش
شمشيرها تمام شد و نيزه ها تمام
شد سنگ ها تمام...بماند بقيه اش
گويا هنوز باور زينب نمي شود
بر سينه امام؟...بماند بقيه اش
پيراهني که فاطمه با گريه دوخته
در بين ازدحام...بماند بقيه اش
راحت شد از حسين همين که خيالشان
شد نوبت خيام....بماند بقيه اش
رو کرد در مدينه که يا ايّها الرسول
يا فاطمه! سلام...بماند بقيه اش
از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علی الدوام...بماند بقيه اش
سر رفت، آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پيکر امام... بماند بقيه اش
بر خاک خفته اي و مرا ميبرد عدو
من ميروم به شام...بماند بقيه اش
دلواپسم براي سرت روي نيزه ها
از سنگ پشت بام...بماند بقيه اش
دلواپسي براي من و بهر دخترت
در مجلس حرام...بماند بقيه اش
حالا قرار هست کجاها رود سرش
از کوفه تا به شام...بماند بقيه اش
تنها اشاره اي کنم و رد شوم از آن
از روي پشت بام...بماند بقيه اش
قصه به "سر" رسيده و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام... بماند بقيه اش
#زنگ_شعر
#محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام آقا که الان رو به روتونم ....
من اینجامو زیارت نامه میخونم ...💔
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق!
اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست
غمیست در دل جاماندههای کربوبلا
که هرچه هست یقین دارم از حسادت نیست
میان ما که نرفتیم و رفتهها، شاید
تفاوتیست در آغاز و در نهایت نیست
همیشه آنکه نرفتهست بیقرارتر است
همیشه آنکه نرفتهست، کمسعادت نیست...
خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد
نباید این همه دل دل کند که فرصت نیست
مریم کرباسی
#حسرت_کربلاء💔 اربعین۱۴۳۳
#محرم
#زنگ_شعر
این شیمی دانِ عرب زبانِ عاشق فارسی را می گویم😊
#رفیق_شیمیدان_عرب_زبان_کیست