eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.9هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 🔆در حضور امام طهارت شرط است ⚡️ابو بصیر گفت: من با کنیزم وارد مدینه شدم. با او نزدیکی کردم و از خانه برای رفتن به حمّام و غسل کردن خارج شدم. ⚡️در بین راه با عده‌ای از شیعیان و دوستان که به‌سوی خانه‌ی امام صادق علیه‌السلام می‌رفتند، برخورد کردم و ترسیدم که از ملاقات آن حضرت محروم بمانم، ازاین‌رو با آنان حرکت کردم و به محضر امام شرفیاب شدم. چون جلوی روی امام قرار گرفتم، نگاهی به من کرد و فرمود: ⚡️ای ابو بصیر! مگر نمی‌دانی که کسی با حال جنابت نباید به خانه پیامبران و اولاد آن‌ها (امامان) وارد شود؟ ⚡️من خجالت کشیدم و گفتم: پسر پیامبر! در بین راه دوستان را دیدم که به اینجا می‌آیند؛ ترسیدم که نتوانم به زیارت شما برسم؛ دیگر این کار را تکرار نخواهم کرد! این را گفتم و از محضر آن حضرت خارج شدم. 📚به نقل کشف الغمه، ج 20، ص 381 -محجه البیضاء، ج 4، ص 259 ☘☘امام باقر علیه‌السلام فرمود: «بنده‌ی مؤمن کامل نشود، مگر خدا و پیامبر و همه‌ی ائمه و امام زمان خود را بشناسد.» 📚الکافی، ج 1، ص 180 ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🔆دو استاد 🍂محی‌الدین عربی گوید: چون دیدم مردم با حق مخالفت می‌ورزند و خلاف گفته‌ی خدا انجام می‌دهند، حال قبض به من دست داد و بر استادم ابوالعباس تحرینی وارد شده و جریان را گفتم. فرمود: «به خدای تمسّک کن.» 🍂و به استاد دیگرم ابو عمران مِیرتُلی وارد شدم و این جریان را گفتم، فرمود: «به نفْس خود تمسّک کن.» 🍂گفتم: شما هر دو استاد من هستید، چطور به اختلاف جواب می‌دهید؟! ابو عمران گریه کرد و گفت: «آنچه ما گوییم مقتضای حال ما بُوَد؛ خداوند من را به مقام ابوالعباس برساند!» بعد خدمت استادم ابوالعباس آمدم و گفته‌ی آن استاد را نقل کردم. فرمود: 🍂«او تو را به طریق دلالت کرده و من تو را به رفیق هدایت نمودم؛ پس بین طریق و رفیق را جمع خواهی کرد.» 📚محی‌الدین عربی، تألیف محسن جهانگیری، ص 18 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅🌱🌱🔅🌱🌱🔅🌱🌱🔅 🔆ازدواج مساوی با جهاد ⚡️عابدی همسر خوبی داشت و در راه او فداکاری می‌کرد تا اینکه همسرش از دنیا رفت. هر چه از او خواستند تا دوباره همسر اختیار نماید و ازدواج کند، او نمی‌پذیرفت و می‌گفت: تنهایی برایم بهتر است. ⚡️مدتی که گذشت، روزی به دوستانش گفت: برایم همسری اختیار کنید تا ازدواج کنم. علّت تغییر عقیده‌اش را پرسیدند. او گفت: «یک هفته از فوت همسرم گذشته بود که در عالم رؤیا دیدم، گویا درهای آسمان گشوده شده و افرادی از آن درها پایین آمدند، در هوا چرخ می‌زنند و هرکدام که از کنار من عبور می‌کنند، به نفر بعدی می‌گویند: ⚡️این شخص شومی است و نفر بعدی حرف او را تصدیق می‌کند. من به خاطر هیبتی که داشتند، جرئت نمی‌کردم علت آن حرف را از ایشان سؤال کنم تا اینکه آخرین نفری که از کنار من عبور می‌کرد، غلامی بود از او پرسیدم: «علت شومی چیست که می‌گویند؟» ⚡️ گفت: «منظور تو هستی!» گفتم: چرا؟! گفت: ⚡️«ما تابه‌حال عمل تو را با اعمال مجاهدین فی سبیل الله در یک ردیف قرار می‌دادیم؛ یک هفته است که به ما دستور داده‌شده عمل تو را در ردیف اعمال متخلّفین (عقب‌ماندگان از جهاد) قرار دهیم. علت این دستور را هم نمی‌دانم.» ⚡️من متوجه شدم که یک هفته است، بدون همسر شدم و ثواب اعمالم کم شده است؛ بنابراین تصمیم گرفتم ازدواج کنم.» 📚شنیدنی‌های تاریخ، ص 38 -محجه البیضاء، ج 3، ص 71 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌹❤️ خشم و کینه را در خود نگه ندارید کاری کنید که امروز آخرین روزی باشد که اسیر ناراحتی‌های قدیمی هستید. چیزی که در گذشته اتفاق افتاده است، فقط یک بخش از کتاب زندگی شماست؛ فقط کافی است که کتاب را ورق بزنید. همه ما بخاطر تصمیمات خودمان و دیگران صدمه دیده‌ایم و بااینکه درد و ناراحتی ناشی از این تجربیات کاملاً طبیعی هستند، گاهی‌اوقات برای مدتی طولانی در شما می‌مانند. احساس خشم و کینه ما را وا می‌دارد که همان درد را دوباره و دوباره برای خودمان تکرار کنیم و فراموش کردن آن برایمان سخت شود. بخشش چاره کار است. باعث می‌شود بتوانید بدون مقابله کردن با گذشته، روی آینده‌تان تمرکز کنید. برای دریافتن قدرت بی‌نهایت چیزی که در آینده اتفاق می‌افتد، باید هر چیزی که پشت سرتان است را ببخشید. بدون بخشش، زخم‌ها هیچوقت خوب نمی‌شوند و رشد فردی شما حاصل نخواهد شد. به خود تاکید کنید: من ذهن خود را از بند گذشته رها می سازم ✾📚 @Dastan 📚✾
💠دستگیری از بنده خدا💠 🌸از جبهه برميگشتم. وقتي رسيدم ميدان خراسان ديگر هيچ پولي همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فكر؛ الان برسم خانه همسرم و بچه هايم از من پول ميخواهند.تازه اجاره خانه را چه كنم؟ سـراغ کی بروم؟ به چه کسي رو بيندازم؟ خواستم بروم خانه برادرم، اما او هم وضع خوبي نداشت. سر چهارراه عارف ايستاده بودم. با خودم گفتم: فقط بايد خدا کمک کند. من اصلا نميدانم چه كنم! 🌸در همين فكر بودم که يكدفعه ديدم ابراهيم سوار بر موتور به سمت من آمد. خيلي خوشحال شدم. تا من را ديد از موتور پياده شد، مرا در آغوش کشيد. چند دقيقه اي صحبت كرديم. وقتي ميخواســت برود اشاره کرد: حقوق گرفتي؟ گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولي مهم نيست. دست کرد توي جيب و يک دسته اسکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نميگيرم، خودت احتياج داري. گفت: اين قرض الحسنه است. هر وقت حقوق گرفتي پس ميدي. بعد هم پول را داخل جيبم گذاشت و سوار شد و رفت. 🌸آن پول خيلي برکت داشت. خيلي از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتي مشکلي از لحاظ مالي نداشتم. خيلي دعايــش کردم. آن روز خدا ابراهيم را رساند. مثل هميشه حلال مشكلات شده بود. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠نصیحتی که دزد را به عارف تبدیل کرد. 🎥استاد عالی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙استاد عالی 💥نکنه شب و روزمون بگذره و به یاد امام زمانمون نباشیم... 💥ماجرای طِرِمّاح و امام حسین علیه السلام ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱 🔆هم‌نشین حضرت موسی علیه‌السلام 🍁روزی حضرت موسی علیه‌السلام در ضمن مناجات به پروردگار عرض کرد: «خدایا می‌خواهم هم‌نشینی را که در بهشت دارم ببینم که چگونه است!» 🍁جبرئیل بر او نازل شد و گفت: «یا موسی علیه‌السلام قصابی که در فلان محل است هم‌نشین تو است.» حضرت موسی به درب دکان قصاب آمده، دید جوانی شبیه شبگردان مشغول فروختن گوشت است. 🍁شب که شد جوان مقداری گوشت برداشت و به‌سوی منزل روان گردید. موسی علیه‌السلام از پی او تا درب منزلش آمد و به او گفت: مهمان نمی‌خواهی؟ 🍁گفت: بفرمایید، موسی علیه‌السلام را به درون خانه برد. حضرت دید جوان غذایی تهیه نمود، آنگاه زنبیلی از طبقه فوقانی به زیر آورد، پیرزنی کهن‌سال را از درون زنبیل بیرون آورد و او را شستشو داد، غذا را به دست خویش به او خورانید. 🍁موقعی که خواست زنبیل را به جای اوّل بیاویزد زبان پیرزن به کلماتی که مفهوم نمی‌شد حرکت نمود، بعد جوان برای حضرت موسی علیه‌السلام غذا آورد و خوردند. 🍁موسی علیه‌السلام سؤال کرد حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟ عرض کرد: «این پیرزن مادر من است، چون وضع مادی‌ام خوب نیست که کنیزی برایش بخرم خودم او را خدمت می‌کنم.» 🍁پرسید: «آن کلماتی که به زبان جاری کرد چه بود؟» گفت: هر وقت او را شستشو می‌دهم و غذا به او می‌خورانم می‌گوید: خدا ترا ببخشد و هم‌نشین و هم‌درجه حضرت موسی در بهشت کند موسی علیه‌السلام فرمود: 🍁«ای جوان بشارت می‌دهم به تو که خداوند دعای او را درباره‌ات مستجاب گردانیده است، جبرئیل به من خبر داد که در بهشت تو هم‌نشین من هستی.» 📚پند تاریخ، ج 1، ص 68 -تحفه شاهی فاضل کاشفی ✾📚 @Dastan 📚✾
🌼💫🌼💫💫🌼💫🌼💫💫🌼 🔆اول محرم ✨عارف ربّانی آیت‌الله کشمیری فرمودند: استادی در نجف بود بنام شمس که در علم منطق استاد و از اهالی بادکوبه قفقاز بود؛ می‌گفت: «روز اول محرم، کنار حوض مدرسه‌ی سیّد محمدکاظم یزدی بودم و شیخ مرتضی طالقانی داشتند وضو می‌گرفتند، به من فرمودند: «ده سال دیگر همانند این روز (اول محرم) از دنیا می‌روم.» و دقیقاً روز اول محرم 1363 از دنیا رفت.» ✨مرحوم شیخ محمدتقی جعفری (رحمه‌الله علیه) فرمودند: «دو روز قبل از اول محرم، برای درس خدمت ایشان رسیدم، فرمود: ✨«درس تمام شد. من مسافرم، خر طالقان رفته و پالانش مانده؛ روح رفته، جسدش مانده.» و دو روز بعد وفات یافت.» 📚روح و ریحان، ص 25 تاریخ حکما و عرفا، تألیف صدوقی سها 🌱🌱حضرت علی علیه‌السلام فرمود: «به‌راستی برای خدای سبحان، فرشته‌ای است که هرروز بانگ می‌زند که ای مردم دنیا! بزایید برای مردن.» 📚غررالحکم، ج 2، ص 438 ✾📚 @Dastan 📚✾
📌راحتی مطلق و لذت پایدار 🔰علامه طباطبائی (ره) : راحتی مطلق در راحتی بالله است و لذّت‌ها در محبّت و انس با حضرت حقّ است ولی اکثر مردم از این فیض محرومند و راحتی را در دنیا جستجو می‌کنند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅 ✍ نگذاریم بند «حرمت» پاره شود 🔹زندگى مثل يک كامواست؛ از دستت كه در برود، می‌شود كلاف سردرگم، گره مى‌خورد، می‌پيچد به هم، گره‌گره مى‌شود. 🔸بعد بايد صبورى كنى، گره را به وقتش با حوصله باز كنى. 🔹زياد كه كلنجار بروى، گره بزرگ‌تر مى‌شود، کورتر مى‌شود. يک جايى ديگر نمى‌شود کاری كرد. 🔸بايد سر و ته كلاف را بريد، يک گره ظريف و كوچک زد، بعد آن گره را توى بافتنى جورى قايم كرد، محو كرد كه معلوم نشود. 🔹يادمان باشد گره‌هاى توى كلاف همان دلخورى‌هاى كوچک و بزرگند، همان كينه‌هاى چندساله، بايد يک جايى تمامش كرد و سر و تهش را بريد. 🔸زندگى به بندى بند استْ به‌نام «حرمت» كه اگر پاره شود، تمام است. ✾📚 @Dastan 📚✾
💞خدايا … ⚡️⚡️امروزمان گذشت 🌱🌱فردایمان را باگذشتت ⚡️⚡️شیرین کن 🌱🌱ما به مهربانیت محتاجیم ⚡️⚡️رهایمان نكن 💞خدایا 🤲شب دوستانم را با يادت بخير كن ✨✨شبتون منور به نور خدا ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🌷سلام به روز قشنگ 🌸به آفتاب ونسیم 🌷به شروع پرانرژی 🌸سلام به هوا 🌷به آسمان پرازمهر 🌸به شاخه و برگهای دوستی 🌷به سبزی دلهای عاشق 🌸و سلام به دوستان گلم 🌷امروزتان شادتراز هر روز ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱 🔆مهدورالدم عفو می‌شود 🌱هبّار بن اسود کسی بود که به‌واسطه‌ی ترساندن او، دختر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم – زینب- بچه‌اش را سقط کرد و پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم او را به‌عنوان این‌که خونش حلال است یعنی کشتن او رواست، معرفی نمود. او بعد از اسلام آوردن، خدمت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: «ای پیامبر خدا! ما اهل شرک بودیم، خدا به‌واسطه‌ی تو ما را هدایت نمود و از هلاکت نجات بخشید، پس از جهلِ گذشته‌ام درگذر، من به ساحت خانواده‌ی شما جرم کردم و معترف به گناهم هستم.» 🌱پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «تو را عفو کردم و خدا به نیکی تو را به اسلام دعوت و یاد کرده و اسلام، گذشته‌ات را کنار می‌گذارد.» 📚سفینه البحار، ج 1، ص 412 ✨✨✨امام صادق علیه‌السلام فرمود: «اِنّا أَهْلُ بَیتٍ مَرُوّتُنا الَّعفُو عَمَّنْ ظَلَمَنا: ما خاندانی هستیم که جوانمردی ما این است که هر کس به ما ظلم کند، از او درمی‌گذریم.» 📚تفسیر معین، ص 110 -بحار، ج 71، ص 401 ✾📚 @Dastan 📚✾
❄️🔅❄️🔅❄️🔅❄️🔅❄️ 🔆ملّا صالح و آمنه بیگم ☘ملّا محمد صالح مازندرانی فرزند ملّا احمد، با فقر برای تحصیل به اصفهان رفت. سهم مادی او از دنیا، تحصیل ناچیز بوده و شب‌ها از چراغ عمومی آن زمان مدرسه استفاده می‌کرد. پس از مدتی که تحصیلات علمی را آموخت، به درس ملّا محمدتقی مجلسی رحمه‌الله علیه (پدر علامه مجلسی رحمه‌الله علیه) راه یافت. مجلسی که استاد او بود، روزی بعد از درس به او گفت: «اجازه می‌دهی همسری برایت انتخاب کنم؟» ☘ و سپس به درون خانه رفت و به دختر دانشمندش آمنه بیگم که فاضله بود، فرمود: «شوهری برایت پیدا کرده‌ام که فقیر ولی فاضل است.» ☘آمنه عرض کرد: «فقر عیب مردان نیست» با این جمله رضایت به ازدواج داد و پدرش او را به عقد ملّا صالح درآورد. ☘در شب عروسی، ملّا صالح مشغول مطالعه‌ی مطلب علمی‌ای بود که برایش مشکل بود. آمنه بیگم با فراست درک کرد که همسرش دچار مشکل شده است، از این رو مسئله‌ی علمی را با شرح و حلش نوشت. ☘شوهرش فهمید که آمنه آن را حل کرده است، بنابراین سر به سجده‌ی شکر نهاد و به خاطر این تفضّل به عبادت مشغول شد. شب زفاف سه شب طول کشید؛ تا این‌که مجلسی مطلع شد و به وی فرمود: «اگر این زن مناسب شأن شما نیست، بگو تا دیگری را به عقدت درآورم.» او گفت: «نه بلکه خدا را به خاطر این نعمتی –زن فاضله‌ای- که به من داده است شکر می‌گذاردم، ازاین‌رو به تأخیر افتاده است.» مجلسی رحمه‌الله فرمود: «اقرار به عدم قدرت برای شکر گذاری خداوند، نهایت شکر بندگان است.» ✾📚 @Dastan 📚✾
🍁✨🍁✨🍁✨🍁✨🍁 🔆پنج دعای مستجاب 🌻حمّاد بن عیسی گوید: از امام صادق علیه‌السلام خواستم برایم دعا کند تا خدا حج بسیار و باغ و خانه‌ی خوب و زوجه‌ای از خانواده‌ی محترم و اولاد نیکوکار به من بدهد. امام علیه‌السلام دعا کرد که «خدایا! پنجاه حج و باغ و خانه‌ی خوب و زوجه‌ی صالحه از اقوام کریمان و اولاد نیکوکار به حمّاد بده!» 🌻کسی که در مجلس حاضر بود، گفت: چندین سال بعد در بصره به خانه‌اش رفتم و او گفت: «دیدی امام صادق علیه‌السلام دعا کرد و مستجاب شد؟ تابه‌حال چهل‌وهشت مرتبه حج رفتم، باغ و خانه‌ی خوب در بصره دارم که مثلش نیست و زنی از نژاد کریمان نصیبم شد و فرزندان نیکوکارم را که می‌شناسی.» 🌻بعدازآن، حمّاد، دو بار به حج رفت و بار پنجاه و یکم در سرزمین جحفه هنگام غسل احرام در سیل افتاد و وفات نمود و غلامان جنازه‌ی او را گرفتند. 📚محجبه البیضاء، ج 4، ص 266 ✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨✨ 👈 اگه میخوای بچه ات بخاطر خدا نماز بخونه 👈بخاطر خدا حجابش رو رعایت کنه 👈 بخاطر خدا پای‌بند مسائل دینی باشه 👈 بخاطر خدا از برادرش گذشت کنه 👈 بخاطر خدا با مدارا رفتار کنه ✅✅ پس بايد اول خودت اینجوری باشی. ‼️یکی از مشکلات ما پدر و مادرا اینه که خودمون تربیت نشديم. ✅ ما باید با روش زندگی مون بقيه رو تغيير بدیم‌!!! ✍استاد عباسی ولدی ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 - « مهاجر مهاجر... مهاجر ۱» - « مهاجر ۱ بگوشم...» 🌷دیده بان بود. ساعت ۱۱:۳۰ شب آمده بود روی خط. گرای نقطه‌ای را داد و گفت: «هرچقدر آتش دارید بریزید، بدون ملاحظه.» چشمانم گرد شد. گرای خودش بود. با تعجب پرسیدم: «اخوی! مطمئنی که اشتباه نمی‌کنی؟ این‌که گرای خودته!» گفت:«کماندوهای ویژه عراق جرأت کردند، آمدند جلو. اگر همین الان هرچه آتش دارید نریزید، تا صبح همه را قتل عام می‌کنند.» 🌷اشکم درآمده بود. گفتم: «وصیتی نداری؟» گفت: «همسرم شش ماهه باردار است. بگویید اگر من شهید شدم به یاد حضرت زینب سلام الله علیها صبر کند. فرزندمان هم اگر پسر شد، اسمش را بگذارد حسین و اگر دختر زهرا.» 🌷صدها گلوله و خمپاره آن شب علی را مهاجر کرد و اثری از جنازه‌اش نماند. سال ۷۵ بود و جنازه علی بعد از ۱۰ سال آمده بود. داشتم در جمع خانواده شهدا خاطره علی را می‌گفتم که دختری ۱۰ ساله به سمتم دوید...«عمو، عمو... من دخترش «زهرا» هستم....» ❌️❌️ امنیت اتفاقی نبوده و نیست!! ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🎥 🔅ماجرای شهادت غلام سیاه حبشی در کربلا و رفتار امام حسین(ع) با او 🔰 ✾📚 @Dastan 📚✾
📚سبیل کسی را چرب کردن از ابتدای حکومت صفویه ریش و سبیل بلند رواج زیادی پیدا کرد ولی بتدریج از ابهت ریش کم و به ابهت سبیل اضافه شد تا جایی که در دوران شاه عباس اول دیگر ریش تقریبا محو شد و در عوض سبیل‌های کلفت و چخماقی و بلند باب شد. سبیل‌های از بنا‌گوش در رفته محبوب سلطان بود و همه سعی میکردند در بلند کردن سبیل با یکدیگر رقابت کنند تا محبوب سلطنت باشند و راحت‌تر به مرادشان برسند. اما برای رو به بالا نگهداشتن این سبیل‌ها باید روزی چند بار آن را چرب میکردند و جلا میدادند و برای این کار مستخدم‌هایی داشتند و هر گاه این مستخدمان کار خود را خوب انجام میدادند و صاحب سبیل از زیبایی و ابهت سبیل خود شاد میشد، اطرافیان هر تقاضایی که داشتند میگفتند و صاحب سبیل نیز اجابت میکرد. بنابراین عبارت " سبیل کسی را چرب کردن" در آن زمان بین مردم معنایی معادل اخاذی کردن و گرفتن چیزی از صاحب سبیل داشت. اما امروزه این اصطلاح به معنای رشوه دادن است. یعنی کسی به صاحب سبیل رشوه میدهد تا وی کارش را انجام دهد. دقیقا معنایی برعکس معنای آغازین آن. ✾📚 @Dastan 📚✾
🍂 با همه بله ، با ما هم بله 🍂بازرگانی ورشکست شد و طلب کارانش او را به دادگاه کشاندند ، بازرگان با یک وکیل مشورت کرد و وکیل به او گفت : در دادگاه هر کس از تو چیزی پرسید بگو : (بله) بازرگان هم پولی به وکیل داد و قرار شد بقیه پول را بعد از دادگاه به وکیل بدهد 🍂روز بعد در دادگاه در جواب قاضی و طلبکارانش مدام گفت : (بله ، بله) تا اینکه قاضی گفت : این بیچاره از بدهکاری عقلش را از دست داده و بهتر است شما ببخشیدش طلب کارها هم دلشان به حال اون سوخت و او را بخشیدند فردای آن روز وکیل به خانه ی بازرگان رفت و بقیه پولش را طلب کرد و مرد بدهکار در جواب گفت: (بله) وکیل گفت: "باهمه بله با ما هم بله " ✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨ 🌼خاطره ای از زبان مرحوم حجت الاسلام حاج کافی رضوان الله تعالی علیه ✍شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه می خواهد؛ گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است.می خواست کمکش کنم. لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین. رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم. همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم… فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری؟ آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت (عج) به من دارند… وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش بدست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز میکنی؛ ولو به جواب دادن سوال رهگذری.. ✾📚 @Dastan 📚✾
✅اگر بخواهيم خزاين ملكوت را بگشاييم كليد می خواهد، اين كليد معرفت نفس است؛ چون معرفت نفس باب همه خيرات است و انسان نزديكتر از خودش چيزى ندارد و اگر بخواهد راهى براى رسيدن به حقايق پيدا كند، از همه نزديكتر به خودش، خودش است. 📚شرح فارسی اسفار/علامه حسن زاده آملی ره ✾📚 @Dastan 📚✾
زمانے ڪه بخواهید "وصیت نامه" بنویسید؛ متوجه خواهید شد تنها ڪسے ڪه از داراییتان سهمے ندارد "خودتان" هستید.! پس تا مے توانید از زندگیتان لذت ببرید.. ✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨انتهای شب ✨✨نگرانی هایت را به خدا بسپار ✨✨آسوده بخواب خدا بیدار است 💥💥شبتون بخیر و سرشار از آرامش آسمونی ✾📚 @Dastan 📚✾