eitaa logo
دشت جنون 🇵🇸
4.4هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 رزمنده‌ها را عاشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جور‌ی نشان می‌داد كه انسان حيران می‌شد. يك شـب تانك‌ها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم . من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچه‌ها داشتند . يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانك‌ها راه می‌رود و با سرنشيــن‌ها گفت و گوهای كوتاه می‌كند . كنجكـــــاو شدم ببينم كيست. مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش . همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم ، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد . گفت : به خدا سپردمتون ! تا صداش را شنيدم ، نفسم بريد . گفتم : ؟ گفت: هيـــــس ؛ صدات در نياد ! و رفـــت سراغ تانک بعدی 🥀 @dashtejonoon1🌹🌴
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 انگار بهش الهام شده بود ساعت سه صبح بود،گفتم : مگه تو خواب نداری ؟ سه روز دیگه مرخصیت تموم میشه، دوباره باید بری پُست بدی همانطور که سرش توی گوشی بود جواب داد : من دیگه عادت کردم. عطش داشتم ؛ رفتم آب خوردم و برگشتم . گوشی را نشانم داد و گفت : ببین این ها توی سردشت شدن؛ پیج مرزبانی نیروی انتظامی بود. خواب آلود گفتم : خدا رحمتشون کنه یک دفعه حرفی زد که توقعش را نداشتم؛ یه روز عکس منو میذارن اینجا. وقتی این حرف را شنیدم با عتاب گفتم : تو نخوابیدی زده به سرت ! برو بگیر بخواب، گفت : « نه من بیدارم ... شما راحت باش » . انگار یک چیزی به این بچه الهام شده بود که من بی خبر بودم . آخرین باری که آمده بود مرخصی هم موقع خداحافظی به من گفت : داداش گوشیم رو گذاشتم روی میز ، من دیگه نمیام . مال تو باشه ! با عصبانیت داد زدم :این چه حرفیه ؟ گوشیتو نگه می دارم ، اومدی بهت میدم. ولی حامد راستی راستی نیامد. توی همین فکر ها بودم که دیدم مادرم پشت سر من و مامور مرزبانی آمده و با دیدن صورت رنگ پریده من همه چیز را فهمیده ! از مرزبانان هنگ مرزی سردشت یکم خرداد ۹۷ در درگیری با اشرار مسلح به درجه رفیع نائل گردید 🥀 @dashtejonoon1🌹🌴
🌴🌺🍀🌼🍀🌺🌴 امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🌼بسیجی فردین بدیهیان💐(محمدصادق) 💐بسیجی محمد طالب🌼(حسین) 🌼بسیجی غلامرضا طوسی💐(غلامحسین 💐بسیجی علیرضا عابدینی🌼(نوروزعلی) 🌼بسیجی محمدحسن محمودیان💐(محمود) 💐بسیجی مهدی نمازیان🌼(حیدرعلی) 🌼جهادگر فتح اله سبحانی💐 (نعمت اله) 💐جهادگر محمدعلی مهدیه🌼(اسداله) 🌼سرباز رسول پورمحمدی💐(رضا) 💐سرباز رضا جمشیدیان🌼(تقی) 🌼کارمند فریدون رضایی💐(حسین) 💐کارگر قربانعلی قاسمی🌼(حسینعلی) 🌺 @dashtejonoon1💐🌴
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀 🌹 🌹 فرزند: قدمعلی : 🗓 1339/03/06 🗓 محل تولد : نجف آباد ـ روستای آبپونه وضعیت تاهل : متاهل شغل : آزاد : 🗓 1388/07/15 🗓 مسئولیت : بسیجی محل : نجف آباد نام عملیات : بر اثر عوامل جانبازی مزار : 🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 یادت باشد اسم نیست رســـم است عکس نیسـت که اگر از دیوار اتاقـت برداشـتی فرامـوش بشـود !! مسـیر است ... زندگیست ... راه است ... مرام است ... امتحـان پس داده است . راهیسـت بسوی خــدا را به یـاد بیـاور چه آن هنگـام که دستـت را پس زدنـد و به رویـت اخم کردنـد ، چه آن زمـان که دستـانت را گرفتـند و لبخند زدند به یـاد بیـاور آن زمـان را که بـد کردی و خنـدیدند و تو هنـوز هم نفهمیـده ای این روزها شـده ای!!! شاید احتیـاج است به خـودت بزنی.. شاید احتیـاج است به خـودت بدهـی.. شایـد بایـد بیشـتر بار نگاهشـان را حس کنــی ... شادی روح و 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 دل‌هایمان به بودنشان خوش است. پناه امنشان سایه بالای سرمان انداخته است. تکیه‌گاهمان شده‌اند و خیالمان آسوده است که همین نزدیکی‌ها هستند، در کوچه پس کوچه‌های شهر و شاید جایی خیلی دورتر، جایی نزدیک مرز، همان جا که خاک ایران ما تمام می‌شود. شادی روح و و سلامتی سبز پوشان محافظ امنیت و مدافع وطن 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا