eitaa logo
در انتظار رویش🌱
2.3هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
378 ویدیو
20 فایل
➖دبیر دین و زندگی ➖کاردانی گیاهپزشکی ➖ کارشناسی و کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث ➖عاشق مطالعه و علاقه مند کار تربیتی ➖کپی ممنوع❌ https://harfeto.timefriend.net/16508918927120 https://daigo.ir/secret/5405893054 👆👆 دریافت پیشنهاد و انتقادهای شما
مشاهده در ایتا
دانلود
اون جلسه اول بود؛ بعد تموم شدن کلاس، رفتیم لباسهامون رو تعویض کنیم برا رفتن به دانشکده! قبلا همدیگه رو تو لباس رسمی ندیده بودیم...لباسها رو که پوشیدیم؛ دو تا خط موازی شدیم که با تدبیر خدا به هم رسیده بودیم😅😐 یک طرف ، او بود با مانتویی کمی بزرگتر از یک بولیز 👚، شلوارش شاید این مدلی 👖، با کفش اسپورت 👟 بدون جوراب؛ مقنعه اش انقدر کوتاه بود که نصف سرش با موها کلا بیرون بود؛ و چهره اش دفتر نقاشی 👄💄🎨 و این طرف من بودم، با حجاب چادر❤️🤩 شاید انتظارداشت خطاب به او بگویم : موهات رو بذار تو ، مقنعه رو بکش جلو ، این چه وضعیه؟😠 ولی من به جای این حرفا، رو کردم بهش و گفتم، ببخش من آینه همرام نیست، میشه ببینی مقنعه ام رو که از چادر کشی ام بیرون گذاشتم ؛ مرتب هست یا نه؟ احیانا کج نباشه؟!! 😉 بنده خدا، با سوالهایی که درونش ایجاد میشد و چیزی به روم نمیاورد، با تعجبی فزونتر🙄🙄 گفت: کاملا مرتبه، خیالت راحت... من اون روز، ایشون رو با سوالها و تعجبهاش تنها گذاشتم و رفتم... . . . . . . .
این نقاطی که گذاشتم ردپای دوستی های من و اوست در مسیر سالن ورزشی به سمت دانشکده❤️❣️،مسیری که اغلب دانشجویان با سرویس می رفتند؛ ولی ما دو تا، با کمال میل برای بحث و گفتگو پیاده رفتنش را انتخاب کرده بودیم☘ 👣 در این مسیر، از موضوعات متنوعی حرف میزدیم، او از دوست پسرش میگفت که "بی وفا" از آب درآمده بود🙈 و من از خدایی می گفتم که باوفاترین است( و من اوفی بعهده من الله) 😍 او از دلش میگفت که شکسته بود 💔 و من از خدایی می گفتم که خریدار دلشکسته ها❣️❤️
این دلشکستگی و ضربه دیدن ها و رمیدن از محبت های پوشالی، او را آماده تر کرده بود برای یافتن حق❤️❤️ و من دوستی با او را غنیمتی فراموش نشدنی یافته بودم.. ( خودتان شاهدید که الان بعد ۶ سال؛ هنوز دارم به نیکی یادش میکنم😊) یادمه یه روز تو دانشکده با هم بودیم؛ یهو برگشت گفت، شنیدی میگن آدما رو با دوستاش بشناس؟ گفتم: بله خب.✅ گفت: الان اینایی که از بیرون به من و تو نگاه میکنن، من رو با تو میشناسن یا برعکس؟!!😉😊 انصافا سوال خوبی بود😉 آخه ظاهر و پوشش من و اون خیلی متفاوت بود.😅 گفتم، اونا رو که خودت میگی از "بیرون" به ما نگاه میکنن، نظرشون مهم نیست و ملاک هم نیست؛ مهم، "خدا" است که من و تو رو از "درون و بیرون" نگاه میکنه❤️ و اتفاقا خودِ خودش خواسته که ما با هم باشیم😊😍، گفت: احساس میکنم خدای تو؛ دوست داشتنی تر است❣چون تو را از من نرمانده است!! بلکه با این همه تفاوت در پوشش ظاهری؛ تو را با من دوست کرده است! تو از کدوم خدا حرف میزنی؟!!🤔
راستی برا شما همچین موقعیتی پیش اومده که در معرض این سوال مهم قرار بگیرین؟! و دنبال معرفی جوابی باشید برا تشنه ای که از آبهای گل آلود نوشیده بود؟!😐🌺 شما رو نمیدونم چیکار میکردین؛ ولی براتون خواهم گفت که خدا با من و او چیکار کرد😍😍
خدا،خدایی می کرد و ما هییییچ، ما فقط نگاه❤️😍 به قول دوستم، آن خدایی که او دنبالش بود، قدم به قدم پیش پایش نشانه می ریخت🌺☘️ و او "اگر با این همه نشانه، آدم نمیشد، خیلی پرت بود دیگه "😊 اینا عین حرفای دوستمه هااااا وگرنه من جسارت نمی کنم😊 من فقط کمکش میکردم تا این مسیر برگشت رو بتونه راحت تر طی کنه؛ همین🌹 یه روز، ناهار نداشت؛ گفتم امروز ناهار مهمون منی❤️ ولی تو این مدت کاملا دستش اومده بود که این دوستش، قائل به ناهار اول وقت است؛ ولی بعدِ نماز😂 خوب میدونست که من عاشق راه هایی هستم که روندگانش اندکند!! و موقع اذان، راه مسجد دانشگاه، در مقایسه با غذاخوری، اینگونه بود... بنده خدا با کمال میل با من اومد مسجد🕌 نمازم رو خوندم؛ همینکه نمازم تموم شد؛ گفتم پاشو بریم ناهار؛ ولی در کمال عشق و محبت ❣دیدم که با همون چهره آرایشی رفت وضو گرفت و گفت چادرت رو بده منم نمازم رو بخونم؛ بعد بریم😍❣️❤️ باورتون نمیشه اگه بگم اون نماز از اون فرد، چقدررررر دلچسب بود!! 😉 چون داشت خودجوش و با محبت، برای خدایی که لمسش میکرد، نماز میخوند؛ اینه که میگم خدا یه روز دست همچین بنده هایی رو میگیره و لاک و آرایششونم قبل وضو پاک میکنه 🤩 یاد این عبارت از شهید باکری می افتم: خدایا مرا پاکیزه بپذیر😭😭
قسمت آخر این خاطره رو هم بگم و تموم، یه روز صبح همینکه وارد دانشکده مون شدم، دیدم طبقه همکف دانشکده، نمایشگاه کتاب گذاشتن؛ خیلی خوشحال شدم؛ چون عاشق کتابم؛ ناخودآگاه قبل کلاس، به سمت کتابها کشیده شدم😍 جالب بود بدون قصد خرید و خیلی عجله ای داشتم کتابا رو رصد میکردم🧐 و از یه طرف هم حواسم بود که استاد نره کلاس و دیرم نشه؛ یهو چشمم خورد به یه کتابی📖،دیگه نتونستم ازش چشم بردارم ، علی رغم حجم کمش، عنوانش بدجور جذبم کرد❤️ به خودم که اومدم دیدم کتاب تو دستمه و همون جا سرپایی چند صفحه خونده ام 😊😍 و افسوس که استادها بدموقع از راه میرسن😐😐 فروشنده که اشتیاق من برا خوندن و عجله ام برا رفتن به کلاس رو دید، گفت کتاب رو ببر، بعد کلاست بیا حساب کن 😂 منم همین کار رو کردم. دروغه اگر بگم سرِکلاس، حواسم به کتاب نبود😉همینکه کلاس تموم شد؛ کتاب رو که چند صفحه شو خونده بودم برداشتم و رفتم با فروشنده حساب کردم و چون جمعیت جلوی دانشکده زیاد بود، رفتم به جای خلوتی روبروی دانشکده روی یک نیمکت خالی نشستم به خوندن کتاب...بگم چی شد؟؟!! دیدم یکی از شخصیت های اون کتاب داستانی میگه از ازدحام جمعیت دانشکده به جای خلوتی روی یه نیمکت خالی مقابل دانشکده پناهنده شدم....🙄🙄🙄🙄 حالا عین عبارات کتاب یادم نیست آآآ؛ ولی اون موقع میخکوب شدم از بسط کراماتی که رخ داده بود😊😅😉 قدم به قدم کتاب رو که می خوندم، داشت عینا اتفاق می افتاد😐😍😮 اون کتاب رو همون روز خوندم تموم شد و بعدش به اون دوستم هدیه دادم❤️💌♥️ اون کتاب، رزق اون بنده خدا بود که ازم پرسیده بود: تو از کدوم خدا حرف میزنی؟! و اسم اون کتاب دقیقا همین بود:" کدام خدا؟؟؟ "
خطابیه ای برای شهدا🌷🌷 شما رفتید و رسیدید... ما ماندیم و هنوز در راه. شما هفت شهر عشق را زیر پا گذاشتید و ما فقط لابه لای کتاب ها دنبالش گشتیم... شما رفتید و زنده شدید.... ما ماندیم و پوسیدیم. شناسنامه شما شد، پلاک و استخوان های زیر خاک... شناسنامه ما شد، گناه و حسرت و اشک و آه.😢😢 شما برای رسیدن به عمق آیه " لا تحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله..." از جان خود گذشتید و ما هنوز در تفسیر آیه، مانده ایم. شما عاقلانه عشق بازی کردید و ما هنوز در تردید میان عقل و عشق گرفتاریم! شما رفتید و هنوز هم هستید... ما ماندیم و انگار که نیستیم. شما رفتید و استاد مکتب عشق شدید و ما هنوز در اولین الفبای اخلاص جا مانده ایم. شما رفتید و هیچ گاه به " ماندن" عادت نکردید و ما ماندیم و " رفتن " یادمان رفت و به بودنمان عادت کردیم. شما رفتید و "چگونه رفتن" آموختید. ما ماندیم و "چگونه ماندن" فراموشمان شد. شما رفتید و شهادت، افتخارتان شد... ما ماندیم و شهادت، آرزویمان شد. شما رفتید........😭😭 و ما ماندیم ...💔💔 و کسی برایمان تفسیر نکرد، راز آسمانی بودن آن قطعه از زمین را که شما را در برگرفت.
پارسال، روز اول تدریس حضوری در مسیر مدرسه : امسال، برخلاف همیشه، بوی ماه مهر، از نیمه دوم شهریور، به مشام اهالی مدرسه رسید.🍂🍁 15 شهریور، اولین روز شروع مدارس به شیوه حضوری و اولین روز هفته بود که راهی مدرسه بودم.🌸 من بودم و خواهرم و مسیر کوتاهی که باید صبح خروس خوان، پیاده میرفتیم. گرم گفتگو با خواهر بودم که ناگهان چیزی از بالا و به سرعت و با صدای تااالاپ😩 بر چادر مشکی ام افتاد... 😐😐😐 پرنده سحر خیزی که حتی صدای بالهایش را نشنیده بودم، در حد وسیعی خرابکاری کرد😩😱و شاید خودش بهتر از هرکسی میدانست که "چه صبح بخیر با برکتی" بهم گفته بود که منتظر جواب من نماند و فوری صحنه را ترک کرد. خواهرم از شدت خنده، وسط راه، مانده بود و پاهایش دیگر قدرت حرکت نداشت🤣 و من در حالتی بین گریه و خنده،😢🙃 دنبال شیر آبی در مسیرم بودم.💧 و یاد این حرف استاد قرائتی افتادم که : خدایااااا شکرت که گاوها، پرنده نیستند..!!! 🐄❌🕊 15 / 6/ 99
نمی دانم تا به حال از جانب امام معصوم، احضار شده اید یا نه؟! اینکه بی برنامه و ناگهانی ببرندت و بی برنامه و ناگهانی برت گردانند.. خییییلی کوتاه و فقط در حد ترکیدن بغضهای سنگین و دیرین و گریه های بلند و بی امان پشت تابلوی اذن دخول بباری و بروی. آن چنان بی امان بباری که خادم حضرتش متاثر شود و دلداریت دهد؛ ولی تو فقط دلداری خودِ امام را محتاجی!! درست مثل یتیمی که بعد از مدتهاااااااا آغوش پدر مهربانش را در انتظار می بیند و آرام نمی گیرد. فقط یک شب تا صبح را در حرم باشی ، آب حرم به جای سیراب کردن، بر عطشت دامن بزند . تو هی آب بخوری و عطش بنوشی.... ! به دیوار حیاط حرم تکیه دهی و جرعه جرعه عطش را برای روحت طلب کنی... فقط یک شب را در حرم، صبح کنی و صبح برای لحظه وداعِ این دیدار ناگهانی و غیرمنتظره، برنامه بریزی؛ ولی آن میزبان رئوف برنامه ات را درست در لحظه وداع به هم بریزد! آن اشکهای بی امان را از تو بگیرد... درمان را در قالب درد در پیاله ات بریزد و حواست را آن چنان معطوف طبابت نامأنوس مهربانانه اش کند، که حزن و سنگینی لحظه وداع را بر روحت سبک تر گرداند و تو را آنچنان که در بی خبری و بهت آورده بود، دوباره در بی خبری و بهت راهی کند و اینگونه تو بی هیچ وداعی باز گردی...!!! از دوست به یادگار، دردی دارم کان درد به صدهزار درمان ندهم. ۱۴۰۰/۶/۱۴ '•°~🦋~°•` ♥️
اندر احوالات آزمون استخدامی آموزش پرورش امسال :😐😂😅😢 بنده که زیاد تو این وادی ها نبودم و نیستم ولی خبر ها حاکی از آن است که آزمون استخدامی آموزش پرورش امسال قدری متفاوت بود. هم تعداد پذیرش بیشتر بود و هم غیر از بومی بودن دواطلبین، برای تاهل و فرزند داشتنشان امتیاز مثبتی تعریف شده است. مجردها هم باید کتک تجردشان را بخورند😅 هر سال، نتایج سر یک ماه اعلام میشد. امسال هم اعلام شده بود که دهه سوم خرداد نتایج اطلاع رسانی میشه ولی فعلا نشده. 😐 در این مدت ، میزان بازدید سایت سنجش به طرز شگفت آوری بالا رفت، از بس داوطلبین هر روز رفتند پیغام نوشتند که نتایج کی میاد؟ و سازمان جواب تکراری داد که بعد از نهایی شدن، در سایت اطلاع رسانی میشود!!😂 تا اینکه چند روز پیش ، سایت سنجش چند دقیقه بعد از اطلاع رسانی نتایج آزمون کارشناسی ارشد، آن نتایج را هم برداشت و به جاش نوشت: نتایج ارشد به زودی اعلام میشود😐😂 حالا همه چی به کنار، من نگران سلامتی سازمان سنجش شدم!! ظاهرا کرونا گرفته و بدجور سرفه میکنه🤣😂 ولی انصافا داوطلبین امسال باید طرحی نو در اندازند و فلک را سقف بشکافند. همیشه داوطلبین بودند که گزینش میشدند و تحقیقات میدانی و مصاحبه، این بار باید سازمان سنجش مصاحبه بشه و پاسخگو باشه که چرا خلف وعده کرده ؟! چرا دهه سوم خرداد به سر آمد و انتظار به سر نیامد؟! البته خبرهای ضد و نقیضی هم در تحلیل تاخیر اعلام نتایج به گوش رسید: برخی گفتند ظاهرا سوالات طوری بوده که داوطلبین حد نصاب لازم و کسب نکرده اند😅🙈، میخواد ببینه چیکار کنه اینا قبول بشن😂 گاهی گفته شد بین وزارت آموزش پرورش و سازمان سنجش اختلاف پیش اومده و هر کدوم تقصیر رو میندازه گردن اون یکی😐 و داوطلبان هم شبیه فرزندان طلاق عاطفی هستند که این وسط جز استرس و افسردگی چیزی عایدشون نمیشه😢 با همه اینها پیشنهادی آبرومندانه دارم😂 سازمان سنجش در اطلاعیه ای متفاوت و در نوع خود بی نظیر، می تواند این چنین اعلام کند: داوطلبین عزیز، در تمام این سالها، شما خانه نشستید و نتایج به خانه تان آمد؛ اینبار نتایج در سازمان سنجش نشسته است و شما باید بیاید دیدنشان. 😅 نکته مهمی که لازم به ذکر است اینکه داوطلبان متاهل، جهت بازدید از نتایج با امتیازهاشون( همسر و فرزند) بیان و مجردان هم حتما با اولیاشون تشریف بیارند😂😂 ______________________ به پیشنهاد یکی از عزیزان کانال نوشته شد 🌸🌷🌸
از اتفاقات ساده و معمول روزانه میتوان روزنه ای برای اسامی خاص خدا پیدا کرد😍 میگید چطور؟؟🤔 توضیح میدم😊 یه بار بنده خدایی؛ بهم گفت مادر شوهرت چطوره؟😂 فهمیدم با آبجی بزرگه اشتباهی گرفته. گفتم : من؛ اون نیستم ولی سلام دارن خدمتتون😊 مدتی بعد، یه بنده خدای دیگه ازم پرسید خواهر شوهرت خانم فلانی چیکار میکنه؟ فهمیدم با آبجی دومه اشتباه گرفته؛ گفتم: من اون نیستم؛ ولی سلام دارن خدمتتون😅 تو دانشگاه؛ استادی که تابحال دانشجوش نشده بودم؛ بهم سلام داد و با گلایه گفت: دیگه محل نمیذاری😐 فهمیدم با آبجی سومه اشتباهی گرفته؛ گفتم: من؛ اون نیستم؛ ولی سلام دارم خدمتتون😅 چندسال پیش یکی از بستگان که تو خونمون مهمون بود و با بقیه اهل بیت به شدت گرم صحبت بود. در این حین وارد اتاق میشدم که منو با برادرم اشتباهی گرفت و بدجور دنبال چادر میگشت؛ گفتم من اون نیستم؛ راحت باش😂😂 پارسال تو مدرسه، یکی از همکاران سال قبلِ خواهرم که منو تا اون موقع ندیده بود، منو با خواهرم اشتباهی گرفت. مدیر منو معرفی کرد و گفت: این، اون نیست، خواهرشه😅😂 خلاصه ما به تنهایی " یک ملت" هستیم😊😅 ➖🌸🌾➖🌸🌾➖🌸🌾➖🌸 این اتفاق، این اسم خدا رو برام یه جور دیگه معنا داد👇👇 یا من لیس کمثله شیء😍😍😍
چه واژه ی مبهم و چه راه ناتمامی است، "تقدیر " بی آنکه بدانی و بخواهی، انسان هایی را در مسیر زندگی ات قرار میدهد که مسیر بودنت را تغییر میدهند. انسانهایی که عمق نگاهت را به هستی دگرگون میکنند؛ تدبیرهای دلت را دستکاری می کنند و آنگاه حبّ و بغضها، دردها و گریه هایت دیگرگون میشود. گویا آتشی برجانت افتاده است که با هرکس، نمی توانی از آن سخن بگویی. لذتهایی ماورائی را بر جان تشنه ی خود احساس میکنی. محبت های ناب تری بر عمق روحت می نشیند؛ ولی هر محبتی غیر از محبت خالق، کوچک است و دلِ تو نباید در این محبت های کوچک جا بماند...!!! در این شبها، "تقدیر"، قاب دلت را برای محبتی بزرگتر "اندازه گیری" می کند. هیهات... هیهات... قابِ دلِ تو، هنوز برای محبت خدا، تنگ است. باید کاری کنی دلت بزرگتر شود؛ تا بتوانی عمق بیشتری از محبت خالق را بچشی. میدانم سخت است ولی راهش این است که آن محبت های پاک را قربانی کنی. باید دل بِکنی تا بتوانی به خدا، دل بدهی.!!! عظمت برخی ابتلاها را فقط یک دل می تواند بفهمد؛ دلی که زیر بارِ سنگین و عمیقِ محبّت، شکسته باشد. در این شبهای تقدیر، بگذار دلت به خون بنشیند، بگذار چشمه چشمانت بی امان ببارد ولی محبت های دلت را قربانی کن و از عمق جان فریاد بزن : یا خیر حبیب و محبوب❤️❤️ •°~🦋~°• ♥️
فرازی از دعای عرفه را که میخواندم، مطلبی به ذهنم رسید. نمی دانم این مطلب تا چه حد میتواند در آن سیاق از دعا درست باشد! چون تا به حال جایی ندیده ام و تراوش ذهنی خودم هست؛ لذا ممکن است قابل نقد هم باشد😉😊 می نویسم تا اگر نقدی هست بشنوم . در فرازهای اولیه دعای عرفه که امام حسین علیه السلام با ادبیات توصیفی در مورد مراحل خلقت صحبت می کند، می رسد به جایی که می فرماید: و سلّمتَنی من الزیادة و النقصان. این فراز اشاره به سلامت بودن خلقت از فزونی و کاستی دارد که مرا یاد بحثی در زیست شناسی انداخت😍 هر سلول بدن ما، در حالت طبیعی، 23 جفت کروموزوم دارد. یعنی از هر کروموزوم، فقط 2 عدد( به عبارتی یک جفت). ولی در برخی مواقع ممکن است جهش های ژنی رخ دهد و این حالت طبیعی به هم بخورد. جهش های ژنی ممکن است از نوع افزایشی یا کاهشی باشد که در هر دو حالت، منجر به بروز بیماری های مادرزادی مختلف میشود. در جهش ژنیِ افزایشی، ما شاهد وجود یک عدد اضافی از یکی از کروموزوم ها هستیم. برای مثال جهش ژنی در کروموزوم شماره 21 موجب میشود که فرد فقط یک عدد اضافی از این کروموزوم را داشته باشد که همین منجر به بیماری سندرم داون در حین تولد میشود و اختلالات عقب ماندگی ذهنی و فکری و ...از تبعات آن است. بیماری تریزومی 18 هم نوع دیگری از جهش افزایشی در کروموزوم 18 است که اختلالات متعددی را در پی دارد. وقتی به این فراز دعای عرفه رسیدم که امام معصوم اشاره به سلامت خلقت از افزایش یا کاهش در آن میکند، حیرت زده شدم از آن اندازه لطفی که خدا به ما داشت، آن هم در زمانی که هنوز پا به این دنیا نگذاشته بودیم😍 : همه عمر بر ندارم، سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی😍❤️
تا به حال شده تو موقعیتی بن بست گونه و در تنگنا قرار بگیرید طوری که با همه محاسبات عقلی تون، به زانو در بیایید؟! احساس کنید هرچی عاقلانه فکر می کنید، اون تنگنا، سخت تر میشه براتون! معادله های معمول زندگی تون به هم می ریزه انگار. خدا طوری شما رو می چلونه که نه راهِ پس دارید و نه راه پیش!! پر بشید از سواااال که از همه جا براتون میباره و عطشِ جوابی رو داشته باشید که انگااار نیست!! تازه حتی ممکنه لب به شِکوه بگشایید که من که بندگی کرده ام، پس چرا خدا، خدایی نمی کنه!! اگه خدایی می کرد که من نباید تو این موقعیت بودم الان و ..! چرا خدا ساکت شده و دست رو دست گذاشته و کاری نمیکنه ؟! ووووو ....از این حرفااا '•°🦋°•`
خاطرات تدریس های مجازی از ابتدای کانال با هشتک فایلهای صوتی شرح دعای ابوحمزه ثمالی با هشتک نقد تجربیات نزدیک به مرگ با هشتک متن های ادبی یا طنز دست نوشته خودم با هشتک های
°•~🦋~•°
♥️ طنزهای مربوط به سفر یک روزه به مشهد مقدس با هشتک های و پست های امام زمانی با هشتک مطالب طنز و حال خوب کن با ماجرای چالش طنز با تصحیح ورقه های امتحانی خرداد ماه با هشتک نقد های مطلب منسوب به دکتر شریعتی با هشتک نقد سوگل مشایخی با هشتک نقد تکنیک مولتی میلیاردر با هشتک نقد کلیپ استاد در شرح شب های قدر😏 با هشتک درسهایی برگرفته از قرآن با هشتک درسهایی از اهل بیت علیهم السلام با هشتک مطالعه معرفی و مطالب مربوط به شاگرد عصیانگر با هشتک معرفی و مطالب مربوط به شاگرد مدیتیشنی با هشتک خاطرات و ماجراهای تدریس در مدرسه با هشتک خاطرات مربوط به خودم با هشتک شعرهای طنز یا مناسبتی و .. معرفی کتاب های مناسب یا برشی از برخی کتاب ها با هشتک پاسخ به پیام های شما با هشتک شعر و مطالب ارسالی از طرف اعضای کانال با هشتک معرفی و کتاب ها و مطالب مربوط به استاد صفایی با هشتک های و تصاویر گرفته شده توسط ادمین از طبیعت به همراه جملات ادبی با هشتک پاسخ به شبهات با هشتک شهید چمران و سایر شهدا با هشتک های و موسیقی های ناب و شنیدنی با هشتک مطالب مربوط به رفیق شیمیدان عرب زبان با هشتک و و طنزهای مربوط به معرفی رفیق شیمیدان با هشتک کلیپ ها با هشتک مطالب مربوط به سفرهای مشهد و مربوط به امام رضا علیه السلام با هشتک مطالب تلفیقی درسهای شیمی و فیزیک و ... با خداشناسی با هشتک خاطرات مربوط به تدریس هایم در موسسه قرآنی به قلم رفیق شیمی دان با هشتک مطالب مربوط به ماه محرم احادیث خاطرات درگیر شدن با بیماری کرونا با هشتک های نقد عرفان حلقه با هشتک های نقد بی تی اس و شاگردان هوادار بی تی اسی با هشتک خاطرات زنبورهای عسل
خاطرات تدریس های مجازی از ابتدای کانال با هشتک فایلهای صوتی شرح دعای ابوحمزه ثمالی با هشتک نقد تجربیات نزدیک به مرگ با هشتک متن های ادبی یا طنز دست نوشته خودم با هشتک های
°•~🦋~•°
♥️ طنزهای مربوط به سفر یک روزه به مشهد مقدس با هشتک های و پست های امام زمانی با هشتک مطالب طنز و حال خوب کن با ماجرای چالش طنز با تصحیح ورقه های امتحانی خرداد ماه با هشتک نقد های مطلب منسوب به دکتر شریعتی با هشتک نقد سوگل مشایخی با هشتک نقد تکنیک مولتی میلیاردر با هشتک نقد کلیپ استاد در شرح شب های قدر😏 با هشتک درسهایی برگرفته از قرآن با هشتک درسهایی از اهل بیت علیهم السلام با هشتک مطالعه معرفی و مطالب مربوط به شاگرد عصیانگر با هشتک معرفی و مطالب مربوط به شاگرد مدیتیشنی با هشتک خاطرات و ماجراهای تدریس در مدرسه با هشتک خاطرات مربوط به خودم با هشتک شعرهای طنز یا مناسبتی و .. معرفی کتاب های مناسب یا برشی از برخی کتاب ها با هشتک پاسخ به پیام های شما با هشتک شعر و مطالب ارسالی از طرف اعضای کانال با هشتک معرفی و کتاب ها و مطالب مربوط به استاد صفایی با هشتک های و تصاویر گرفته شده توسط ادمین از طبیعت به همراه جملات ادبی با هشتک پاسخ به شبهات با هشتک شهید چمران و سایر شهدا با هشتک های و موسیقی های ناب و شنیدنی با هشتک مطالب مربوط به رفیق شیمیدان عرب زبان با هشتک و و طنزهای مربوط به معرفی رفیق شیمیدان با هشتک 😁😂 کلیپ ها با هشتک مطالب مربوط به سفرهای مشهد و مربوط به امام رضا علیه السلام با هشتک مطالب تلفیقی درسهای شیمی و فیزیک و ... با خداشناسی با هشتک خاطرات مربوط به تدریس هایم در موسسه قرآنی به قلم رفیق شیمی دان با هشتک مطالب مربوط به ماه محرم احادیث خاطرات درگیر شدن با بیماری کرونا با هشتک های نقد عرفان حلقه با هشتک های نقد بی تی اس و شاگردان هوادار بی تی اسی با هشتک خاطرات زنبورهای عسل
خاطرات تدریس های مجازی از ابتدای کانال با هشتک فایلهای صوتی شرح دعای ابوحمزه ثمالی با هشتک نقد تجربیات نزدیک به مرگ با هشتک متن های ادبی یا طنز دست نوشته خودم با هشتک های
°•~🦋~•°
♥️ طنزهای مربوط به سفر یک روزه به مشهد مقدس با هشتک های و پست های امام زمانی با هشتک مطالب طنز و حال خوب کن با ماجرای چالش طنز با تصحیح ورقه های امتحانی خرداد ماه با هشتک نقد های مطلب منسوب به دکتر شریعتی با هشتک نقد سوگل مشایخی با هشتک نقد تکنیک مولتی میلیاردر با هشتک نقد کلیپ استاد در شرح شب های قدر😏 با هشتک درسهایی برگرفته از قرآن با هشتک درسهایی از اهل بیت علیهم السلام با هشتک مطالعه معرفی و مطالب مربوط به شاگرد عصیانگر با هشتک معرفی و مطالب مربوط به شاگرد مدیتیشنی با هشتک خاطرات و ماجراهای تدریس در مدرسه با هشتک خاطرات مربوط به خودم با هشتک شعرهای طنز یا مناسبتی و .. معرفی کتاب های مناسب یا برشی از برخی کتاب ها با هشتک پاسخ به پیام های شما با هشتک شعر و مطالب ارسالی از طرف اعضای کانال با هشتک معرفی و کتاب ها و مطالب مربوط به استاد صفایی با هشتک های و تصاویر گرفته شده توسط ادمین از طبیعت به همراه جملات ادبی با هشتک پاسخ به شبهات با هشتک شهید چمران و سایر شهدا با هشتک های و موسیقی های ناب و شنیدنی با هشتک مطالب مربوط به رفیق شیمیدان عرب زبان با هشتک و و طنزهای مربوط به معرفی رفیق شیمیدان با هشتک کلیپ ها با هشتک مطالب مربوط به سفرهای مشهد و مربوط به امام رضا علیه السلام با هشتک مطالب تلفیقی درسهای شیمی و فیزیک و ... با خداشناسی با هشتک خاطرات مربوط به تدریس هایم در موسسه قرآنی به قلم رفیق شیمی دان با هشتک مطالب مربوط به ماه محرم احادیث خاطرات درگیر شدن با بیماری کرونا با هشتک های نقد عرفان حلقه با هشتک های نقد بی تی اس و شاگردان هوادار بی تی اسی با هشتک خاطرات زنبورهای عسل