فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 اشد المصائب
🔸کسانی که مردتر از شهدا هستند و شهیدان در برابر آنها زانو میزنند چه کسانی اند؟
فکر میکنی که تنها مدیون خون شهدا هستیم؟
#لبیک_یا_خامنه_ای❤️
#شهدا_شرمنده_ایم
#حجاب
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
.......................................................
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
1_2707869840.mp3
21.59M
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار صبحگاهی منتظران ظهور
😍-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
#حداقل_برای_یک_نفر_ارسال_کنید
🌼 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🌼
🌼 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💬 قرائت "زیارت عاشــورا"
🎧 با نوای علی فانی
به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمــان ارواحنافداه 🙏
🏴امام صادق (ع) به یکی از یاران خود به نام صفوان، درباره اثرات زیارت عاشورا میفرمايند: زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين مینمایم؛ اول: زيارتش قبول شود، دوم: سعی و کوشش او شکور باشد، سوم: حاجات او هرچه باشد، از طرف خداوند بزرگ برآورده میگردد و نا اميد از درگاه او برنخواهد برگشت؛ زيرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد.
🏴خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که زیارت عاشورا را تلاوت نماید، بپذیرد و نیازمندیهایش را برآورده سازد. او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید.
🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله🖤
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
@dastan9
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۲۰ تیر ۱۴۰۳
میلادی: Wednesday - 10 July 2024
قمری: الأربعاء، 4 محرم 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليه السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليه السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹فتوی شریح قاضی ملعون به قتل امام حسین، 61ه-ق
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا عاشورای حسینی
▪️21 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️31 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️46 روز تا اربعین حسینی
▪️54 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدلله_حسین
#یا_صاحب_الزمان
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
💠 @dastan9 💠
▫️صاحب مکیال المکارم مینویسد:
یکی از دوستان صالح من در عالم خواب، مولا صاحب الزمان علیهالسلام را دید که فرمود:
🔹من دعاگوی هر مومنی هستم كه پس از ذكر مصائب حضرت سيدالشهدا علیهالسلام برای تعجیل فرج و تایید من دعا كند!
🔸... بعض أصدقائي الصالحين، أنّه رأى مولانا الحجّة عليه السّلام في المنام، فقال ما معناه: إنّي لأدعو لمؤمن يذكر مصيبة جدّي الشهيد، ثمّ يدعو لي بتعجيل الفرج و التأييد.
📚مكيال المكارم، ج۲، ص: ۵۷.
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
.......................................................
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
#پندانـــــــهـــ
✍ عجایب واقعی نعمتهاییست که خدا داده
🔹معلمی از دانشآموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را بنویسند. دانشآموزان شروع به نوشتن کردند.
🔸معلم نوشتههای آنها را جمعآوری کرد. با آنکه همه جوابها یکی نبود اما بیشتر دانشآموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند:
🔺اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و...
🔹در میان نوشتهها کاغذ سفیدی نیز به چشم میخورد.
🔸معلم پرسید:
این کاغذ سفید مال چه کسی است؟
🔹یکی از دانشآموزان دست خود را بالا برد.
🔸معلم پرسید:
دخترم چرا چیزی ننوشتی؟
🔹دخترک جواب داد:
عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند و من نمیتوانم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم.
🔸معلم گفت:
بسیارخب، هرچه در ذهنت است به من بگو، شاید بتوانم کمکت کنم.
🔹در این هنگام دخترک مکثی کرده و گفت:
به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از لمسکردن، چشیدن، دیدن، شنیدن، احساسکردن، خندیدن و عشقورزیدن.
🔸پس از شنیدن سخنان دخترک، کلاس در سکوتی محض فرورفت.
🔹اکنون تازه همه به حقیقتی مهم آگاه شده بودند؛ آری، عجایب واقعی همین نعمتهایی هستند که ما آنها را ساده و معمولی میانگاریم.
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
.......................................................
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم اکنون در عصری به سر میبریم که باید انتظار رخداد هر اتفاقی را داشت، در این شرایط عقل حکم میکند که انسان خود را برای حضور در هر رویدادی آماده کند، از جمله مهم ترین رویداد جهان یعنی ظهور حضرت ولی عصر (ﷻ)...
👤 محمدامین اصغری
#نابودی_اسرائیل
#نوید_ظهور #علائم_ظهور
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
.......................................................
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
🚩داستان نبش قبر جناب حر
توسط شاه اسماعیل صفوی🌟
👑هنگامی که شاه اسماعیل صفوی به کربلا مشرف شد نخست به زیارت سالار شهیدان رفت و آنگاه حضرت ابوالفضل علیه السلام و دیگر شهدای کربلا علیهم السلام را زیارت نمود. اما به زیارت حر، آن آزاده روزگار که قبرش با قبر سالارش فاصله دارد، نرفت. پرسیدند: « چرا؟»
استدلال کرد که اگر توبه او پذیرفته شده بود از سالارش حسین علیه السلام دور نمی ماند.
توضیح دادند که: « شاها ! از آنجایی که او در سپاه یزید فرمانده لشکر بود و آشنایانی داشت پس از شهادت در راه حق و در یاری حسین علیه السلام بستگانش بدن او را با تلاش و با اصرار بسیار از میدان جنگ خارج ساختند ودر اینجا به خاک سپردند.»
شاه گفت: « من می روم با این شرط که دستور دهم قبر او را بشکافند و درون قبر را بنگرم اگر شهید باشد نپوسیده است و برای او مقبره می سازم. در غیر این صورت دستور تخریب قبرش را صادر خواهم کرد. »
پس از این تصمیم به گروهی از علما، سران ارتش و ارکان دولت خویش، کنار قبر حر آمدند و دستور نبش قبر را صادر کرد.
هنگامی که قبر گشوده شد شگفت زده شدند چرا که دیدند پیکر به خون آغشته آن آزاده قهرمان پس از گذشت بیش از یک هزار سال صحیح و سالم است. زخمهای بی شمار گویی تازه وارد آمده و دستمالی نیز که سالارش حسین علیه السلام بر فرق او بسته و مدال بزرگی است بر پیشانی دارد.
شاه اسماعیل گفت: « این دستمال از امام حسین علیه السلام است و برای ما مایه برکت و پیروزی بر دشمنان و مایه شفای بیماران. به همین جهت با دست خویش آن را باز کرد و دستمال دیگری بست اما به مجرد باز کردن آن دستمال، خون جاری شد و هرگونه کوشش برای متوقف ساختن آن بی حاصل ماند.
به ناچار شاه همان دستمال را بر سر حر بست و گوشه ای از آن را به عنوان تبرک برداشت و خون هم متوقف شد. به همین جهت دستور داد برای او مقبره ساختند و مردم را به زیارت ایشان فراخواند.
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
.......................................................
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
داستانهای کوتاه و آموزنده
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 💖 خط قرمز💖 قسمت 255 تصور این که یک روز این دانشکده پر بوده از دانشجو و استاد، کمی خندهد
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
💖 خط قرمز💖
قسمت 256
پیراهن سرمهای رنگ و شلوار مشکی مرد خاکی ست و یکی از صندلهایش از پای برهنهاش افتاده.
صورتش در اثر خفگی کبود است و سرش به یک سمت افتاده.
یکی از ماموران داعش، کنار چوبه دار ایستاده و رجز میخواند. صدایش انقدر نخراشیده است که نمیفهمم چه میگوید.
صدای ناله و گریهی خفه دو زن هم زمینه صدای فریادهای آن مامور داعش است؛ زنهایی که نزدیک چوبه دار نشستهاند و با وجود فشردن دست بر دهانشان، نتوانستهاند صدای گریهشان را خاموش کنند.
هیچکس نمیفهمد در چنین شرایطی، وقتی خونت به جوشش افتاده و روح و روانت بهم ریخته، چقدر سخت است که ساکت و بیحرکت بمانی و بتوانی به ماموریتت فکر کنی.
مردم فکر میکنند نظامیها و امنیتیها بیاحساساند و راحت روی خودشان مسلط میشوند؛ اما این را نمیدانند که تنها چیزی که یک نفر را به چنین مهلکهای میکشاند و وادارش میکند تا پای جان بایستد، عاطفه و احساس است یا بهتر بگویم: عشق.
دوست دارم یک بار هم که شده، مقابل تمام دنیا بایستم و با تمام توان فریاد بزنم ما آدم آهنی نیستیم.
دوست دارم یک بار به تمام مقدسات قسم بخورم ما به اندازه خیلی از شما و بلکه بیشتر احساس داریم، درد میکشیم و مجبوریم همه را در خودمان بریزیم و موهایمان زودتر از بقیه سپید شود و آخرش هم اگر شهید نشویم، از غصه دق کنیم...
به بشیر و رستم نگاه میکنم که خیرهاند به میدان و زنهایی که روی زمین زانو زدهاند و صدای جیغشان را از زیر دستانی که بر دهان میفشارند هم میتوان شنید.
مامور داعش با اسلحه به سرشان ضربه میزند که ساکت شوند.
هیچکس جز دو داعشیِ دیگر اطراف میدان نیست؛ هرچند مطمئنم مردمی هستند که الان دزدکی و از پشت پنجره خانههایشان مشغول تماشای این اتفاقاند.
حدس علت اعدام مرد چندان سخت نیست؛ احتمالاً خواسته فرار کند، یا با یکی از کسانی که فرار کرده ارتباط داشته است.
شاید هم وسیله غیرمجازی در خانه نگهداری میکرده؛ مثل تلوزیون یا موبایل.
انگشت اشارهام را روی لبم میگذارم و به بشیر و رستم علامت میدهم ساکت باشند؛ چرا که از چشمان خشمگین و صورت برافروختهشان میشود فهمید در مرز انفجارند.
تکان اگر بخوریم، عملیات لو میرود و از سویی، سختترین کار نشستن و تماشا کردن است.
نویسنده: فاطمه شکیبا
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
.......................................................
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
داستانهای کوتاه و آموزنده
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 💖 خط قرمز💖 قسمت 256 پیراهن سرمهای رنگ و شلوار مشکی مرد خاکی ست و یکی از صندلهایش از پای
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
💖 خط قرمز💖
قسمت 257
دفعه قبل که همین طرفها آمده بودم و در خانه ابوعزیز پناه گرفته بودم، تنها بودم و نشد جلوی داعشیهایی را بگیرم که داشتند دختر مردم را به عنوان زکات میبردند.
اینبار اما تنها نیستم؛ موقعیتم خیلی فرق دارد. الان شاید بتوانم کاری غیر از نشستن و نگاه کردن انجام بدهم.
ما برای حفظ جان و ناموس مسلمانان اینجا هستیم؛ مگر نه؟
با چشم میدان را دور میزنم و دنبال راهی میگردم برای نجات دادن آن دو خانم از مخمصه.
روبهروی ما و آن سوی میدان، تابلوی شکسته و زخمیِ مسجد خدیجه الکبری را میبینم.
با این که تابلو کج شده و در آستانه سقوط است و چند رد گلوله روی کلماتش خورده، باز هم با دیدنش قوت قلب میگیرم.
چشم بر هم میگذارم و زیر لب میگویم: یا خدیجه الکبری...
و به بشیر و رستم علامت میدهم که هر یک، یکی از داعشیهایی که در میدان هست را بزند و اگر موفق به زدنشان نشدیم، فرار کنند و بدون من برگردند.
صدایی از درونم فریاد میزند که:
- مطمئنی اگه اسیر شدی عملیات بشیر و رستم رو لو نمیدی؟
و سریع به این صدا جواب میدهم:
- من اسیر نمیشم. میمیرم ولی اسیر نمیشم!
همزمان که به بشیر و رستم نگاه میکنم، سوپرسور را روی اسلحهام میبندم.
بشیر و رستم هم همین کار را میکنند و در پناه دیوارهای خرابه موقعیت میگیرند.
من هم، پشت ماشین سوختهای موقعیت میگیرم.
یکی از داعشیها بالای سر آن دو زن قدم میزند و سرشان داد میکشد؛ دیگری هم مقابل زنها ایستاده و لوله اسلحه را زیر چانهشان گذاشته تا صورتشان را ببیند. دیگری هم دور میدان قدم میزند.
تیراندازیام همیشه خوب بوده؛ اما میدانم در این موقعیت، غیر از هدفگیری دقیق، هماهنگی و سرعت عمل هم لازم است.
نفس عمیقی میکشم و به بشیر و رستم میگویم هر یک کدام را بزنند.
خودم هم آن ماموری را هدف میگیرم که مقابل خانمها ایستاده است.
تنفسم را منظم میکنم و جلوی لرزش دستم را میگیرم.
انگشتم را روی ماشه میگذارم و دست دیگرم را بالا میبرم تا به بشیر و رستم علامت دهم.
نویسنده: فاطمه شکیبا
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
.......................................................
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️شبهه
دعوای یزید و امام حسین (ع) بخاطر یک زن به نام ارینب بوده !!!
❇️پاسخ رو ببینید 👆👆
#امام_حسین
#محرم
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
.......................................................
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
داستانهای کوتاه و آموزنده
🖤🖤🖤🖤🖤🖤 💖 خط قرمز💖 قسمت 257 دفعه قبل که همین طرفها آمده بودم و در خانه ابوعزیز پناه گرفته بودم، ت
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
💖 خط قرمز💖
قسمت 258
زیر لب بسم الله میگویم. جمله حاج حسین در ذهنم جان میگیرد:
- با چشمات نشونهگیری نکن، با دستات هم شلیک نکن! دستتو بذار توی دست صاحبش. بذار اون نشونه بگیره!
آرام زمزمه میکنم همان ذکر راهگشای همیشگی را:
- یا مولاتی فاطمه اغیثینی...
دستم را بالا میبرم و به رستم و بشیر علامت میدهم که بزنند و خودم هم کمی انگشت را روی ماشه میلغزانم.
مردی که هدف گرفته بودم، بیحرکت میافتد روی زمین و تکان نخوردنش کمی امیدوارم میکند که احتمالا مُرده.
دو داعشی دیگر هم روی زمین افتادهاند؛ اما یک نفرشان کمی تکان میخورد.
با دست به رستم و بشیر علامت ایست میدهم تا دیگر شلیک نکنند.
دوباره به میدان و خیابانهای اطرافش نگاه میکنم؛ خبری نیست.
نه صدایی، نه حرکتی و نه نوری. حتی دو خانمی که پایین چوبه دار نشستهاند هم از شوک این اتفاق در سکوت مطلق فرو رفتهاند و با ترس به اطرافشان خیرهاند.
هم را در آغوش گرفتهاند و میلرزند؛ بیصدا.
چفیه را روی صورتم میبندم و با احتیاط از کمینم بیرون میآیم.
اول از همه، بالای سر مردی میروم که از تکان خوردنش پیداست هنوز زنده است.
تیر به سینهاش خورده. با لگد اسلحهاش را دور میکنم، مینشینم و سرم را نزدیک گوشش میبرم:
- شو کلمه المرور؟(اسم رمز شب چیه؟)
- انت مین؟(تو کی هستی؟)
- عزرائیل!
تقلا میکند از جا بلند شود؛ اما با فشار اسلحه روی پیشانیاش، مانعش میشوم و سوالم را تکرار میکنم.
چندبار سرفه میکند. میدانم زنده نمیماند و فرصت زیادی ندارم.
چانهاش را میگیرم و تکان میدهم:
- شو کلمه المرور؟
دهانش را برای گفتن حرفی باز میکند؛ اما بجز لختههای خون چیزی از دهانش بیرون نمیریزد.
هوا را محکم به گلو میکشد و نفس بعدیاش بالا نمیآید. چشمانش خیره به من باز میمانند و خلاص.
نویسنده: فاطمه شکیبا
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
.......................................................
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
⭕️این همه سر و صدا برای چیست؟!!
🔹روز عاشورایی، مرحوم شیخ مرتضی انصاری (ره) جلوی در ورودی صحن مطهر امیرالمؤمنین (ع) ایستاده بود و از دستهجات سینه زنی استقبال میکرد و در کنار او، أفندی سنی مذهب که از طرف حکومت عثمانی حاکم عراق بود، ایستاده بود.
🔸أفندی از شیخ انصاری پرسید:
"ای شیخ، هم ما قبول داریم که حسین (ع) مظلوم شهید شده و یزید انسان پست و خونخواری بود و ما هم در عزای آن بزگوار غمگین هستیم، اما پرسش من این است که این مراسم یعنی چه؟
سینه زنی، زنجیرزنی، دسته راه انداختن، گِل به سر مالیدن و ...، اینها چه هدفی را دنبال می کنند؟!"
🔹شیخ انصاری فرمودند: "سِرّ مطلب این است که ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت و با این مراسم تلاش میکنیم دوباره چنین نشود."
🔸أفندی پرسید: "یعنی چه؟"
👈شیخ انصاری فرمود: "در جریان غدیر، پیامبر (ص) در برابر صد هزار نفر، علی (ع) را با صراحت به وصایت خود برگزید و شما انکار کردید و گفتید غدیر نبوده یا اگر بوده چیز مهمی نبوده است، فقط سفارش به دوستی با علی (ع)بوده است.
⛔️اشکال از ما بود که عید غدیرخم را با سر و صدا و شعار، بزرگ نداشتیم و این چنین شد.
ترسیدیم که اگر عاشورا را هم بزرگ نشماریم و با شعار و تظاهر برگزار نکنیم، شما انکار کنید و بگویید اصلا حسین (ع) شهید نشد یا حسین (ع) را راهزنان میان راه کشتند و یزید (لعنت الله علیه) انسان با تقوایی است!!!.
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
.......................................................
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
داستانهای کوتاه و آموزنده
🖤🖤🖤🖤🖤🖤 💖 خط قرمز💖 قسمت 258 زیر لب بسم الله میگویم. جمله حاج حسین در ذهنم جان میگیرد: - با چشمات
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
💖 خط قرمز💖
قسمت 259
از این که رمز شب را نفهمیدهایم لجم میگیرد. اگر میفهمیدیم کارمان خیلی راه میافتاد.
برمیگردم و به اطراف نگاه میکنم؛ خبری نیست. آن دو زن وحشتزده به من نگاه میکنند؛ علتش هم واضح است.
توقع ندارید که برای نفوذ به مناطق تحت تصرف داعش، شبیه نیروهای ایرانی لباس بپوشیم؟!
قبل از هرکاری، انگشت روی لبهایم میگذارم که یعنی ساکت.
به بشیر و رستم علامت میدهم که بیرون بیایند.
نبض دو داعشی دیگر را چک میکنم که دیگر نمیزند.
چیزی از وحشت و لرزش زنها کم نشده است.
احتمالا فکر میکنند ما هممسلکهای همین داعشیها هستیم که به طمع لقمه چرب و نرم، رفیقهایمان را کشتهایم.
به بشیر و رستم میگویم جنازه داعشیها را جایی میان یکی از خانههای مخروبه پنهان کنند.
یکی از داعشیها بیسیم داشت که حالا مال من میشود. مقابل زنها مینشینم.
میترسند و خودشان را روی زمین عقب میکشند. کف دو دستم را به سمتشان میگیرم و میگویم:
- اهدئي، لا أريد أن أزعجكن. (آروم باشید. نمیخوام اذیتتون کنم.)
یک نفرشان که فکر کنم از دیگری بزرگتر است، چندبار دهانش را برای گفتن کلماتی باز میکند؛ اما هنوز از ترس نمیتواند حرف بزند.
میگویم:
- لازم الهروب والاختباء. مفهوم؟(باید فرار کنید و پنهان بشید. فهمیدید؟)
تندتند سرشان را تکان میدهند و هم را در آغوش میگیرند.
به سختی از جا بلند میشوند و نگاهی به جنازه مرد بالای چوبه دار میاندازند.
من هم همراهشان بلند میشوم و میگویم:
- انتی مو شافتنا. فهمتی؟(تو ما رو ندیدی، فهمیدی؟)
باز هم همان که بزرگتر است سرش را تکان میدهد. با دست به خیابان اشاره میکنم:
- روح!(برو!)
یکی دست دیگری را میکشد و میدوند به سمت خیابان. انقدر نگاهشان میکنم که در میان سایهها گم شوند.
بعد برمیگردم به سمت بشیر و رستم که عرق از چهره پاک میکنند و از جابجا کردن جنازهها به نفس زدن افتادهاند.
نویسنده: فاطمه شکیبا
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
.......................................................
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
داستانهای کوتاه و آموزنده
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 💖 خط قرمز💖 قسمت 259 از این که رمز شب را نفهمیدهایم لجم میگیرد. اگر میفهمیدیم کارمان خ
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
💖 خط قرمز💖
قسمت 260
تا نیمهشب در خیابانهای دیرالزور چرخ میزنیم و کروکی میکشیم و وضعیت خانهها و ساختمانها را به خاطر میسپاریم.
حالا درحال برگشت هستیم؛ از راهی غیر از راهی که آمدیم.
تقریباً از دیرالزور خارج شدهایم و هرچه از بافت شهری فاصله میگیریم، خانهها مخروبهتر میشود.
انگار روی سر شهر قیر ریختهاند بس که تاریک است؛ دریغ از یک چراغ. روزگار این مردم مثل نفت زیر پایشان سیاه شده است.
صدایی از پشت سرم میشنوم؛ چیزی شبیه به ضربه به آهن.
برمیگردم و وقتی میبینم بشیر و رستم هم به دنبال منبع صدا برگشتهاند، میفهمم توهم نبوده است.
انگشت سبابهام را میگذارم روی لبهایم و با دقت اطراف را نگاه میکنم.
هیچ خبری نیست. با خودم میگویم حتماً باد بوده؛ شاید هم گربه یا سگ ولگردی.
صدا دوباره تکرار میشود، از سمت راستمان و یکی از خانهها.
اینبار بیشتر دقت میکنم؛ یک ضربه ضعیف به یک در آهنی.
رستم که تعللم را میبیند، جلو میآید و آرام میگوید:
- بیاید بریم آقا حیدر. حتماً گربه یا سگی چیزیه. زود بریم بهتره.
و باز هم صدا. دستم را به علامت ایست بالا میآورم که ساکت شود.
اخمهایم را در هم میکشم و تمام هوش و حواسم را در قوه شنواییام متمرکز میکنم.
باز هم صدای ضربه؛ اما این بار میتوان صدای نالههایی ضعیف را هم شنید.
آرام به رستم میگویم:
- میشنوی؟ یکی داره ناله میکنه!
رستم گیج نگاهم میکند؛ اما بشیر که نگاهش روی زمین است، زمزمه میکند:
- آره... صدای ناله ست.
میروم به سمت صدا. بشیر دستم را میکشد:
- خطرناکه آقا! بیاید برگردیم.
هنوز در فکر ماندن یا رفتنیم که صدای ضربه دیگری به در آهنی را میشنویم و بعد، افتادن جسم سنگینی روی خاک و باز هم صدای ناله.
هرسه برمیگردیم و ناخودآگاه، گلنگدن اسلحههایمان را میکشیم.
نویسنده: فاطمه شکیبا
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
.......................................................
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر لطف امام حسين عليه السلام به مرد گنهکار😭😭
هر کسی کلیپ نبینه باخته
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
.......................................................
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
1_2707869840.mp3
21.59M
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار صبحگاهی منتظران ظهور
😍-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
#حداقل_برای_یک_نفر_ارسال_کنید
🌼 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🌼
🌼 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💬 قرائت "زیارت عاشــورا"
🎧 با نوای علی فانی
به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمــان ارواحنافداه 🙏
🏴امام صادق (ع) به یکی از یاران خود به نام صفوان، درباره اثرات زیارت عاشورا میفرمايند: زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين مینمایم؛ اول: زيارتش قبول شود، دوم: سعی و کوشش او شکور باشد، سوم: حاجات او هرچه باشد، از طرف خداوند بزرگ برآورده میگردد و نا اميد از درگاه او برنخواهد برگشت؛ زيرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد.
🏴خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که زیارت عاشورا را تلاوت نماید، بپذیرد و نیازمندیهایش را برآورده سازد. او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید.
🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله🖤
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
@dastan9
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۲۱ تیر ۱۴۰۳
میلادی: Thursday - 11 July 2024
قمری: الخميس، 5 محرم 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹رسیدن حصین بن نمیر با 4هزار اسب سوار به کربلا، 61ه-ق
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا عاشورای حسینی
▪️20 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️30 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️45 روز تا اربعین حسینی
▪️53 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه السلام
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدلله_حسین
#یا_صاحب_الزمان
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
💠 @dastan9 💠