eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋 🔆توسل مبروص 💥هنگامی‌که امام رضا علیه‌السلام از مدینه به‌طرف خراسان عزیمت نمود، به سمت شهر بغداد حرکت کرد. (وقتی به آنجا رسید)، مردی حمامی، به نام رجب از شیعیان امام رضا علیه‌السلام چون شنید، امام به‌طرف بغداد می‌آید تا سه فرسخی به استقبال او رفت و امام را به خانه‌ی خود برد. چند روزی که امام در بغداد بودند، روزی به حمامی فرمودند: 💥امشب می‌خواهم به حمام بروم، آن را آماده کن. او حمام را پاکیزه و نظافت کرد در نزدیکی حمام، مردی بود که مرض برص (پیسی) تمام اعضای او را گرفته و کمتر از خانه بیرون می‌آمد، وقتی شنید امام امشب به حمام می‌آیند، نزد «گلخن تاب» آمد و پنجاه درهم به او داد تا در گوشه‌ای از حمام مخفی شود و وقتی امام وارد شوند، خدمت او برسد و با توسل شفایش را از او بگیرد. 💥وقتی امام در حمام تشریف داشتند، مرد مبروص خدمت امام رسید و عرض کرد: «فرزند امیرالمؤمنین! شما منبع کرامات هستید، نظری به حال من بفرمائید.» 💥حمامی می‌خواست او را بیرون کند که امام مانع شد. پس امام از جا برخاست، ظرفی پر از آب کرده و سوره‌ی فاتحه (حمد) بر آن خواند و آب را بر سر او ریخت، بلافاصله آن مرض از او دفع شد و بدن او سرخ و سفید گشت. 💥بعد امام به حمامی فرمودند: «او را بیرون از حمام ببر و لباس‌های من را به او بپوشان و او را نگه‌دار تا از حمام خارج شوم.» 💥چون امام از حمام خارج شد، آن مرد به دست و پای حضرت افتاد؛ و چون نزدیکان آن مرد باخبر شدند، نزدیک پانصد نفر به آیین تشیّع گرویدند (و شیعه شدند). 📚(جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا، ص 29-تحف الرضویه شیخ عباس قمی ✾📚 @Dastan 📚✾
هر از گاهی، باورهایتان را ورق بزنید و کمی ویرایشش کنید شاید صفحه ای باید، اضافه یا حذف شود . . . ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ...! 🌷بلندی‌های «سرا» (از پايگاهای اصلی ضد انقلاب بود كه در حد فاصل شهرهای سقز- بوكان قرار دارد.) دست ضد انقلاب بود، از آن‌جا ديد خوبی روی ما داشتند. آتش سنگينی طرفمان می‌ریختند، طوری كه سرت را نمی‌توانستی بالا بگيری. همه خوابيده بودن روی زمين. برای اين‌كه نيروها را تحت كنترل داشته باشم به حالت نيم‌خيز بودم، ناگهان از پشت، دست سنگينی را بر شانه‌ام احساس كردم؛ برگشتم ديدم محمود است. جلوی آن همه تير و گلوله، صاف ايستاده بود!! 🌷آمدم بگويم سرت را خم كن، ديدم دارد بدجوری نگاهم می‌كند. گفت: داوودی اين چه وضعيه؟ خجالت بكش. چشمانش از خشم می‌درخشيد. با صدايی كه به فرياد می‌ماند، گفت: فكر نكردی اگه سرت رو پايين بياری، نيروهات منطقه را خالی می‌كنن؟ بعد هم، بدون توجه به آن همه تير و گلوله كه به طرفش می‌آمد، به سمت جلو حركت كرد. عمليات تمام شده بود كه ديدمش، دستی به شانه‌ام زد و گفت: ضد انقلاب ارزش اين رو نداره که جلويش سرتو خم كنی...!! 🌹خاطره ای به یاد فرمانده محمود کاوه :رزمنده دلاور علی‌محمود داوودی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸حکایت دانه گندم و محرومیت از دیدار 🎥سخنرانی کوتاه/ حاج آقای انصاریان ✾📚 @Dastan 📚✾
‍ میگویند ماهاتما گاندی بزی داشت که سمبل عدم وابستگی بود. از مویش لباس تهیه میکرد و شیر و فراورده های شیری بز قوت روزانه اش بود. زمانی قرار شد که گاندی برای مذاکراتی به بریتانیای کبیر سفر کند ولی حاضر نبود بدون بزش سوار هواپیما شود. اما در قوانین انگلیس چنین اجازه ای داده نشده بود. این موضوع مشکلی برای مذاکرات میان هند و انگلستان شده بود. به ناچار قانونی از تصویب پارلمان انگلستان گذشت که در آن بیان شد: ورود حیوانات به پارلمان انگلیس ممنوع است بجز بز گاندی.. اصالت داشته باش خودت باش و بر باورهایت استوار باش به ناچار همه خودشان را برای پذیرفتن شما تغییر میدهند.. ✾📚 @Dastan 📚✾
مداحی آنلاین - چرا خدا در قرآن نگفته حضرت علی جانشین پیغمبره - حجت الاسلام رفیعی.mp3
1.5M
🌺 ♨️چرا خداوند در قرآن نگفته حضرت علی(ع) جانشین پیغمبره؟ 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱 🔆شیخ جعفر شوشتری 🥀از نادر افرادی که در منبر و وعظ، صاحب‌نَفَس بود و کلامش در مستمع تأثیر می‌گذارد، شیخ جعفر شوشتری (متوفی 1302 هـ ق) بود. 🥀در شرح احوالش نوشته‌اند: بعد از مراجعت از نجف به وطنش شوشتر، مشغول ارشاد می‌شود، اما ضعیف بودن حافظه سبب می‌شد که بالای منبر تفسیر صافی و روضه الشهداء کاشفی را از رو برای مردم بخواند! یک سال گذشت. ماه محرم در پیش بود. 🥀خودش می‌گوید: فکر کردم تا کی برای مردم از روی کتاب موعظه و مصیبت بخوانم. متوسل شدم؛ بر اثر خستگی و نگرانی به خواب رفتم. 🥀در خواب دیدم در زمین کربلا هستم، چشمم به خیمه‌ای افتاد که برافراشته بود و دشمنان در مقابل خیمه ایستاده بودند. جلو رفتم و داخل خیمه شدم، امام حسین علیه‌السلام نشسته بودند. بعد از سلام مرا نزد خود جای دادند و به حبیب بن مظاهر فرمودند: «فلانی مهمان ما می‌باشد، از او پذیرایی کنید. آب در نزد ما پیدا نمی‌شود، ولی آرد و روغن موجود است. برایش طعامی درست کنید.» 🥀حبیب بن مظاهر از جای برخاست و بعد از چند لحظه به داخل خیمه آمد و طعامی پیش من گذاشت. فراموش نمی‌کنم که قاشقی هم در ظرف طعام بود، چند لقمه از آن طعام بهشتی خوردم؛ بلافاصله از خواب بیدار شدم، دریافتم که از برکت آن، علم و حافظه و الهامات بی‌نظیری به من داده شد. 📚(اشک روان بر امیر کاروان، ص 20) کتاب خصائص الحسینیه درباره‌ی امام حسین علیه‌السلام که بسیار ارزنده است، از اوست. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔻 آیت‌الله تألهی همدانی 🔹آخوند ملاعلی معصومی همدانی(ره) به ما گفت: دوری كنید، دوری كنید، دوری كنید از چهار چیز: ۱. زیاد صحبت كردن ۲. زیاد خوردن ۳. زیاد خوابیدن ۴. زیاد معاشرت كردن با افرادی كه در خواب غفلتند. بر تو باد كه این امور را تبدیل و منقلب كنی به ذكر خدایی كه ملك است و قدوس است و عزتمند حكیم! 📚 شرح مكاتيب عارفان، ص۷۲ ✾📚 @Dastan 📚✾
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁 🔆خراب کردن خانه‌ی خدا 🍃گویند «تبع» از آن پنج‌نفری است که همه‌ی دنیا را گرفت. هنگامی‌که به مکّه رسید، چون اهل مکّه مثل دیگر شهرها او را احترام ننمودند، اراده کرد خانه‌ی خدا را خراب کند. 🍃خداوند او را به سر دردی مبتلا کرد که از بینی‌اش آبی گندیده می‌آمد و از بوی بدش کسی را تاب نشستن نزدش نبود؛ و همه‌ی دکترها از معالجه‌ی او عاجز گشتند تا آنکه عالِمی در خلوت به او گفت: «به این شهر مکه آمدی چه اراده کردی؟» تبع گفت: «قصد دارم خانه‌ی خدا را خراب کنم و مردان این شهر را بکشم و زنانشان را اسیر کنم.» 🍃عالم فرمود: «اگر تغییر رأی و عقیده بدهی، مرضت خوب شود!» تبع تصمیم گرفت دست از خراب کردن کعبه و کشتن اهل مکّه بکشد. پس سلامتی را دوباره پیدا کرد. 🍃آنگاه دستور داد کعبه را به هفت پرده بپوشانند و او اوّل کسی بود که کعبه را پوشاند. 📚(نمونه معارف، ج 4، ص 155 -ثمرات الاوراق، ج 2، ص 5) ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅 ✍ خداوند طلب علم را در وُسع همگان قرار داده است 🔹پیرمردی به خرابات نزد نیازمندان آمد و قرص نانی از کیسه خویش درآورد و به نیازمندی داد. 🔸رندی او را تمسخر کرد و گفت: این راه طولانی را تنها برای قرصی نان آمده‌ای؟! 🔹پیرمرد گفت: حضرت صمد در آخرت از انفاق ما در قبال وُسعی که در دنیا از او گرفته بودیم، سؤال خواهد کرد. اما درباره اعمال ما چنین نخواهد کرد و عذری از ما برای گناهانمان به‌خاطر جهلمان نخواهد پذیرفت. چون طلب علم را در وسع همگان قرار داده بود. 🔸خداوند مرا به‌خاطر کم یا زیاد بودن قرص نانی که بخشیده‌ام مؤاخذه نخواهد کرد. ولی تو را برای تمسخری که کردی بی‌تردید مؤاخذه خواهد کرد. چون من بر اساس وسع خویش شاید عمل کرده باشم. ولی تو بر اساس وسع خویش علمی نیاموختی و در جهل سخن بر زبان راندی. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱 🔆لعنت خدا 🍃ابی حمزه گوید: به امام باقر علیه‌السلام عرض کردم: «فدایت شوم! چه می‌فرمایی در مورد مسلمانی که نزد مسلمانی به قصد زیارتش (یا به‌قصد حاجتی) آید، پس اجازه ورود می‌گیرد و او در منزل است ولی مانع از وارد شدن شخص در منزل می‌شود؟» 🍃فرمود: «چنین فردی در لعنت (نفرین) خداست تا زمانی که یکدیگر را ملاقات کنند و عذرخواهی کند.» 📚(اصول کافی، ج 2، ص 272) ✨✨امام صادق علیه‌السلام فرمود: «هر مؤمنی که بین خود و مؤمن دیگر پرده و حائلی افکند، خداوند بین او و بهشت، هفتاد هزار سور (دیوار) زند.» 📚(اصول کافی، ج 2، ص 270) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾 🔆چهل سال سرگردانی 🌴موسی علیه‌السلام به قوم خود گفت: «با دشمنان خدا جنگ کنید!» بنی‌اسرائیل بهانه آوردند و گفتند: «در آن شهر، گروهی زورمند هستند که ما نمی‌توانیم با آن‌ها بجنگیم.» پس «یوشع بن نون» و «کالب بن یوقنا» از سرداران موسی علیه‌السلام به آن شهر رفتند تا غالب گردند. 🌴بنی‌اسرائیل از روی اهانت به آن دو و از روی استهزاء به موسی علیه‌السلام گفتند: «ما در آن سرزمین در نیاییم تا زور آوران در آنجا هستند؛ پس تو و خدایت بروید با آنان بجنگید. ما برای تماشا اینجا نشسته‌ایم.» موسی علیه‌السلام ناراحت شد و نفرین کرد تا میان او و این‌ها جدایی ایجاد شود. 🌴خداوند سرزمین پاک بیت‌المقدس را چهل سال بر ایشان حرام کرد و آن‌ها در بیابان‌ها سرگردان بودند. بنی‌اسرائیل چهل سال در دشت و صحرا راه می‌رفتند تا رها شوند و بعد از راهپیمایی دوباره خود را همان‌جا می‌دیدند. 📚(تفسیر فیض الاسلام، ص 296 –مائده، آیات 27-21) ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆دعایت مستجاب شد 🌺بعد از وفات امام کاظم علیه‌السلام عده‌ای امامت را خاتمه یافته تلقّی کردند و به وافقیه مرسوم شدند. ازجمله افرادی که حال توقف پیدا کرد، عبدالله بن مُغیره کوفی بود. او گوید: «من وافقی بودم و بر همین حال اعمال حج را به جای آوردم. ولی در من اضطراب پدید آمد، در خانه‌ی خدا خود را به «ملتزم» در جایگاه استجابت دعا ایستادم و مشغول دعا و توسّل شدم و از خدا طلب هدایت نمودم. به دلم الهام شد که به امام رضا علیه‌السلام مراجعه نمایم. لذا به مدینه رفتم و چون به در منزل امام علیه‌السلام رسیدم، به غلام آن حضرت گفتم: به آقایت بگو مردی از عراق بر درب خانه است. 🌺ناگاه از درون خانه، صدای امام بلند شد: «عبدالله بن مغیره داخل شو!» چون بر آن جناب وارد شدم و نظرش به من افتاد، بدن مقدمه فرمود: 🌺«خدا دعای تو را مستجاب فرمود و به دین خود هدایت کرد.» من هم عرض کردم: «گواهی می‌دهم که تو حجت و امین خدا بر خلق او هستی.» 📚(شاگردان مکتب ائمه، ج 2، ص 444 -رجال کشی، ص 495) ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عکسی پر مفهوم و پر بازدید در سراسر جهان از عاطفه یک حیوان به یک کودک گرسنه کودک گرسنه ای که در حین صبوریِ یک گاو، در آرامش کامل در حال خوردن شیر است. گاوی که انسانيت را در جهان به چالش كشيد... ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 !! 🌷در عمليات كربلاى ۵، راننده بولدوزر بودم. يک روز بـا تعـدادى از بچه‌هاى جهاد سخت مشغول كـار بـوديم و متوجـه روشـن شـدن هـوا نشديم. با سنگر كمين عراقی‌ها تنها پنجاه متر فاصله داشـتيم و اگـر آن‌هـا متوجه حضور ما می‌شدند، خيلى راحت با كلاشينكف می‌توانستند همـه ما را بزنند. يكى از بچه‌ها كه تازه متوجه روشـن شـدن هـوا شـده بـود، گفت: بچه‌ها صبح شده! ما كاملاً در تيررس دشمن قرار داريم، سريع به سمت راست حركت كنيد. همگى كارمان را رها كرده و سريع از آن‌جا دور شديم. كارمان تقريباً تمام شده بود. به همين دليل شبِ بعد منطقه را عوض كرده و در قسمتى ديگر شروع به زدن خاكريز كرديم. 🌷....آن شب هم اتفاقى نيفتاد. اما شب سوم يك خمپاره جلـوى بولدوزر من به زمين خورد و من دچار موج گرفتگى شدم. از ماشين پيـاده شـدم، اما نمی‌فهميدم به كدام قسمت می‌روم. هوا تاريـك بـود و مـن جـايى را نمی‌ديدم. به خاطر شدت موج گرفتگى اصلاً نمی‌فهميدم كجـا هـستم و كجا بايد بروم! همين‌طور حيران و سرگردان وسط جاده ايستاده بودم كه دشمن منور زد. من در نورِ منـور، مـسير را شناسـايى كـرده و بـه سـمت نيروهاى خودى رفتم. آن شب، منور دشمن خيلى كمكم كرد. : رزمنده دلاور رضا توسن 🌷شادی روح همه شهدا صلوات بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قانون پناهگاه: کوهنوردان کوههای آلپ، بارسیدن به نیمه ی راه، دراستراحتگاهی درآنجا استراحت میکنند. آنان اگر صبح زود کوهنوردی را شروع کنند، موقع ناهار به همان استراحتگاه میرسند. صاحب آن استراحتگاه طی سالیان متوجه شده که اتفاق جالبی رخ میدهد: وقتی کوهنوردان وارد استراحتگاه میشوند و گرمای آتش را حس میکنند و بوی آتش به مشامشان میرسد، برخی از آنان وسوسه میشوند و به همراهانشام میگویند: "میدانی فکرکنم بهتر است همینجا منتظر بمانیم و شما به قله بروید و برگردید. وقتی برگشتید باهم پایین میرویم." وقتی کنار آتش مینشینند و آواز میخوانند، جرقه ای از خشنودی آنان را فرا میگیرد. درهمین هنگام بقیه گروه لباسهایشان را میپوشند و مسیر خود را به سوی قله ادامه میدهند. درساعت بعد فضای شادی بخشی کنار آتش وجود دارد و اوقات خوبی رادر مامن آرام خانه ی کوچک سپری میکنند. اما حدودا سه ساعت بعد آرام میشوند و به سمت پنجره میروند و به بالای کوه مینگرند و در سکوت به دوستانشان که درحال بالارفتن از قله هستند، نگاه میکنند. جوّ موجود در استراحتگاه از شادی و لذت به سکوت مرگبار و غم انگیز تشییع جنازه تبدیل میشود. متوجه میشوند که دوستانشان بهای رسیدن به قله را پرداخته اند. ❗️❗️❗️چه اتفاقی افتاد⁉️‼️ راحتی موقت پناهگاه باعث از دست دادن باور آنها به هدفشان شد. ❗️این برای هریک از ما نیز ممکن است اتفاق بیوفتد❗️ آیا در زندگی ما پناهگاههایی وجود دارد که مانع رسیدن به قله و از دست دادن هدف ما شود؟؟ زندگی از دو قسمت تشکیل شده است: قله ها و پناهگاهها. در پناهگاه امنیت و آسایش وجود دارد، خطری جان شمارا تهدید نمیکند، اما برای تجربه ناب زندگی و صعود کردن، و قرارگرفتن در اوج، باید با چالش قله روبروشد و برآن قلبه کرد. ❗️❗️❗️همیشه یادت باشه که موفقیت و رشد زمانی اتفاق میوفته که از منطقه آسایش خودت دور بشی❗️❗️ ✾📚 @Dastan 📚✾
داستان_آموزنده 🔆وقتى زير سوال ميرود..! ﯾﮑﯽ ﺍﺯ شبکه های خارجی یک ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻣﺴﺘﻨﺪ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺣﺶ ﭘﺨﺶ می کرد... نشاﻥ داد يک ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺤﻘﻖ تعدادى ﻻﺷﻪ ﻣﺮﻍ ﺭا ﺩﺍﺧﻞ ﺗﻮﺭﯼ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩند ﻭ ﭼﻨﺪ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺑﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﯼ 10-20 ﻣﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺣﻔﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩند ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ يك ﺭﻭﺑﺎﻩ آﻣﺪ ﻭ ﮐﻤﯽ ﺑﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ يك ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﯾﻦ ﻻﺷﻪ ﻣﺮغ ها ﺭا ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ ﺗﯿﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺍلآﻥ میرود ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﮔﻠﻪ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎنش را مى آورد... ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ يك ﺭﺑﺎﺕ ﺟﺮﺛﻘﯿﻞ ﺗﻮﺭﯼ ﺭا ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩند ﻭ آﻭﺭﺩند در ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻭﻡ مخفى اش ﮐﺮﺩند ﻭ ﺑﺎ ﻣﺎﯾﻌﯽ خاص ﺍﺳﭙﺮﯼ ﮐﺮﺩﻧﺪ تا ﺍﺛﺮ ﺑﻮ ﺭا ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ببرند... ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ همان ﺭﻭﺑﺎﻩ ﻭ 7-8 ﺗﺎ ﺭﻭﺑﺎﻩ ديگر آمدند ﺳﺮ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺍﻭﻝ ﻫﺮچه ﮔﺸﺘﻨﺪ ﻣﺮﻏﻬﺎ ﺭا ﭘﯿﺪﺍ ﻧﮑﺮﺩند ﻫﺮچه ﺯﻣﯿﻦ ﺭا ﺑﻮ ﮐﺮﺩند ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺷﺖ آن 7-8 ﺗﺎ ﺭفتند ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺍﻭﻟﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺸﺘﻦ ﮐﺮﺩ... ﺟﺎلب ﺍین ﺑﻮﺩ ﮐﻪ مدام ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﯿﮕﺸﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺳﺮش را ﺑﺎﻻ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎنش ﮐﻪ ﺩاشتند ﺩﻭﺭ مى شدند ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻮ ﻣﯿﮑﺸﯿد!! محققين ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺳﯿﻢ ﮐﻤﯽ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻭﻡ ﺭا ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩند ﺗﺎ ﺣﺪﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﻣﺮغ ها ﺭا ﺩﻳﺪ ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺮغ ها ﺭا ﺑﺎ ﺩﻧﺪاﻥ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﯿﻢ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺱ آمدند ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ هماﻥ ﮐﺎﺭ ﺭا ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩند ﻭ ﺗﻮﺭﯼ ﺭا ﺑﻪ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺳﻮﻡ ﺑﺮﺩﻧﺪ و بوى مرغها را با اسپرى پاک كردند؛ ﺭﻭﺑﺎه ها ﻭﻗﺘﯽ دوباره ﺭﺳﯿﺪند ﻫﺮچه ﮔﻮﺩﺍﻟﻬﺎ ﺭا گشتند ﻭ ﻫﺮچه ﺯﻣﯿﻦ ﺭا ﺑﻮ ﮐﺸﯿﺪند ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻓﺘﻨﺪ... ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺍﻭﻝ ﺭا نشان ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩیگر ﺟﺴﺖ ﻭ ﺟﻮ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﻭﻡ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ماﻧﺪ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ای ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﭼﮏ ﮐﺮﺩند ﺩﯾﺪند ﮐﺎﻣﻼً ﻣﺮﺩﻩ... ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻻﺷﻪ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﮐﺰ ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮑﯽ ﺑﺮﺩند ﻭ ﮐﻠﯽ آﺯﻣﺎﯾﺶ ﮐﺮﺩند ﺩﯾﺪند ﺩﻗﯿﻘﺎً ﻋﮑﺴﻬﺎ ﻭ آﺯﻣﺎﯾﺸﺎﺕ نشاﻥ میدهد ﺍﯾﻦ ﺣﯿﻮاﻥ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﯾﮏ ﺷﻮﮎ ﻋﺼﺒﯽ ﺳﮑﺘﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻩ! ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺩ ﻣﮑﺮ ﻭ ﺣﯿﻠﻪ ﮔﺮﯼ ﺩﺭ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ است ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ میکند ﺻﺪﺍﻗﺘﺶ ﺑﯿﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎنش ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ، ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯿﺰند ﻭ ﻣﯿﻤﯿﺮد؛ ﺍﺯ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﻤﯿﺮد... _ﭼﻘﺪﺭ زیادند کسانی كه می آیند ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﻪ ﺯباﻥ مى آورند و زمانیکه ﺣﺘﯽ ﺩﺭﻭغ هایشان آﺷﮑﺎﺭ میشود ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍﻩ ﻣﻴﺮوند ﻭ ﺍﺻﻼً ﺧﻢ ﺑﻪ ابرﻭ نمى آورند ﻭ ﺍﺳﻔﻨﺎکتر ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭ... ﭼﻘﺪﺭ زشت است ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮسد ﮐﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺍﺯ او ﺩﺭ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﭘﯿﺸﯽ ﺑﮕﯿﺮند ﺍﯾﻦ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ گرچه بى رﺣﻤﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ تكان دهنده اى ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺩﺍﺷﺖ...😐 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆توحید افعالی 💥در جنگ خندق که امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر سینه‌ی عمرو بن عبدود نشست تا سرش را از تن جدا کند، عمرو آب دهان انداخت. امام از روی سینه‌اش برخاست تا خشم خود را فرونشاند. بعد برای خدا آمد بر سینه‌اش نشست تا سر او را جدا کند. عمرو از امام سؤال کرد: 💥 چرا فرصت می‌دهی و سریع اقدام نمی‌کنی؟ مولانا از زبان حال امام به توحید افعالی چنین نقل کرده است: 💥1. من شمشیر برای خدا می‌زنم و مأمور جسمم نیستم. 💥2. من شیر حق هستم، نه شیر هوی و هوس. 💥3. من مانند تیغ در دست حقّم و زننده، آن آفتاب حقیقی است. 💥4. من سایه‌ام، سرور و آفتاب عالم‌تاب، اوست. 💥5. من دربان اویم و حجاب برای او نیستم. 💥6. تیغ من جز به‌حق خونی نمی‌ریزد. 💥7. من کوهم که از بنیاد آن شاه حقیقی‌ام. 💥8. جز به یاد اراده او حرکت نمی‌کنم. 💥9. عشق او مرا سردار لشگر کرده است. 💥10. غضب را بسته‌ام و باتقوا آن را مهار کرده‌ام. 💥11. بار حلم، گردن غضب را زده است. 💥12. چون درآمد در میان، غیر خدا تیغ را، اندر میان کردن سزا یعنی چون مسئله غضب پیش آمد، غرض نفسانی پدیدار شد و غیر خدا بروز کرد برای همین شمشیر در غلاف کردم تا محبت و دشمنی‌ام برای خدا خالص باشد. 💥13. من مملوک او و او مالک من است پس غرض شخصی در اعمالم راه پیدا نمی‌کند. 💥14. کارم از روی مشاهده است، نه از روی اجتهاد و تقلید و خیال و گمان. 💥15. پیشوای من خورشید حقیقت است که مرا رهبری کند، لذا اگر به پرواز درآیم و یا باری بر دوش بکشم، می‌دانم به کجا بروم و چه طور آن را بکشم. ور کشم باری، بدانم تا کجا **** ماهم و خورشید پیشم پیشوا 📚(مثنوی، ج 1، ص 3809-3787) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 شخصی از آیت الله بهجت(ره) پرسید : ✍ دست به هر شغلی می زنم ناکام می شوم برای بهبودی درآمد و زیاد شدن روزی چه کنم؟ فرمودند : «زیاد استغفار کنید و اگر نتیجه نداد بدانید یا کم استغفار کرده اید یا با اعتقاد کامل نگفته اید.» در روایت با هر سه لفظ آمده است که اگر کسی استغفار باشد ، یا استغفار کند ، خداوند او را از هر همّ و غمی رها می کند و از هر تنگنایی راه برون رفت برای وی قرار می دهد و از جایی که گمان نمی کرد روزی اش می دهد. ✾📚 @Dastan 📚✾
💌در این جهان هیچ اتفاق و تصادفی وجود ندارد. تمام زمانهای تاریک ، حادثه ها و اتفاق ها، همگی جزیی از روند رشد ما بوده اند. باید آنها را قبول کنیم و بپذیریم؛ ما بیهوده افریده نشده ایم خداوند هر یک از ما را برای ماموریتی خاص به زمین فرستاده است. اگر خوب بیاندیشیم تمام رنج ها و سختی هایی که تا کنون به دوش کشیده ایم ، راه را به ما نشان میدهند. هر اتفاق درسی دارد و ما را به سمتی هدایت میکند و این ما هستیم که تصمیم میگیریم، درس های ان اتفاق را بپذیریم یا نه و به کدام سمت حرکت کنیم، جهنمِ زودرنجی، قهر، توهین، بی ادبی، کینه ، حسادت.... یا بهشت آرامش، ادب، اخلاق، شعور، انصاف، صبر، گذشت... ✨ 💚هر روز با خود تکرار کنیم، باید جهان را بهتر از آنچه تحویل گرفته‌ام، تحویل دهم، این بزرگترین رسالت من به عنوان برترین افریده خداوند است. 💌وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ۚ ذَٰلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ ﴿٢٧﴾ 🤍و ما آسمان و زمین و آنچه را که میان آنهاست، بیهوده نیافریده‌‌‌‌ایم، این پندار کافران است، پس وای بر آنان که کافرند از آتش دوزخ. (۲۷) 💌أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَد كَالْفُجَّارِ ﴿٢٨﴾ 🤍آیا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌‌‌اند مانند مفسدان در زمین قرار می‌‌‌‌‌‌دهیم یا پرهیزکاران را چون بدکاران؟! (28) سوره ص✨ ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨ 🔴من طوری نشدم، شما طوری شدی؟! ✍ [حضرت علی علیه‌السلام] می‌فرمايند فرزندم، کاری نداشته باش که مردم در مقابل خوبی كردن شما چه می‌كنند. زیرا این کار معامله نیست که بگویی اگر جواب خوبی‌ات را دادند، خوبی را ادامه می‌دهی. این هنر نیست كه در ازای خوبی مردم تو خوبی كنی؛ بايد برسی به جايی كه خوبی کردن را فوق معامله ببينی. در شرح حال «علامه طباطبايی» (رحمت الله عليه) داريم كه يك روز در پياده‌رو راه می‌رفتند. يك دوچرخه‌سوار كه در پياده‌رو چرخ‌سواری می‌كرده، با علامه تصادف کرد و ايشان را بر زمين زد. علامه بلند شدند و به دوچرخه‌سوار که خودش هم زمین خورده بود گفتند: من طوری نشدم، شما طوری شدی؟ این نوع برخوردها، آن برخوردهایی است که علامه را علامه كرده است. ممكن است تحت تأثير اين کار علامه، یک بار ما هم چنين كاری بكنيم، اما تا وقتی سازمان توجّه ما اين‌چنين باشد كه خوبی بخواهیم و خوبی ببینیم، نتیجه نمی‌گیریم. ✾📚 @Dastan 📚✾