داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗پروانه ای در دام عنکبوت💗 قسمت ۱۰۱ تا اینکه یک روز متوجه شدم ,هارون باباش که از دنیا ر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗پروانه ای در دام عنکبوت 💗
قسمت۱۰۲
ماشین به سمتی نامعلوم شروع به حرکت کرد,دوتا مرد ناشناس اصلا حرفی نمیزدند واین من رامیترساند باخودم هزارتافکر کردم,نکنه میخوان بدزدنم وکلی پول بابت من از ابوعلی بگیرند؟؟نه نه پدرم که همچی پولهایی ندارد ....شاید ازاین تکفیریها باشن که تازگیا علم شدن...نه بهشون نمیاد...شاید...
نیمه های مسیر بودیم که یکی از مردهای ناشناس چشم بندی به چشمانم زد,خیلی ترسیده بودم وبه خودم جرات دادم وپرسیدم:من را کجا میبرید؟این کارا برای چیه؟چکارم دارید؟تنها جوابی که دادند گفتند:نگران نباش به زودی میفهمی...
ماشین ایستاد,پیاده شدیم ودوطرف من راگرفتند ووارد ساختمانی شدیم,بالاخره داخل یک اتاق ,چشم بند را از چشمام باز کردند,اتاقی بود سه درچهار که دوتا صندلی ویک میز ویک فایل سه طبقه داخلش بود والسلام.
یه ربع از موندنم تواتاق گذشته بود که یک اقاهه با ریش وسیبل نه از نوع داعشیش...از اون خوشگلا ...اومد روبروم نشست ,دست دادیم وسلام علیکی کردیم وگفت:امیدورام رفتار برادرا باهات ملایم بوده وبه شما برنخورده باشه,راستش ,اصول کار ما همینه ,شرمنده اگر بهتون بدگذشته.
من که لحن ملایم ودوستانه این اقا آرومم کرده بود لبخندی زدم وگفتم:حالا بااین بندوبساط چکارم داشتین؟اصلا شما کی هستین؟
اقاهه:حالا اشنا میشیم,اول شما سوالات من را جواب بده بعدش...هفته پیش داخل دانشگاه شما بایک جوان یهودی درگیر شده بودین؟
پیش خودم گفتم وای من, این هارون دمش به اون بالاها وصله,برای یک دعوای کوچلو من رابه کجا کشونده,با احتیاط گفتم:آره,برای چی میپرسین,قتل که نکردم ,یه زد وخورد دانشجویی بود دیگه😊
اقاهه:برای ما مهمه....چرا؟؟دلیلش چی بود؟؟
من:دلیل شخصی بود اخه همه ما را باهم اشتباه میگرفتند ومن این رادوست نداشتم ,من از بعثیا بیزارم حالا فک کن ملت فکرکنن من گرایشات بعثی دارم و...
برای همین یه کم ادا وحرکاتش را دراوردم اونم سرصحنه رسید وماهم ازخدا خواسته زدیم وخوردیم تا این بحث شباهت همین جا تمام بشه و...
اقاهه لبخندی زد وگفت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💐 #داستانهای_کوتاه_و_آموزنده 💐
╭┅─────────┅╮
🌼 @DASTAN9 🌼
╰┅─────────┅╯
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخن حاج قاسم سلیمانی درباره مقام معظم رهبری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💐 #داستانهای_کوتاه_و_آموزنده 💐
╭┅─────────┅╮
🌼 @DASTAN9 🌼
╰┅─────────┅╯
1_2707869840.mp3
21.59M
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار صبحگاهی منتظران ظهور
😍-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
#حداقل_برای_یک_نفر_ارسال_کنید
🌼 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🌼
🌼 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🌼
19.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💬 قرائت "زیارت عاشــورا"
🎧 با نوای علی فانی
به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمــان ارواحنافداه 🙏
🏴امام صادق (ع) به یکی از یاران خود به نام صفوان، درباره اثرات زیارت عاشورا میفرمايند: زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين مینمایم؛ اول: زيارتش قبول شود، دوم: سعی و کوشش او شکور باشد، سوم: حاجات او هرچه باشد، از طرف خداوند بزرگ برآورده میگردد و نا اميد از درگاه او برنخواهد برگشت؛ زيرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد.
🏴خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که زیارت عاشورا را تلاوت نماید، بپذیرد و نیازمندیهایش را برآورده سازد. او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید.
🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله🖤
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
@dastan9
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: سه شنبه - ۱۱ دی ۱۴۰۳
میلادی: Tuesday - 31 December 2024
قمری: الثلاثاء، 29 جماد ثاني 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليه السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام، 61ه-ق
🔹وفات سید محمد پسر امام هادی علیه السلام، 252ه-ق
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
▪️3 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
🌺10 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما السلام
🌺13 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
▪️15 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدلله_حسین
#یا_صاحب_الزمان
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
💠 @dastan9 💠
✅ امام على عليه السلام:
هر كه در آنچه آموخته است بسيار انديشه كند، دانش خود را استوار گرداند و آنچه را نمى فهميده است، بفهمد.
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
🕊⃟ @DASTAN9
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
#پندانـــــــهـــ
❌باور غلط:هر چی کم محلی کنی بیشتر عاشقت میشه.
✅🤍رابطه ی سالم به توجه دوطرفه نیاز داره؛ پس نیازی نیست بازی روانی راه بندازی و به طرف مقابل آسیب بزنی.
❌باور غلط:جواب پیام هاش رو دیر به دیر بده تا فکر نکنه خیلی مشتاقی و منتظرشی.
🔸وقتی بدون دلیل منطقی منتظرش بذاری رابطه ی عاطفیتون سرد میشه و اونم متقابلا همین رفتار رو تکرار میکنه و در نهایت ولتون می کنه میره
❌باور غلط:دست نیافتنی باش. پسش بزن تا برات بجنگه.
✅🤍باید یاد بگیریم توی رابطه ی عاطفی هر
کدوممون به اندازه حضور داشته باشیم.
#قبل_از_ازدواج
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💐 #داستانهای_کوتاه_و_آموزنده 💐
╭┅─────────┅╮
🌼 @DASTAN9 🌼
╰┅─────────┅╯
استقامت آخرالزمانی - @ostad_shojae.mp3
9.11M
🔹 چه کسانی میبُرّند و در روزهای پایانی نبرد آخرالزمان از #جبهه_مقاومت جدا میشوند⁉️
#رهبری
#استاد_شجاعی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💐 #داستانهای_کوتاه_و_آموزنده 💐
╭┅─────────┅╮
🌼 @DASTAN9 🌼
╰┅─────────┅╯
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#فکر_جهادی!!🎋
🌷عملیات والفجر مقدماتی به پایان رسید و ما هم اکیپ ستادمان را برداشتیم و برگشتیم. شکر خدا از اکیپ ستاد هوراند هیچ زخمی و شهیدی نداشتیم. این باعث شد که رُعب رفتن به جنگ در منطقه هوراند شکسته شده و اعتماد مردم به جهاد سازندگی بیشتر شود. دو روز به عید مانده بود که نیروها را به خانههایشان رساندم و خودم هم راه افتادم به سمت تبریز. برگشتنی در پمپ بنزین اهر توقف کردم تا بنزین بزنم. ماشین جلویی حرکت کرد و تا من خواستم بروم، داد زدند:...
🌷داد زدند: برو عقب، برو عقب! نگو هنگام حرکت، پسر بچهای آمده جلوی ماشین و من متوجه نشدهام و رفتهام روی پایش. زود دنده عقب کردم و رساندیمش درمانگاه. من هم رفتم شهربانی اهر. در زیرزمین آنجا بازداشتگاه بود. چون دیدند من جهادیام، یک سلول انفرادی بهم دادند که درش باز بود. یک شب آنجا مهمان بودم و به کسی هم چیزی نگفتم. تا صبح دنبال این بودم ببینم میتوانم اینجا یک اتاق خالی پیدا بکنم تا کمیته فرهنگی باز کنم و کتاب بیاورم تا کارکنان و بازداشتیها بخوانند.
🌷تا اينکه روحانی ستاد، حاج آقا صفرزاده که خبردار شده بود، آمد و پنج هزار تومان دادیم رضایت گرفتیم و آمدم بیرون. بعد هم برای عذرخواهی به خانهشان رفتم. دوباره راه افتادم به سمت تبریز. در راه به خودم میگفتم؛ آخر مرد حسابی آنجا هم به فکر جهادی! عوض اینکه به کسی زنگ بزنی که بیا و من را از اینجا در بیاور، رفتهای در زندان، کمیته فرهنگی باز میکنی. بالاخره دو ساعت مانده به تحویلِ سال به خانه رسیدم.
#راوی: رزمنده دلاور حسین مردانلو (خاطرات دوران مسئولیت جهادسازنگی خود در هوراند که توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی آذربایجان شرقی تهیه شده را گفته است.)
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💐 #داستانهای_کوتاه_و_آموزنده 💐
╭┅─────────┅╮
🌼 @DASTAN9 🌼
╰┅─────────┅╯