eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.3هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🍀 🍀 امروز برابر است با : 🗓 6 شهریورماه 1403ه.ش 🗓 22 صفر 1446 ه.ق 🗓 27 آگوست 2024 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای مهربانترین مهربانان 🔸صفحه 367 🔸جزء 19 جهت سلامتی و و هدیه به روح 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
ظهَرُ اللّه ُ قائِمَنا فَيَنتَقِمُ مِنَ الظّالِمينَ خداوند قائم ما را از پس پرده غيبت بيرون مى آورد و آن گاه او از ستم گران انتقام مى گيرد 🌹 @dashtejonoon1🏴🌴
🌹🇮🇷🥀🏴🥀🇮🇷🌹 💐 شما مسئولین مملکتی و امت شهیدپرور حضور همیشگی خویش را در صحنه‌ی حق نشان داده و در جهت اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی و دفاع از ولایت فقیه تا سر حد جان کوشا باشید که قصور از این امر موجب خشم و عذاب الهی است . 🌹 🕊 🌹 🌹 یاد و خاطره گرامی باد 🇮🇷 @dashtejonoon1🏴🌹
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 عازم زیارت امام رضا (ع) بودم. خیلی اصرار کردم بیاید. گفت: خیلی دوست دارم بیایم، اما این دفعه می خواهم زیارت امام حسین (ع) بروم. زین العابدین نبوی وقتی شهید شد، حرفش یادم بود و ناراحتم می کرد، اما وصیت نامه اش آرام بخش بود که نوشته بود: «اگر چه زیارت قبر شش گوشه نصیبم نشد، اما خود امام حسین (ع) را زیارت کردم . راوی : 🏴 @dashtejonoon1🕊🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یاد باد یاد جبهه ها یاد دفاع مقدس ارسالی از اعضاء شادی روح و و سلامتی رزمندگان اسلام 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🍀🥀🌴🌹🌴🥀🍀 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🍀 بسیجی محمود ابوترابی 🌸 (حسنعلی) 🌺 بسیجی محسن حشمی 💐 (محمدعلی) 🍀 بسیجی حسین ملکی 🌸 (اسداله) 🌺 بسیجی مصطفی توکلی 💐 (حسین) 🍀 @dashtejonoon1🌴🥀
🕊🌴🌹🏴🌹🌴🕊 🌹 🌹 فرزند : حیدر : 🗓 1332/07/01 🗓 محل تولد : رامهرمز وضعیت تاهل : متأهل شغل : پاسدار : 🗓 1360/06/06 🗓 مسئولیت : پاسدار محل : آبادان نام عملیات : خط پدافندی مزار : 🥀 @dashtejonoon1🌹🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 وقتی که نخست وزیر بود صبح روزی جهت دیدار و رساندن پیامی وارد همان خانه تاریخی (کلنگی ) وی شدم . از مشاهده صحنه ای قلبم به درد آمد. هوا کمی گرم بود. او خیلی ساده با یک زیر پیراهن که چند جای آن سوراخ بود، در گوشه حیاط خانه اش نشسته بود و داشت با دو ، سه دانه خرما و یک لیوان شیر صبحانه می خورد! بعد از سلام و احوالپرسی و تعارف به صبحانه گفتم : ای عزیز! این چه وضعی است که شما دارید چرا به خود نمی رسید و این قدر زندگی را به خود سخت گرفته اید، از شما توقع نداریم مانند نخست وزیران دوره ستم شاهی باشید ولی لااقل یک زیر پیراهن درست و حسابی به تن کنید! مثل این که شما نخست وزیرید! آهی کشید و نکته ای گفت که سوز دل و نفوذ کلام از دل بر آمده اش همواره در خاطرم جاودان مانده است . او گفت : جانم ! از این حالم نگران نباش ! نگران آن روزم باش که میز و مسئولیت مرا بگیرد و من گذشته خویش را فراموش کنم . خدا نکند روزی بر من بیاید که یادم برود چه وظیفه سنگینی در قبال خدا و خلق دارم . از شما می خواهم در حق من دعا کنید. من تحت تاثیر این سخن از دل بر آمده اش بی اختیار از جایم برخاستم و پیشانی اش را بوسه دادم . راوی : 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا