eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼هر روز صبح که 🍊از خواب بر می‌خیزم 🌼می‌بینم هنوز فردا نیامده است 🍊هرچه هست امروز است 🌼امروزتان شاد و 🍊پراز لطف خدا 🌼سلام صبح بخیر ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃 🔆هفتاد بار ♨️شخصی نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: «ای رسول خدا! ما غلامی داریم که گاهی اشتباه می‌کند تا چه مقدار از تقصیرات غلام و خدمتکار خود بگذریم؟» ♨️پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله مدتی سکوت کردند و بعد فرمودند: «روزی هفتاد بار او را عفو کن و از تقصیرات او بگذر.» 📚محجه البیضاء، ج 3، ص 444 -شنیدنی‌های تاریخ، ص 97 🍃🍃امام صادق علیه‌السلام فرمود: «اِنّا أَهْلُ بَیتٍ مَرُوّتُنا الَّعفُو عَمَّنْ ظَلَمَنا: ما خاندانی هستیم که جوانمردی ما این است که هر کس به ما ظلم کند، از او درمی‌گذریم.» 📚تفسیر معین، ص 110 -بحار، ج 71، ص 401 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱 🔆نافع بن هلال 🍁او، مردی دلاور، قاری قرآن و از حاملان حدیث و از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود و در جنگ صفین و نهروان نیز شرکت داشت و از شخصیت‌های کوفه بود، پیش از شهادت مسلم، مخفیانه از کوفه به استقبال امام حسین علیه‌السلام آمد. در کربلا همراه حضرت عباس علیه‌السلام در آوردن آب به خیمه‌ها مشارکت داشت. 🍁همچنین در سخنانی پرشور، وفاداری‌اش را به امام علیه‌السلام ابراز داشت. نام خود را روی تیرهای خود می‌نوشت و بعد تیر می‌انداخت. روز عاشورا وقتی تیرهایش تمام شد، شمشیرکشید و بر سپاه کوفه تاخت. 🍁آنان با سنگ و تیر او را مورد ضربه‌های خود قرار دادند تا این‌که بازوهایش شکست، او را محاصره کردند و شمر او را دستگیر کرد و زنده نزد عمر سعد برد و به دست خود، او را به شهادت رساند. 📚فرهنگ عاشورا، ص 473 -انصار حسین ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 مردی خانه بزرگی خرید. مدتی نگذشت خانه اش آتش گرفت و سوخت. رفت و خانه دیگری با قرض و زحمت خرید. بعد از مدتی سیلی در شهر برخاست و تمام سیلاب شهر به خانه او ریخت و خانه‌اش فرو ریخت. شیخ را ترس برداشت و سراغ عارف شهر رفت و راز این همه بدبیاری و مصیبت را‌ سوال کرد. ابو سعید ابوالخیر گفت: خودت می‌دانی که اگر این همه مصیبت را آزمایش الهی بدانیم، از توان تو خارج است و در ثانی آزمایش مخصوص بندگان نیک اوست. 💠 شیخ گفت: تمام این بلاها به خاطر یک لحظه آرزوی بدی است که از دلت گذشت و خوشحالی ثانیه‌ای که بر تو وارد شده است. شیخ گفت: 🔻 روزی خانه مادرت بودی، از دلت گذشت که، خدایا مادرم پیر شده است و عمر خود را کرده است، کاش می‌مرد و من مال پدرم را زودتر تصاحب می‌کردم. 🔻 زمانی هم که مادرت از دنیا رفت، برای لحظه‌ای شاد شدی که می‌توانستی، خانه پدری‌ات را بفروشی و خانه بزرگتری بخری. تمام این بلاها به خاطر این افکار توست. مرد گریست و سر در سجده گذاشت و گفت: خدایا من فقط فکر عاق شدن کردم، با من چنین کردی اگر عاق می‌شدم چه می‌کردی؟؟!! سر بر سجده گذاشت و توبه کرد. ✾📚 @Dastan 📚✾
📚سر انجام ابراهیم بن مالک اشتر نخعی ... ابراهیم اشتر از سران کوفه و رئیس قبیله نخع فردی شجاع ، دلیر ، شاعر و دارای اصل نسب .. بعد از جدایی ابراهیم اشتر از مختار بر سر اخلافاتی که پیش آمد و عده ای از افراد ابراهیم به آن دامن زدند و نامه نگاری چندباره مختار برای یاری او در مقابل مصعب و چشم پوشی ابراهیم از یاری مختار ... سرانجام مختار شهید شد ... در این بین بخاطر شخصیت پر نفوذ ابراهیم ، از سوی عبدالملک مروان و از سوی دیگر از طرف مصعب زبیری نامه های متعددی به سوی ابراهیم برای بیعت با آنها گسیل شد . که ابراهیم بعد از مشاوره با همراهان و اینکه مروان و همراهان را در حادثه کربلا مقصر میدانست به مصعب زبیری پیوست و از ملازمان و نزدیکان وی گشت بطوری که والی بصره شد .. در زمان حمله عبدالملک مروان به کوفه باز به ابراهیم و سران قبایل کوفه نامه ای از طرف مروان نوشته شد و همان وعده های معاویه یعنی سکه و مقام داده شد که اکثر یاران و اهالی کوفه برای چندمین بار پیمان شکسته و به یاران عبدالملک پیوستند .. از یاران مصعب ، مُهلَب که در جنگ با خوارج بود فقط ابراهیم ماند .مصعب بی توجه به نصایح ابراهیم برای گردن زدن سران قبائل خائن ، عزم جنگ با مروان کرد . در نهایت در جنگی که در ده فرسخی کوفه انجام شد ابتدا ابراهیم اشتر در محاصره قرار گرفت و سر از بدنش جدا شد و بدنش بخاطر کینه شدید توسط غلامان حصین بن نمیر و ابن زیاد به آتش کشیده شد و سپس مصعب . ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ماجرای جالب دیر رسیدن خانم دکتر طوبی کرمانی در سر کلاس درس در آمریکا 🔹 وقتی دیر رسیدم؛ در زدم و اجازه خواستم و نشستم. استاد برگه را به من داد .... 👈 رفتار خانم کرمانی و واکنش استاد، بسیار شنیدنی و درس آموز است. ماجرا را حتما خودتان بشنوید ... 🎦 با بیان شیوای مرحومه دکتر طوبی کرمانی ✅ برخی سوابق ایشان عبارت است از: 🔹 استاد فلسفه دانشکده الهیات دانشگاه تهران 🔹 فارغ التحصیل فوق دکترای فلسفه و کلام تطبیقی از دانشگاه کالیفرنیای آمریکا 🔹مؤلف بیش از ۷۰ کتاب و مقاله علمی 🔹 اولین بانویی که مسؤولیت رایزنی فرهنگی ایران در یونان را به عهده داشتند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷تقریباً ٧ روز از عملیات مرحله اول می‌گذشت. به ما مأموریت داده بودند که برای بار دوم در اطراف نهر جاسم وارد عمل شویم. آن شب نیز به عنوان بی‌سیمچی گردان در کنار برادر هراتی بودم. قبل از این‌که خط شکسته شود با من حرف زد. حرف‌هایش مرا مات و مبهوت کرده بود. صدایش مثل بال ملائک نرم شده بود. کلامش بوی رفتن می‌داد و عطر گل سرخ شهادت را در فضا می‌پراکند. در دلش توفانی بر پا بود، اما از کلامش نسیم باغ بهشت می‌وزید. با آرامش به من گفت: بعد از شهادت او چه کارهایی انجام دهم. 🌷....گفتم: درست است، هر رفتنی را وصیتی است، اما این‌جا در این جهنم، از بهشت حرف نزن. حدود ساعت ١٢ شب بود که در کانال به جلو می‌رفت. بی‌سیمچی گردان لشکر زخمی شده بود و در ضمن نیروهای کمکی هم از ما جدا شده بودند. مشغول برداشتن بی‌سيم از روی دوش بی‌سيمچی مجروح بودم تا بتواند به عقب بر گردد، که صدای گرمِ حاج قاسم سلیمانی، فرمانده دلیر لشکر را شنیدم. با صدای بلند صدا زد: حسن! حسن! برای برقراری ارتباط فرمانده لشکر با برادر هراتی؛ ایشان را صدا زدم و گفتم: حسن آقا، حسن آقا، حاج قاسم با شما کار دارد، اما.... 🌷اما جوابی نشنیدم. نگران شدم و در صدد یافتن او بر آمدم. گلوله‌ای به او اصابت کرده بود و به سادگی برگ گل سرخی بر زمین افتاده بود. برای آخرین بار نگاهش کردم و ناباورانه گفتم: حسن جان شهادتت مبارک. شب را زیر گلوله باران به صبح رساندیم و روز بعد به عقب برگشتیم. منطقه در تصرف دشمن قرار گرفته بود و پیکر مطهرش در کانال ماند تا در تک بعدی انگیزه‌ای دیگر برای پیشروی سپاه اسلام در آن منطقه باشد. پس از رفتن ما، پیکر سردار شهید هراتی سی و نه روز مهمان خاک‌های خونین شلمچه بود. : رزمنده دلاور حمیدرضا حیدری نسب ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆 وقتی میمیریم ما را به اسم صدا نمیکنند و درباره ما میگویند: جسد کجاست ؟ و بعد از غسل دادن میگویند: جنازه کجاست؟ و بعد از خاک سپاری میگویند: قبر میت کجاست؟ همه لقب ها و پست هایی که در دنیا داشتیم بعد از مرگ فراموش ميشه مدير، مهندس، مسؤول، دکتر، بازرس... پس فروتن و متواضع باشیم... نه مغرور و متكبر! عارفی گفت : آنچه از سر گذشت ؛ شد سرگذشت!!! حیف بی دقت گذشت؛ اما گذشت!!! تا که خواستیم یک «دو روزی» فکر کنیم بر در خانه نوشتند؛ درگذشت..‌. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆نزول اذان 🌱امام صادق علیه‌السلام فرمود: «هنگامی‌که جبرئیل اذان را برای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آورد، سر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در دامن علی علیه‌السلام بود. جبرئیل اول اذان و سپس اقامه گفت. 🌱پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به علی علیه‌السلام فرمود: «یا علی! صدای اذان جبرئیل را شنیدی؟» عرض کرد: «آری» فرمود: «یا علی! به خاطر سپردی؟» 🌱عرض کرد: «آری» فرمود: «بلال را طلب نما و به او اذان و اقامه را تعلیم ده.» آنگاه علی علیه‌السلام بلال را طلبید و اذان و اقامه را به وی آموخت.» 🌱قول دیگر آن است که در شب معراج، وقت نماز، جبرئیل اذان و اقامه گفت و نماز جماعت برپا شد، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم اذان و اقامه را بعد از نزول بر زمین، به دیگران آموخت. 📚نمونه‌ی معارف، ج 1، ص 116 -وافی، ج 2، ص 86 ✾📚 @Dastan 📚✾
🕊🌺امام خمينی رحمت‌الله: 🍀کسی که رابطه با خدا دارد شکست ندارد؛ 🍁شکست مال کسی است که آمالش دنیا باشد. 🍂اگر آماْل غیب و ماورای غیب باشد، شکست ندارد. ☘شکست مال کسانی است که معتمد به شیطانند و ذخایر دنیا قلبشان را فرا گرفته است. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌹 وسیع باش دلتنگ که شدی منتظر نباش کسی دل گرفته ات را باز کند، بلند شو و قدمی بردار. دل یک نفر را شاد کن، دلت خود به خود باز می شود. قوی باش و پیش از آنکه کسی را دوست داشته باشی خودت را دوست داشته باش. تا همچنان باشی در لحظه هایی که کسی برای تو نیست. صبور باش زمان خیلی چیزها را حل خواهد کرد. گاهی مساله های به ظاهر بزرگ و پیچیده توانایی و هوش زیادی نمی خواهد. کمی زمان می خواهد تا آرام تر شوی و مساله را کوچک تر و ساده تر ببینی. و عاشق باش ... برای آنکه دوستش داری دعا کن بدون آنکه دلیلی برای دوست داشتنت بیابی ببین چه احساس رضایتی پیدا خواهی کرد. ✾📚 @Dastan 📚✾
هر کس که در دعایش ✨یادی کند زِیاران ✨شیرین ترازعسل باد ✨کامش به روزگاران ✨خدایا به همه ی ي دوستانم ✨در این شب زیبای تابستانی ✨سلامتی،برکت و عمر باعزت بده 🤲🤲آمین شبتون بخیر ✾📚 @Dastan 📚✾
🍓🍃یک صبح شاد 🍃🍓یک دل خوش 🍓🍃یک لب خندون 🍃🍓یک قلب امیدوار 🍓🍃یک جمع صمیمی 🍃🍓یک زندگی نیک 🍓🍃نصیبتون باد ✾📚 @Dastan 📚✾
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁 🔆دیدن اهل بلا 🍃امام باقر علیه‌السلام فرمود: وقتی اهل بلا را دیدید، سه مرتبه به‌طوری‌که او نشنود، بگویید: «الحمدُ لله الّذی عافانی مِمّا ابتلاءَ و لَو شاءَ فَعَل: حمد برای خدایی است که ازآنچه او را مبتلا کرد، مرا عافیت داد و اگر خدا بخواهد انجام دهد.» اگر این دعا را بخوانید هرگز به آن مبتلا نشوید. 🍃پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: هنگامی‌که اهل بلا را می‌بینید، حمد خدا کنید، به‌طوری‌که صدایتان را نشنوند که اگر بشنوند ناراحت می‌گردند. 📚مکارم الاخلاق، ص 351 -شفا و درمان ص 70 ⚡️⚡️امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمود: «سه چیز از بزرگ‌ترین بلاهاست: نان‌خور بسیار، چیره شدن بدهی، ادامه‌ی بیماری» 📚غررالحکم، ج 2، ص 170 ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋 🔆یزید بن ثبیط قیشی و دو پسر 🦋او از اهل بصره، شیعه و شریف قومش بود و ده پسر داشت. چون باخبر شد که امام حسین علیه‌السلام به‌طرف عراق حرکت کرده، به پسرانش گفت: 🦋«کدام یک همراهم می‌آیید؟» دو نفر به نام‌های عبدالله و عبیدالله حاضر شدند و از اصحابش هیچ‌کدام به خاطر ترس از ابن زیاد (استاندار) حاضر نشدند او را همراهی کنند. سپس از کوفه خارج شد و در ابطح مکه سکنی گرفت. 🦋 امام علیه‌السلام به منزلش آمد درحالی‌که او به‌طرف منزل امام علیه‌السلام آمده بود. حضرت علیه‌السلام در منزلش نشست تا او آمد. او بسیار خوشحال شد، سلام کرد و قضیه آمدنش را گفت. سپس همراه امام به کربلا رفت. خودش و دو پسرش شهید گشتند. 📚رمز المصیبه، ج 2، ص 149 -ابصار العین ✾📚 @Dastan 📚✾
✅ حکایتی شنیدنی مرحوم ميرزا علي محدث زاده، فرزند حاج شيخ عباس قمي كه از وعاظ و خطباي مشهور تهران بود، مي فرمود: زماني من به بيماري و ناراحتي حنجره و گرفتگي صدا مبتلا شده بودم، تا جايي كه منبر رفتن و سخنراني كردن برايم ممكن نبود. مسلما هر مريضي در چنين موقعيتي به فكر معالجه مي افتد. من نيز با در نظر گرفتن طبيبي متخصص و با تجربه، به او مراجعه كردم و پس از معاينه معلوم شد كه بيماري آنقدر شديد است كه بعضي از تارهاي صوتي از كار افتاده و فلج شده است و اگر لاعلاج نباشد لااقل صعب العلاج است. طبيب معالج در ضمن نوشتن نسخه، دستور استراحت دادند كه تا چند ماه از منبر رفتن خودداري كنم و حتي با كسي حرف نزم و اگر چيزي بخواهم و يا مطلبي را از زن و بچه ام انتظار داشته باشم، آنها را بنويسم. تا در نتيجه ي استراحت مداوم و استعمال دارو، شايد سلامتي از دست رفته مجددا به من برگردد. البته صبر در مقابل چنين بيماري و حرف نزدن با مردم حتي با زن و بچه، خيلي سخت و طاقت فرساست، زيرا انسان از همه بيشتر احتياج به گفت و شنود دارد، چطور مي شود تا چند ماه هيچ نگويم و حرفي نزنم و پيوسته در استراحت باشم؟ در حالي كه معلوم نيست نتيجه آن چه باشد! بر همه روشن است كه با پيش آمد چنين بيماري خطرناكي چه حال اضطراري به بيمار دست مي دهد. اين اضطرار و ناراحتي شديد، آدمي را به ياد يك قدرت فوق العاده مي اندازد. اين حالت پريشاني باعث مي شود كه اميد انسان، از تمام چاره هاي بشري قطع شود و به ياد مقربان درگاه الهي افتد تا بوسيله ي آنها به درگاه خداوند متعال، عرض حاجت كند و از درياي بي پايان لطف خداوند بهره اي بگيرد. من هم با چنين پيش آمدي، جز توسل به ذيل عنايت حضرت امام الحسين عليه السلام چاره اي نداشتم. روزي بعد از نماز ظهر و عصر حال توسل به دست آمد و خيلي اشك ريختم و سالار شهيدان حضرت سيد الشهداء عليه السلام را مخاطب قرار دادم و گفتم: يابن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، صبر در مقابل چنين بيماري براي من طاقت فرسا است! علاوه بر آن، من اهل منبر هستم و مردم از من انتظار دارند من از اول عمر تا به حال علي الدوام منبر مي رفتم و از نوكران شما اهل بيت هستم. ولي حالا چه شده است كه يكباره بايد از اين پست حساس، بر اثر بيماي بركنار باشم؟ به علاوه ماه مبارك رمضان نيز نزديك است دعوت ها را چه كنم؟ آقا عنايتي بفرما، تا خدا شفايم دهد! به دنبال اين توسل، طبق معمول هر روز، خوابيدم. در عالم خواب خودم را در اطاق بزرگي كه نيمي از اطاق منور و روشن بود و قسمت ديگر اطاق، كمي تاريك بود؛ ديدم. در آن قسمتي كه روشن بود، حضرت سيدالشهداء اباعبدالله الحسين عليه السلام را ديدم كه نشسته اند. خيلي خوشحال و خوشوقت شدم و همان توسلي را كه در حال بيداري داشتم، در حال رؤيا نيز پيدا كردم و به ايشان عرض حاجت نمودم! مخصوصا اصرار داشتم كه ماه مبارك نزديك است و در مساجد متعددي دعوت شده ام، ولي با اين حنجره ي از كار افتاده چطور مي توانم منبر روم و سخنراني نمايم؟ و حال آنكه دكتر مرا منع كرده است كه حتي با بچه هاي خودم نيز حرفي نزنم! چون خيلي الحاح و تضرع و زاري داشتم، حضرت عليه السلام اشاره به من كردند و فرمودند: به آن آقا سيد كه دم در نشسته، بگو چند جمله از مصيبت دخترم (حضرت رقيه عليهاالسلام) بخواند و شما كمي اشك بريزيد، انشاءالله تعالي خوب مي شوي! من به در اطاق نگاه كردم، ديدم شوهر خواهرم «آقا مصطفي طباطبائي قمي» كه از علماء و خطباء و از ائمه ي جماعت تهران است، نشسته است. فرمان حضرت امام حسين عليه السلام را به او رساندم، ولي ايشان مي خواست از ذكر مصيبت خودداري كند! حضرت سيدالشهداء عليه السلام فرمودند: «بخوان روضه ي دخترم را» ايشان مشغول ذكر مصيبت حضرت رقيه عليهاالسلام شد و من هم گريه مي كردم و اشك مي ريختم. اما متأسفانه بچه ها مرا از خواب بيدار كردند و من با ناراحتي از خواب بيدار شدم و متأسف و متأثر بودم كه چرا از آن مجلس پر فيض محروم ماندم؟ ولي دوباره ديدن آن منظره عالي امكان نداشت! همان روز يا روز بعد، به همان پزشك متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از معالجه، معلوم شد كه اصلا اثري از ناراحتي و بيماري قبلي نيست! پزشك كه در تعجب بود از من پرسيد: شما چه خورديد كه به اين زودي و سرعت نتيجه گرفتيد؟ من چگونگي توسل و خواب خودم را بيان كردم. دكتر قلم در دست داشت و سرپا ايستاده بود، ولي بعد از شنيدن داستان توسلم، بي اختيار قلم از دستش بر زمين افتاد و با يك حالت معنوي كه بر اثر شنيدن نام مولي الكونين، امام حسين عليه السلام به او دست داده بود؛ پشت ميز طبابت نشست و قطره قطره ي اشك بر رخسارش ريخت. او گريه كرد و سپس گفت: آقا، اين ناراحتي شما جز توسل و عنايات و امداد غيبي، چاره و علاج ديگري نداشت. 📚کرامات الحسينيه ج2، ص88 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ✾📚 @Dastan 📚✾
گاهی همان چیزی که برای به دست آوردنش اشتیاق زیادی داریم باعث نابودی ما می‌شود ✾📚 @Dastan 📚✾
متولد سال 1362 هجری شمسی بود و البته این افتخار را داشت که به مدت 14 سال، خادم آستان مقدس فاطمی (س)، مسؤول انتظامات صحن مقدس صاحب الزمان (عج) و در خدمت زائران حرم حضرت فاطمه معصومه (س) باشد. و اما یکی از نقاط عطف زندگی مهدی ایمانی در سال 1394 اتفاق افتاد؛ آن جا که باجناق وی، یعنی قاسم غریب به عنوان یک نیروی مدافع حرم در سوریه به شهادت رسید و همین امر سبب شد تا شوق اعزام به سوریه و درآمدن در جرگه مدافعان حرم، بیش از پیش در دل مهدی طنین اندازد. او در حالی سفرهای متعدد به سوریه داشت که به نقل از دوستانش، عطش شهادت روز به روز و ماه به ماه بیشتر در درون وی شعله می کشید و وقتی هم که به شهادت رسید کسی از دوستانش تعجب نکرد چراکه همه وی را مستحق شهادت در راه خدا می دانستند و او را کاملا برای این پایان شکوهمند آماده می دیدند.تاریخ تولد : 1362/03/08 محل تولد : قم تاریخ شهادت : 1396/09/21 محل شهادت : حما - سوریه وضعیت تاهل : متاهل با 3 فرزند محل مزار شهید : قم – حرم حضرت معصومه سلام الله علیها ✾📚 @Dastan 📚✾
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼 🔆انصاف علی علیه‌السلام 🔅«شعبی» می‌گوید: من همانند دیگر جوانان به میدان بزرگ کوفه وارد شدم. امیرالمؤمنین علیه‌السلام را بر بالای دو ظرف طلا و نقره ایستاده دیدم که در دستش تازیانه‌ای کوچک بود و مردم سخت جمع شده بودند و آن‌ها را به‌وسیله‌ی تازیانه به عقب می‌راند که ازدحام مانع از تقسیم نشود. 🔅پس امام به‌سوی اموال برگشت و بین مردم تقسیم کرد به نوعی که برای خودش هیچ چیز باقی نماند و دست‌خالی به منزلش بازگشت. من به منزل آمدم و به پدرم گفتم: امروز چیز عجیبی دیدم نمی‌دانم عمل این شخص خوب بود یا بد؛ که چیزی برای خود برنداشت! پدرم گفت: او چه کسی بود؟ گفتم: 🔅امیرالمؤمنین علیه‌السلام و آنچه را دیدم برایش نقل کردم. پدرم از شنیدن انصاف و تقسیم علی علیه‌السلام به گریه افتاد و گفت: پسرم، تو بهترین کس از مردم را دیده‌ای. 🌾🌾امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمود: «هر کس از خود به دیگران انصاف دهد، خداوند بر عزّتش می‌افزاید.» 📚جامع السعادات، ج 1، ص 368 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆چهار جواب به خلیفه ☘طاووس یمانی (م 106) از علمای وارسته‌ی اهل تسنّن بود و او را از اصحاب امام سجّاد علیه‌السلام هم شمرده‌اند. ☘سالی هشام بن عبدالملِک، خلیفه‌ی اُموی، به حج رفت و در آنجا گفت: «اگر از صحابه پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم کسی در مکّه است، نزدم بیاورید تا مرا موعظه کند!» ☘گفتند: از صحابه کسی نیست امّا از تابعین هستند. گفت: بیاورید. جستجو کردند و طاووس یمانی را یافتند که صحابه پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم را دیده بود و از تابعین به شمار می‌رفت. ☘وقتی این پیرمرد را آوردند، بر خلیفه، به‌عنوان امیرالمؤمنین سلام نکرد، کفش را روی فرش آورد و گفت: «حالت چطور است، ای هشام؟!» هشام طاغوتی بسیار ناراحت شد و چهار اشکال بر او کرد و گفت: «سلام نکردن بر امیرالمؤمنین، کفش روی فرش آوردن، به اسم صدا زدن و در مقابل نشستن، از کمال ادب خارج است.» طاووس گفت: ☘1- همه مردم تو را به‌عنوان امیرالمؤمنین قبول ندارند و به همین علّت من ناپسند می‌دانستم که دروغ بگویم. ☘2- کفش در حاشیه‌ی فرش تو بیرون آوردم، تو از خدا بالاتر نیستی؛ هر روز کفشم را در برابر خدا، روی زمین بیرون می‌آورم و خدا خشم بر من نمی‌گیرد. ☘3- امّا به اسم تو را گفتم، خداوند در قرآن اولیاء خود را به اسم نام می‌برد و می‌فرماید: یا یحیی، یا داوود، یا عیسی؛ ولی دشمنانش را با کینه مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌فرماید: بریده باد دو دست ابولهب (بااینکه اسمش عبدالعزی بود.) ☘4- در مورد ایراد چهارم، من از علی علیه‌السلام شنیدم که فرمود: هرگاه خواستید به مردی از دوزخیان بنگرید، به مردی بنگرید که بر مسند نشسته و در اطراف او عدّه‌ای ایستاده‌اند. هشام از جواب او درمانده شد و گفت: مرا موعظه کن! ☘طاووس گفت: از علی علیه‌السلام شنیده‌ام که گفت: «در جهنّم مارهایی وجود دارد، همچون بلندی تپه‌ها و عقرب‌هایی هست مانند استرها که هر رئیسی را که ظلم به زیر دستش می‌کند، با شعله‌های آتشی که از دهانش بیرون می‌آید، می‌بلعند.» ☘سپس طاووس بلند شد و سریع از جا رفت تا گرفتار هشام بدجنس نشود چراکه او از علی علیه‌السلام تجلیل کرد. 📚داستان‌ها و پندها، ج 10، ص 62 الکنی و الالقاب، ج 2، ص 441 ✾📚 @Dastan 📚✾
✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🔷استجابت دعا، تنها این نیست که امروز دعا کنیم و فردا نتیجه‌اش را ببینیم، بلکه مقصود این است که آثار قبولی و استجابت دعا برای ما روشن شود و یقین و توکل ما زیادتر گردد، ولو بعد از انجام مقدمات رفع بلا. 📚در محضر بهجت۳,ص۲۵۳ ✾📚 @Dastan 📚✾
صدقه 5 نوع است :🌸🍃 صدقه به انسان صحیح و سالم: پاداش یک به ده دارد (شادی دل کودک، نشاندن امید، دادن هدیه) صدقه به فرد زمین گیر و افتاده: پاداش یک به دارد (کمک به تهی داستان، خرید نان برای همسایه پیر) صدقه به پدر و مادر: پاداش یک به است (لبخند به روی آنان، شاد کردن دل آنها) صدقه برای اموات و مردگان: پاداش یک به دارد (به نیت آنان خیرات کنید درختی بکارید) صدقه به طالب علم: پاداش یک به دارد (خریدن کفش مدرسه برای کودکی، ساخت مدرسه) ✾📚 @Dastan 📚✾
ايمان دارم که قشنگترین عشق نگاہ مهربان خداوند به بندگانش است زندگی را به او بسپار و مطمئن باش تا وقتی پشتت به خدا گرم است تمام هراس های دنيا خندہ دار است... ✨🌙 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا