7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام زمان رو بیشتر نیاز دارید یا چندماه حقوق رو؟...
#اگه_دوست_داشتی_نشر_بده 😍🥺😱
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
💐 #داستانهای_کوتاه_و_آموزنده 💐
╭┅───────👑──────┅╮
❤️ @DASTAN9 ❤️
https://rubika.ir/dastan9
http://Splus.ir/dastan9
https://eitaa.com/dastan9
╰┅───────👑──────┅╯
12.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"تو بهار زندگی منی"
صحبتهای همسر شهید مدافع حرم علیرضا نوری
شهید مدافع حرم علیرضا نوری 5 مرداد 1366 در شهرستان تیران و کرون از توابع اصفهان بدنیا آمد
او یکی از نیروهای گردان پیاده لشکر۸ نجف اشرف بود که در ۲۹ اسفند ۱۳۹۳ در کشور سوریه (شیخ هلال) و در سن ۲۸ سالگی بر اثر اصابت ترکش به سر به درجه رفیع شهادت نائل آمد
#اگه_دوست_داشتی_نشر_بده 😍🥺😱
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
💐 #داستانهای_کوتاه_و_آموزنده 💐
╭┅───────👑──────┅╮
❤️ @DASTAN9 ❤️
https://rubika.ir/dastan9
http://Splus.ir/dastan9
https://eitaa.com/dastan9
╰┅───────👑──────┅╯
داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان پیچک💖 قسمت۵۷ صبح فردا شهاب بلافاصله با آرش و تاجیک تماس گرفت تا خودشون رو به خونهاش
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان پیچک💖
قسمت۵۷
صبح فردا شهاب بلافاصله با آرش و تاجیک تماس گرفت تا خودشون رو به خونهاش برسونن..بعد از اینکه اومدن شهاب سینه ستبر کرد و با غرور گفت:
-فهمیدم منظور سایه از اون جمله به ظاهر بی معنی چی بوده..
فرهاد هیجانزده پرسید:
×خوب بگو چی بوده..زیرلفظی میخوای؟
-دوبی..باید بریم دوبی..
تاجیک سوال کرد:
÷از کجا فهمیدی؟!
-یادتونه توی شرکت از روی بارکدهایی که سایه پیدا کرد،مختصات جغرافیایی درآوردیم؟ وقتی به شرکت اشاره کرد فهمیدم منظورش همونه..کافیه تعداد حروف جمله رو کنار هم بذاریم..مامان،۵ حرف..برو،۳ حرف..از، ۲ حرف و نهایتا بندرعباس ۸ حرف داره..با توجه به اینکه آب و هوای اونجا همونطور که حدس میزدیم مثل حومه خلیج فارسه، متوجه شدم باید منظور ۵۳درجه شمالی و ۲۸ درجه شرقی باشه که میشه مختصات دوبی..
برق افتخار توی چشم های تاجیک و فرهاد مشهود بود..
×نه بابا..تو انقدر باهوش بودی و ما نمیدونستیم؟
-در واقع ما مدیون معلم های جغرافیم هستیم..
×حالا از کجا صبوری رو توی دوبی پیدا کنیم..
÷اگه حدس شهاب درست باشه،کار سختی نیست..شهاب میگه عمارت فوقالعاده بزرگ و لوکس بوده..مگه چندتا عمارت مثل اون ممکنه توی دوبی باشه؟اگه یه آشنا پیدا کنیم که فاخرترین ویلاهای این شهر رو بشناسه،با توجه به ظاهرش ،شهاب میتونه بگه کدوم یکی برای فرامرزه..
-باید با پلیس هم تماس بگیریم و اون ها رو درجریان بذاریم..شاید بشه با پلیس امارات هماهنگ کرد تا بهمون کمک کنن..
بعد از تماس های لازم که گرفته شد،از طریق پیگیری های پلیس اینترپل و هماهنگی با پلیس امارات قرار بر این شده که با یک پرواز توی روز سه شنبه، به دوبی برن و به کمک شهاب عمارت صبوری رو پیدا کنن..از اونجاییکه قاچاق انسان از جنایاتی هست که همه کشور ها موظف هستن در صورت ورود مجرم به کشورشون اون رو دستگیر کنن،چه در کشور اون ها مرتکب جرم شده باشه و چه نشده باشه،پذیرش همکاری پلیس امارات خیلی سریع شکل گرفت..
شب قبل از پرواز همه نگران بودن..شهاب توی خیابون ها الکی میچرخید..تاجیک سر مزار دخترش نشسته بود و ساعت ها به سنگ سردی که روی دختر نازنینش رو پوشونده بود،زل زد..فرهاد بار ها و بارها عکس های عروسیش رو که هیچ وقت دلش نیومد پاره کنه،نگاه کرد و گریست..مادر سایه از سر سجاده پا نمیشد و بارها تسبیح چرخوند..سمانه هم انقدر کف زمین رو سابید که نوک انگشتانش به گزگز افتاده بود..
شهاب کنار خیابون روی جدول نشست..گوشیش رو از جیبش درآورد و داخل لیست مخاطبین رفت..انگشتانش چند بار پیش قدم شدن که یک شماره خاص رو لمس کنن اما هربار پس کشیده میشدن.. به خودش قول داده بود که دیگه کاری با اون شماره نداشته باشه..اما هر کاری کرد نتونست پاکش کنه..تازه گیریم از داخل موبایل پاکش میکرد،با ذهنش چه کار میکرد؟این شماره توی ذهنش حک شده بود..آخر پا روی غرورش گذاشت..توی این شرایط نیاز به صدای مهربون اون آدم داشت..شماره رو گرفت و گوشی رو به گوشش چسبوند..با خودش گفت اگه بعد از سه تا بوق جواب نده،قطع میکنم..سه بوق شده چهارتا ولی دستش به قطع کردن نرفت..بوق پنجم صدای زنانهای توی موبایل پیچید..میدونست تلفنش قدیمیه و شماره نمیافته..
×الو؟بفرمایید..
شهاب بغضکرد و فقط نفس کشید..زن اونطرف خط صدای نفس ها رو شناخت..
×شهاب جان؟خودتی عزیزم؟
شهاب باز هم فقط نفس کشید..
×حرف نمیزنی عیبی نداره..همینکه صدای نفساتو بشنوم کافیه..آروم جونم..
آروم جون!!!چه قدر دلش برای این لقبش تنگ شده بود..آخه کی غیر از این زن به شهاب گوشت تلخ میگه آروم جون؟!
گوشی رو قطع کرد..نمیخواست صدای گریهاش به گوش مادرش برسه...
#اگه_دوست_داشتی_نشر_بده 😍🥺😱
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
💐 #داستانهای_کوتاه_و_آموزنده 💐
╭┅───────👑──────┅╮
❤️ @DASTAN9 ❤️
https://rubika.ir/dastan9
http://Splus.ir/dastan9
https://eitaa.com/dastan9
╰┅───────👑──────┅╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان پیچک💖
قسمت۵۸
فردا ساعت۸ صبح به مقصد دوبی پرواز کردن..از همونجا بلافاصله به اداره پلیس رفتن..بازپرس پرونده همراهشون بود تا مشکلی پیش نیاد..مرد نسبتا جوونی خودش رو به عنوان مترجم معرفی کرد..پلیسی اماراتی که مسئول کمک به اونها برای پیدا کردن صبوری شده بود،حرف هایی به زبون عربی گفت و مترجم اینطور ترجمه کرد:
×با توجه به اینکه طی سال های اخیر امارات پیشرفت کرده و سرمایه های زیادی از کشور های دیگه به این کشور سرازیر شده،شهرسازی به شدت سرعت گرفته..احتمالا شنیدید که نمونهاش ساخت جزایر مصنوعی توی خلیج هست.. با توجه به این قضیه،طبیعتا ساخت خونه و ویلا هم همونطور پیشرفت کرده و این کار ما رو سخت تر میکنه..
آرش به حرف اومد:
-حرف شما درست ولی اون ویلا درختای خیلی بزرگی توی باغش داشت..گچ های دیوار انباری که من رو توش حبس کرده بودن تقریبا ریخته بود و کسی بهش رسیدگی نکرده بود و از ظاهر خونه پیدا بود که نوساز نیست..پس میتونیم محدوده بررسی رو به قسمت های قدیمی ساز دوبی تقلیل بدیم..
زمانیکه مرد حرف های آرش رو برای پلیس ترجمه کرد و جوابش رو دریافت کرد دوباره رو به اونها ترجمه کرد:
×اگر بتونید بگید که اون خونه داخل شهر بود یا حومه،خیلی به ما کمک کردید..
-نه نمیدونم..تنها جایی که چشم های من باز بود همون انبار بود و البته مدت کوتاهی که بعد از خروج از انبار طول کشید تا چشم هامو ببندن که تونستم نمای بیرونی عمارت رو ببینم..
×نشونه ای ندیدید؟صدای خودرو..هواپیما یا هر چیز دیگه ای..
-زمانیکه من رو با ویلا انتقال میدادن،متوجه شدم از یه جایی به بعد زمین خاکی بوده..صدای سنگ های زیر لاستیک ماشین رو میشنیدم..بعد ماشین توقف کرد و بوق زد که حدس زدم در عمارت باز شد..با توجه به اینکه اطراف اونجا آسفالت نبوده،حدس میزنم توی مرکز شهر نبود..
پلیس روی نقشه ای که روی برد زده بود،دور دو منطقه نسبتا وسیع که ویلاهای بزرگی داشت و خارج از شهر بود خط کشید و دوباره به عربی حرف هایی زد..
×این دو منطقه خیلی بزرگ هستن و ویلاهای زیادی داخلشون ساخته شده..باید مشخصات ظاهری ویلا رو بدید تا ویلاها رو غربال کنیم و تعدادشون محدود بشه..
-چیزی که من یادمه،ویلا نمای سفید داشت و پشت بومش حالت گنبدی داشت..در و پنجره هاش هم چوبی بود..همینقدر تونستم ببینم..
×بسیارخوب..تا زمانیکه ما با عکسبرداری هوایی ویلاهای مشابه رو پیدا میکنیم،میتونید برید هتل و استراحت کنید..
✨سایه✨
نگرانیم دیوانه کننده بود..میترسیدم نتونسته باشن پیامم رو رمزگشایی کنن..اگه تیرم به سنگ میخورد،تمام زحماتم هدر میرفت..به علاوه دیگه نمیدونستم چطور ممکنه از این جهنم نجات پیدا کنم..برای شام صدام کردن که رفتم پایین..به شدت به خاطر استرس بی اشتها شده بودم..داشتم با غذام ور میرفتم که درد ناگهانی توی شکمم حس کردم..قاشق از دستم رها شد و با شدت به بشقاب خورد..توجه همه به من جلب شد..آرش نگران پرسید:
÷حالت خوبه؟
درد طاقت فرسا به پشتم رسید و من برای جلوگیری از فریاد زدن،لبم رو گاز گرفتم و پلک هامو محکم به هم فشردم..دورم شلوغ شده بود و هرکس چیزی میگفت ولی من نمیفهمیدم..تا اینکه درد مرموز همونطور که یکهویی اومده بود،یکهویی هم رفت...
#اگه_دوست_داشتی_نشر_بده 😍🥺😱
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
💐 #داستانهای_کوتاه_و_آموزنده 💐
╭┅───────👑──────┅╮
❤️ @DASTAN9 ❤️
https://rubika.ir/dastan9
http://Splus.ir/dastan9
https://eitaa.com/dastan9
╰┅───────👑──────┅╯
20.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخشی از مستند ایکسونامی،
خاطراتیڪپورناستار
#اگه_دوست_داشتی_نشر_بده 😍🥺😱
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
💐 #داستانهای_کوتاه_و_آموزنده 💐
╭┅───────👑──────┅╮
❤️ @DASTAN9 ❤️
https://rubika.ir/dastan9
http://Splus.ir/dastan9
https://eitaa.com/dastan9
╰┅───────👑──────┅╯
1_2707869840.mp3
21.59M
صوت قرائت #دعای_عهد
قرار صبحگاهی منتظران ظهور
😍-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
#حداقل_برای_یک_نفر_ارسال_کنید
🌼 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 🌼
🌼 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw 🌼
19.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💬 قرائت "زیارت عاشــورا"
🎧 با نوای علی فانی
به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمــان ارواحنافداه 🙏
🏴امام صادق (ع) به یکی از یاران خود به نام صفوان، درباره اثرات زیارت عاشورا میفرمايند: زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين مینمایم؛ اول: زيارتش قبول شود، دوم: سعی و کوشش او شکور باشد، سوم: حاجات او هرچه باشد، از طرف خداوند بزرگ برآورده میگردد و نا اميد از درگاه او برنخواهد برگشت؛ زيرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد.
🏴خداوند سوگند یاد کرده که زیارت زائری که زیارت عاشورا را تلاوت نماید، بپذیرد و نیازمندیهایش را برآورده سازد. او را از آتش جهنم برهاند و در بهشت برین جای دهد و همچنین حق شفاعت و دستگیری کردن از دیگران را به وی عطا نماید.
🖤-•-•-•-------❀•🏴•❀ --------•-•-•-- 🖤
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله🖤
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
@dastan9
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۲۵ بهمن ۱۴۰۳
میلادی: Thursday - 13 February 2025
قمری: الخميس، 14 شعبان 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
🌺1 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج)
▪️16 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان
▪️25 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام
🌺30 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
▪️33 روز تا اولین شب قدر
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدلله_حسین
#یا_صاحب_الزمان
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
💠 @dastan9 💠
🌻 امام على عليه السلام:
🍀 السَّحابُ غِربالُ المَطَرِ، لَولا ذلِكَ لَأَفسَدَ كُلَّ شَيءٍ وَقَعَ عَلَيهِ.
🍀 ابرها غربال كننده باران هستند، اگر چنين نبود، باران هر چيزى را كه بر آن مى باريد، تباه مى كرد.
📚 قرب االاسناد، ص 136.
#اگه_دوست_داشتی_نشر_بده 😍🥺😱
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
💐 #داستانهای_کوتاه_و_آموزنده 💐
╭┅───────👑──────┅╮
❤️ @DASTAN9 ❤️
https://rubika.ir/dastan9
http://Splus.ir/dastan9
https://eitaa.com/dastan9
╰┅───────👑──────┅╯